تهیدستان شهری جزو گروههایی از جامعه هستند که همواره از نگاه دیگر گروهها و طبقات اجتماعی یا مورد ترحم و دلسوزی صِرف قرار میگیرند، و یا در جایی که منافع طبقات مرفه و دولت با منافع تهیدستان در تضاد قرار میگیرد به عنوان عناصری خطرناک و ناباب تلقی میشوند. علیرغم آنکه انقلاب ۵۷ ایران به انقلاب تهیدستان معروف است اما بررسیها و مطالعاتی که آصف بیات انجام داده نشان میدهد این گروه در انقلاب ۵۷ شرکت و فعالیت چندانی نداشتند، بلکه خود جریان مبارزهای مداوم و آرام را موازی با مبارزات انقلاب برای بقای زندگی روزمرهشان پیش گرفتند. مبارزهای که گرچه سروصدا، تبلیغات و تهییج فراوانی نداشت اما برای تهیدستان امتیازات و امکانات زیادی فراهم آورد. در حالی که تفسیرهای رسمی و دانشگاهی روال عادی زندگی روزمره و مردم عادی را در جریان انقلاب نادیده گرفتند و بیشتر از نخبگان و طبقات متوسط یاد کردهاند نویسنده کتاب تلاش میکند تا به گروههای ناچیز فرض گرفته شده و «به سطوح زیرین انقلاب، به آنچه که در کوچه پس کوچه های شهر و محلات تهی دست رخ داده است» توجه کند. بیات میگوید واژۀ «مستضعفین» فقط در روزهای اوج انقلاب وارد سخنرانیها شد و آن هم برای خلع ید کمونیستها و چپها و ساختن پایگاه اجتماعی محکم برای رژیم نوپای اسلامی بود.
مراد از تهیدستان در این کتاب حاشیهنشینان شهری، فروشندگان دورهگرد و کارگران روزمرد و فصلی است. مبنای تحلیلهای این کتاب مبتنی بر منابع متعددی است؛ از مصاحبههای منتشر شده، و تحقیقات دانشگاهی که قبل و بعد از انقلاب در ایران انجام شده گرفته تا گزارش روزنامهها، مدارک اولیه (مثل تراکتها، پوسترها، نشریهها، جزوهها و…)، مصاحبههای شخصی، نشریات رسمی و اپوزیسیون و سرانجام مشاهدات مستقیم. آصف بیات در این کتاب از تجربهی زیستهی خود نیز به عنوان یک تهیدست مهاجر و مطالعات میدانیاش در مناطق مسکونی محروم و تخریب محلههای آلونک نشین بهره جسته است. او محقق و نویسندهی ایرانی، و در حال حاضر استاد جامعهشناسی دانشگاهی در شمال آمریکاست. آصف بیات کتاب «سیاستهایخیابانی» را نخستین بار درسال ۱۹۹۷ توسط انتشارات دانشگاه کلمبیا «University Of Columbia» در شهر نیویورک ایالات متحده آمریکا به چاپ رساند، سپس این کتاب در ایران توسط نشر شیرازه و با ترجمهی سید اسدالله نبوی چاشمی منتشر و روانهی بازار شد.
به دنبال آیندهای بهتر
از دههی ۱۳۳۰ به بعد تحت تاثیر مدرنیزاسیون رضاشاه و بعدها محمدرضاشاه و همچنین قانون اصلاحات ارضی صدها هزار خانوادهی تهیدست، برای بهبود وضعیت زندگی و معیشت خود و یا صرفا زنده ماندن از شهرها و روستاهای کوچک، چه به شکل فردی و چه همراه خویشاوندانشان به شهرهای بزرگ مهاجرت کردند. این خانوادههای تهی دست که توان پرداخت اجاره، مالیات، قبوض و… را نداشتند سرپناههایشان را یا به دست خودشان و یا به کمک خویشاوندانشان در نقاط حاشیه شهرها که به شکل غیرقانونی ایجاد شده بود بنا کردند. در آستانۀ انقلاب اسلامی، شمار این جوامع افزایش یافت. اینها بدون آنکه خود بخواهند به یک ضد نیرو تبدیل شدند. بروز انقلاب اسلامی به گروههای فاقد امتیاز فرصت داد تا پیشرفت بیشتری بکنند.
در همان حالی که انقلابیون در خیابانهای شهرهای بزرگ راهپیمایی میکردند، مردم تهیدست با به دست آوردن زمین شهری بیشتر، درصدد گسترش نفوذ خود بر محلههای مستقلشان بودند و بلافاصله پس از انقلاب، با استفاده از فرصت حاصل از نبود کنترل پلیسی، به تسخیر صدها خانۀ خالی و آپارتمانهای نیمهکاره پرداختند و آنها را بهعنوان مایملک خود سر و سامان دادند. چون امکان اشغال کردن خانهها محدود بود، علیرغم ممانعت جدیتر پلیس، تصرف زمین و ساختوسازهای غیرقانونی شتاب گرفت. این امر به رشد چشمگیر شهرهای کوچک و بزرگ در سالهای پس از انقلاب کمک کرد. آنچه که این مردان و زنان را به یک نیروی جمعی تبدیل کرد، شیوۀ زندگیای بود که علایق و منافع مشترکی را برایشان به وجود آورد و دفاع از آن را ضروری ساخت. این تصرف کنندگان به هم پیوستند و درخواست برق و آب کردند و وقتی جواب رد شنیدند و یا با تأخیر در پاسخ روبرو شدند، به شیوهای خودسرانه و غیرقانونی متوسل شدند. آنها برای خود جاده ساختند، درمانگاه و مغازه راهاندازی کردند، مسجد و کتابخانه بنا کردند و حتی سیستم جمعآوری زباله را سازمان دادند. سپس انجمنها و شبکههای محلیشان را به وجود آورند و همچنین در تعاونیهای مصرف محلی عضو شدند.
به نظر میرسید شکل نوین و مستقلتری از زندگی در این جوامع در حال شکل گرفتن بود. این نوع اقدامات امور عجیب یا فوقالعادهای نیستند و هر روزه در بسیاری از مراکز شهری کشورهای در حال توسعه اتفاق میافتند. مثلا در خاورمیانه، قاهره شامل بیش از صد «جامعهی مستقل» یا «مناطق الاشویا» است که بالاتر از ۷ میلیون نفر را در خود جای داده است. آنان به تدریج، قبرستانها، فضاهای خالی و زمینهای عمومی-دولتی حاشیهی شهرها را تصرف کردند. این مهاجران روستایی و ساکنان محلات شلوغ و کثیف همچنین زمینهای رسمی کشاورزی اطراف شهرها را تفکیک کرده، به شکل غیرقانونی سرپناهشان را در آن بنا کردند. صِرف حضور میلیونها تن از این ساکنان، دولت را وادار کرد تا به توسعۀ امکانات رفاهی این محلات بپردازد. در غیر این صورت آنان بهطور غیرقانونی از آن استفاده میکردند. مثلاً هزینۀ آب مصرفی که به شکل غیرقانونی در یکی از شهرهای مصر یعنی اسکندریه مصرف میشود، سالانه بالغ بر سه میلیون دلار است.
پیشروی آرام مردم عادی
تهیدستانی که از روستاها و شهرهای کوچکتر به شهرهای بزرگتر مهاجرت میکردند معمولا با معضل بیکاری نیز روبرو بودند؛ این افراد برای حل این مشکل به کارهای خیابانی از جمله دستفروشی، فروشندگی، دورهگردی و… روی آوردند که نیازمند مهارت خاص و سرمایهگذاری زیادی نبود، اما طولی نکشید که به عنوان برهم زنندگان نظم فضاهای شهری از سمت حاکمیت مورد غضب قرار گرفتند و تا به امروز همچنان با دولت درگیر هستند. بیات معتقد است برخلاف نظریهی «انقلاب(یونِ) منفعل» گرامشی، گروههای فاقد امتیاز فعالیتهاشان را بر مبنای یک استراتژی آگاهانه انجام نمیدهند، بلکه نیروی پیشبرندهی آنها ضرورت است؛ ضرورت بقا و یک زندگی آبرومندانه. این اقدامات ساده و روزمره برای بقا که نویسنده از آنها با عنوان «پیشروی آرام» یاد میکند بهطور جداگانه، بدون اعتراض، بدون رهبری، سازماندهی و ایدئولوژی انجام میگرفت. دلیل آنکه چرا این تحرکات اغلب به شکل خاموش و فردی بود مگر زمانی که شرکتکنندگان خود را رو در روی کسانی میدیدند که دستاوردهایشان را تهدید میکردند؛ این است که گروههای فرودست برعکس گروههای سازمانیافتهای همچون کارگران و دانشجویان سیال هستند (شامل بیکاران، مهاجران، آوارگان، و یا دستفروشان خیابانی) و از لحاظ ساختاری قدرت سازماندهی شدهای برای اختلال ندارند.
ختلال به معنای «دست کشیدن از یک نوع مشارکت ضروری که دیگران به آن وابستهاند» به گونهای که این کار «یک منبع طبیعی برای اعمال قدرت بر دیگران باشد». در نتیجه این گروهها به جای اعتراض یا تبلیغ، مستقیما وارد عمل میشوند تا نیازهایشان را البته به صورت فردی با احتیاط برآورده کنند. حرکت آنان نوعی سیاست است. نه سیاست اعتراضی بلکه سیاست جبران و حرکت آنها مبارزهای برای دستاوردهای فوری و بلاواسطه است که عموما از طریق اقدام مستقیم شخصی حاصل میشود. این گروه دو هدف را دنبال میکردند؛ نخست توزیع مجدد امکانات و فرصتها و دیگری حداقلهای زندگی استاندارد برای بقا. همچنین گروههای فاقد امتیاز در صدد کسب استقلال از طرف دولت بودند، آنها هیچ تمایلی به اعمال نفوذ دولت بر فعالیتهایشان و پذیرش نظم اعمال شده، پرداخت مالیات و صورت حسابها نداشتند. تهیدستی و آسیبپذیری آنان را به سوی استقلال از دولت و نهادهای مدرن کشاند. آنان به این دلیل تمایل ندارند به پلیس و دیگر نمایندههای دولت متوسل بشوند که، بوروکراسی و نهادهای مدرن در پیگیری کار آنها قصور کردهاند. همچنین ثروتمندان و قدرتمندان نیز ممکن است به خودمختاری و استقلال از نظم نهادهای مدرن گرایش داشته باشند؛ با این حال بسیاری از آنان برخلاف تهیدستان در وجود این ترتیبات منافعی دارند و به دلیل نعمت برخورداری از منابع میتوانند در نهادهای مدرن کارآیی داشته باشند.
حق سرپناه
جنبش جدید حاشیهنشینان در پسزمینهی قیام ۲۱ و ۲۲ بهمن ۵۷ ظاهر شد. قدرت مرکزی فرو پاشیده بود. هیچ پلیس مخفی وجود نداشت، نگهبانان شهرداری دیگر نبودند و حتی پلیس راهنمایی حضور نداشت.. بسیاری از تجار و ثروتمندان نیز خانهها و کارخانههایشان را ترک کرده بودند. در روزهای بعد هزاران خانوادهی بیخانمان، اجارهنشینان تهیدست و دانشجویان در تهران و دیگر مراکز شهرها بلوکهای آپارتمانی خالی، خانههای لوکس، ویلاها و هتلهای رها شده را اشغال کردند. گروههای اسلامی رادیکال و چپگرا نقش زیادی را در سازماندهی این تصرف بازی میکردند. اشغال ساختمانهای مسکونی، خانهها و هتلها یکی از نخستین چالشهای مقامات مسئول حکومت جدید را در دوران انقلاب تشکیل میداد. درحالیکه تهیدستان، به مهاجرت به عنوان ابزاری برای رسیدن به زندگی بهتر نگاه میکردند، از نظر مقامات مسئول، مهاجرت نمایانگر یک «بلای اجتماعی»، «مهمترین مشکل همراه با جنگ» و «یک تهدید بزرگ برای انقلاب و جمهوری اسلامی» بود .امامجمعهها بسیج شدند تا در باب «گناه» بودن مهاجرت به شهرها صحبت کنند و سمینارهای متعددی برگزار شد تا «این معضل اجتماعی بزرگ» را شناسایی کنند. رویارویی دولت و تهیدستان برای باز پسگیری خانههای تصرف شده ادامه یافت و گاه منجر به تخریب خانهها با بولدوزر، قطع کردن آب و برق و… آنان شد. در نهایت دولت موفق شد شماری از خانهها و هتلها را باز پس گیری کند اما در برابر برخی دیگر از حاشینهنشینان با مقاومت روبرو شد. گرچه تا امروز همچنان دولت سیاستهایش را در راستای منع حاشیهنشینی به کار میگیرد اما تهی دستان به پیشروی آرام خود ادامه میدهند تا زمانی که منافعشان به شکلی مورد تهدید قرار گیرد که نیازمند اقدامی جمعی و اعتراضی باشد.
خیابان از آن ماست
دستفروشی پدیدهی نوظهوری در ایران نبود و نیست. در حقیقت، دستفروشی ویژگی نواحی شهری ماقبل مدرن بود که فروشندگان خیابانی محلی، کالاهایشان را در معابر عمومی و به خصوص در نزدیکی بازارهای ثابت در معرض فروش میگذاشتند. دستفروشی، دورهگردی و گاریچیگری در تمام سالهای قبل از انقلاب چه پیش و چه پس از استقرار دولت تمرکزگرای رضاشاه در دههی ۱۳۱۰ ادامهی حیات داد. دستفروشی و کارهای ساختمانی راه آسان دسترسی به کار برای مهاجران روستایی و کارگران غیرماهر شهری بود. اگرچه دولت از سال ۱۲۷۵ سعی داشت فعالیتهای دستفروشان را تنظیم و شامل مقررات کند، اما بسیاری از دورهگردان همچنان به شکل غیرقانونی به کارشان ادامه دادند و چون پراکنده و پنهانی کار میکردند، مورد اغماض قرار میگرفتند، ضمناً رشوه دادن و طرح دوستی ریختن با پلیس محلی نیز به تداوم کارشان کمک میکرد. دورهی پس از انقلاب تغییرات جدیدی را در بخش دستفروشی ایجاد کرد. علاوه بر افزایش تعداد آنها شکل جدیدی از دستفروشی سیاسی به وجود آمد که همین امر این گروه را بیشتر در معرض نگاه و کنترل دولت درآورد.
طی دورهی زمانی بین بهمن ۵۷ تا اواسط سال ۱۳۶۰، دستفروشی سیاسی، چشمگیرترین نوع این فعالیت بود. جوانان تحصیل کردهای که اغلب هواداران گروههای سیاسی مخالف بودند، کالاهای فرهنگی چون کتاب، روزنامه و نوار کاست را به مشتریان عرضه میکردند.. با این حال دستفروشی سیاسی تنها بخش کوچکی از تعداد انبوه دستفروشان را در برمیگرفت. مهمترینها همان دستفروشان معمولی بودند که نگرانی اصلیشان تامین زندگی بود. سرنگونی رژیم شاه به سبب وقفهی کوتاهی که در نظارتهای بوروکراتیک و فعالیتهای اقتصادی ایجاد کرد به کاهش نظارتهای پلیس و شهرداری انجامید؛ در این بین دستدفروشان نیز فضاهای جدیدی را در اماکن عمومی تسخیر کردند. مقامات رسمی، کار خیابانی را «بیماری اجتماعی»، «بیماری مسری» و «مشاغل کاذب» که باعث آزار و اذیت عمومی و اختلال در اماکن عمومی میشود، تلقی میکردند. فروشندگان خیابانی بهعنوان فرصتطلب، تنپرور، همدست توطئهگران سیاسی، فراریان از خدمت سربازی و قاچاقچی مواد مخدر معرفی میشدند. شهردار تهران، محمد توسلی، در سال ۱۳۵۸ معتقد بود: «آنهایی که بساط فروش مواد غذایی در خیابانها راه میاندازند، درحقیقت به انقلاب لطمه میزنند. اگر جلوی این فعالیتها را نگیرد، در عمل تنبلی و تنپروری را تشویق کرده است»
پس از مدتی دولت برای از میدان به در کردن دستفروشها به ساز و کارهای نهادی، فشارهای اخلاقی و خشونت روی آورد. علاوه بر آنکه ستادی با نام «ستاد پیگیری و رفع سد معبر» تشکیل شد، بسیاری از سیاستمداران به رهبران مذهبی متوسل شدند تا فشار اخلاقی بیشتری بر فروشندگان وارد کنند. دستفروشان در برابر برنامهی خلع یدشان از خیابان، به شیوههای مختلف مقاومت میکردند: تظاهرات خیابانی به راه میانداختند، در مقابل دخالت عوامل خلع ید ایستادگی میکردند، تظاهرات خیابانی به راه میانداختند، در مقابل عوامل خلع ید ایستادگی میکردند، به اقدامات قانونی متوسل میشدند و وضع دشوارشان را از طریث مطبوعات به اطلاع عموم میرساندند. تا اواخر سال ۱۳۶۲ پس از سالها رویارویی دولت دستفروشان مقامات مسئول سرانجام اذعان کردند فعالیتهای خیابانی باید بماند؛ اما فقط برای افرادی که فعالیتشان ضروری باشد مانند: معلولان، سالخوردگان، مریضها و کسانی که حداقل ۱۰ سال سابقه داشته باشند سرانجام گرچه با طرح متمرکز کردن دستفروشان در بازارچههای محلی تا حدی التهاب فروکش کرد اما پس از گذشت سالها دستفروشان دوباره به خیابان بازگشتند.
جنبش بیکاران
پیروزی انقلاب ۵۷ به یک افزایش بیسابقه و ناگهانی سطح بیکاری در شهرهای ایران منجر شد. هزاران کمپانی، شرکت و کارخانه بهطور موقت کار خود را متوقف کردند و صاحبان و مدیران ایرانی و خارجی این شرکتها ماهها قبل از قیام ۲۱ و ۲۲ بهمن ۵۷ کشور را ترک کردند و آنها که در کشور ماندند عملیات اقتصادی عمدهشان را در میان هرج و مرج حاکم بر کشور متوقف کردند و منتظر ماندند تا ببینند دولت انقلابی جدید چه سیاست اقتصادی را در پیش خواهد گرفت. نهایتا هزاران کارگر که برای پیروزی انقلاب از کار خود دست کشیده بودند، در همان ابتدا، پس از پیروزی انقلاب دریافتند که در فردای انقلاب شغلی نخواهند داشت. به تدریج انتظارات تهیدستان و بیکاران خود به خود اوج گرفت. بهعلاوه رقابت شدید بین روحانیون حاکم و مخالفان چپگرا، برای کسب حمایت تهیدستان، توقعات و انتظارات را بالا برد. این بعد ایدئولوژیکی همانند موتوری برای بدنهی تودهای بیکاران عمل کرد. جنبش اعتراضی بیکاران در چندین شهر بزرگ نظیر تهران، اصفهان، تبریز، قزوین، گچساران و همچنین استان کردستان در شرف وقوع بود. در پایتخت گروهی از کارگران اخراجی و بیکار شده، توسط سازمانهای چپگرا بسیج شده بودند. به تدریج در تهران و شهرستانها کارگران بیکار شده دست به تجمع، تحصن و اعتصاب غذا در مقابل وزارت کار، فرمانداری و… زدند.
همچنین با دور هم جمع شدن در نهادهایی مانند خانهی کارگر به بحث و تبادل نظر میپرداختند؛ آنان علیرغم مذاکراتی که با مقامات داشتند تا امتیازاتی را بدست آورند اما گفتگوهایشان اغلب به جایی نمیرسید. اما جنبش علیرغم موفقیتهای کوچکی که به دست آورده بود با همان سرعتی که متولد شده بود، دچار مرگ و پریشانی شد. جنگ کردستان در تابستان ۵۸، فعالیتهای جنبش را تضعیف کرد، و در جو دراماتیک ناشی از اشغال سفارت آمریکا در تهران در آبان ۵۸ دغدغهها و نگرانیهای بیکاران در میان هیاهوی مبارزه با «شیطان بزرگ» گم شد. از علل فروکش کردن جنبش میتوان به فشارهای سیاسی شدید و مناقشهی درونی رهبران اشاره کرد. جنبش بیکاران ایران، به رغم ضعفأهای سازمانیاش، پیشرویهای مهمی نیز داشت. این جنبش دولت موقت را مجبور کرد که به مدت ۶ ماه به حدود ۱۸۰۰۰۰ بیکار وام و کمک اعطا کند و چندین شغل موقت برای آنان ایجاد کند، در برخی از استانها، مقامات مسئول محلی تحت فشار و مبارزات بیکاران ناچار شدند تعدادی از کارخانههای تعطیل شده را بازگشایی کنند. جنبش بیکاران پایان گرفت، اما سیاستهای خیابانی ادامه یافت. این سیاست، صرفا از حوزهی بیکاران به کارگران خیابانی و به طور خاص به دستفروشان خیابانی انتقال یافت.
نتیجهگیری
به گفتهی بیات از مرور بررسیهای انجام گرفته در سیاستهای خیابانی یا جنبش تهیدستان ایران چند نتیجه حاصل میشود: نخست آنکه با توجه به فرصتهای محدودی که در اختیار تهیدستان بود (در زمینهی درآمد، آموزش، مهارت و روابط) چنین اقدامات مستقیمی، آسانترین شیوه برای توسعهای متکی به خود بود. بیات تلاش میکند نشان دهد برخلاف کلیشههای متداول که تهیدستان را تودهای منفعل، مذهبی و تقدیرگرا قلمداد میکنند؛ آنان فعالانه و با تمام توانشان در شکلهی تقدیرشان دخالت میکنند. نکتهی دیگر آن است که گروههای فاقد امتیاز نمیتوانند ایدئولوژیک باشند، همانطور که روایتهای تاریخی این کتاب نشان داده است، طبقه سیاسی ایدئولوژیک به طور خاص تهیدستان نیستند، بلکه این طبقه متشکل از دانشجویان، معلمان، و دیگر بخشهای روشنفکری جامعه هستند. با این حال مردم معمولی با شیوههای معمولیشان، تغییرات مهم اجتماعی را رقم زدند، تغییراتی که قابل مقایسه با تغییراتی که ممکن بود (یا اصلا ممکن نبود) انقلاب برایشان ایجاد کند. در این کتاب تاکید فوکو مبنی بر اینکه قدرت در همه جا هست و اینکه قدرت «گردش میکند» و هرگز «در اینجا یا آنجا و در دست هیچکس» مستقر نمیماند، در رهایی ما از قید افسانهی «بیقدرت» بودن مردم مفید واقع میشود با اینحال باید در نظر گرفت این گردش قدرت همواره یکسان و منظم نیست.