«همنوایی شبانه ارکستر چوبها» حکایت آپارتمانی در فرانسه است که همراهِ ساکنانِ اغلب مهاجرش همچون کشتی بیلنگری در دل طوفانها کج و راست میشود. ساکنان کشتی یا همان آپارتمان که هرکدام با درگیریهایی از نوع خود دست به گریبان هستند گرچه جدا از هم اما سرنوشتشان به شکل عجیبی به یکدیگر گره خورده است. در این بین رضا قاسمی در روایتهای زندگی شخصی هر کدام از ساکنان این آپارتمان، آلام و دردها و دلبستگیها، عادات و ویژگیهای شخصیتیشان، یکی از معضلات جامعه و به خصوص جامعهی مهاجر را به تصویر میکشد. کتاب همچون پیکرهای تکهتکه شده است که در هر بخش قطعهای از آن همچون موسیقی یا صحنهای از تئاتراجرا میشود تا یک کل منسجم و معنادار را بسازد. گویی تجربهی رضا قاسمی در تئاتر و موسیقی در خلق آثار ادبیاش نیز نمود پیدا کرده است.
«همنوایی شبانه ارکستر چوبها» را میتوان یکی از آثار مهم ادبیات فارسی به شمار آورد که به عنوان اولین رمان رضا قاسمی در سال ۱۹۹۶ در آمریکا به چاپ رسید و سپس در سال ۱۳۸۰ در ایران منتشر شد و مورد استقبال زیادی قرار گرفت، تا آنجا که در مدت اندکی چندین بار تجدید چاپ شد. این رمان در همین سال موفق شد برنده جایزه بهترین رمان اول بنیاد گلشیری، رمان تحسین شده جایزه مهرگان ادب، برنده بهترین رمان منتقدین مطبوعات و همچنین بهترین رمان یک دهه اخیر ایران به انتخاب منتقدین مطبوعات از آن خود کند. رضا قاسمی بعدها دست به تجربه مجدد نوشتن رمان زد و «چاه بابل» را به صورت چاپی و رمانهای «وردی که برهها میخوانند» و «پروانهها و امکانها» را ابتدا به صورت آنلاین در اینترنت و سپس به شکل کتاب چاپ کرد که نوشتن رمان آنلاین یکی از ابتکاریترین کارهایی بود که رضا قاسمی آن را آزمود و به جرات میتوان گفت که موفق هم شد. «همنوایی شبانه ارکستر چوبها» در ایران برای هفدهمین بار توسط نشر نیلوفر به چاپ رسیده است.
جهان نویسنده در آن سوی مرزها
رضا قاسمی با چمدانی سنگین از بار فرهنگی خود از ایران به فرانسه مهاجرت کرده است. او این چمدان را گه گاه در برخی آثارش زمین میگذارد و با آسیبشناسی آنچه به عنوان یک مهاجر تجربه کرده است و لنزی که از دریچهی آن به عنوان یک مهاجر به جهان مینگرد، داستانهایش را روایت میکند. در همنوایی شبانه ارکستر چوبها نیز که روایت زندگی مهاجرانِ اغلب ایرانی ساکن در اتاقهای زیرشیروانی آپارتمانی در فرانسه است آن چندپارگی، افسردگی، پوچی، و تنهایی را که اغلب مهاجران تجربه میکنند به خوبی تصویر میکشد. این رمان را باید در زمره «ادبیات مهاجرت» طبقهبندی کرد.
یکی از ویژگیهای مهاجرت آن است که عادات روزمره، اصول اخلاقی، روابط خانوادگی، آداب اجتماعی، تقسیمبندیهای جنسیتی، تفکر سیاسی و بسیاری از ارزشها که در فضای بومی افراد بدیهی مینمودند، دچار چالش میشوند. انسان مهاجر، چه در ستیز و چه در همخوانی با پیش نهادههای فرهنگ بیگانه، ناگزیر میشود درباره اعتبار و کارآمدی ارزشها و معیارهای خود تعمق و تجدید نظر کند. درگیری با ناهمگونیهای شرایط جدید میتواند موجب اعتلای فرد مهاجر شده و یا به مشکلات اجتماعی و هویتی بغرنجی بیانجامد. مجموعه آثاری که اصطلاح «ادبیات مهاجرت» به آنها اطلاق میشود، علیرغم تنوع مضمونی و فرمی، دارای درونمایههای مشترکیاند که مهمترین آنها تجربه زندگی در فضاهای بینافرهنگی، نگاه ویژه مهاجر به جامعه میزبان و مشکلات هویتی و اجتماعی ناشی از زیستن در تقاطع فرهنگها است. (خدایی، ۱۳۸۹)
دیوانه از قفس پرید
راوی داستان، یدالله که یکی از ساکنان این آپارتمان است، بارها در روایات خود از وقایع داستان مرز بین واقعیت و خیال را در هم میآمیزد و به سبب بیماریهای روانی که دارد شکل جدیدی از روایت را رقم میزند که به خوبی بیانگر شخصیت آشفته و پارانوئید اوست. بیماریهایی که خود یدالله در رمان بارها اذعان میکند به آنها مبتلاست به شکلی دیگر در واقع نمادهایی از بحرانهای هویتی، شخصیتی و اجتماعی او را تشکیل میدهند. «خود ویرانگری»، «بدون تصویر بودن در آینه» و «وقفههای زمانی» بیماریهایی است که یدالله به آنها مبتلاست. او هنگامی که در مقابل آینه قرار میگیرد تصویر خود را در آینه نمیبیند، اینگونه تصور میرود که یدالله به سبب بحرانی که در ۱۴ سالگی برایش اتفاق افتاده و در سایهاش مسخ شده است و نمیتواند تصویر خود را در آینه ببیند و در برابر آینه به شخصیتی نامرئی بدل شده است که هر شیء بیجانی در آینه قابل رؤیت است جز او.
چنانچه گفتیم او به بیماری خودویرانگری مبتلاست، بیماریای که احتمالا نامش برای خیلی از ما آشناست. همچنین یدالله دچار وقفههای زمانی است، و آنطور که خودش میگوید ممکن است در حین شست و شوی سرش زیر دوش حمام چندین بار اینکار را تکرار کند و هنوز متوجه نباشد که سرش را شسته یا نه. بیماریهای روانی یدالله برای نویسنده به ابزاری کارآمد برای اعمال تکنیکها و جهانبینیاش در داستان تبدیل شدهاند. به کارگیری راوی غیر قابلاعتمادی که به چند بیماری روانی دچار است باعث پیچیده شدن طرح داستان، نبودن یک معیار مشخص برای تشخیص واقعیت و در نتیجه نسبی و غیرواقعی جلوه دادن حقیقت گردیده است. روایت رمان به شیوه غیرخطی و سیال ذهن ناشی از بیماری وقفههای ذهنی راوی است. همجنین چند زمانی بودن داستان، و تداخل زمانی و زمان شخصیتهای داستانی نیز ناشی از همین بیماری است. (کاووس حسن لی، طاهره جوشکی، ۱۳۸۹)
همگام با صادق هدایت و کورت ونه گات
رمان همنوایی شبانه ارکستر چوبها دارای مولفههای یک رمان پستمدرنیستی است. رماننویسی پسامدرن در پی متبادر کردن این معنا به ذهن خواننده است که همهی مبانی مستحکم زندگی در جهان معاصر فروپاشیده است. همچنین ابهام و فرجامگریزی یا فرجامهای متعددی که برای داستان وجود دارد به شکل دعوتی برای خواننده است تا خود پایان داستان را رقم بزنند. در مطالعات و نقدهای ادبی به این رمان همچنین به رابطه بینامتنیت آن با دو اثر «بوف کور» اثر «صادق هدایت» و «سلاخ خانه شماره پنج» اثر «کورت ونه گات» اشاره شده است. از جمله لیلا صادقی در این باره مینویسد:
بوطیقای ادبی مشترک، موجب ایجاد بینامتنیت (intertextuality) «همنوایی شبانه…» با آثاری چون «بوف کور» و «سلاخ خانه شماره پنج» می شود. به طوری که می توان گفت هر یک از این آثار در زمان و مکانی متفاوت، بدون وجود سیر خطی مشترک نوشته شدهاند و هیچ ذهنیت بیرونی موجب ارجاعپذیری این آثار نشده است. ناهمزمانی روایت های مختلف، بدون اشاره مستقیم موجب خوانش بینامتنی این آثار با رمان «همنوایی شبانه ارکستر چوبها» می شود که «زمان» و «هویت»، چشم انداز روایت را در این آثار به هم نزدیک می کند.
حلول پیامبری در اتاق زیر شیروانی
مذهب که شاید برگرفته از گذشتهی شرقی و ایرانی رضا قاسمی و یدالله و دیگر مهاجران داستان است به شکل عنصری پر رنگ در داستان درآمده است. و اگرچه از آن نه به شکل سنتی که در زمینهای مدرن استفاده میشود اما برای مخاطب ایرانی کاملا آشناست. همانطور که یدالله روایت میکند مردی به نام پروفت (به معنای پیامبر) روزی به آپارتمان آنها اسبابکشی میکند و مدعی است که به او وحی میشود. با حمله پرافت به دوست راوی با نام سید الکساندر او نیز کمکم احساس خطر میکند.
راوی در گذشته رمانی به نام هم نوایی شبانه ارکستر چوبها را نوشته و به نظر میرسد که واقعیت بر اساس همین رمان در حال پیش رفتن است. راوی سعی میکند با تحریف رمان واقعیت را تغییر دهد اما موفق نمیشود و در نهایت او نیز توسط پرافت کشته میشود. بعد از مرگ، در پیشگاه دو فرشته که تمثالی از شخصیتهای فاوست مورنائو و سرخپوست فیلم پرواز بر فراز آشیانه فاخته است و در واقع گویی همان نکیر و منکر خودمان هستند احضار میشود. او در نهایت به خاطر اعمال موخرهاش که ناشی از تحریف کتاب است و منجر به خودکشی یکی از اهالی ساختمان و دق مرگی صاحب خانه فرانسوی شده محکوم میشود. تا روحش در جسم سگ صاحبخانه فرانسوی ساختمان حلول کند و به زندگی ادامه دهد.
پسندیدم ولی کافی نبود