«شاری لاپنا» رماننویس مشهور کانادایی متولد سال 1960 است که از نویسندگان سبک جنایی-معمایی به شمار میرود.
عمدهی شهرت این نویسنده به علت نوشتار رمان زوج همسایه است که نه تنها در کانادا با استقبال بسیار زیادی روبهرو شد، بلکه در دیگر نقاط جهان نیز بسیار محبوب است. ساختار غالب بر کارهای شاری لاپنا، فضایی خانوادگی است. معماها و داستانهایی که این نویسنده خلق میکند، عموما برای زوجهایی جوان در محلهی نیویورک اتفاق میافتد. زوجهایی که زندگی حقیقیشان با آنچه از خود بروز میدهند، تفاوت بسیار زیادی دارد. با آنکه قالب بیشتر رمانهای این نویسنده یکسان است، داستانها هرکدام جداگانه، جذابیتهای خاص خود را دارند.
لاپنا اولین رمانش را در سال 2008 با نام «چیزهایی که پرواز میکنند» منتشر کرد. این رمان به لیست کاندیدهای نهایی جایزهی سانبرست راه پیدا کرد اما برنده نشد. دومین رمان این نویسندهی کانادایی نیز با نام «اقتصاد شادمانی» به لیست کاندیدهای نهایی جایزهی استیون لیکاک راه پیدا کرد اما مجددا موفق نشد جایزه را از آن خود کند.
از کتابهای مشهور این نویسنده میتوان به: «زوج همسایه»، «خانوادهای نه چندان خوشبخت»، «کسی که میشناسیم»، «مهمان ناخوانده» و «پایان او» اشاره کرد. در این مطلب به معرفی پنج اثر برتر این نویسنده پرداختهایم.
زوج همسایه
«زوج همسایه» که در ایران با نام «زن همسایه» نیز منتشر شده است، تحسینشدهترین رمان شاری لاپنا است. زوج همسایه از آن کتابهای جناییای است که تا صفحات پایانی، کماکان خواننده را درگیر خود نگه میدارد و حتی موفق میشود او را بهتزده نیز بکند. هنگام خوانش کتاب، لحظه به لحظه تنش و هیجان بیشتر شده و میل به ادامه دادن لحظهای شما را رها نمیکند.
آن و مارک در ظاهر زندگی بینقصی دارند. خانهای زیبا در محلهای دوستداشتنی، ارتباطی سالم و خوب و فرزند دختری که تازه پا به این دنیا گذاشته است. اما به زودی مشخص میشود که همهچیز در زندگی این زوج بسیار شکننده و آسیبپذیر است! آن و مارک برای اولین بار از زمان به دنیا آمدن فرزندشان، به مهمانی شامی در خانهی همسایهی دیوار به دیوارشان میروند. همهچیز خوب است تا زمانی که مارک و آن به خانه بازمیگردند و گهوارهی فرزندشان را خالی میبینند.
همانطور که پیشتر هم گفته شد، زندگی آن و مارک در ظاهر بینقص است، اما در باطن این دو با مشکلات بسیار زیادی درگیر هستند. آن که ۶ ماه پیش فارغ شده است، درحال دست و پا زدن با افسردگی پس از زایمان است. نمیتواند با فرزندش ارتباط برقرار کند و فرزندش نیز به هیچ عنوان به او روی خوش نشان نمیدهد. از طرفی، یک مادر خانهدار بودن برای آن کار راحتی نیست. او بیصبرانه منتظر است تا به زندگی قبلی خود بازگردد و مجدد سر کار رفتن را از سر بگیرد. او در یک گالری هنری کار میکند و روحیهاش با روحیات یک مادر خانهنشین همخوانی ندارد.
از طرفی کار مارک در مسیر خوبی پیش نمیرود و در شرف ورشکستگی است. در این بین خانوادهی آن که ثروتمند هستند، تنها مانع میان مارک و ورشکستگی به شمار میروند. این زوج بعد از آنکه پرستار فرزندشان در لحظهی آخر قرارشان را کنسل میکند، تصمیم میگیرند به هر جهت، به میهمانی بروند و فرزند تازه به دنیا آمدهشان را که خواب است، در خانه تنها بگذارند.
کارآگاه راسباک، کارآگاه مسئول رسیدگی به پروندهی دختر گمشدهی این زوج، به زودی متوجه میشود که داستان، به همین سادگیها نیست و این زوج، رازهای پنهانی دارند که برای حل معمای این پرونده حیاتی بهشمار میروند. مارک و آن نیز هردو در شرف کشف رازهایی هستند که جنبههای ديگري از هویت و شخصیتشان را برای یکدیگر آشکار میکند.
غریبهای در خانه
«غریبهای در خانه» نیز راجع به زوجی شاد و موفق به نامهای کارن و تام است. کارن و تام زندگی خوبی دارند و در شمال نیویورک زندگی میکنند. فرزندی ندارند و زندگیشان روی یک روال دوستداشتنی در حال حرکت است. نه دغدغهای وجود دارد، نه بچهای که سد راه بشود و نه مشکل قابل توجهی بین کارن و تام هست که زندگی را به کامشان تلخ کند.
یک شب تام به خانه بازمیگردد و میبیند که کارن در خانه نیست! به نظر میرسد او با عجله از خانه بیرون رفته است، کیف و لوازم ضروریاش را فراموش کرده و لوازم تهیهی شام، انگار که یکباره رها شده باشند، روی کابینت آشپزخانه ماندهاند. اثری از کارن و ماشینش نیست! تام به پلیس تلفن میکند و بعد از مدتی، از بیمارستان با تام تماس میگیرند و به او اطلاع میدهند که کارن در یک سانحهی رانندگی دچار آسیب جدی شده است.
کارن بعد از بهوش آمدن و بهبودی، متوجه میشود که در حافظهاش هیچ خاطرهای مربوط به آن شب ندارد، هیچ چیزی به یاد نمیآورد، نمیداند چرا از خانه بیرون رفته، چرا و چطور تصادف کرده. فقط یک چیز را میداند، آن هم اینکه احساس میکرده، و احساس میکند کسی در حال تماشای او است و او در خانه تنها نیست.
همزمان با این اتفاق قتلی اتفاق میافتد و یک مرد به قتل میرسد. این دو ماجرا به طور جالبی به هم ارتباط پیدا میکنند و خط داستانی مستقلشان در نهایت به هم میرسد.
مهمان ناخوانده
«مهمان ناخوانده» از کتابهای جالب و متفاوت شاری لاپنا بهشمار میرود. چرا که پلات کلی و داستان متفاوت با آن قالب همیشگی لاپنا است. گروهی از افراد برای سپری کردن یک آخرهفتهی دلانگیز به یک مهمانخانه واقع در کوهستان میروند. اما زمستان سختی است و به زودی تمام امیدهای مسافران برای ریلکس کردن در طبیعت و لذت بردن از مناظر برفی کوهستانی، با طوفان شدیدی که همهچیز را دگرگون میکند، از بین میرود.
مهمانان در این مسافرخانه گیر افتادهاند، طوفانهای برف و یخ، تمام راههای ارتباطی با دنیای بیرون را از بین برده است. تلفن همراه آنتن نمیدهد و اینترنت نیز از کار افتاده است. به زودی برق هم قطع میشود و تمام جادهها بسته هستند. در این میان، یکی از مسافران به قتل میرسد و جسدش در پایین پلههای مسافرخانه پیدا میشود. امکان تماس و برقراری ارتباط با پلیس وجود ندارد و جابهجایی جسد نیز به هیچ عنوان امکانپذیر نیست. وجود جسد در مهمانخانه بین مسافران دیگر تنش ایجاد میکند و به زودی هر یک از مسافران رازهای خود را برملا میکنند. به زودی به تعداد اجساد اضافه میشود و در این طوفان، هیچکس در امان نیست!
خانوادهای نه چندان خوشبخت
اعضای خانوادهی مرتون که هیچکدام دل خوشی از یکدیگر ندارند، به مناسبت عید پاک در خانهی پدریشان که متعلق به فرد مرتون است جمع میشوند. در طی مهمانی شام همه ناراضی هستند. مهانی شام به کندی میگذرد و مهمانها اوقات دلنشینی را سپری نمیکنند. همه به جز فرد مرتون پدر خانواده که بنظر میرسد از هیج موقعیتی برای آزار و اذیت و زجر دادن اعضای خانوادهاش چشمپوشی نمیکند. فرد و همسرش شیلا، سه فرزند دارند.
همان شب، فرد و همسرش به طرز اسفناک و وحشتناکی به قتل میرسند. سه فرزند این زوج، مظنونین اصلی این پرونده هستند. چرا که ارث قابل توجهی به هر یک از آنها تعلق میگیرد و پول برای قتل، انگیزهای خوبی بهشمار میرود. به علاوهی این، نفرت و رابطهی بدی که اعضای این خانواده، به خصوص پدر با فرزندان و همسرش داشته است چیز پنهانی نیست و به زودی همهچیز بههم گره میخورد تا جایی که فرزندان شیلا و فرد به یکدیگر مضنون میشوند و کشمکشی عمیق بینشان ایجاد میشود. حالا یک سوال مطرح است. یا قاتل، فردی از میان این سهنفر است و یا، این سه نفر، علیرغم وجود انگیزهی قتل و فرصت برای انجام آن، همانطور که ادعا میکنند واقعا بی گناه هستند، در این صورت، فردی وجود دارد که به همان اندازه، دقیقا به اندازهی فرزندان فرد، از او نفرت و کینه به دل داد. اما این شخص چه کسی میتواند باشد؟
کسی که میشناسیم
وکیلی به نام رابرت پیرس به پلیس تلفن میکند و اظهار میکند که همسرش گم شده است! همسایگان و پلیس همه تصور میکنند که همسر رابرت او را ترک کرده است و خودش با پای خودش از خانه بیرون رفته. اما مسائل به زودی پیچیده میشوند.
شایعاتی مبنی بر نوجوانی ناشناس و خلافکار در محله میپیچد مبنی بر اینکه یک نوجوان یواشکی وارد خانههای محله شده و سیستم کامپیوتر آنها را هک میکند. در همین حین، جسد فردی در صندوق عقب یک ماشین رها شده در برکههای اطراف پیدا میشود. جسد به شدت آسیب دیده و تنش بیسابقهای میان مردم ایجاد میکند. اوضاع زمانی پیچیده میشود که یک نوجوان هکر به اسم رلی شارپ دستگیر میشود. چرا که اثر انگشت او در تمام نقاط خانهی قربانی موجود است!
تمام معماها با هم ارتباط دارند و در طی داستان، ارتباط خود را با موضوع اصلی آشکار میکنند و در آخر، اثری منسجم و جالب را به وجود میآورند.