پیش از این در مطلبی به بررسی کتاب «کودتا» اثر «یرواند آبراهامیان» تاریخنگار برجسته پرداختیم. با علم بر شیوهی روایت آبراهامیان در تاریخنویسی و گرایش سیاسی چپگرایانهی او که بی شک در زاویه دید او به تاریخ موثر است به سراغ کتاب «تاریخ مدرن ایران» رفتیم که مروری بر بر تاریخ دویست سال اخیر ایران از زمان سلطنت قاجار تا استقرار جمهوری اسلامی است. این کتاب شرح دگرگونیهای اثرگذاری است که در سدهی بیستم در ایران به وقوع پیوسته است. و از آنجا که موتور اصلی این دگرگونیها دولت مرکزی بوده است، تمرکز آن نیز بر دولت، نحوهی شکلگیری و گسترش آن است؛ همچنین تاثیرات عمیقی که این گسترش نه تنها بر سازمان سیاسی و اقتصادی بلکه بر محیط، فرهنگ و گسترهی اجتماعی بر جای گذاشته است. در واقع آبراهامیان میکوشد توضیح دهد چگونه از قرن نوزدهم به شرایط کنونی سدهی بیستم ایران رسیدیم. از یک سو چگونگی شکلگیری دولت مرکزی و فشارهای آن بر جامعه را بیان میکند، و از طرف دیگر چگونگی تاثیر فشارهای اجتماعی بر تحول دولت به ویژه طی دو انقلاب اساسی مشروطه و انقلاب اسلامی را توضیح میدهد.
کتاب شامل شش فصل با عناوین زیر است:
- «شاهان مستبد»: دولت و جامعه در دورهی قاجار
- رفرم، انقلاب و جنگ بزرگ
- سیاست مشت آهنین رضاشاه
- فترت ناسیونالیستی
- انقلاب سفید محمدرضا شاه
- جمهوری اسلامی
دونکته مهم در بررسی آثار آبراهامیان دارای اهمیت فراوان است: نخست آن که او در رویکرد به فراز و نشیبهای تاریخ ایران معاصر، زمینه کار را بر جامعه شناسی سیاسی قرار میدهد و پرسشهایی را مطرح میکند که حاصل تحقیق را، تنها به به بازسازی رخداد ها محدود نمیکند و نکته دیگر آنکه مطالعات و بررسیهای خود را در زمینه تاریخ معاصر ایران، سالها پیش از آشکار وغیر قابل اجتناب یافتن این موضوع، یعنی از مدتها قبل از انقلاب، آغاز کرده است. (خسرو باقری، رادیو زمانه) کتاب تاریخ مدرن ایران در ابتدا به سفارش کالج باروک و marigold Ackland به زبان انگلیسی نوشته شده است، و پس از آن توسط محمد ابراهیم فتاحی ترجمه و به همت نشر نی در ایران به چاپ رسیده است.
سخن نخست
آبراهامیان ابتدا در مقدمهی کتاب به صورت کلی به بررسی (آمار و ارقام، مباحث جمعیتی، درصد جمعیت روستایی، شهری، عشایری و ایلاتی) همچنین (میزان مرگ و میر کودکان، نرخ باسوادی، میزان جمعیت قادر به درک زبان فارسی به عنوان زبان رسمی، راههای هموار، راهآهن، امنیت، ترس و هراسهای روزمره مردم) در ابتدا و انتهای قرن پرداخته است، سپس به جالبترین تحول از دیدگاه خویش در قرن گذشته یعنی تحول در ساختار دولت میرسد. وی دولت در ایران را در ابتدای سده بیستم شامل شاه و ملازمان وی دانسته و اعمال حاکمیت شاه را از طریق متنفذان محلی ممکن میداند. همچنین سیر تحولات به وقوع پیوسته را منجر به ایجاد دولتی با یک بوروکراسی عظیم میداند که تقریباً ۶۰ درصد از اقتصاد ملی را با داشتن ۲۰ وزارتخانه و ۲۰ درصد دیگر را از طریق نهادهای شبه دولتی در دست دارد. آبراهامیان حتی به تغییر در واژهها و زبان در طول این دوره نیز اشاره میکند. وی در این بخش این تحول را از نظام سلطه در خانواده به اتوکراسی شاهی و سپس در ادامه بوروکراسی مدرن میداند. وی به دنبال چگونگی گذار از اجتماع به جامعه یا در دیدگاه مارکسیستی گذار از فئودالیسم به سرمایهداری دولتی است. سؤال اصلی وی آن است که چه عواملی موجب گردید که ایران دارای فرهنگ روستایی و عشایری یا به قول وی صاحب گاو و خیش در ابتدای قرن بیستم تبدیل به ایران امروزی با ویژگیهای گاه منحصربهفرد خود گردد.
دولت و جامعه در دورهی قاجار
در دورهی قاجار، به دلیل فقدان یک نظام دیوانسالاری دولتی و یک ارتش ثابت عمدهی قدرت شاه از پایتخت فراتر نمیرفت. همچنین این اقتدار بدون حمایت اعیان و منتفذان محلی نفوذ چندانی نداشت. تامین امنیت کشور نیز اغلب بر عهدهی ایلات بود. در زمان قاجار کشور در مجموع ده هزار روستا داشت که تماما یا بخشی از آنها متعلق به زمینداران غایب-پادشاه، خانواده سلطنتی، اوقاف، روسای ایلی، مستوفیان دولتی، تجار متمول زمینداران عادی موسوم به ارباب، مالک و عمده مالک بود. دهقانان صاحب زمین عمدتا در درههای کوهستانی و روزستاهای پر باران زندگی میکردند، به این ترتیب تعجبی ندارد که نظام مالکیت زمین در ایران را تا اوایل سدهی بیستم نظام فئودالی میدانستند.
همچنین جمعیت ایران از جماعتهای رو در رو با ساختارها، سلسله مراتب، زبان و لهجههای خاص خود تشکیل میشد که تا اواخر سدهی نوزدهم، اغلب در اقتصادهای خودکفا و خودبسنده زندگی میکردند. این موزائیک اجتماعی در بستر و موقعیت جغرافیایی شکل گرفته بود. صحرای وسیع مرکزی موسم به کویر، و چهار رشته کوه عظیم زاگرس، البرز، مکران، و رشتهکوههای مرکزی و شرقی و همچنین کمبود قابل ملاحظهی رودخانههای قابل کشتیرانی دریاچهها و کشاورزی دیم، همگی در چندپارگی جمعیت به شهرها، روستاها و قبایل خودکفا و مستقل نقش قابل توجهی داشت. قاجارها بیشتر با آلت دست قرار دادن سیستماتیک تقسیمبندیهای اجتماعی و به ویژه تفاوتهای فرقهای، منطقه، نژادی، ایلی و طایفهای بر ایران حکومت میکردند تا به واسطهی نهادهای بوروکراتیک، اعمال زور یا توسط به الوهیت و تاریخ. در واقع حکومت قاجار را میتوان به چشم همان کهن الگوی «استبداد شرقی» دید.
ریشههای مشروطه
آبراهامیان معتقد است گشایشی که انقلاب مشروطه به دست آورد و سپس از میان برد هر دو مربوط به یک پدیده بود- فقدان یک دولت مرکزی کارآمد و پایدار. انقلاب در آغاز تا حد زیادی موفق شد زیرا حکومت سازوکار لازم برای سرکوب مخالفان را نداشت؛ و به طریق اولی در نهایت تا حد زیادی شکست خورد زیرا سازوکاری برای تحکیم قدرت انقلابیون وجود نداشت. ریشههای انقلاب مشروطه به سدهی نوزدهم و نفوذ تدریجی غرب در کشور باز میگردد که ریشههای پیوند دربار قاجار و دو گروه طبقهی متوسط سنتی روشنفکران را گسست. علل دراز مدت انقلاب در سدهی نوزدهم ریشه داشت اما دلایل کوتاه مدت آن در سالهای ۸۴-۱۲۸۳ به واسطهی بحران اقتصادی ناشی از ورشکستگی دولت و تورم به شدت فزاینده آغاز شد. یکی از نکات مهمی که در انقلاب مشروطه وجود دارد نقش مشکلات زنان، جنسیت و همچنین پیشگامی زنان در مبارزات مشروطه است.
سیاست مشت آهنین رضا شاه
فصل سوم اما برگ متفاوتی از تاریخ معاصر این کشور را ورق میزنیم. برگی که در آن قزاقی به نام رضاخان، به تهران لشگر میکشد و تمام شهر را در تصرف خویش میگیرد و تاج سلطنت را بر سر مینهد. تاجی که برای حدود دو دهه بر سر این «پیشگامِ مدرنیزاسیون» خوش مینشیند. رضاشاه پهلوی، آماری را از حکومت خویش برجای نهاده که بدون شک آماریست قابل تامل و قابل بررسی. ضمن اینکه این آمار در واقع پس از سقوط حکومتی رقم خورده که جز فساد و تباهی برای این کشور چیزی به ارمغان نگذاشت. رضاشاه طرح راهآهن سراسری را در کشور اجرا کرد و ایران را به نوعی برای استعمارگرانی همچون انگلیس و شوروی که دندانهایشان همیشه برای چپاول این کشور تیز بود، به کشوری استراتژیک و مفید از نظر تجاری و اقتصادی تبدیل میکند.
رشد میزان سواد، رشد عمران و آبادی، رشد میزان اشتغال و… از موارد دیگریست که در کارنامهی این پادشاه ِ مستبد که ترکیب ِ «دیکتاتور مصلح» را در میان جامعهشناسان به بررسی واداشت، میتوان به چشم دید. اما همای سعادت چندی بیش بر شانهی این دیکتاتور دوام نیاورد و با حملهی متفقین (انگلیس و شوروی) به ایران، سقوط حکومت او نیز رقم خورد، اما سلسلهی پادشاهی او باید باقی میماند تا همان کشورهای مذکور که نفع خود را هنوز در این کشور جویا بودند، همچنان به سیاق سابق منفعتگرایی خویش را تداوم بخشند، از این رو تنها به برکناری شخصِ رضاشاه رضایت دادند و فرزند بیستویک سالهی او، محمدرضا پهلوی را بر تخت سلطنت نشاندند. در فصل چهارم، مقطع دوازده سالهی ابتدایی حکومت پهلوی دوم، تا کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ مورد مداقه قرار میگیرد، و سیرِ به نخستوزیری رسیدنِ دکتر محمد مصدق، درگیریهای او با شاه و مخالفانش، و در نهایت سقوط دولت او در کودتای مرداد ۳۲، بررسی میگردد.
فترت ناسیونالیستی
در فصل پنجم، بیست و پنج سالِ آیندهی پهلوی دوم، که مملو از فراز و فرودهای عجیب و غریب بوده، در کفهی ترازوی تاریخ سنجیده میشود. در همین دو دههواندی است که اتفاقات مختلفی از قبیل مقابلهی روحانیت با حکومت و سلطنت، درگیریهای خونین، اعتراضات متفاوت و گاه پیدرپی و…رخ میدهد و سرنوشت کشور را به انقلاب ۵۷ میرساند که حاصلش سقوط پهلوی دوم و پایان ۲۵۳۵ سال سلطنت در ایران، و روی کار آمدن یک حکومتِ تماماً روحانی و مذهبی بود. این واقعه را بدون شک باید نقطهی عطفی در تاریخ ایران معاصر به حساب آورد و همه چیز را به قبل و بعد از وقوع آن نسبت داد. هرچند آبراهامیان باز هم به صورت خیلی ساده و گذرا از کنار این واقعه، همانطور که در مورد انقلاب مشروطه اینگونه بود، عبور میکند و اثبات میکند که این کتاب تنها مروریست بر شرایط اجتماعی و اقتصادی و سیاسی چند دهه از تاریخ معاصر این کشور.
فصل آخر «تاریخِ مدرنِ ایران»، از سال ۵۷ تا سال ۸۴ و روی کار آمدن محمود احمدینژاد را شامل میشود. این فصل مطمئناً یکی از جذابترین و خواندنیترین فصلهای این کتاب است، چرا که هم نویسنده و هم مخاطب، با این فصل را تجربه کرده و نوعی نزدیکی میان ذهنیت خود و این وقایع احساس میکند، در همین فصل از تاریخ است که نظام تازهرویکارآمدهی «جمهوری اسلامی» ایران، پس از روبرو شدن با بحرانهای داخلی و خارجی مختلف، وارد مقولهی خوفناک و سیاهی به نام جنگ میشود و هشت سال نیز درگیر آن میماند. پس از آن آبراهامیان، به بررسی خیلی مختصر دولتهای سازندگی و اصلاحات میپردازد و تصویری نسبتا گویا از شرایط اجتماعی این دو دولت ارائه میدهد، اما کتاب تا روزهای روی کار آمدن دولت احمدینژاد پیش میآید و به پایان میرسد. شاید بعدها در کتب تاریخی، فصلهای دیگری از تاریخ این سرزمین را که اتفاقا کم هم فرازونشیب در آن ثبت نشده، بخوانیم.
نقدها
از جمله نکات مثبت کتاب آن است که نویسنده خود را مقید به دفاع از شخص، رویداد یا دوره زمانی خاصی نکرده، بیشتر بر تاریخ تحولات و تغییرات سیاسی تکیه کرده و جزئیات مختلف را به سلیقه خویش پالایش نموده است. از یک طرف نویسنده بسیاری از جزئیات تاریخ را که به نظرش تأثیر کمتری در تاریخ تحولات ایران داشتهاند، کنار گذاشته و از این نظر موفق شده است گزارشی مختصر از روند تبدیل دولت ایران به یک دولت مدرن ارائه دهد و از سوی دیگر با وجود حذف جزئیات اضافی در دام کلیگویی و توجیهگرایی نیفتاده است، یعنی به درستی روشی را انتخاب کرده است که اتفاقات و رویدادها، توجیهکننده نظریات تاریخی نویسنده باشند، نه اینکه رویدادها به اجبار به دیدگاه و نظریه نویسنده توصیف شوند. (شرق، ۱۳۹۰)