خودشناسی به چه معناست؟ چرا آگاهی از خودشناسی برای ما مهم است؟ چه راهکارهایی برای شناخت خود وجود دارد؟ برای تقویت خودشناسی چه کارهایی باید انجام داد؟ اینها سوالاتی است که اگر مشتاقانه و مصرانه به دنبال پاسخشان باشیم دست خالی نخواهیم ماند و به راحتی میتوانیم پاسخها را پیدا کنیم. اما چگونه؟
ما در اینجا سه کتاب در حوزهی خودشناسی را برای شما معرفی میکنیم و چند خطی دربارهی هر کدام توضیح میدهیم. کتابهایی که سبب میشود هم با مفهوم خودشناسی آشنا شوید و همچنین خودتان را نیز بهتر بشناسید و آگاهی بیشتری از اعماق شخصیت خود به دست آورید. پس با ما همراه باشید.
یک از سه: نیمهی تاریک وجود
اولین کتابی که برای شما معرفی خواهیم کرد دربارهی نوشتهای است که سعی دارد ما را با نیمهی تاریکی از شخصیتمان که ضعفها زشتیها بدیها و ناشایستگیهای اخلاقی و رفتاری ما را در خود جای داده است آشنا کند و به ما بیاموزد تا چگونه بتوانیم بر سرشکستگی و خودزنی ناشی از این نیمهی تاریک غلبه کنیم و آن را تحت کنترل خود درآوریم. این کتاب «نیمهی تاریک وجود» نام دارد و نوشتهی دبی فورد معلم و سخنران امریکایی است که فرناز فرود آن را به فارسی برگردانده و انتشارات کلک آزادگان نیز به چاپ آن اقدام کرده است.
نیمه تاریک وجود مهمترین و همینطور شناختهشدهترین اثر دبی فورد (۲۰۱۳- ۱۹۵۵) به شمار میرود که در سال ۱۹۹۸ توسط نیویورکتایمز منتشر میشود و در سال ۲۰۰۱ در فهرست پرفروشهای این نشریه قرار میگیرد. نیمهی تاریک وجود از ۱۰ فصل تشکیل شده است و در ابتدای این کتاب دیدگاههایی از چهار تن از نویسندگان و پژوهشگران آورده شده که کتاب و نویسندهاش را مورد تمجید و تحسین قرار دادهاند. مانند این سخن نیل دونالد والش که میگوید: «این کتاب را با دقت بخوانید و باز هم بخوانید. سپس برای بار سوم بخوانید و تمرینهای آن را انجام دهید.» چون صحبت از تمرین شد باید این را بگوییم که از ویژگیهای این کتاب داشتن تمرینهایی در پایان هر فصل است درست مانند یک کتاب درسی ( البته به مراتب بهتر، جذابتر و لذتبخشتر از آن!). ما با حل این تمرینها میتوانیم سریعتر به نیمه تاریک وجودمان برسیم و راحتتر به خودشناسی دست پیدا کنیم.
دبی فورد در کتاب پرطرفدار خود از سایهای حرف میزند که تاریکی آن روابط ما را به بنبست میکشاند، روح ما را میکشد و مانع از تحقق رویاهایمان میشود. این همان سایهای است که نمیتوانیم به کسی حتی به خودمان نشانش دهیم چون از رویارویی با آن میترسیم و به جای بررسی دقیق آن سعی داریم پیامهایی که از سویش دریافت میکنیم را نادیده بگیریم و سرکوبشان کنیم. پیامهایی مثل من آدم بیارزشی هستم، من خوب نیستم، من ایراد دارم و از این قبیل چیزها. اما کتاب دبی فورد علاوهبر این که ما را با نیمهی تاریک وجودمان آشنا میکند به ما میگوید که اگر بخواهیم این نیمهی تاریک را مهار و کنترل کنیم باید با آن روبرو شویم. پس اگر شما هم میخواهید با نیمهی تاریک وجودتان آشنا شوید بهتر است به سراغ این کتاب بروید و آن را مطالعه کنید.
دو از سه: خودشناسی
کتاب بعدی اسم مشخص و سرراستی دارد؛ خودشناسی. این کتاب توسط گروهی از نویسندگان و زیر نظر آلن دوباتن تالیف شده است. ترجمهی اثر را هم علی معتمدی انجام داده و انتشارات رخداد کویر نیز آن را به چاپ رسانده است.
خودشناسی کتابی کوچک و کمحجم است که به ترتیب از هفت بخش تشکیل شده است: غفلت از خود- مراقبهی فلسفی- هویت عاطفی- راستگویی و انکار- قضاوت خود و تردید در هیجانهای خود. عناوین بخشهای کتاب نشان میدهد که این نوشته خودآموزی برای خودشناسیست و به ما این امکان را میدهد تا دربارهی این موضوع بیشتر بدانیم و آن را عمیقتر درک کنیم. نکتهی دیگری که لازم است به آن اشاره کنیم وجود تمرینهایی است که در همهی بخشهای کتاب وجود دارد که با انجامدادن آنها آموزههای ما از این کتاب تثبیت میشود و ملکهی ذهنمان میگردد.
سه از سه: انسان در جستجوی معنا
اردوگاههای کار اجباری و وحشت و خشونت بی دلیل و بی اندازهی حاصل از آن و امید برخی از زندانیان برای رهایی از جهنمی که نازیها ایجاد کرده بودند موضوع سومین کتاب ماست؛ انسان در جستجوی معنا.
کتاب انسان در جستجوی معنا را ویکتور فرانکل، روانپزشک و نویسندهی اتریشی، به رشتهی تحریر درآورده و امیر لاهوتی آن را ترجمه و انتشارات جامی نیز چاپ و منتشرش کرده است.
ویکتور فرانکل که خود در اردوگاه آشویتس در لهستان زندانی بوده در این کتاب مشاهدات خود از مصیبتهای انسانیی این اردوگاههای شکنجه و مرگ نازیها در طی جنگ جهانی دوم را برای ما تصویر میکند به طوری که حس همدردی خواننده را برمیانگیزد. فرانکل میگوید که باید هنگام ورود به اردوگاه همه چیز خود به خصوص اشیای ارزشمند را تحویل میدادند و فقط میتوانستند کفش و لباس سادهای داشته باشند که آن هم در طول زمان اسارت غیر قابل استفاده میشد، خوراک آنها اندک و کارشان که پس از مدت کوتاهی به بیگاری تبدیل میشد بیشمار بود.
فرانکل از تحقیرها و توهینها و کتکهایی میگوید که گاه و بیگاه و به خاطر اشتباهات سادهای نثار زندانیهای بیچاره میشد و آنها را به شدت آزار میداد. اما نویسندهی کتاب چیزی دیگری را آزاردهنده میدانست:
درد جسمی نیست که آدمی را آزار میدهد بلکه بیعدالتی و بیقانونیست که عذابآور و آزاردهنده است.
بیعدالتی و بیقانونی از جانب کسانی که پست و فرومایه بودند و عقدهای ریشهدار در خود داشتند.
این روانپزشک اتریشی از اندیشهی خودکشی و عمل به آن در اثر غیر قابل تحمل بودن آنهمه زجر و مصیبت، چنین میگوید:
فکر خودکشی تقریبا در اندیشهی همهی ما نفوذ کرد و همهی ما اینگونه افکار را حتی شده برای مدت کوتاهی در ذهن خود میپروراندیم.
او عادیترین شیوهی خودکشی در اردوگاه را با شتاب دویدن به سوی سیمخاردارهایی که دارای برق فشار قوی بود و برخورد با آن عنوان میکند. اما خودش اینکار را بیمعنا و بینتیجه میدانست چون معتقد بود به هرحال آزادی محال و مرگ در این اردوگاه حتمی است چه با خودکشی و یا چه بدون آن. فرانکل در بخشی از کتاب از حالت ذهنیای میگوید که وسیلهای به شمار میآمد برای حفاظت از خود و آن کنجکاوی بود. به طور مثال در قسمتی از کتاب چنین بیان میکند:
زمانی که در فضای باز و یخبندان آخر پاییز لخت و برهنه از حمام بیرون آمده و در هوای آزاد ایستاده بودیم تنها حسی که داشتیم کنجکاویمان بود و میخواستیم ببینیم که آیا سینهپهلو خواهیم کرد یا نه؟ چند روز بعد کنجکاوی ما جایش را به شگفتی و تعجب میداد. شگفتزده میشدیم که سرما نخوردهایم.
شاید غمانگیزترین بخش کتاب آنجایی باشد که نویسنده از مرگ عاطفیی زندانیان ستمدیده حرف میزند به این صورت که زندانی بر اثر دیدن رنجهایی که به خودش و یا به دوستانش وارد شده به مرور میل و علاقهاش نسبت به دیدار با خانواده ترس و حشتش از اتاقهای گاز و کورههای آدمسوزی و ترحم و دلسوزیاش به خاطر سختیها و کتکهایی که دوستانش تحمل میکند از بین میرود بهگونهای که نسبت به هر رخدادی بیحس و بیتفاوت میشود گویی انگار نه انگار اتفاقی افتاده است.
دکتر ویکتور فرانکل صاحب مکتبی در روانشناسی به نام لوگوتراپی یا معنادرمانی است و تعریف و ارائه توضیحاتی دربارهی معنا و مفهوم این مکتب مطالب فصل دوم کتاب انسان در جستجوی معنا را تشکیل میدهد.( فصل اول سرگذشت ویکتور فرانکل در اردوگاه کار اجباری بود که دربارهی آن توضیح داده شد.)
فرانکل دربارهی لوگوتراپی میگوید:
کار لوگوتراپی نه تدریس است و نه پند و موعظه. [لوگوتراپی] همان اندازه که از استدلالهای منطقی بهدور است از موعظه و پندهای اخلاقی هم رویگردان است.
او همچنین نقش لوگوتراپیستها را گسترشدادن میدان دید بیمار میداند تا جایی که «معنی و ارزشها در دایرهی دید و گسترهی خودآگاه بیمار» قرار گیرد و نهایتا سه روش را برای دریافت معنای زندگی از طریق لوگوتراپی بیان میکند:
- انجام دادن کاری شایسته
- با تجربه و درک ارزش والا
- با تحمل درد و رنج
فرانکل هر کدام از این روشها را کامل و جامع توضیح میدهد و با مثالهایی که میآورد خواننده را بیشتر دربارهی لوگوتراپی و روشهای آن برای دریافت معنای زندگی اگاه میسازد.
در پایان بهتر است به مقدمهی کتاب برگردیم و پیشنهاد گوردون آلپورت- روانشناس امریکایی- برای خواندن کتاب انسان در جستجوی معنا را نقل کنیم:
مطالعهی این کتاب را که واژگانش چون گوهری درخشان بر ژرفترین مشکلات و مسائل انسانی میتابد از همگان خواهانم. زیرا این کتاب از ارزش ادبی و فلسفی بسیاری برخوردار است و دیباچهای نافذ و جاری بر ارزشمندترین انقلاب روانشناسی روزگار ما محسوب میشود.