حکیم عمر خیام نیشابوری از بزرگترین دانشمندان ایرانی است که در علوم ریاضیات و نجوم در عصر خود محققی شناخته شده بود. اما اغلب مردم او را با رباعیات معروفش میشناسند. در حالی که او اصلاٌ شاعری را پیشه خود نساخت و تنها در اوقات فراغتش به سرودن ابیاتی میپرداخت.
امروز ترا دسترس فردا نیست
و اندیشه فردات بجز سودا نیست
ضایع مکن این دم ار دلت شیدا نیست
کاین باقی عمر را بها پیدا نیست
رباعیات خیام از غنیترین اشعار فارسی محسوب میشود که با تکیه بر فلسفه خاصی سروده شده است. هر چند که بیش از هزاران رباعی را به او منسوب کردهاند ولی آقایان محمدعلی فروغی و دکتر قاسم غنی در مجموعهای که با تحقیقات جدی خود فراهم ساختند نتوانستند تعدادی بیش از ۱۷۸ رباعی را به او نسبت دهند. خیام از شناختهشدهترین ادیبان ایرانی در بین جهانیان است. که این شهرت به نوعی مدیون ترجمه رباعیات او توسط ادوارد فیتزجرالد انگلیسی است.
رباعیات حکیم خیام نیشابوری بر اساس نسخهٔ محمدعلی فروغی و قاسم غنی
فلسفهای که به نام فلسفه خیامی شناخته میشود و مضمون تمامی رباعیات او را نیز در برمیگیرد حاوی این نکته است که باید زندگی را در همان لحظهای که در آن هستیم بسنجیم. عدهای خیام و سرمنشاء فلسفهاش را به اپیکور نسبت میدهند و او را لذتطلب مینامند. ولی شاید بتوان تفکرات او را امروزه به نوعی در فلسفه وجودی بشر یا اگزیستانسیالیسم جستوجو کرد.
از نظر دکتر داریوش شایگان، فیلسوف و هندشناس مطرح و صاحب کتاب پنج اقلیم حضور، تفاوتی که خیام با دیگر شعرای بزرگ ما نظیر عطار، سنائی و مولانا دارد در این است که آنان به جهانی نوافلاطونی باور دارند و معتقدند که یک دایرهی وجود است اما خیام در آن دایره نمیگنجد. و تمامی مسآله خیام این است که ما در دنیایی زندگی میکنیم که نه آغازی دارد و نه پایانی میتوان برایش در نظر گرفت. و هر آن چه که ما میبینیم تکرار مکررات است:
این کوزه چو من عاشق زاری بودهست
در بند سر زلف نگاری بودهست
این دسته که بر گردن او میبینی
دستیست که بر گردن یاری بودهست
همچنین با تآمل در رباعیات او میتوان دو جنبه سلبی و ایجابی را درک کرد. که در اولی اینگونه تعبیر میشود که این زندگی هیچ بر هیچ است و آغاز و پایانی بر آن نیست. و در وجه ایجابی با این هشدار مواجه هستیم که قدر زمان خود را بدانید و دم را دریابید.
نگاه خیام به مسائل هستی نگاهی بیپرده و بی تعارف است. و خرد در اشعار او جایگاه والایی دارد و تفکراتش فاقد کمترین بار احساسی است. انسان در نگاه او جاودانه نیست و از مرگ، گریزی ندارد. پس چه بهتر در این زمان کوتاهی که فرصت زندگانی دارد، از لحظاتش لذت ببرد.