وقتی به کتابهای ادبیات دورهی راهنمایی و دبیرستان نگاهی میکنیم، با مجموعهای از اشعار سخت و ناملموس روبهرو میشویم که درک آنها بدون تفسیر معلم ادبیات، ممکن نیست. بچهها در مدرسه مجبور هستند که آثار کلاسیک و ادبیات کهن را بخوانند و آن میان، شاید شانس بیاورند و از خواندن «لباس جدید امپراتور» یا «کباب غاز» لذت ببرند. این ادبیات که جزء ادبیات کلاسیک و کهن فارسی محسوب میشود، نه بد است، نه آزار دهنده. فقط مشکل اینجا است که بهتر بود بچهها در مدرسه با ادبیات دورهی مشروطه و مشروطهخواهی آشنا میشدند. ادبیاتی که زبانی ملموستر دارد، عامهپسندتر است و به مسائل سیاسی، اجتماعی فرهنگی نیز توجه بیشتری دارد. ادبیات دوران مشروطه از اواخر دوران حکومت ناصرالدین شاه شروع میشود و تا اوایل دوران پهلوی (دورهی رضاشاه) ادامه دارد. در این دوران، تعداد زیادی از دولتمردها تلاش میکردند که قدرت مطلق را از دست شاه بیرون بکشند و با ایجاد یک مجلس شورا، راجع به مسائل کشور صحبت کنند. گرچه مظفرالدین شاه چنین اساسنامهای را امضا کرد، ولی محمدعلیشاه بعد از او مجلس را به توپ بست و علاقهی زیادی به امپراتوری مطلق نشان داد. ولی این اوضاع، تاثیر زیادی روی ادبیات فارسی داشت. نویسندهها و فرهیختگان، علاوه بر اینکه تحت تاثیر چنین شرایط سیاسی شروع به نوشتن میکردند، بلکه به خاطر سفرهای خارجهی ناصرالدینشاه، با آثار بزرگ جهانی مثل کنت مونت کریستو، سه تفنگدار و… نیز آشنا شدند و از خلق آثاری که زبان سختی داشت، دست برداشتند. در آن دوران، نویسندهها کمکم به این فکر افتادند که حق از دسترفتهی مردم را در آثار خود طلب کنند، به نثر نیز رو بیاورند و زبان کوچه بازار را نیز در آثار خود راه بدهند. ما در ادامه قرار است پنج رمان که دورهی مشروطه را به زیباترین شکل به تصویر میکشند معرفی کنیم. به این ترتیب شما میتوانید با دورهی مشروطیت، دورهای که تحولی بزرگ در ادبیات فارسی ایجاد کرد آشنا شوید و از خواندن ماجراهای عاشقانه یا سیاسی کتابها نیز لذت ببرید.
شکوفههای عناب نوشتهی رضا جولایی
رمان شکوفههای عناب، ماجرایی تاریخی را با موضوعاتی چون عشق، نفرت و انتقامجویی به تصویر میکشد. البته قالب و ساختار داستان کاملا غیر خطی و مدرن است که شما را به ادامهی آن علاقهمند میکند. بازیهای جالب نویسنده با زمان وقایع و راویها نشان میدهد که داستان، به هیچعنوان از اتحاد ارسطویی پیروی نمیکند. ماجرا راجع به مرگ دردناک و ناگهانی یک مشروطهخواه به نام میرزا جهانگیرخان صور اسرافیل است. این ماجرا، از زبان چهار راوی مختلف نقل میشود و جالب اینجا است که هر راوی یک پیشینهی تاریخی متفاوت دارد. این تفاوت در فرهنگ و پیشینهی تاریخی شخصیتها، تناقضی جالب را به تصویر میکشد که به خودی خود، امری بدیع و جالب به نظر میآید. اگرچه در نمایشنامهی «سالار زنان» نیز با شخصیتهایی روبهرو هستیم که از دورههای زمانی مختلف دور هم گرد آمدهاند. هدف چرچیل از خلق چنین کاراکترهایی، بیان تغییر زنان در گذر زمان بود. این تم و هدف، در اثر جولایی نیز به خوبی قابل مشاهده است. در این کتاب، تلاشهای مختلف مشروطهخواهان، به توپ بسته شدن مجلس و سایر اتفاقات و دغدغههای تاریخی نیز به تصویر کشیده شده است. از آنجا که هر راوی به طبقهی خاصی تعلق دارد، لحن و نحوهی بیان ماجرای مرگ میرزا از زبان آنها نیز متفاوت است. راویها به ترتیب زرین تاج همسر میرزا جهانگیرخان، داوود خان، عکاس و دستیار جهانگیر خان، بوریس نیکولایف افسر مخصوص لیاخوف و طیفور خان هستند. در ادامه، بخشهایی از این کتاب را با یکدیگر خواهیم خواند.
بعدها این را فهمیدم. بعدها که همراه عشق، هراس هم آمد. فهمیدم که روی دیگر عشق مرگ است، اندوه است. وقتی اتصال پیدا کردم هراس هم به همراهش آمد. مرگ را هم در نزدیکیها حس میکردم. از خواص دل سپردن است در این ملک که فنا و ویرانی بسیار دیده، بالا و نشیب و بدعهدی ایام را.
تا آن زمان از دنیا هیچ ندیده بودم به جز چند کوچهی خاکی محله و چند خانهی اربابی که در آنها کار کرده بودیم. حالا شهر فرنگی پیش رویم بود پُر از تصاویر سیاه و خاکستری اما نه سفید. اواخر فقر. انتهای ناامیدی به همراه اندکی امید. ته رذالت که در آن، گاه معصومیت هم میدیدی. پایان آدمیت، گرچه فریبنده و بزک کرده اما چرک
طوبا و معنای شب نوشتهی شهرنوش پارسی پور
طوبا و معنای شب، ماجرای دختری به نام طوبا را به سبکی تاریخی و تخیلی بیان میکند. طوبا، دختر مردی به نام ادیب و زنی ساده و روستایی است که دیر هنگام بایکدیگر ازدواج کردهاند. پدرش، دلمشغولی و دغدغهی ذهنی بزرگی دارد، آن هم این است که راز معمای ملاصدرا را بگشاید. اما در این میان، باعث رم کردن اسب یک انگلیسی میشود و صدمه میبیند. همین اتفاق، باب آشنایی خانوادهی آنها با حاجی محمود میشود. پس از مرگ پدر طوبا، حاجی محمود از مادر طوبا خواستگاری میکند. اما طوبا تصمیم میگیرد که خودش را به جای مادر قربانی کند و به همسری حاجی محمود دربیاید. او چهار سال، با او در وضعیتی دلسردکننده زندگی میکند تا جایی که یک بار از خانه بیرون رفته و قحطی و بدبختی که مردم را در دوران جنگ جهانی و بحبحهی مشروطهخواهی در برگرفته، میبیند. پس تصمیم میگیرد که از حاجی جدا شود و خودش پی حقیقت برود. نکتهای که این رمان را متفاوت کرده، بازگو کردن وقایع صد ساله بر این خانواده، یعنی از دوران مشروطهخواهی تا انقلاب سال ۱۳۵۷ است. در ادامه، بخشی از این رمان را خواهیم خواند.
به هر جا رسیدیم گفتیم که آمدند، بردند، سوختند. می اندیشیدیم بدین نحو مردمان در نجاتِ خود خواهند کوشید. چه اندیشه ی عبثی. اغلب با رنگِ پریده به ما گوش می سپردند و دوباره به کارهای خود باز می گشتند. این مردمانِ رعیت خو باور بکنیم یا نه برای بردگی زاییده شده اند؛ حال آنکه می توانستند بگریزند. اکنون می اندیشم که ما در حقیقت پیر را بهانه کرده بودیم تا بگریزیم و اما چون بهانه ی ما پیر بود پس مقصد ما نیز پیر بود.
عشق در سالهای مشروطه، نوشتهی مهناز سید جواد جواهری
عشق در سالهای مشروطه، توسط خانمجان بیان میشود. مادربزرگ پیری که به یک بیماری لاعلاج مبتلا شده و داستان زندگی خود را برای نوهاش بیان میکند. داستان زندگی عاشقانه و پر هیجان او، در دوران مشروطهخواهی اتفاق افتاده است. نویسندهی این رمان، با قلمی عامه پسند، روان و دلنشین، تمام مسائل سیاسی، اجتماعی و فرهنگی دوران مشروطه را به تصویر میکشد و مخاطب را با آن سالها آشنا میسازد. جالب است بدانید که نویسندهی این اثر ادعا میکند که رمان را بر اساس خاطرات نیاکان خود و عناصر خیالی نوشته است. ولی سبک نثر آن، سبکی کاملا رئالیستی است. در ادامه، بخشی از متن این کتاب آورده شده است.
ناگهان در بالاخانه روی پاشنه چرخید و خانم جان مثل همیشه که موهایش چون هالهای از نور دور صورتش را میپوشاند. با لباس تافته آبی که همرنگ چشمانش بود از در وارد شد. همین که چشمش به مهراعظم افتاد درحالیکه چارقد سفید ململی را که بر سر داشت و گیسهای بافتهاش از زیر آن پیدا بود بر روی سرش جابهجا میکرد. لحظهای به او خیره ماند. چون متوجه شد که در دل این غنچه نوشکفته خزان زده محزون که روی تخت خوابیده در آن لحظه چه میگذرد. دلش مالش رفت.
دیلماج نوشتهی حمیدرضا شاهآبادی
دیلماج به زبان ترکی، به معنی مترجم است. این رمان نیز سرگذشت مترجمی را بیان میکند که در دورهی قاجار و مشروطهخواهی زندگی میکرد. مردی به نام «میرزا یوسف خان مستوفی» که به خاطر فعالیتهایش به دیلماج مشهور شده است. اگرچه چنین شخصیتی در دورهی قاجار وجود داشته و حرفهای زیادی نیز از او شنیده شده است، اما میرزا یوسف خان این رمان، نمایندهی روشنفکرهای زیادی از دورههای مختلف سیاسی در ایران است. در تاریخ او را به عنوان مردی میشناسند که وطنپرست بود و برای آزادی مردم دست به هر کاری زد. برخی نیز میگویند او با این نقاب، دست به هر خیانتی که میتوانست زد. گرچه رمان «دیلماج» زیاد با ماجراهای واقعی رخ داده در تاریخ توجه نمیکند و نویسنده، این اسم را با وقایع خیالی زیادی در هم میآمیزد. سپس به کمک او، رویدادهای فراماسونری و اتفاقات مشروطهخواهی را به تصویر میکشد. در حقیقت، میرزا یوسف خان مرد جوانی است که عاشق و دلباختهی دختری میشود (که به وصال هم نمیرسد) و مجبور میشود مهاجرت کند. طی مهاجرت، او تحت تعلیم آموزههای غربی و فراماسونری میرزا ملکم قرار میگیرد و شخصیت سادهاش دستخوش تغییر میشود. او به مردی تبدیل میشود که دست به مکر، حیله و آدمکشی میزند. در ادامه بخشی از این رمان را باهم خواهیم خواند.
لحظهای به من نگاه کرد و پرسید: «یوسف بهنظر تو فقر این ملت مقدم بر جهلشان است و یا جهلشان مقدم بر فقرشان؟» سوال سختی بود، سوالی که تا هیچگاه به آن فکر نکرده بودم. تا بخواهم چیزی بگویم چشم بر خندقنشینان اضافه کرد: «فقر جهل میآورد و جهل فقر. اما این هر دو حاصل ضعفاند؛ ضعف در برابر تقدیری که دیگران رقم میزنند. نخست باید تقدیر خود را به دست بگیریم.» و یکباره به من نگاه کرد و گفت: «اول فقر را از بین ببریم یا جهل را؟» و من دوباره زبانم بند آمد. […] او خود ادامه داد: «نمیدانی، من هم نمیدانم. اما باید اندیشه کنیم. تو هم اندیشه کن اگر امروز من نتوانستم. فردا تو خواهی توانست. این تقدیر را میتوان شکست.»
گیلداد نوشتهی حسن قلیپور
داستان گیلداد، ماجرایی مربوط به دوران میرزا کوچک خان جنگلی و بحبحهی آن دوران را به تصویر میکشد. گیلداد در واقع مردی روستایی و باسواد است که عشقی دیرینه به دختری به نام «بمانی» دارد. اما در این میان، رقیبی پست و بد ذات سروکلهاش پیدا میشود که نه تنها به «بمانی» نظر دارد، بلکه با خود گیلداد نیز دشمنی و کینه دارد. از جمله وقایع تاریخی این کتاب میتوان به اعدام شریفالاطباء، عریان کردن حسنک و شریف الاطباء و همچنین سنگسار شدن آنها اشاره کرد. در ادامه، بخشی از این رمان تاریخی و عاشقانه را خواهیم خواند.
هنوز آفتاب نزده بود که همراه دو پاسبان بخت برگشته و دو تفنگچی تالش، که اجیر کرده بود، به گیلده آمد. همین که رسید، مدعی شد پول تفنگچیهای تالش گردن دهاتی است. کلی سرشان منت بود که برایشان اهل فن این کار را پیدا کرده است. امنیۀ جوان از یاد نمیبرد که آژان تیموری همراه میراب در خانۀ کربلایی پای منقل نشست. خودش و همقطارش همراه دو تفنگچی تالش تا نشستن آفتاب بو کشیدند تا شاید چیزی دستگیرشان شود. اما آفتاب نشست و این نخود سیاه پیدا نشد. وقتی برگشتند، نشئگی از سر آژان پریده بود. سیخ نشست و کلی به خاطر بیعُرضگی آنها و خیالاتی شدن دهاتیها دادوبیداد راه انداخت. کار تمام شده بود و داشتند میرفتند که اصرار و التماس میراب کار دستش داد.
سلام .
بسیار سپاسگزارم از حسن نظر شما و معرفی رمان گیلداد به خوانندگان. البته کاش این رمان زیبا را هم مثل چهار رمان دیگر با حوصله بیشتری می خواندید و نقد و تحلیل بهتری از این رمان که برنده شانزدهمین دوره ی جایزه قلم زرین شد به خوانندگان ارائه می دادید. دست کم اگر به چند نقدی که در مورد این رمان نوشته شده مراجعه می شد می توانستید حق مطلب را بهتر ادا کنید چون به نظرم در معرفی این رمان خاص هم انتشارات سوره مهر و هم جامعه هنری کمی کم لطفی کرده اند گرچه این کار مطمئنا ارزش های هنری خود را در آینده بهتر نشان خواهد داد. چون در ضمن یک روایت پرکشش رمانتیک و نشان دادن فرهنگ فراموش شده ی یک ملت آیینه ی تمام نمای دوره مشروطه در ایران و گیلان است که یکی از کانون های مهم انقلاب مشروطیت بود. باز هم ممنونم از معرفی رمان .?
سلام وقت بخیر من دنبال یه رمان میگردم مربوط به زمان قاجار هست چند خانواده در خانه پدری زندگی میکنند و دختر عمه عاشق پسر دایی میشود اما پسرها یه روز جمع میشن و میرن بیرون شهر توروستا همون پسر دایی عاشق یک دختر مسیحی میشه و باهم فرار میکنن.اگه اسمشو بگین ممنون میشم