تصور کنید اکنون سال ۱۸۴۹ میلادی است. و شما چارلز دیکنز معروفی هستید که طرفداران زیادی نیز پیدا کردهاید. مردم برای به دست آوردن امضای شما سرودست میشکنند و به خاطر فروش رمانهای خود، پول زیادی به دست آوردهاید. در این صورت چکار میکنید؟ قطعا به فکر نوشتن زندگینامهی خود میفتید. بله، دیوید کاپرفیلد رونمایی از زندگی واقعی چارلز دیکنز است. بچهای که به معنای واقعی کلمه، بدبختی کشید تا بزرگ شود و بتواند تحصیلات آکادمیک داشته باشد. البته رمان دیوید کاپرفیلد، در برخی جهات با زندگی واقعی دیکنز فرق دارد. اما قبل از بررسی رمان، بیایید چند کلامی راجع به زندگی چارلز دیکنز نابغه صحبت کنیم.
زندگی دردناک رئالیست محبوب، چارلز دیکنز
چارلز دیکنز، در سال ۱۸۱۲ در انگلستان به دنیا آمد. او یکی از بزرگترین رماننویسهای دورهی ویکتوریا بود. و به عقیدهی جیمز جویس، بعد از ویلیام شکسپیر بیشترین تاثیر را در عرصهی ادبیات داستانی داشته است. جالب است بدانید که دیکنز اوایل زندگی واقعا دردناکی داشت. پدر وی در سال ۱۸۲۲ به خاطر بدهی به زندان افتاد. و دیکنز جوان را در حالی که ده ساله بود برای کار در یک کارخانه فرستادند.
در سال ۱۸۲۴ ، دیکنز کوچک از کارخانه نجات یافت. و به آکادمی ولینگتون در شمال لندن فرستاده شد. اما این مدرسه پر از دانشآموزهای بد دهن، فقیر و قلدر بود. پس او در سال ۱۸۲۶ و در سن ۱۴ سالگی آنجا را ترک کرد. دیکنز ابتدا به عنوان منشی وکیل و سپس یک روزنامه نگار مشغول به کار شد. و به آرامی راه خود را برای رسیدن به شهرت و ثروت گره زد. تمام این جزئیات (البته با چاشنی تنوع) در دیوید کاپرفیلد نوشته شده است. با این حال، زندگی و ازدواج واقعی دیکنز نسبت به آنچه که دیوید کاپرفیلد تجربه میکند، کاملا متفاوت است.
آثار او معمولا به سبک رئالیسم یا همان واقعگرایی نوشته شده است. کاراکترها بدون اینکه آگاهی داشته باشند، از عناصر نمادین استفاده میکنند، بلاهای مختلفی به سرشان میآید و تحت تاثیر این بلاها، واکنش نشان میدهند. داستانهای او، نه روی تیره و ترسناک سبک طبیعتگرایی را دارد، نه مثل داستانهای ایدهآل گرا، همه چیز به خوبی و خوشی پیش میرود.
او واقعی مینویسد. به طوری که از کوچکترین جزئیات عصر ویکتوریا مطلع خواهید شد. و با مشکلات سیاسی اجتماعی نیز به خوبی آشنا میشوید. از جمله آثار او میتوان به سرود کریسمس، ماجراهای نیکلاس نیکلبی، خانهی متروک، داستان دو شهر، آرزوهای بزرگ، دوران مشقت، دوست مشترکمان، اسرار ادوین درود و … اشاره کرد.
دیوید کاپرفیلد، از بیچارهترین پسربچههای دنیا
چارلز دیکنز از همان بند اول رمان، مخاطب را متقاعد میکند که قرار است ماجراهای یک پسربچهی بیچاره را بخواند. کسی که سرنوشت نحسی انتظارش را میکشد.
من روز جمعه، ساعت ۱۲ شب به دنیا آمدم. میگویند درست وقتی ساعت شروع به نواختن کرد، من هم گریه کردم. پرستار و عاقلهزنهای همسایه میگفتند که چون من در آخرین ساعتهای جمعه شب به دنیا آمدم، سرنوشت نحسی در انتظارم است!
این پسر ، بچه ای از یک شهر کوچک است. او تمام تلاش خود را میکند تا در شرایط سخت بزرگ شود: پدرش شش ماه قبل از تولد او میمیرد و ناپدریاش احمق، سرد و بد دهن است. اوضاع حتی بدتر نیز خواهد شد. مادر پسر میمیرد و او را در این دنیا تنها میگذارد. هنگامی که مادرش فوت میکند، ناپدری حتی وانمود نمیکند که به سرنوشت دیوید اهمیت میدهد. او پسر را به شهر بزرگی می فرستد تا شغلی پیدا کند و زندگی و آینده خود را تامین کند.
حتی اگر این رمان بیش از ۱۵۰ سال پیش منتشر شده باشد، ما نمیتوانیم نسبت به احساسات دیوید بی اعتنا باشیم. وقتی که دیکنز صحنههای دلخراش کتک خوردن دیوید توسط ناپدریاش را مطرح میکند، هیچکس نمیتواند نسبت به آنها بیتفاوت باشد. پس ما را وادار میکند تا پا به پای دیوید، کینهتوزی کنیم و با کتاب پیش برویم.
سرم را مثل گیره گرفته بود و من چرخی دورش زدم و فقط برای لحظهای جلوی دستش را گرفتم و التماسش کردم که مرا نزند. اما او چنان محکم مرا زد که من آن دستش را که به گردنم بود، گاز گرفتم. آقای مردستون هم که خیلی دردش گرفته بود، به قصد کشت مرا زد. سروصدای ما زیاد بود، اما از سرو صدای ما بلندتر، صدای گریهی مادرم و پگاتی و صدای پاهایی بود که پلهها بالا میآمد. بالاخره هم آقای مرستون رفت و در را از پشت قفل کرد. در این لحظه من له و لورده روی زمین دراز شده بودم و از درد میسوختم و از سر ناتوانی خیلی عصبانی بودم.
هر کلمه از کتاب، یک نماد مجزا
وقتی داستان را میخوانیم، با جزئیات مختلفی روبهرو میشویم که مفاهیم مختلفی را میرسانند. برخی از این مفاهیم کاملا واضح هستند و به راحتی درک میشوند. برای مثال میتوان به معنی و مفهوم دست چپ و راست، برای یک پسربچه اشاره کرد. پسری که نامردی را درک میکند و ترجیح میدهد با نامردان (یا همان مردی که به ظاهر عاشق مادرش است) با دست راست، دست ندهد. همان دست چپ برای آن مرد نچسب کفایت میکند. برخی از نمادها معانی پنهانتری دارند و برای یافتن معنی آنها، باید عمیقا تفکر کرد. برای مثال میتوان به کتاب تمساح اشاره کرد.
در بخشی از خاطرات دیوید میخوانیم که او برای پگاتی، کتاب تمساح میخواند. کتابی که راجع به تمساحها توضیح داده است و پگاتی که فکر میکرد تمساح یک نوع «سبزی خوردن» است، کاملا به موضوع علاقهمند میشود. ناگهان در این میان، دیوید بحث را به سمت ازدواج سوق میدهد و از او میپرسد که آیا قصد دارد روزی ازدواج کند یا نه. ولی پگاتی، از توضیح راجع به این موضوع و ازدواج مادر دیوید با آقای مردستون طفره میرود و بیشتر ترجیح میدهد همان کتاب تمساح را بخوانند.
درست نتوانستم بفهمم که چرا پگاتی آنقدر غیر عادی شده بود و میخواست دوباره برایش چیزی در مورد تمساح بخوانم.
درست قبل از ازدواج خانم کاپرفیلد با آقای مردستون، دیوید با کتاب تمساح خود سرگرم است که پگاتی از او میپرسد که آیا دیوید میخواهد برای اولین بار، به یارموث سفر کند یا نه. دیوید با شادی به این نکته فکر میکند که میتواند خواندن یاد بگیرد و کتاب تمساح را به راحتی بخواند. وقتی دیوید قبل از فوت مادرش برای تعطیلات به خانه برمیگردد، به یاد میآورد که برای پگاتی کتاب تمساح میخواند. وقتی دیوید بزرگ میشود و به دیدار پگاتی در یارموث میرود، کتاب تمساح را روی میز پیدا میکند. سرانجام، در آخرین فصل، وقتی دیوید به خانوادهی خوشبخت خود نگاه میکند، پگاتی را میبیند که برای بچههای خود دیوید، کتاب تمساح میخواند.
به عبارت دیگر، کتاب تمساح دیوید، اولین کتاب واقعی او است. این کتاب با وجود اینکه راجع به یک خونسرد خطرناک است، نماد تمام گرما و امنیتی است که پگاتی در دوران کودکی دیوید به ارمغان آورده بود. این کتاب حتی نشاندهندهی وفاداری باثبات پگاتی به دیوید است که تا سالها ادامه مییابد. این وفاداری تا جایی ادامه مییابد که حالا به جای دیوید، مراقب فرزندان او است. کتاب تمساح، صمیمیت بین آدمها و افراد یک خانواده در این داستان را نشان میدهد.
اگرچه حمایتهای بزرگ خانوادهی پگاتی برای دیوید کاملا مشخص است. نیازی نیست که مثل «پیرمرد فرتوت با بالهای عظیم» به دنبال معنی آن همه خرچنگ مرده در ساحل بروید تا بفهمید که آن فرشتهی پارودی و خندهدار، قرار است از خانوادهی فقیر داستان حمایت کند. ولی دیکنز از هر نماد به درستی استفاده کرده و وقتی که آقای پگاتی به دیوید (خرچنگ و میگو) میدهد، نیز میتوان به دقت بالای دیکنز در استفاده از نمادها پی برد. چرا که خرچنگ در ادبیات انگلیسی، نماد حمایت است.
این کتاب را میتوان به تمام بچههای یتیمی که در خانواده زجر میکشند، تقدیم کرد. شاید هر یک از این خانوادهها، یک دیوید کوچولوی معصوم داشته باشند که حتی پس از گذشت این همه سال، در عذاب هستند. فرقی نمیکند که این عذاب فیزیکی باشد یا روحی و روانی، به هر حال، کتاب «دیوید کاپرفیلد» با وجود ساختار کلاسیکش، هیچوقت قدیمی نمیشود.