کاخ ابداع، کتابی از مرحوم علی دشتی، نویسندهی معاصر ایران است. محتوای این کتاب را میتوان در ژانر «شرح ادبی» جای داد. پرواضح است که این اثر تنه به تنهی نقد میزند. اما هیچگاه به یک نقد جامع نمیرسد. با این وجود اگر بدانیم که نقد در ایران پدیدهای نوظهور و البته نادر است قدر همین مقدار تلاش دشتی برای واکاوی اشعار حافظ را خواهیم دانست.
نقد یا شرح در تاریخ ادبیات کلاسیک ما بهطور کل امری ناشناخته بود. و تنها رگههایی ضعیف از آن در تذکرهها دیده میشد تا اینکه در قرن سابق، میرزا فتحعلی آخوندزاده پای آن را به ادبیات ایران باز کرد. و بنایی گذاشت تا بشود آثار حال و گذشته را با دید آکادمیکتری بررسی کرد.
علی دشتی را میتوان همزمان روزنامهنگار، اندیشمند، پژوهشگر و منتقد ادبی دانست. او در سال ۱۲۷۶ هجری شمسی در کربلای معلی به دنیا آمد. پدرش عبدالحسین دشتی از شیوخ دشتی، روحانی خوشنام و مورد احترام بود که دودمانی بوشهری داشت.
جاذبهی آزادیخواهی و خیال باز شدن فضای سیاسی پس از عزل محمدعلی شاه قاجار او را به ایران کشاند و مدتی بعد روزنامهنگاری را در شیراز آغاز کرد. یکی از مقالههایش که درفضای روشنفکری نوشته شده بود به مذاق عامهی مردم آن زمان خوش نیامد. و تهدید به قتل شد. پس به تهران آمد تا بتواند با آرامش بیشتری فعالیتش را ادامه دهد؛ اما گویی که از چاله به چاه افتاد و این حکومت بود که او را به خاطر نوشتن انتقادی علیه قرارداد ۱۹۱۹ زندانی کرده و سپس به عراق تبعید کرد.
اما دشتی این تبعید را هم به نفع خود مصادره کرد. و از این دوری به عنوان فراغی جهت نوشتن اندیشهها، انتقادات و خاطراتش از زندان و تبعید استفاده کرد. کتاب «ایام محبس» گردآوری شده از همین دوره یادداشتهاست و کتابی کاملاً احساسی و درعین حال کاملا سیاسی است که افزون بر ارزشهای ادبی خود، اولین کتاب در فضای توصیف زندان و زندانی سیاسی در ایران است.
تهاجم کتوشلواری
با عوض شدن رژیم قاجاری به پهلوی، هم ورق رفتار حکومت با دشتی و هم نوع عقاید دشتی برگشت! او توانست به موطن خویش بازگردد. و به عنوان نمایندهی مجلس بوشهر چند دورهی متوالی برگزیده شود. پس از مدتی، حامی سرسخت رضاشاه شد و درمورد قانون البسهی متحدالشکل چنین گفت:
الان شما به خوزستان تشریف ببرید دیگر عربی با چفیه و عقال نمیبینید؛ همه کت و شلوار پوشیدهاند. همه آدم شدهاند. بنده عقیده دارم که شکل چفیه و عقال در ایران شکل آدم نیست و هم مخالف ملیت ماست.
جالب اینجاست که او چندی بعد به علت کم تملق گفتن از رضاشاه زندانی شد!!!
دشتی در نیمهی دوم زندگیاش یک اومانیست بود؛ به این معنا که باورش را بستر انسانگرایی گذاشته بود و از باورهای سنتی اعتقادی، دوری میجست. این درحالی است که او در جوانی باورهای مذهبی شدیدی داشت و حتی معمم شده بود اما با سیر عجیب زندگیاش چند دههی بعد در نقطهی مقابل گذشتهی خود قرار گرفت!
پس از انقلاب ۱۳۵۷ ایران، در حالی که که در میانهی دههی هشتاد زندگیاش بود دستگیر، زندانی و در دادگاه انقلاب اسلامی به اتهام نوشتن کتاب بیست و سه سال و نقد اسلام، به اعدام محکوم شد.
اغلب آثار علی دشتی هنوز هم در بازار دستفروشها و به عنوان کتب ممنوعه در ایران خرید و فروش میشوند.
مصالح کاخسازی
کتاب متشکل از یک مقدمه و ۱۲ فصل است.
پس از مقدمهای که دکتر مهدی ماحوزی بر روی کتاب نوشته به فصل دوم، یعنی خلوتگه کاخ ابداع برمیخوریم. دشتی توضیح میدهد که نام کتاب، تمثیلی تحمیلی به حافظ نیست و از مطلع غزل شیخ گرفته شده است:
بامدادان که ز خلوتگه کاخ ابداع
شمع خاور فکند بر همه اطراف شعاع
و اشاره میکند که شعر حافظ، همهاش بیت الغزل است. و انتخاب ابیاتی گزیده کاری بس سخت…
حالا ما نیز برای آوردن تضمین از کتابی که خودش سرشار از تضمین است –آن هم تضمین از حافظ- به مشکلی دوچندان میخوریم! از طرفی وسوسه میشویم صرفا به ابیات حافظ بپردازیم و آنها را تحلیل کنیم و از طرف دیگر هم حیف میبینیم که تحلیلها و نقادی قنادانهی دشتی را دشت نکنیم…
دشتی در کاخ ابداع، حافظ را ورای هر مذهب و اعتقادی تصویر میکند. درحالیکه در ظاهر، حافظ مسلمان، سنی و شافعی مذهب است. اما دشتی اعتقاد دارد که از مجموع ابیات حافظ با تم اعتقادی میتوان یقین کرد که او متدین است اما نه بهطوری که فقیهان و متشرعان میخواهند! بهگونهای که حتی بعضی از افراد مانند ابن تیمیه او را ملحد دانستهاند!!!
فراتر از اعصار
حافظ ورای دوران خودش از جنگ میان عقاید شخصی گذر کرده بود. و در بیتی میگوید:
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه
چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند…
که مشخصا معلوم است حافظ حقیقت را چیزی والاتر از زوایای خشک میدانسته است.
البته این همهی ماجرا نیست و حافظ، بعضا ابیاتی در تضاد با معانی بالا و تایید اعتقادات رایج دارد. که دشتی معتقد است این اتفاق به علت عامل سن و مرور زمان رخ داده، زیرا دیوانی به آن بلندی به طور یکمرتبه نوشته نشده است.
این مخالفت حافظ با مسیر رود، اکثرا با طعنهها، کنایات و طنزی تلخ همراه است. دشتی راجع به این موضوع میگوید:
کلماتی چون شیخ، زاهد، فقیه، صوفی، محتسب، واعظ، مفتی و…. این طایفه چه هیزم تری به حافظ فروختهاند که پیوسته هدف طنز و ملامت و طعن وی قرارگرفتهاند؟…. ایرادی که حافظ به این طایفه دارد همین است که امور روحانی برای آنان دکهایست، شریعت و طریقت کالایی است برای جلب عوام، و جلب عوام وسیلهایست برای بهدست آوردن توجه ارباب زر وزور.
پس با نیشی گزنده حساب آنها را میرسد؛ آنجا که میگوید:
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند
چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند…
و گاهی هم اوضاع را آنچنان تیره و تار میبیند که از زبان طعنه و کنایه بیرون میآید و با رکاکت کامل مقصودش را پند و اندرز میدهد:
حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی
دلم تزویر مکن چون دگران قرآن را
دروغ چرا؟
وقتی کتاب را بخوانید احتمالا به جای ثقیلنویسی، اصطلاحات مثلا فاخر! و لفاظیهای معمولی که در مواجهه با بزرگان شده جذب چیز دیگری میشوید که نادر است! رک بودن و صداقت دشتی در کاخ ابداع عین صمیمیتش و البته ارادت توأمانش به حافظ! او نمیخواهد حافظ را مصادره به مطلوب کند و -آنگونه که بعضیها دوست دارند- نمایش بدهد؛ معیار قضاوت دشتی تاریخ است. و نوشتههای حافظ و تفسیر عینی هرآنچه که به ما رسیده…
برای مثال درمورد دروغ بزرگی که درمورد میگساری حافظ مغز ایرانیان را فراگرفته شفافسازی میکند و میگوید:
حافظ میگوید روز به بادهگساری روی نیاورید زیرا شخص را بیکاره و از مفید بودن بازمیدارد… بیگمان نمیتوان گفت که مراد خواجه از کلمهی «می» می معرفت است زیرا می معرفت هنگام روز دل چون آینه را در زنگ تیرگی فرو نمیبرد…
و در ادامه دلیل این دروغپردازیها را توضیح میدهد:
اینها متشرعند و باده را حرام میدانند و مرتکب بادهنوشی را سزاوار عِقاب. از سوی دیگر حافظ را دوست دارند و دریغشان میآید که دچار چنین عاقبت ناستودهای شود پس میگویند مقصود از تمام این تعبیرات گوناگون، بادهی عرفان و مستی جذبهی عشق خداوندی است!!!
جمیع این مسائل وقتی درنظر دشتی جمع و تحلیل میشوند نتیجهاش این است که حافظ شخصیتی شبیه به اپیکور –فیلسوف مشهور یونانی- داشته است یعنی نوعی از سهلانگاری و بیتوجهی نسبت به تمام مسائل او را دربرگرفتهبوده است.