«کیمیاگر» کتابی است که توسط پائولو کوئلیو نوشته و بیش از ۶۵ میلیون نسخه از آن فروخته شده و پرطرفدارترین کتاب دنیا با بیشترین ترجمه را به نام خودش ثبت کرده است. اولین مترجم کوئلیو در ایران خانم دلآرا قهرمان است. وقتى کیمیاگر با ترجمهی او براى اولین بار منتشر شد، هیچکس پائولو را نمىشناخت. یکی از بهترین ترجمههای کتاب کیمیاگر در ایران، ترجمهی آرش حجازی است که اخیرا دیگر به شکل قانونی چاپ نمیشود. اما ترجمهی حسین نعیمی که توسط نشر ثالث منتشر شده است هم یکی دیگر از ترجمههای خوب این کتاب است.
کتاب کیمیاگر، دومین کتاب پائولو کوئلیو محسوب میشود که در زمان انتشارش زیاد مورد استقبال قرار نگرفت و بعد از چاپ کتاب «بریدا» بیشتر دیده شد. کیمیاگر حاصل یازده سال تجربهی پائولو کوئلیو در زمینه کیمیاگری است. شما با خواندن جملات ابتدایی داستان متوجه میشوید که قهرمانِ کتاب کیست و داستان از چه قرار است؟
پسرک، «سانتیاگو» نام داشت. هوا گرگ و میش بود که به همراه گوسفندانش به کلیسایی متروک رسید. سقف کلیسا از مدتها پیش، فرو ریخته و درخت چنار بزرگی در محلی که قبلا از آن برای ظروف مقدسه استفاده میشد، روئیده بود.
راوی رمان کیمیاگر
داستان حاضر با زاویهی دید دانای کل روایت میشود. دانای کلی که محدود نیست و به ذهن و افکار تمام شخصیتها سرک میکشد. این راوی، هر آنچه در افکارشان هست را برای مخاطب روی دایره میریزد. نویسنده حتی از درون اشیا هم صحبت میکند. خواندن افکار شخصیتها تا حدودی ممکن است خوشایند مخاطب باشد اما از یک جایی به بعد میتواند باعث خستگی مخاطب بشود.
روایتی با فضاسازیهای زیبا
پائولو کوئلیو برای نوشتن کتابهایش به کلمات اهمیت میدهد و در انتخاب آنها دقت زیادی به خرج میدهد. کلماتی که در عین سادگی میتوانند باعث دو چندان شدن زیبایی و وهمانگیزی و خیالانگیزتر شدن داستانش بشود. این نکته را میتوان در انتخاب کلماتی مثل اسرارآمیز، رازآلود، شب، سکوت و… به عینه دید. و در عین حال باعث ایجاد فضاسازیهای زیبایی میشود که در تمامی صفحات کتاب میتوانید ردی از آنها را ببینید. توصیف کلیسای متروکه، سقف فروریخته و درخت چنار در ابتدای داستان، توصیفات خانهی پیرزن کولی و پرده رنگی، میز و صندلی چوپی در اتاق نشیمن… البته در بعضی موارد، نباید اغراق آمیز شدن این توصیفات را نادیده گرفت. برای مثال:
باد، گاه بوی شور خون را به همراه میآورد.
روایت رمان کیمیاگر
کتاب حاضر، روایتی قصه در قصه دارد و داستانی خطی و ساده است؛ به طوری که ما در طول داستان، مدام شاهد پیش آمدن یک مشکل، بررسی و حل شدن آن و پیش آمدن مشکل جدید هستیم. با این تفاسیر در روایت این داستانها استقلال آنها حفظ شده و آسیبی به داستان اصلی وارد نمیکند و همین حادثهمحور بودن، باعث جذابیت داستان و کشش مخاطب شده است. شما میتوانید در خلاصهی رمان کیمیاگر خطی بودن اتفاقات این رمان را بخوانید.
درونمایهی رمان کیمیاگر
عرفان، درونمایهی اصلی داستانهای پائولو کوئلیو است. با توجه به گفتههای کوئیلو، کتابهایش در واقع بازتاب تخیلی تجربههای مادی و معنوی زندگی شخصیاش است. او در جریان سفرش به ایران در سال ۱۳۷۹ گفته بود:
کتابهایم آینهی تجربهی افکار و عقایدم است.
عرفان و مذهبِ پائولو کوئلیو به شکلی است که در کتابهایش میتوان شخصیتهایی با مذهبهای مختلف را در کنار هم دید. شخصیتهایی که به راحتی، هرکدام راهی را برای خود انتخاب کردهاند. یک نفر با انکار خدا خوشحال است و یک نفر با اعتقاد به خدا به آرامش رسیده است.
در رمان کیمیاگر تمرکز پائولو کوئلیو، بیشتر بر موضوع خودباوری است. اینکه آدم به هر چیزی بخواهد میرسد. و این خواستن از طریق کائنات به سمت انسانها برمیگردد؛ همانطور که در بخشهایی از کتاب هم آورده شده است:
وقتی چیزی را بخواهی، تمام کائنات دست به دست هم میدهند تا تو نائل به انجام آن شوی…. بر روی این کرهی خاکی حقیقتی بزرگ وجود دارد. هرکس که باشی یا هرکاری که انجام میدهی، وقتی واقعا از صمیم قلب چیزی را بخواهی، آنگاه این خواستهی تو از روح جهان سرچشمه میگیرد و تو مامور انجام آن بر روی زمین میشوی…
در بخشهای دیگری از رمان کیمیاگر، نویسنده، مخاطب را به داشتن قدرت معجزه و تغییر تشویق میکند چرا که او بخشی از روح خداست. معجزهای که در طول داستان از آن با عنوان افسانهی شخصی یاد میشود:
مرد جوان در روح جهان غرق شد و دید که روح جهان جزئی از روح خداست. و دید که روح خدا، روح خود اوست. پس او هم حالا قادر بود که معجزه کند.
در کنار ویژگیهای خوب این کتاب، میتوان به درگیر عرفان بودن تمام شخصیتها اشاره کرد. این اتفاق باعث میشود که مخاطب بخاطر صحبتهای رد و بدل شده بین شخصیتها، کمی دچار سردرگمی بشود.
در مواردی، کیمیاگر با شازده کوچولو اثر سنت اگزوپری مقایسه شده است. زیرا در آن کتاب هم، شازده کوچولو سیارهی کوچکش را به دنبال کشف چیزهای بزرگتر رها میکند و در پایان کتاب متوجه میشود که گنج واقعی در سیاره خودش است.
ما درون را بنگریم و حال را
در رمان کیمیاگر، نویسنده تلاش کرده تا مخاطب را به فکر کردن به زمان حال وادار کند و ذهنش را از غصه و ناراحتیهای گذشته و ترس اتفاقات پیش نیامدهی آینده پاک کند و به او بفهماند که برای بهتر زندگی کردن باید دلبستگیهایش را کمتر کند تا زندگی بهتری داشته باشد:
چون در گذشته یا آیندهام زندگی نمیکنم، پس فقط زمان حال را درمییابم؛ اگر بتوانی همه فکرت را روی زمان حال متمرکز کنی، احساس شادمانی خواهی کرد.
کتابهای کوئلیو -مخصوصا کتاب کیمیاگر-، ممکن است برای یک کتابخوان حرفهای در زمینهی ادبیات داستانی، چندان قابل استفاده نباشد زیرا بسیاری از ویژگیهای نوشتن داستان در آن رعایت نشده است. درواقع شاید نوشتن کل کتاب در مدت زمان دو هفته، دلیل این شتابزدگی در روایت اتفاقات داستان باشد.
منابع:
این کتاب یه مشکل بزرگی که داره، تاکیدش روی افسانه شخصی هست. اما می دونیم که بسیاری از انسان ها افسانه شخص درست و شریفی ندارند و به دنبال خواسته های کم ارزش و زودگذری هستند که ارزش نداره انسان عمرش رو فقط به خاطر اونها صرف کنه. حتی بعضی انسان ها برای رسیدن به خواسته های شخصیشون دچار ظلم ها و بی اخلاقی ها نسبت به انسان های دیگر میشن.
داستان در مورد افسانه شخصی هست .این مشکل نیست
:/
دقیقا کتاب هم به همین مورد اشاره داره نمونش دختر بازرگان که نماد عشق بیخوده ولی پسر وقتی به جلو میره حقایق زندگی و میبینه عاشق دختری میشه که کاملا متضاد با دختر بازرگان و در اخرای کتاب هم شخصیت کیمیاگر چندین بار تکرار میکنه که کیمیاگری اصلی تبدیل سرب به طلا نیست اینکه ادم بتونه شناخت روح هستی رو درک کنه اخر کتاب هم دیدیم گنج توی مصر نبود گنج همون اطراف پسر بود چیزی که هر روز از کنارش میگذشت ولی بهش توجه ای نداشت ولی باید این سفر و میرفت و تجربه رو کسب میکرد تا میفهمید گنج واقعی کجاست در اخر داستان هم یاد این شعر افتادم: سر گشته و حیران همه عمر دویدیم اخر به همان نقطه که بودیم رسیدیم.