رمان کوتاه «شازده احتجاب» که بیشک یکی از قویترین رمانهای فارسی است نوشتهی نویسندهی اصفهانی معاصر، هوشنگ گلشیری است. این کتاب مانند سایر آثار نویسندهاش تا قبل از مرگ، ممنوعه بوده اما توسط خودش به «خوشاقبال ترین» کتابش تشبیه شده است!
گلشیری علاوه بر روزنامه نگاری و سردبیری مجلهی «کارنامه» آثاری را در قوالب داستان کوتاه، داستان بلند، رمان، فیلمنامه، تصحیح، شرح و… خلق کرده است. نامبرده متولد اسفند ۱۳۱۶ بود و در خرداد ماه ۱۳۷۹ شمسی و در ۶۲ سالگی به علت بیماری مننژیت چشم از دنیا فرو بست. آرامگاه این عضو کانون نویسندگان ایران که خالق ۲۷ اثر بود در امامزاده طاهر کرج قرار دارد.
جدای از آثار خاصی که در دورهی حیات او به دست خودش نوشته شد بسیاری شیفتهی معلمی او و پرورش نسل قدرتمندی از نویسندگان در کارگاههایش هستند. شاید جالب باشد بدانید اسامی بزرگی مانند عباس معروفی، آذر نفیسی، شهریار مندنیپور، ابوتراب خسروی و… همگی از شاگردان ادواری گلشیری بودهاند. و شاید به همین خاطر است که او را پدر نویسندگان نسل نوی ایران میخوانند.
همچنین وی از سال ۱۳۶۲ تا پایان عمر خود جلساتی هفتگی و منظم را در خانهی شخصی خود برای داستانخوانی برپا کرده بود. که به «جلسات پنجشنبهها» معروف شد. از جمله جوایزی که گلشیری در طول عمر حرفهای برد میتوان به جایزهی «صلح اریش ماریا رمارک» در سال ۱۳۷۸ و جایزهی «لیلیان هلمن/دشیل همت» در سال ۱۳۷۶ اشاره کرد.
از قضا پس از مرگ این نویسنده، همسرش «فرزانه طاهری» اقدام به تاسیس «بنیاد هوشنگ گلشیری» جهت حفظ، ترویج و تداوم اندیشههای او کرد و «جایزهی هوشنگ گلشیری» هم به صورت جشنوارهای سالانه به استعدادهای برگزیدهی ادبیات در بخشهای بهترین رمان، بهترین مجموعه داستان و بهترینهای کتاب اولی اهدا میشد. این جایزه از سال ۱۳۹۳ به علت کمبود امکانات و منابع انسانی/مالی ملغی شد.
پیشنیاز مضمونی
«شازده احتجاب» از آن دسته آثاری است که یا قبل یا بعد خواندنش نیاز به سبکشناسی و مطالعه جهت تفهیم دقیق مطلب، باز کردن قفلهای ذهنی و رسیدن به گوهر وجودی کتاب دارید. گلشیری این کتاب را در سبک «جریان سیال ذهن» که حداقل در ایران آن دوره کمتر شناخته شده بود نوشته است.
جریان سیال ذهن یا به تعبیر دیگر جریان سیلان ذهن شکل خاصی از روایت داستان است که مشخصههای اصلی آن پرشهای زمانی پی در پی، درهم ریختگی دستوری و نشانهگذاری، تبعیت از زمان ذهنی شخصیت داستان و گاه نوعی شعر گونگی در زبان است. که به دلیل انعکاس ذهنیات مرحله پیش از گفتار شخصیت رخ میدهد. تکنیکهایی که برای ایجاد این انعکاس استفاده میشوند عبارتند از: تکگویی درونی مستقیم، تکگویی درونیغیرمستقیم، دیدگاه دانای کل و حدیث نفس. که در این کتاب گلشیری بیشتر از حربهی اول استفاده کرده است.
تکگویی خودش به شیوهای از روایت اطلاق میشود که در آن تجربههای عاطفی و زیستی شخصیتها که درونی اند قبل از بیان شدن –یعنی به گفتار رسیدن توسط زبان آن شخص در یک روند ارتباطی- به مخاطب توسط تصورات یا رویاهای فرد نمایانده میشوند. و طبیعتا ممکن است حتی بیان و ارتباط در طول این انزوا یا رفتار درونی به طور کلی حذف شوند!
این شیوهی روایت معمولا برای گرفتن کارکردهای بهتر و ایجاد همذاتپنداری با شخصیتهای غریبش ملزوماتی با خود به همراه دارد؛ برای مثال چون افکار و تصاویر توسط افراد ناآگاه یا ضمایر ناخودآگاه داده میشوند ممکن است با جملههای بیسر و ته (چه از لحاظ دستوری و چه از لحاظ معنایی)، ترکیبهای حاوی ضعف تالیف، عدم رعایت قواعد نگارشی و نشانهگذاری های نادرست املایی رو به رو شویم. که همگی در خدمت فرم دلخواه این سبک اند! همچنین زمان و مکان در این سبک جایگاه مشخص و منظمی ندارند. و از منطق خاصی پیروی نمیکنند.
برای مثال در اغلب این آثار، زمان غیرخطی است. و نویسنده هرلحظه که بخواهد میتواند تریبون را به دست شخصیتی جدید در جایگاه و زمانی جدید بدهد تا راوی داستان باشد! بنا به این پرش زمانی و مولفههای دیگری مانند گسست روایت، چندصدایی، معناگریزی و… میتوانیم شازده احتجاب را حداقل در مبحث زبانی، یک اثر پستمدرن محسوب کنیم.
بنمایهی کتاب
معلوم است که کتاب -با وجود همهی پنهانکاری های عامدانهاش در جاهای دیگر- میخواهد دقیقا به زمان تغییر سلطنت از قاجاریه به پهلوی اشاره کند؛ جایی که مدرنیته کمکم درحال پس زدن شازده و شازدهبازی هاست و گلشیری در این میان نه تنها نظام ارباب رعیتی گذشته را به سخره میگیرد بلکه از جایگزینش هم یک استبداد ترسناک ترسیم میکند.
کل داستان «شازده احتجاب» روایاتی است که طبق نظر پزشکان، بین چند لحظه تا چند دقیقهی آخر عمر هر انسانی از جلوی چشمش میگذرد و تمامی روایاتی که از زبان فخری، فخرالنسا یا دانای کل گفته میشود هم از ذهن شازده که شخصیت اول داستان است میگذرد. شازدهای که میداند تمامی اطرافیانش مرده اند و تنها مرادی باقی مانده که مراد مردن شازده را به او بدهد!
داستان اصلا سرراست بیان نمیشود و باید با ذرهبین به جزئیاتش چشم بدوزید. گلشیری با کد دادن هایش تلی از تاریخ خون و خونریزی و کثافت –که برادرکشی و مادرکشی در آن عادی است- را از جلوی چشم موجودی عبور میدهد که خودش انتخاب کرده برخلاف اسلافش خیلی خونریز نباشد. اما قرار هم نیست روشنفکر زمانه باشد! چنان که درجایی از داستان باید بشنویم:
انتخاب هرچه بیدلیل تر باشد، بهتر است. کسی که برای کشتن یک آدم دنبال بهانه میگردد هم قاتل است و هم دروغگو. تازه دروغگویی که میخواهد سر خودش کلاه بگذارد. اگر خواستی بکشی، دلیل نمیخواهد. باید سر طرف، سینه ی طرف را هدف بگیری و ماشه را بچکانی، همین.
این موجود منفعل (شازده) که روی لبهی تیغ دودم توهم و واقعیت راه میرود و همزمان از بیماری روانی و سل هم رنج میبرد پل ما برای دریافت یک جامعهی به شدت طبقاتی است و نالایقی افرادی چون احمدشاه قاجار را به طور اگزجره برای ما تداعی میکند؛ علیالخصوص در جاهایی که نزدیکترین منتقد و مخالفش یعنی دخترعمو و همسرش، فخرالنسا مدام شازده را بابت گذشتهی سیاه خاندان (و وفاداری و انتساب شازده به آنها) ملامت و تحقیر میکند.
رفتاری که نوعی از مدرنیته است. چرا که در جامعهی مردسالار آن زمان محلی از اعراب نداشته است. اما شازده در قبال این نمایندهی قشر روشنفکر (در کتاب) چه میکند؟ به علت بیتوجهی همسرش جلوش چشم او با ندیمهاش به نام فخری میخوابد. حتی دستور میدهد دقیقا همانطور لباس بپوشد و آرایش کند که فخرالنسا میکرده است. و فکر میکنید شازده درمواجهه با کتابخوانی زنش چه میکند؟ جلوی بخاری مینشیند و به فخریِ دستآموز دستور میدهد تکتک کتاب ها را درون آتش بیندازد.
این خلاصهی آیینهای تمام نما از قرنها یوغ اربابانی پوچ است. که گلشیری تصویر کرده تا ما با لذت آکنده از رنج بخوانیم.
پیوند با جهان پیرامون
شازده احتجاب به زبان های انگلیسی و فرانسوی ترجمه شده و انتشار یافته است. همچنین بهمن فرمانآرا کارگردان مشهور ایرانی فیلمی را با اقتباس از اثر هوشنگ گلشیری و با بازی بزرگانی چون جمشید مشایخی و فخری خوروش ساخته است.
ترجمهی این کتاب مورد تحسین آلن رب-گریه (نویسنده، منتقد که جزو مهمترین چهرههای جهانی جنبش رمان نو است) قرار گرفته بوده است.
من نمیدونستم شاهزاده احتجاب انقدر آدم بزرگ و تاثیر گزاری بود . مرسی از محتوای خیلی خوبتون . سرعت ساتتون هم خیلی خوب بود
جسارتا الان که فهمیدید بفرمایید شازده احتجاب کی بود؟؟!! چون در متن بالا من چنین چیزی ندیدم و فقط از یک شازده قجری روانپریش که شخصیتی ساختگی داشت صحبت شد.
شاهزاده احتجاب واقعا رمان خیلی خیلی قشنگیه ۲ بار تا حالا خوندمش
خیلی رمان باحالیه پیشنهاد میکنم بخونید
درود بر شما
رمان شاهزاده احتجاب واقعا یکی از رمان های عالی و خوب هست پیشنهاد میکنم یک بار هم که شده بخونیدش
از نظر من تقلید از فخرالنسا بعد از مرگش به دستور شازده به فخری القا میشود برای کم کردن درد تنهایی
در زمان حیات او صدای خنده های فخری برای نشنیدن صدای سرفه های فخرالنسا بود
گرچه دیکتاتوری خاصی در شازده بود ولی قسمتی که شما گذاشتین از زبان فخرالنسا ست برای طعنه زدن به خاندان احتجاب
خوشم نمی آید به تقلید از کی و کی من هم بگویم بله این رمان چنین است چنان. بعد بنشینم چیزهایی از آن بیرون بکشم که خود مرحوم گلشیری هم از آن بی خبر بوده است! هر کس خواست ساعت ها سرگیجه بگیرد و آخر سر هم نداند که بالاخره چه بود و چه سد؟ این رمان را بخواند.
رمان بسیار ارزندهای است و یکی از افتخارات ادبی ایران فقط چه حیف که آقای گلشیری بعد از این رمان که اولین اثر ایشان بود دیگر نتوانستند اثر قابل توجهی خلق کنند و همین باعثِ عقب ماندن ما در عرصه ادبیات جهان است. مثلا جایزه نوبل هرگز بخاطر یک اثر به نویسندهای داده نشده و موسس این جایزه یعنی آلفرد نوبل، ملاک انتخاب را اول آرمانگرایی و ایدهآل نویسی و دوم مجموع آثار یک شخص قرار دادند. بوف کور هم اقبال جهانی داشت، عزاداران بیل خودش یک ” صد سال تتهایی” ایرانی در سبک رئال جادویی و “سمفونی مردگان” بلحاظ سیال ذهن و تمیزی کار، تنه به خشم و هیاهوی فاکنر میزند. بهرام صادقی و دانشور و اسماعیلیون و بختیار علی و از ایندست داریم که تک شاهکارند. بگذریم که نثر نویسندگانی همچون احمد محمود، دولت آبادی و نادر ابراهیمی و چوبک و جمال زاده و آل احمد و گلستان و بهرنگی و و در ترجمه غنا و زیبایی شون کم میشه و حق مطلب ادا نمیشه.