کتاب پاییز فصل آخر سال است اولین رمان «نسیم مرعشی» است. اثری که توسط نشر چشمه در سال ۱۳۹۳ منتشر شده است. این رمان در سال ۱۳۹۴ برندهی جایزهی ادبی جلال آل احمد شده و تا به حال به چاپ بیست و هفتم رسیده است.
موضوع کتاب «پاییز فصل آخر سال است»
موضوع کتاب پاییز فصل آخر سال است، یک برش کوتاه از زندگی سه دختر در آستانهی سی سالگی است. لیلا، روجا و شبانه شخصیتهای اصلی این رمان هستند که دغدغههایی مانند مهاجرت، هویت شغلی و اجتماعی و روابط عاطفی و خانوادگیشان داستان این رمان را شکل میدهد.
در بخشی از کتاب پاییز فصل آخر سال است میخوانیم:
«ما دختران ناقصالخلقهای هستیم شبانه! از زندگی مادرهایمان در آمدهایم و به زندگی دخترهایمان نرسیدهایم. قلبمان مال گذشته است و مغزمان مال آینده. و هر کدام آنقدر ما را از دو طرف میکشند تا دو تکه میشویم. اگر ناقص نبودیم الان هر سهتایمان نشسته بودیم توی خانه، بچههایمان را بزرگ میکردیم. همهی عشق و هدف و آیندهمان بچههایمان بودند، مثل همهی زنها توی تمام تاریخ. و اینقدر دنبال چیزهای عجیب و بیربط نمیدویدیم.»
شاهکلید فهم کتاب پاییز فصل آخر سال است در یک جمله نهفته است، این جمله که «هیچ چیز هیچ وقت قرار نیست درست شود.»
جملهی بالا را مصطفی مستور، نویسندهی مشهور معاصر در مورد رمان حاضر گفته است. نسیم مرعشی در این کتاب، نه شخصیتهایش را قضاوت میکند. نه راهکاری برای دغدغههایشان پیشنهاد میکند و نه حتی پایانی برای این دغدغهها در نظر گرفته است. او با نگه داشتن تعلیق و باز بودن پایان قصه توانسته واقعی بودن داستان را چندین برابر کند. آنقدر واقعی مثل زندگی من، شما و بقیهی آدمها.
خلاصهای از کتاب
همانطور که گفتیم، «لیلا» «روجا» و «شبانه» شخصیتهای اصلی کتاب پاییز فصل آخر سال است، هستند. دو روز از زندگیشان در دو بخش پاییز و تابستان روایت میشود. در هر بخش سه فصل وجود دارد که با زاویهی دید اول شخص، بخشی از قصهی این سه نفر را از زبان خودشان میشنویم.
اگر بخواهیم شخصیتهای این رمان را در چند جمله معرفی کنیم، باید بگوییم شبانه، دختری است که دوران کودکی خود را در جنگ سپری کرده و برای ازدواج دودل است. لیلا که همراه شوهرش میثاق به کانادا مهاجرت نکرده و حالا درگیر فکر کردن به درست و اشتباه بودن تصمیمش است. و روجا به قصد ادامه تحصیل در فکر مهاجرت به فرانسه است. روجایی که تلاش میکند، موفق نمیشود و کاری جز گریه کردن برایش نمیماند.
زندگی این سه دختر در دانشگاه به هم گره میخورد. دوستیای بین این سه دختر شکل میگیرد. این دوستی کمکم تبدیل به رفاقتی میشود که در طول داستان روی زندگی هم تاثیر میگذارند. در این رمان با لیلای عاشق پیشه و شاعر روبهرو میشوید. لیلایی که با شوهرش میثاق برای مهاجرت به کانادا همراه نشد و حالا روزهایش را با درگیری و فکر کردن به انتخابش میگذراند.
قسمتهای جذابی از کتاب پاییز فصل آخر سال است
در کتاب از زبان لیلا میخوانیم:
«آب جوش را که میریزم توی لیوان، رگههای قهوهای دود میشوند توی آب و پیچ و تاب میخورند. نخ کیسهی چای را میکشم. رگهها باهم قاطی میشوند و برایم چای فوری درست میکنند. نیستی و با خیال راحت قوری را در بالاترین کابینت قایم کردهام و فقط چای فوری میخورم. باید چای بخورم تا سرحال شوم. چرا هیچچیز این روزها دیگر مرا نمیخنداند؟ به خاطر بیکاری است حتما. باید چیزی داشته باشم که مرا فرو ببرد توی خودش و نگذارد بفهمم کجا هستم. باید روزهایم را بگذراند. باید حواسم را پرت کند از همهچیز. حواسم که به چیزی پرت نمیشود، فکرها پیدایشان میشود. فکر خودم، تو، سمیرا، زندگی شبانه و ماهان.»
و یا در بخشی دیگر میخوانید:
«وقتی سکوت میکنم یعنی موافقم؟ نه، نیستم. من وقتی موافق باشم سکوت نمیکنم، میخندم. دهانم را باز میکنم و میگویم بله، موافقم. اما سکوت، میدانم که نمیکنم. شاید آن روز هم سکوت کرده بودم که فکر کردی با رفتنت موافقم. ساکت نشسته بودم و چمدانت را میبستم. موافق نبودم، فقط ساکت بودم؛ و تو بدون من رفتی.»
در طول این قصه شما به راحتی میتوانید با شخصیتها همذات پنداری کنید. خودتان را جای شخصیتها بگذارید و ترس و نگرانیشان را از اینکه میخواهند، شاد باشند و نمیشود را کاملا احساس کنید.