محمود دولتآبادی حتی برای کسانی که سروکار چندانی با حوزه کتابخوانی و ادبیات هم ندارند نامی آشناست. آثار این نویسنده بزرگ ایرانی سالهاست که علاوه بر تجدید چاپ مداوم و خوانده شدن در داخل کشور، به زبانهای دیگر مانند آلمانی، فرانسوی، ایتالیایی، انگلیسی، کردی، هلندی و… هم ترجمهشدهاند و سبب تحسین کتابخوانان دیگر کشورها هم شدهاند. از کتب او نیز برای ساخت آثار سینمایی اقتباسهایی شده است. «جای خالی سلوچ» یکی از آثار مهم دولتآبادی است. کتابی که روایتی حماسی است از عشق به خانواده و تلاش زنی برای ایستادگی در برابر طوفانهای زندگی.
پدری که باید باشد و نیست
کتاب حاضر مانند دیگر آثار دولتآبادی در فضای روستایی ایرانی اتفاق میافتد: روستای زمینج که یکی از روستاهای دورافتاده ایرانی در دهه ۵۰ شمسی است. سلوچ مردی روستایی است که به گچ کاری، تنور سازی و مغنی گری اشتغال دارد. یک روز صبح او از خانه میرود و تلاشهای مِرگان، همسر او، برای جستجویش ناموفق است.
مِرگان در فقدان شوهرش باید بهتنهایی باز زندگی را به دوش بکشد. او سه فرزند به نامهای عباس، ابراو و هاجر دارد. عباس چندان علاقهای به کارهایی که پدرش میکرد ندارد و میخواهد وقت خود را به قماربازی بگذارند. ابراو پسر کوچکتر نسبت به او کاریتر است و تلاش میکند به مادرش در تأمین معاش خانواده کمک کند. مرگان برای تأمین هزینههای خانواده دست به هر کاری میزند و حتی از صحرا هیزم جمع میکند و آنها را میفروشد تا بتواند برای بچههایش نان و غذا تهیه کند.
دراینبین مرد میانسال همسایه که زنش علیل شده است به مرگان پیشنهاد میدهد تا در ازای ازدواج او و هاجر، دختر کوچک خانواده که سالها با علی گناو، همسایه میانسال اختلاف سنی دارد، برای عباس و ابراو کار جور کند. همزمان تعدادی از بزرگان روستا و کدخدا قصد دارند تا زمینی که متعلق به رعیتهای روستاست، خدا زمین، را تصرف کنند تا بتوانند از دولت که سیاستهای اصلاحات ارضی را اعلام کرده وام بگیرند و درخت پسته بکارند. مرگان باید بتواند تصمیمهای مهمی بگیرد. آیا باید با ازدواج هاجر با علی گناو موافقت کند؟ آیا فروختن سهمش از خدازمین به کدخدا کار درستی است؟ آیا امیدی به بازگشت سلوچ هست؟
جای خالی سلوچ؛ یک رئالیسم روستایی
“جای خالی سلوچ” در حوزه ادبیات رئالیستی قابل ارزیابی است. در این حوزه نویسنده تلاش میکند تا هر چه بیشتر واقعیتهای زندگی را در کتابش بازنمایی کند و تاحدممکن از پوشاندن واقعیت خودداری کند. در این نوع داستانها، خوبی و بدی، زشتی و زیبایی، خوشبختی و بدبختی، مهربانی و سنگدلی و… همه باهم نشان داده میشوند و هدف نویسنده عرضه تصویری جامع از واقعیت است. ازاینرو در “جای خالی سلوچ” خواننده با مرگانی همراه میشود که ناچار است بهصورت مستقیم با دردها و مشکلات زندگیای که تجربهای از آن نداشته روبهرو شود، با آنها کنار بیاید، واقعیت را قبول کند و سعی کند به صورتی مسائل را حل کند.
در این کتاب واقعیتهای زندگی روستایی در دهه ۵۰ شمسی بازنمایی شده است. زندگیای که در آن نقش دولت بسیار کمرنگ است و افراد باید خودشان راهی برای حل مشکلات و غلبه بر طبیعت پیدا کنند. فقر چهره طبیعی چنین زندگیای است. حال وضعیتی که مرگان به آن دچار شده است دو برابر بدتر است. او در جامعهای سنتی که پدرسالار است و نقش مرد خانواده محوری و حیاتی است، مرد خود را به شیوهای عجیب ازدستداده است. مرگان باید علاوه بر تلاش برای بدستآوردن معیشت با ایستارها و باورهای چنین جامعهای هم مبارزه کند. جامعهای که در آن همسایه میانسال بهراحتی به مرگان پیشنهاد میکند تا درازای کار برای عباس و ابراو، با هاجر بهعنوان همسر دوم ازدواج کند.
در ستایش مادری
در کتاب “جای خالی سلوچ” به رنجها و تلاشهای مادران ایرانی پرداخته میشود. مادرانی که هیچگاه عشق به خانواده و فرزندانشان را فراموش نمیکنند و در سختترین شرایط هم مهمترین چیز برایشان نه آسایش فردی بلکه حفظ خانواده و بهبودی وضع آن است. در کتاب حاضر هم مرگان باید با مشکلات زیادی دستوپنجه نرم کند. این مشکلات برآیندی از ناسپاسی فرزندان او بهویژه عباس و همچنین وضعیت اجتماعی و سیاسی روزگار است. مرگان در تلاش است که جوری رفتار کند که تخطی از سنن و رسوم روستایی نباشد و هم منافع و مصالح خانوادگی از دست نرود.
در کتاب عوامل بسیاری بودند که میتوانستند به مرگان کمک کنند تا کمی راحتتر با وضعیت خود کنار بیاید و مسائل را حل کند. اما آنان با بهانههایی کنار کشیدند و او را در رویارویی با مشکلات تنها گذاشتند. اگرچه رنجشی از او در برابر این بیمهریها و ناملایمات در کتاب مشاهده نمیشود اما خواننده طبیعتاً میتواند به این نتیجه برسد که مادران ایرانی خیلی بهتر میتوانند به مدیریت بحرانهای زندگی بپردازند اگر عواملی هرچند نهچندان مهم در نگاه اول به ایشان کمک کنند و در تعارض با تلاشهایشان قرار نگیرند.
چرا باید «جای خالی سلوچ» را خواند؟
اگر دیدن اسم محمود دولتآبادی بر روی جلد کتاب شما را قانع نکرده است تا کتاب را به دست گرفته و بخوانید، باید گفت که دلایل زیادی برای خواندن این اثر ستایششده وجود دارد. “جای خالی سلوچ” روایتی دستاول است. روایتی است که از گزند جانبداری به دورمانده است و خواننده را با واقعیات زندگی روستایی، فقر، بیکاری، مهاجرت، زمینداری، رسوم و سنن ریشهدار و نظام خانواده سنتی آشنا میکند. همه اینها در باقی داستانی رخ میدهد.
در واقع با خواندن کتاب حاضر میتوان با یک تیر دو نشان زد: همداستانی پرمایه خواند که در ستایش تلاشهای مادران ایرانی نگاشته شده است و هم با مختصات تاریخی-اجتماعی روستاهای ایرانی پس از انقلاب و در دهه ۵۰ آَشنا شد. “مادر” و “روستا” در این کتاب دو مفهومی هستند که از روند عادی و روزمره زندگی خود جداشده و باید تغییراتی بزرگ را پذیرا باشند. آنها چگونه تغییرات را میپذیرند. فقدان حضور همسر برای مرگان و دخالت سیاست برای روستائیان زندگی آن را بهسوی خوشبختی رهنمون ساخته یا بدبختی؟ آیا امیدی برای بهترشدن اوضاع هست؟