سی سال از انقلاب مشروطهی ایران گذشته بود که کتابی با عنوان «تاریخ مشروطهی ایران» توسط مرحوم احمد کسروی، پژوهشگر و تاریخدان ایرانی منتشر شد. کسروی که خودش در میان مبارزات انقلاب مشروطهی ایران حضور داشت، شاید یکی از بهترین افرادی بود که نهتنها وقایع این انقلاب را جزء به جزء با چشم خود دیده بود، بلکه آگاهی جامعی برای تحلیل این اتفاقات هم داشت و توانست یکی از ماندگارترین آثار تاریخی ایران را خلق کند. با توجه به اهمیت بیبدیل موضوع و کیفیت بالای اثر، کتاب تاریخ مشروطهی ایران از زمان نگارش (سال ۱۳۱۹ هجری شمسی) تاکنون توسط ناشران مختلفی اعم از اختر، نگاه، هرمس، سمیر و… به چاپ رسیده است؛ اما به نظر میرسد که نسخهی نشر امیرکبیر از کتاب حاضر که مشتمل بر ۹۰۶ صفحهی وزیری و جلدی گالینگور است، بهترین نسخهی تاریخ مشروطهی ایران باشد. نسخهای که تاکنون ۲۷ بار تجدید چاپ گردیده است.
تاریخ مشروطهی ایران از نظر محتوایی به ماجراهای میان سالهای ۱۲۸۴ تا ۱۲۸۸ هجری شمسی، یعنی حول و حوش شکست استبداد صغیر (توسط محمدعلی شاه قاجار) و فتح تهران توسط مشروطهخواهان تبریزی میپردازد. البته این کتاب، تکملهای هم دارد و کسروی با نگارش کتاب تاریخ هجده سالهی آذربایجان (مختوم به سال ۱۳۹۹ و مرگ شیخ محمد خیابانی) سعی کرده تا به صورت غیر مستقیم، متاثرات انقلاب مشروطه را هم بررسی کند. در آغاز کار، تاریخ مشروطهی ایران در قالب کتاب هویدا نبود و کسروی کار نگارش را به صورت قسمت به قسمت در نشریهی مشهور پیمان شروع کرده بود؛ اما بعدها خود او تصمیم گرفت با کمک ناشران، این بریدههای تاریخی را به صورت جامع و مستقل، مجلد کند.
انگیزهی کسروی از نگارش تاریخ مشروطهی ایران
اما چه شد که کسروی سراغ تاریخنگاری این دوران رفت؟ چهاینکه معمولا ما به تاریخ گذشتگان علاقهمندیم و تاریخ چند سال قبل را آنقدری پیش چشم خود داریم که بعضا نیازی به یادآوری یا نگارش آن در خودمان حس نمیکنیم. کسروی دربارهی انگیزههای خود از نگارش تاریخ مشروطهی ایران، هفت دلیل اساسی را در مقدمهی کتاب حاضر نقل میکند. او اول از همه معتقد است که این کار را بنا به یک ضرورت و رسالت شخصی انجام داده است؛ زیرا دیده که بعد از سی سال، هیچیک از افراد درون جنبش به نگارش خاطرات و وقایع دست نزدهاند و به قول خودش «اگر ما داستان آن را ننویسیم، [پس] دیگران چگونه [آن را] خواهند نوشت؟!…»
اما کسروی غیر از این قضیه، دلایل دیگری را هم دارد که با نگاه به آنان درمییابیم او بیشتر از جنبهی تاریخیِ صرف، تحلیل تاریخ را پیش چشم داشته است. این تاریخنگار برجسته به رازهای ناکامی اساسی جنبش مشروطه اشاره میکند و معتقد است که انقلاب مشروطه آنچنان که باید و شاید به اهداف عمیق خود دست نیافته است؛ اما از طرفی میخواهد قهرمانان راستین مشروطه را به همگان معرفی کند تا مانعی برای واژگونهنمایی تاریخ باشد. دیگر دلیل کسروی این است که او میخواسته وطنی بودن جنبش مشروطه و نداشتن عامل بیرونی را اثبات کند؛ چراکه میدانسته عدهای ممکن است بعدها میهنپرستان آن زمان را به همدستی یا تاثیرپذیری از اجانب متهم کنند. از سوی دیگر عدهای بودند که حضوری فعال در تاریخ مشروطه داشتند اما بعدها کنار گذاشته شدند و کسروی به دنبال این بوده است تا بیکم و کاست، همهچیز و همهی شخصیتها را زنده نگه دارد.
آخرین دلایلی که کسروی میآورد، توجه به فراموشکاری ذاتی ایرانیان است و او با تکیه بر این نکته معتقد است بهتر است قبل از اینکه تاریخ ایران به قلم بیگانگان نوشته شود، یکی از خود این جنبش به تاریخنگاری آن بپردازد. ما هم سعی داریم تا در این مطلب، خلاصهای از کتاب تاریخ مشروطهی ایران را برای شما مرور کنیم. گرچه که به واسطهی اطناب فراوان و بلندبالا بودن اثر حاضر، خلاصهی آن هم صدها صفحه طول خواهد کشید؛ اما تلاش میکنیم تا با تکیه بر عناوین این اثر، نگاهی موجز به آن داشته باشیم؛ چهاینکه تاریخ مشروطهی ایران در سه بخش کلی با چندین و چند فصل و زیرشاخه نوشته شده است و ما تنها به صورت اجمالی به آنها خواهیم پرداخت.
بخش یکم؛ پیش از مشروطه
کسروی تاریخنگار بسیار باهوشی است؛ بنابراین برخلاف رویهی اکثر تاریخنگاران که از مبدأ تا مقصد نهایی یک اتفاق به روایت آن میپردازند، میدانسته که هر اتفاقی، منشعب شده از اتفاقات پیشین است و برای مثال، مردم ایران به صورت ناگهانی و بدون هیچ دلیلی، یک باره هوای مشروطه به سرشان نزده است! این پژوهشگر برجسته در بخش یکم خودش با گفتاری تحلیلی کار را آغاز میکند: «ایرانیان چگونه بیدار شدند؟» او سالها ظلمپذیری و اطاعت از نهاد مطلق قدرت را همچون خوابی عمیق معرفی میکند که بنا به دلایلی حصولی یا حضوری، شکسته شده و بیمارش را به هوش آورده است! از نظر کسروی، اول از همه، مطالعهی افرادی که خارج از ایران را دیدند، مانند سید جمالالدین اسدآبادی، میرزا ملکم خان و… باعث شد تا تناقض میان نوع حاکمیت موجود در ایران با کشورهای مترقی دیگر عیان شود.
اما آغاز بیداری تودهی مردم در ایران به یک یا دو شخص خاص وابسته نبود و اتفاقا حرکتی از پایین به بالا بود؛ کسروی در این مبحث راجع به انتشار، پخش و همهگیر شدن مطالعهی روزنامهها صحبت میکند و همین امر را هم وابسته به شروع دل بریدن مردم از مکتبخانه و فرستادن کودکان به دبستانها میداند. این مسائل همگی باعث احساس نیاز به چیزی جدید و تجدد شدهاند و حالا عواملی این ماجراها را تشدید کردهاند تا حس وطندوستی و غیرت و همیت ایرانی به وجود بیاید؛ کسروی در این راه از مسائلی مانند شعرهای وطنی، اتفاقات سیاسی مانند ذلت ایران در برابر روسیه و کشورهای دیگر رقیب، آشوبهای گاه و بیگاه قومیتی یا شهری و… میداند؛ مسائلی که ظلم حاکمیت به مردم فرودست را اثبات و محقق کردهاند.
اما رفتن کوشندگان مشروطه به حرم حضرت شاه عبدالعظیم حسنی، به مثابه چیزی که همه بر رویش اتفاق نظر دارند، مهمترین چیزی است که تثبیتکنندهی این راه است و از نظر کسروی هم اولین نقطهی علنی شدن جنگ در برابر نیروی مطلقه (یعنی شاه) است. پس از این نقطه، کسروی کمی از رویکرد تحلیلی خودش فاصله میگیرد و به بطن ماجرا میرود تا نقطه به نقطهی تحولات مشروطه را روایت کند و در این راه، تمام ماجراهای مهم اعم از نامهنگاری علامه طباطبایی به شاه، کشته شدن سید عبدالحمید در تظاهرات، کوچیدن علما به قم، مشکلسازیهای ولیعهد، باز شدن دارالشورا، مرگ مظفرالدین شاه، نوشته شدن قانون اساسی، تاجگذاری محمدعلی میرزا، دشمنی مجتهد (و افرادی دیگر) با مشروطه، تنازع مشروطهخواهان و مشروعهخواهان و… را به خوبی توضیح میدهد.
بخش دوم؛ بطن مشروطه
بخش دوم کتاب مربوط به تنازعات شکلگیری مشروطه است و البته با توجه به اینکه کسروی از یک سیر تاریخی تبعیت میکند، در این بین، اتفاقات تاریخی ریز و درشت همگام با این تواریخ را هم ذکر کرده و از هیچ نکتهای غافل نمانده است. اندیشههای شیخ فضلالله نوری و مخالفتهای او با مشروطهخواهان و افرادی همچون آیتالله طباطبایی و بهبهانی، بخش زیادی از بخش دوم را تشکیل میدهد و کسروی معتقد است که علما با دستبردهایی که در قانون میکردهاند، بعضا ضررهایی شگفت به مشروطه زدهاند. این دعوای درونی جنبش آنقدری عظیم بوده که حتی شهرهای خارج از کشور مانند نجف را هم تحت تاثیر خود قرار داده و کل منطقهی خاورمیانه را بینصیب نگذاشته است. اما به هر حال بعد از مدتی و با پیروزی مشروطهخواهان، فرمان مشروطه صادر میشود و حشن گرفته میشود؛ این اتمام کار نیست و با رویگرداندن برخی مشروعهخواهان از جنبش مشروطه و پیوستن آنان به محمدعلی شاه، دودستگی پیش میآید و جنگ خونینی اتفاق میافتد که کسروی در بخش سوم به آن پرداخته است.
بخش سوم؛ تثبیت مجلس
وقتی مجلس یک کشور در تاریخی که ازقضا تمام افراد روشنفکر و مجاهد را در خود جای داده است، به توپ بسته میشود، احتمالا باید فاتحهی آن جنبش را بخوانید! اتفاقی که کسروی در بخش سوم آن را به صورت مفصل نقل میکند و غیر از بیان لجاجتها، خباثتها و همکاری محمدعلی شاه با بیگانگان، سوزنی هم به امثال خودش میزند. کسروی معتقد است که در شکست اولیهی جنبش و به توپ بسته شدن مجلس، خود سران آزادی هم سهیم بودهاند و با برخی کارهایشان به این امر دامن زدهاند. به هرحال بعد از این مدت، به قول کسروی برخی از ملایان مردانگی میکنند و با کمک علمای نجف، دوباره آشوبهایی پیش میآید؛ زیرا مردم حاضر نیستند جنبش مشروطه را به فراموشی بسپارند.
تبریز جایی است که باقیماندهی تمام سران جنبش مشروطه را در خود جای میدهد؛ جایی که ستار خان و باقر خان به عنوان دو رهبر این جنبش، محاصره میشوند، اما با مردانگی و پافشاریهای زیادی که نشان میدهند، میتوانند ماجرا را وارونه کنند و اتفاقا با هجوم به تهران، آزادی اساسی و شکست محمدعلی شاه را پدید بیاورند. داستان بند قبلی البته ماجرایی بسیار دور و دراز است که کسروی آن را به تفصیل هر چه بیشتر روایت میکند؛ اما مهمترین نکتهای که در این بخش وجود دارد را میتوانیم به حمایت این تاریخنگار از گروههای چریکی که به عملگرایی مشهور هستند مرتبط بدانیم و درواقع گرچه که کسروی افراد روشنفکر را بسیار مقدم میدارد؛ اما تمام تلاشهای آنان را در همراهی با عملگرایی تبریزیان مثمر ثمر میداند و در نتیجه، علم و عمل را دو شاخهی مرتبط به هم معرفی میکند.