روزی که تاریکی شروع میکند همه جا را گرفتن، روزی که دیگر باید به زودی گذاشت و رفت، هنوز یک خرده یاد پوچیهای این دنیا میافتیم… یاد شوخیها، حدسهای مودبانه، بزن و برقصهای سبک، حرکتهای دوستانه… همینطور همهی چیزهایی که بعد بینهایت مکافات و دهشت دیگر چیزی نیستند جز نقش و نگار عجغ وجغ و درهم برهم ترمهی تابوت…
جنگها بیرحماند، خانمانسوزند، نابودکنندهاند و علاوه بر اتفاقات بنیانکن لحظهای تاثیرات بد بلندمدتی نیز به جا میگذارند؛ علاوه بر مرگ، قطع عضو و فجایع جسمانی آسیبهای روحی زیادی را نیز تحمیل میکنند. جنگها مضرند حتی اگر اجتناب ناپذیر باشند و هیچ سودی متوجه طرفین جنگ نیست و به قولی تنها کارخانههای اسلحهسازی در نقاطی از جهان که سایه جنگ بالای سرشان نیست برندههای واقعی جنگها هستند و نه دیگران؛ ولی هدف و غرض این یادداشت بحثی تخصصی در باب مفهوم جنگ، لزوم یا عدم لزوم آن و یا اتخاذ مواضعی جنگی یا ضدجنگی نیست که این کار نه کاریست خورد و باید صاحبنظران و متخصصین این حوزه و نیز آسیبشناسان در باب آن یادداشتها بنویسند.
در این متن قرار است به معرفی و بررسی کتابی بپردازیم که آسیبهای فردی و اجتماعی جنگ را در قالب داستانی البته نهچندان پیوسته در برابر چشمان مخاطب به تصویر میکشد و حتی طنز موجود در بعضی از موقعیتهای داستان هم از تلخی رئالیستی بودن آن کم نمیکند. از کتاب «دستهی دلقکها» سلین صحبت میکنم. کتابی که در کنار «مرگ قسطی» و «سفر به انتهای شب» از مطرحترین و خواندهشدهترین آثار سلین به فارسی محسوب میشوند.
«دستهی دلقکها» در ایران توسط مهدی سحابی ترجمه و به همت انتشارات مرکز به چاپ رسیده است.
زبانِ سرخ آقای نویسنده
فردینان سلین را اکثر دنبالکنندگان ادبیات داستانی به خصوص علاقهمندان «ادبیات فرانسه» با زبان صریح، بیپروا و بیتعارف همچنین با سبک نگارشی خاص خودش میشناسند؛ کسی که ابایی از بیان حقایق تلخ و گزنده ندارد و نظراتش را بدون هرگونه مصلحتاندیشی و یا به تعبیری خودسانسوری بیان میکند و آنچنان در این وادی پیش میرود که نویسندگان بزرگی همچون چارلز بوکوفسکی شیفتهی آثارش میشوند و سعی میکنند در نوشتن مانند او بیپروا باشند. بهره جستن از کلمات و عبارات نهچندان مودبانه!، جملات بریده بریده، استفادهی مکرر از سه نقطه و تعلیقهایی که به نوعی سینمایی محسوب میشوند همه و همه از ویژگیهای نثر سلین است که در کتاب «دستهی دلقکها» به دفعات دیده میشود.
روزمرههای یک مهاجر غیرقانونی
علاوه بر مفاهیمی مانند از خودگذشتگی و ایثار، وطنپرستی و احساس همبستگی یکی از بزرگترین پدیدههایی که در زمانهی آشوب و ناآرامیهای برخاسته از جنگ به وجود میآید حس ترس و نفرت است. ترس از مرگ و نفرت از مجروح شدن؛ و گاهی این ترس که بارها در قالب فیلمهای کمدی با این موضوع که سربازی از جبههی نبرد فرار میکند چه در سینمای ایران و چه در سینمای کشورهای دیگر به تصویر درآمده است، میتواند انسان را به کارهای عجیبی هدایت کند. این فعل که «ترک جنگ» نامیده میشود یکی از ویژگیهای اصلی شخصیت فردینان یعنی نقش اول کتاب «دستهی دلقکها» است با این تفاوت که فردینان در جنگ شرکت کرده، مجروح شده و بعد از درمان نسبی جراحتهایش حاضر به بازگشت به صحنهی نبرد نشده، از کشورش یعنی فرانسه فرار و به لندن کوچ کرده است. یک مهاجرتی صد البته غیر قانونی و غیرمجاز!
جنگ جهانی اول به انتهای خود نزدیک میشود ولی هواپیماها هنوز به بمباران ادامه میدهند و خرابیها همچنان روندی افزایشی دارد، سربازان کماکان در میدانهای جنگ جان خود را از دست میدهند، بیمارستانها مملو از زخمیهاست و آسیبهای روحی و روانی جنگ و خونریزی زندگی مردم عادی کوچه و بازار را خالی از معنا کرده است؛ مردمی که اکثر وقت خود را در میخانهها میگذرانند و زمان زیادی از روز را مست و لایعقل سپری میکنند. پلیسها به مهاجران سخت میگیرند و فراریهای جنگی را اگر چیزی برای رشوه دادن نداشته باشند دستگیر میکنند. اینها خلاصهای از حال و هوای شهر لندن است در سالهای ۱۸-۱۹۱۷ میلادی و فردینان که روایتگری داستان هم به او سپرده شده است -و یعنی با کتابی با شیوهی روایی اول شخص طرف هستیم- این توضیحات را به صورت جسته و گریخته به خواننده ارائه میکند.
سر تا سر رمان «دستهی دلقکها» که میتوانیم آن را یک اثر گروتسکی به شمار بیاوریم، آوارگی و درماندگی است. با آدمهایی برخورد میکنیم که هیچ هدفی در زندگی ندارند و میل به خرابکاری و بینظمی در آنها در بالاترین اندازهی خود قرار دارد و هیچ مهار اخلاقی و محدودکنندهای ندارند؛ گاهی هم عدهای از این مردم سرگردان و بیهدف در کنار یکدیگر گروه و دستهای را به وجود میآورند که جز بطالت به طور دیگری نمیتوانند وقتشان را سپری کنند. دستهای از دلقکها؛ و فردینان عضو یکی از همین گروههاییست که اعضای آن، خرابکارها، فراریها، دلالها، کارچاقکنها و فاحشهها هستند. گروهی که تحت رهبری شخصی به نام کاسکاد اداره میشود؛ فردی با خلقیاتی دوگانه. گاهی به فکر اعضای گروه و شاید بتوان گفت دلسوز و گاهی تندخو و پرخاشگر.
از من بشنوید آشغالهای عزیزم! وضعتان خراب است! نشانتان میدهند چه به چیست! هنرمندید، بر منکرش لعنت! اما در مورد مدارک جعلی، واقعا دستتان در مشکتان! عمهی من کارش از شماها درستترست!… با این همه، عجیب است که همه هم دنبالتاناند! به نظر بعضیها کارتان واقعا دیدن دارد!…
دیوانه کسی است که دل به گذرا ببندد
جملهای که در بالا به عنوان تیتر از آن استفاده کردم را احتمالا در گودریدز، اینستاگرام و یا سایر شبکههای اجتماعی دیده باشید. این جملهایست که سلین در کتاب «دستهی دلقکها» آن را خلق کرده است. جملهی جالب و قابل تاملی است ولی نکتهی جالبتر اینجاست که میتوان این جمله را که گویی عامدانه و با هدف قبلی از آن کارکرد گرفته شده نقض داستان کلی کتاب دانست. در «دستهی دلقکها» هر چیزی گذرا و ناپایدار است و هیچ کس نمیتواند برای زندگیاش هدف و مقصدی را متصور شود و راهی جز آن ندارد که دل خوش کند به لحظات گذرا.
سلین به نوعی دوربینش را به فردینان فرانسوی داده و او را به میان افراد مختلف فرستاده و زندگی در آن سالها را به تحریر در میآورد. از این محله به آن محله و از این خانه به آن خانه. همه سیاهی و ناامیدی. در «دستهی دلقکها» روزنهای از امید دیده نمیشود و هر چه وجود دارد همه یاس و سرخوردگی است. کاسکاد در بیشتر مواقع با اطرافیانش پرخاش میکند و با زنهایی که برایش کار میکند بدرفتاری میکند. پلیسها فقط دیگران را سرکیسه میکنند، در محافل عمومی روزی نیست که کسی با کسی دعوایش نشود و خونی ریخته نشود.
هیچ ردّ و نشانی از امید به آینده دیده نمیشود و همهی افراد داستان بهطرزی روزگارشان را میگذرانند که گویی روز آخر زندگیشان است. «دستهی دلقکها» را نمیتوان رمانی با پیوستگی و انسجام داستانی دانست و انتظار داشت که قصه از نقطهی مشخصی آغاز شده و در نقطهای دیگر به پایان برسد. بهنظرم سلین در این کتاب با خلق خردهداستانهای پراکندهای که وظیفهی روایتشان را بر عهدهی قهرمانانش گذاشته، قصد نشان دادن تلاطم، هیچ بر هیچ بودن اوضاع و نقد شرایط جنگی را دارد؛ جایی که هیچ عمل پیوستهای را نمیتوان انتظار داشت، زیرا پیوستگی نتیجهی نظم، کوشش، امید و مولفههای دیگری است که در زمانهی جنگ و آشوب هیچ کدام از آنها به صورت کامل قابل وصول نیست.
سلام بلاگ خوبی دارین و بااجازه اتون از بعضی مطالبتون برای ارائه کلاسی استفاده کردم