«معنای زندگی» کتابی کوتاه از آلن دوباتن، نویسندهی مشهور سوئیسی و سازمان مربوطهی او است که میتوانیم آن را دستهی کتابهای خودشناسی و سبک زندگی قرار دهیم. معنای زندگی به طور کل فرم یک مقالهی بلند را دربرگرفتهاست.
آلن دوباتن را علاوه بر نویسندگی، میتوان با مجریگری شناخت و البته او از نظر آکادمیک عنوان یک فیلسوف تمامقد را یدک میکشد؛ گرچه که دورهی دکترای فلسفهاش را در دانشگاه هاوارد نیمهکاره رها کرده است. او معتقد بود که تحصیلات آکادمیک برای سبکی که از نوشتن در ذهن دارد جوابگو نیست و کتب فلسفی باید به زبانی ساده برای عامهی مردم جهان به نگارش دربیایند تا تاثیرگذار باشند. به همین منظور بود که او در سال ۲۰۰۸ یک سازمان جدید آموزشی به نام موسسهی «مدرسهی زندگی» را بنیانگذاری کرد. او هدف سازمانش را «کمک به مردم در رسیدن به زندگی رضایتبخشتر» اعلام کرده و تلاش میکند تا از علوم و هنرهای جانبی که برای مردم ملموسترند مانند ادبیات، موسیقی و نقاشی برای انتقال مفاهیم فلسفیاش به مخاطبان استفاده کند. این نویسنده، همواره از مخاطبانش میخواهد تا به دنبال معنای زندگیشان باشند چرا که زندگی بامعنی را به زندگی شاد نزدیکتر میداند اما این موضوع، همیشگی نیست و آگاهی، گاهی اوقات با رنج، لذتبخشتر میشود؛ برای مثال در کتاب حاضر میخوانیم:
هدف از زندگی معنادار لزوما رسیدن به رضایت همیشگی نیست. ممکن است در زندگی معناداری به سر ببرید، اما اغلب روحیهی بدی داشته باشید؛ درست همانطور که ممکن است دائما تفریحات ظاهری داشته باشید، اما بیشتر زندگیتان بیمعنی باشد.
اغلب کتابهای دوباتن تا به اینجا حول محور ارتباط فلسفه با زندگی روزمره نوشته شدهاند و او را میتوان یک مبدع یا منتقد سبکزندگی (لایفاستایل بلاگر) دانست؛ گرچه که اکنون، اکثر مردم این واژه را با افراد پوچی که تبلیغ محصولات مد و فشن میکنند میشناسند و شاید فعالیتهای فردی مثل دوباتن در گرد و غبار این حوزه به چشم نیاید.
باوجود اینکه کتابهای دوباتن درمورد مسائل و مشکلات انسان مدرن و امروزی است –که پیچشهای عجیب و غریبی با خود دارند- اما این آثار از نظر لحن و بیان هم ساده و حاوی زبانی عمومی و گیرا برای اکثریت مردم اند. او مجموعا ۱۲ اثر نوشته که از مهمترین آثارش میتوان به «تسلی بخشیهای فلسفه» ، «هنر سیر و سفر» اشاره کرد.
بر روی جلد کتاب به جای عنوان نویسنده، قید شده است: «موسسهی مدرسهی زندگی – زیر نظر آلن دوباتن». دلیل آنجاست که دوباتن این کتاب را با کمک همکاران موسسهاش نوشته و میخواسته تاکید کند که تمامی سازمان در نگارش آثار سهم دارند و او احتمالا نقشی شبیه به استاد راهنما را ایفا میکند.
هما قناد این اثر را برای نشر میلکان به فارسی برگردانده است و کتاب دوباتن در مدت کوتاهی که گذشته، در ایران هم با استقبال خوبی روبهرو شده و به چاپ چهارم رسیده است.
مدرسهای ضروری برای همه
کتاب به دو بخش اصلی تقسیم میشود؛ اول «سرچشمههای معنای زندگی» که شامل هشت فصل است و نویسنده در این بخش میخواهد چرایی کشش ما به خودشناسی و جهانشناسی را توضیح دهد. او از دلایلی مانند عشق، خانواده، کار، دوستی، فرهنگ، سیاست، طبیعت و فلسفه به تفصیل نام میبرد. دومین بخش «موانع سرراه معنای زندگی» است که دوباتن درمورد مفاهیمی مثل خودشناسی مبهم، کوتهفکری، ازخودگذشتگی، جاودانگی و هنر داستانگویی به عنوان دستاندازهای این راه پرپیچ و خم صحبت میکند.
به طور کلی، معنای زندگی از آن دسته کتابهایی است که نمیتوان گفت خواندنش به چه اشخاص یا گروههایی پیشنهاد میشود. این اثر چیزی مانند اکسیژن است که هر انسانی برای درک زندگیاش به خواندن آن نیاز دارد و حتی انسانی که درک دارد را هم به درک بهتری از خود، زندگی و جهان پیرامونش میرساند.
نیمهی گمشده چیست؟
بعد از خواندن این کتاب احتمالا به جای سوال «نیمهی گمشدهام کیست؟» مدام از خودتان میپرسید «نیمهی گمشدهام چیست؟!» چرا که دوباتن، این عرفان شخصیسازی شده را به مثابه چیزی چون همسرتان در زندگی مشترک، برایتان حیاتی تصویر میکند. درست مثل تعبیر اساطیری یونان از عشق! او از گفتوگوی افلاطون در رسالهی ضیافتِ آریستافون نقل میکند که:
… او همهی انسانها را نرمادههایی میدانست که دو پشت، دو پهلو و چهار دست و پا داشتند، با دو صورت که روی یک سر به جهات مختلف میچرخیدند. این نرمادهها آنقدر قدرت داشتند و آنچنان به خود غره بودند که زئوس ناچار شد آنها را به دو نیمهی زن و مرد تقسیم کند و از آن روز هر یک از ما حسرت پیوستن دوباره به نیمهای را دارد که روزی از آن جدا شده است.
و برای اینکه توضیح دهد یک انسان بدون دریافت معنا چه قدر ناقص است تمثیلش را ادامه میدهد:
ما عاشق افراد شبیه به هم نمیشویم چون همهی ما گمشدههای مشترکی نداریم…. ما عاشق افرادی میشویم که قول میدهند به نحوی ما را کامل کنند [و طبیعتا خود آنها شبیه ما نیستند و تفاوتهای بسیاری با ما دارند شاید آنها برخلاف ما درمقابل جزییات کارهای اداری فوقالعاده صبور باشند، یا عادت به نافرمانی در برابر صاحبمنصبان داشته باشند و تفاوتهای ریز و درشت دیگر.
از نظر نویسنده، این معنویت همهچیز را حل میکند و چیزهای دیگر هم اگر با حلقهای به این عرفان وصل نشوند باطلند؛ برای مثال در فصل کار میگوید:
یک شغل خوب میتواند درآمد خوبی داشته باشد و اعتبار زیادی برایمان به ارمغان بیاورد اما اگر معنادار نباشد درنهایت ما را خفه میکند و روحمان را درهممیشکند.
او معتقد است که انسان باید از ویژگیهایش برای رسیدن به معنا استفاده کند و اساسا محل کاربرد درست این ویژگیها هم در درجهی اول و اصلیاش، شناخت است:
زندگی معنادار به تواناییهای متعالی شما وابسته است و از آنها بهره میبرد…. ما مخلوقاتی بهشدت محدودیم. فقط در چند حیطهی انگشتشمار میتوانیم به مهارت برسیم و تنها چند ساعت مشخص در روز را میتوانیم درست و حسابی کار کنیم.
البته با تمام تفاسیری که از آن گفتیم، معنای زندگی از نظر دوباتن (و در تعریف او) اصلا چیز پیچیدهای نیست. او اتفاقا قالبی سهل اما ممتنع از شناخت مورد نظرش بیان میکند و اکثریت مردم را متهم میکند به اینکه آب در کوزه است و آنها گرد جهان به دنبالش میگردند، تازه اگر بگردند!
در ذهن نابغهها همان افکاری را میبینیم که در ذهن خود، آنها را نادیده گرفتهایم.