کتاب کافه پیانو ماجرای جالبی را روایت میکند. راوی این کتاب که خود نویسنده است، ماجرای جدا شدن از همسرش را بازگو میکند. او حالا با دختر هفتسالهاش به نام گلگیسو زندگی میکند و برای آنکه بتواند هزینه مهریه همسرش را جور کند، یک کافه زده است.
نویسنده این کتاب فرهاد جعفری است که ظاهراً نوع نگاه شخصی خود به زندگی را در داستان کتابش گنجانده، اما اگر با دقت به جزییات کافه پیانو توجه کنیم، به شباهتهای انکارناپذیر آن به دو کتاب ناتور دشت و عقاید یک دلقک پی میبریم. درواقع میتوان گفت که نویسنده سبک روایت داستان خود را از همین دو کتاب برداشت کرده است. بهطوریکه کافه پیانو را میتوانیم تلفیقی از هولدن کالفیلد ناتور دشت و دیدگاههای هاینریش بل بنامیم. حتی کافه پیانو در لحنش هم بهوضوح از سالینجر در ناتور دشت الگوبرداری کرده است. البته این کتاب ضعفهای متعددی هم در بخشهای مختلفش دارد و برای مثال از بازیهای زبانی که یکی از مهمترین ویژگیهای ادبیات داستانی مدرن است، بهرهای ندارد.
در این میان، نویسنده مرتکب اشتباهاتی هم شده است. موضوع کتاب در وهله اول کلیشهای و از مد افتاده است. اما همین موضوع نهچندان بکر و جدید هم میتوانست با یک لحن روایی جذاب، به اثری درخور و شایسته تبدیل شود. منتها لحن نویسنده گاهی بهجای آنکه جذاب و شیرین باشد، به خالهزنکی بودن نزدیکتر است و این موضوع میتواند مخاطب را پس بزند.
یکی از ویژگیهای کافه پیانو که باعث شده تا انسجام داستان تا حد زیادی مختل شود، ورود شخصیتهای زیادی به قصه است. این شخصیتها در بیشتر موارد وارد داستان میشوند و بدون اینکه تأثیر خاصی بگذارند یا حتی سرنوشت آنها بازگو شود، ناگهان محو میشوند و سؤالات زیادی را در ذهن خواننده باقی میگذارند. علاوه بر این، نویسنده در بیشتر موارد توضیحاتی را صرفاً برای دستیابی به هدف خاص خودش ارائه میکند. یعنی این توضیحات به اصل داستان کمکی نمیکنند و فدای موضوع اصلی میشوند.
عدم ثبات در شخصیت اصلی کتاب
از دیگر موارد آزاردهنده کتاب میتوان به عدم ثبات شخصیت اصلی اشاره کرد. بدین معنی که راوی ماجرا دارای یک شخصیت ثابت و مشخص نیست و به همین خاطر مخاطب نمیتواند با او ارتباط برقرار کند. او گاهی شبیه آدمهای درونگراست و گاهی ویژگیهای برونگرایی دارد. همچنین به نظر میرسد که او آدم کمجرئت و ضعیفی باشد؛ چراکه در بخشی از داستان، بهجای تماس گرفتن با فردی به نام صفورا برای پایان دادن به رابطهاش با او، تصمیم میگیرد که به خانه برود. یعنی او مایل به ایجاد شرایط جدید است، اما از این کار واهمه دارد.
جای هیچ کاوشی نیست
یک نکته منفی دیگر هم آن است که نویسنده جایی برای کشف و شهود مخاطبان باقی نگذاشته و همهچیز را به سادهترین شکل ممکن بیان کرده است. در رمانها، معمولاً نویسندگان سعی میکنند تا بخشهایی از ماجرا را بدون توضیح باقی بگذارند تا خود خواننده با توجه به برداشتش آن را در ذهن خود ترسیم کند. اما در کافه پیانو خبری از این نوع روایت نیست.
اما جدا از نکات منفی باید به ویژگیهای مثبت این کتاب نیز اشاره داشته باشیم. اولازهمه آنکه در این کتاب رابطه بین پدر و دختر به زیبایی ترسیم میشود و این موضوع در ادبیات داستانی ما بهندرت اتفاق افتاده است. همچنین از لحن نویسنده در سراسر داستان اینگونه برداشت میشود که او خودش را دست بالا نمیگیرد همواره با خشوع و تواضع خاصی به روایت داستانها میپردازد.
باورپذیری فضای کتاب
یکی دیگر از نکات جذاب این کتاب ارجاعات پرتعداد به فیلمها و داستانهایی است که برای مخاطبان آشنا هستند. این ارجاعات دو جنبه مثبت دارند؛ اول آنکه به خواننده کمک میکنند تا موضوع را بهتر درک کند. جنبه مثبت دیگر هم باورپذیر و واقعیتر کردن محیط زندگی راوی برای مخاطب است. درواقع با این روش، نویسنده سعی میکند تا از خیالپردازی فیلمها و کتابها برای راست نمایی داستان خودش بهره ببرد.
برای مثال هنگامیکه راوی از جیمز استوارت در فیلم سرگیجه صحبت میکند، مخاطب بهسرعت و بدون نیاز به توضیح بیشتر، با او هم ذات پنداری میکند. یا وقتیکه نویسنده در متن خود از کتاب عقاید یک دلقک میگوید، اگر مخاطب آن را خوانده باشد، بلافاصله میتواند منظور نویسنده را درک کند و با موقعیتها آشنا شود.
بهطورکلی باید بگوییم که کتاب کافه پیانو با تمام کاستیهایی که دارد، یکی از رمانهای خوب ایرانی است. این کتاب ویژگیهای جذاب زیادی دارد که میتواند مخاطب را با خودش همراه کرده و حتی برای او آموزنده باشد. بهطورکلی یکبار خواندن این کتاب خالی از لطف نخواهد بود.
در کل ارزش خرید نداشت
دست دوم اش رو خریدم ۱۰ تومن ولی خدایی خیلی خوب بود خدایی خوب بود