هانا آرنت در کتاب آیشمن در اورشلیم با تکیه بر مقالات و گفتههای پیشین خود که در باب «عناصر و خاستگاههای حاکمیت توتالیتر» مطرح کرده بود، بحثی اساسی دربارهی امکان شر و سرچشمههای آن ایجاد کرده و محاکمهی آدولف آیشمن، از مقامات ارشد رژیم نازی را دستمایه قرار داده و به نظریهپردازی مشغول میشود.
از جنایاتی میگوید که از دید عموم ابدا جرم تلقی نمیشود. و قانون آن را پشتیبانی میکند. ولی تبعاتی برای شهروندان در پی دارد. این کتاب برای نخستین بار با ترجمه زهرا شمس و توسط انتشارات برج روانه بازار شد.
هانا آرنت(۱۹۷۵-۱۹۰۶) فیلسوف، محقق، مورخ و اندیشمند آلمانی-آمریکایی است. که در ۱۹۳۳ از ترس حکومت نازی راه پاریس را در پیش گرفت. و در آنجا به نویسندگی مشغول شد. ولی فرانسه نیز به اسارت نازیها در آمد. در ۱۹۴۱ از فرانسۀ اشغالشده گریخت و با کشتی عازم نیویورک شد. در آنجا کار نویسندگی و پژوهش دربارۀ مناسبات یهودی را با جدیت ادامه داد، و برای سالیان متمادی در قامت مدرس در رشتهی تئوری سیاسی در دانشگاههای مختلف آمریکا به تدریس پرداخت.
از دیگر آثار او میتوان به وضع بشر و ریشههای توتالیتاریسم اشاره کرد.
پیشگفتار و تکفیر
آیشمن در اورشلیم با پیشگفتاری با عنوان «تکفیر هانا آرنت» که بخش اول مقالهای از آموس آیلون است، آغاز میشود. آیلون به خوبی از تاثیر این کتاب بر جوامع سیاسی آن روزهای جهان میگوید. و معتقد است که این کتاب اثری است کاملا شخصی. و همچنین اعتقاد دارد که نظر برخی از منتقدین دربارهی کتاب و این که آرنت را متهم به دفاع از آیشمن و محکوم کردن یهودیان میکنند، کاملا غلط است و هدف آرنت را کاملا منطبق بر اصول اخلاقی میداند.
بر خلاف اتهامات رایج، آرنت هرگز مشروعیت برگزاری محاکمهی آیشمن را در اسرائیل و توسط قضات اسرائیلی زیر سوال نبرد. و باز بر خلاف آن چه معمولا میگویند هیچوقت قربانیان را به خاطر کوتاهی در مقاومت، مسئول کشتار خودشان ندانست
حملههایی که به آرنت میشد کاملا غرضورزانه و شخصی بود؛ پر از کنایه، فحش و هتاکی. در حالی که تنها پیام آرنت از نظر نویسنده پیشگفتار این بود:
صهیونیزم هم مانند ناسیونالیسمهای دیگر قرن نوزدهم شرایطی را که در دل آن ظهور کرده پشت سر گذاشته و به گفتهی آرنت، در معرض خطر تبدیل شدن به شبحی زنده در میان ویرانهی زمانهی ماست.
در پایان پیشگفتار، آیلون اشاره میکند که آرنت به هیچ ایسم و مکتبی پایبند نبود و با نظریههای مطرح و رایج زمانهاش میانهای نداشت و از زاویهدیدی کاملا متفاوت به وقایع مینگریست.
آیشمن در اورشلیم، گزارشی در باب ابتذال شر
سرای عدالت
اولین فصل از کتاب آیشمن در اورشلیم با توصیف آرنت از دادگاه و فضای حاکم بر جلسه آغاز میشود. جایی که سه قاضی با ردای سیاه بر بالاترین قسمت صحنه تکیه زدهاند. و در رفتار و برخوردشان حالت ساختگی دیده نمیشود.
برابر آنها مردی است در اتاقک شیشهای؛ مردی میانسال با قامتی متوسط. ایستاده است تا اعمال شخصیاش مورد قضاوت قرار بگیرد.
قاضی موشه لاندائو ریاست دادگاه را عهدهدار است. و تمام تلاشش را در جهت خنثی کردن حرکات نمایشی دادستان کل معطوف کرده است. دادگاه در سالنی واقع در ساختمان بیت هاآم( به معنای سرای عمومی) قرار دارد. و نگارنده، ماهیت این دادگاه را دستوری توصیف میکند:
دیوید بن گوریون، نخست وزیر اسرائیل، وقتی دستور ربودن آیشمن در آرژانتین و آوردن او به دادگاه منطقهای اورشلیم را صادر میکرد تا بیاید و بابت نقشش در راه حل نهایی برای مسئله یهود بازخواست شود محاکمهای نمایشی را در ذهن داشت که بی شک صحن چنین دادگاهی برای اجرای آن اصلا جای بدی نیست
بن گوریون دلایل و انگیزههای دزدین آیشمن را اثبات مظلومیت مردم یهود و شفاف شدن آنچه بر آنان گذشته است، میداند. دلایلی چون « جهان باید بداند چه بر سر مردم یهود آمده است؟» و «افشای روابط نازیها با برخی حکام عرب». و آرنت نه تنها این دلایل را مردود میداند بلکه با استدلالهایی که برای یکایک آنها میآورد از پوچ بودنشان پرده بر میدارد. و حتی این دادگاه را نیز عادلانه نمیداند؛ آن هم جلسهای که دادستانش فریادهای بی دلیل و بیجا سر میدهد. و از طریق شبکه تلویزیونیهای پوشش داده میشود!
عدالت چنین کارهایی را مجاز نمیداند. عدالت خواهان خلوت است. عدالت اندوه را مجاز میشمرد ولی غضب را نه و ..
خبرنگاران و مطلبنویسانی که در دو هفتهی ابتدایی محاکمه در دادگاه حضور داشتند، به قول آرنت نتوانستند بیش از آن وفادار بمانند و ترکیب حضار دادگاه از هفته سوم تغییر کرد.
حالا قرار بود حضار از اهالی اسرائیل باشند….
بن گوریون خودش در هیچ یک از جلسات دادگاه ظاهر نشد ولی بر همه واضح بود که حرفهایی که از دهان دادستان کل کشور، گیدیون هاوزنر بیرون میآمد همان حرفهای نخست وزیر است. و این که برخی از حرفهای دادستان به کرسی نمیشیند ریشه در وفاداری ریاست دادگاه دارد. و آرنت با طنزی شیرین این نکته را متذکر میشود:
اگرچه تمام تلاش او، خوشبختانه اغلب اوقات به ثمر نمینشیند، دلیلش این است که رئیس دادگاه همان قدر وفادارانه در خدمت عدالت است که آقای هاوزنر در خدمت دولت اسرائیل!
محاکمه از جریان خارج شده است. و نویسنده از اینکه آیشمن به دلایل کارهایی که مرتکب شده است مستحق رنج و مجازات است را کافی نمیداند. و از نظر او آن محاکمه واقعی است که به رنجی که دیگران به خاطر جنایات او متحمل شدهاند بپردازد.
اواخر فصل اول کتاب آیشمن در اورشلیم، نویسنده از روشی سنتی جهت دستگیری جنایت کاران سرشناس پرده بر میدارد؛ تعیین جایزه
نتیجه شگفتانگیز بود بود. هفت ماه پس از رسیدن آیشمن به اورشلیم و چهارماه قبل از آغاز محاکمهی او، بالاخره توانستند ریشارت بائر – جانشین رودلف هس در سمت فرماندهی آشویتس- را دستگیر کنند. بلافاصله پس از آن، اغلب اعضای گروه موسوم به «آیشمن کوماندو» هم دستگیر شدند…
محاکمه آیشمن پیامی واضح را به گوش آلمان رسانید، زندگی آزادانه قاتلان و جنایتکاران در آنجا باید پایان یابد. که البته مردم آلمان برایشان فرقی نمیکرد ودر صورت صلاحدید جامعه جهانی مخالفتی نداشتند. ولی مقامات آلمان از جنبه دیگری به قضیه نگاه میکردند؛ صدراعظم آنها، آدناوئر عقیده داشت که موج جدیدی از آلمانستیزی به راه میافتد که این طور هم شد و درخواست استردادی که آلمان برای آیشمن کرد رد و دادگاه در همان مکانی که قرار بود انجام شود، انجام شد.
در این محاکمهی تاریخی، نه فقط یک فرد و نه فقط رژیم نازی، بلکه یهودستیزی در سراسر تاریخ است که در جایگاه متهم ایستاده است.
به راستی این چنین بود؟
متهم
در این فصل آرنت مفصل به بررسی شخصیت آیشمن میپردازد. و خط زمانی این کار را ۱۱ می ۱۹۶۰ که در آرژانتین دستگیر شد تا آوریل ۱۹۶۱ که در دادگاه منطقهای اورشلیم برای پانزده فقره متهم شد به قبل مورد بررسی قرار میدهد. آیشمن در سال ۱۹۰۶ در آلمان متولد شد. حتی آرنت به خانواده او هم اشاره میکند؛ پدرش را ابتدا حسابدار شرکت تراموا و برق در آلمان معرفی میکند که بعدتر مامور همان شرکت در اتریش شده بود.
در دوران تحصیل شاگرد آنچنان مستعدی نبوده و دبیرستان را نیمه رها کرده. فروشندگی سیار شرکت وکیوم-اویل هم برایش خستهکننده بوده و به گفته خودش اهداف بلندپروازانهای داشته است. در نهایت از آنجا اخراج شده و در مجموع زندگی جالبی نداشته است.
آیشمن هرگز فراموش نکرد که جایگزین اینها چه میتوانست باشد. نه تنها در آرزانتین و در گیر و دار زندگی ناگوار یک پناهنده، بلکه در صحن دادگاه اورشلیم هم، با جانی که دیگر به دردش نمیخورد، اگر کسی میپرسید احتمالا هنوز هم ترجیح میداد در مقام سرهنگ دوم سابق به دار آویخته شود تا اینکه زندگیاش را آرام و عادی، به عنوان فروشندهی دوره گرد شرکت وکیوم-اویل به پایان ببرد.
و تنها دفاع آیشمن در برابر تمامی هجمهها و اتهاماتی که به او در دادگاه وارد شد، یک جمله بود:
به معنایی که در کیفرخواست آمده گناهکار نیستم
براستی گناهکار بود؟ تکتک اعمالی که مرتکب شده بود در چارچوب قوانین آن دوره رژیم نازی بود. و به اصطلاح (اعمال دولت) محسوب میشد. و به نوعی او محکوم به اجرای آن در چارچوب بورروکراسی حکومتی بود.
به طور اجمل میتوان گفت که هدف آرنت در این فصل ارائه نقشهای دقیق از اعمال آیشمن است. اعمالی که به او متصل میشد. یا عدهای سعی داشتند که به او متصل کنند و نویسنده در نظر دارد که با دیدگاهی منطقی به تحقیق بپردازد که حقیقتا آیشمن کدام اعمال را مرتکب شده و در کدام اعمال به راستی نقشی نداشته است.
برای مثال در داستان کشتار یهودیان یوگسلاوی در اسناد آمده بود که «آیشمن شلیک گلوله را پیشنهاد میکند» اما ارزیابی آرنت از مدارک با شک و تردید همراه است:
این اردوگاه را ژنرال فرانتس بومه، فرماندار نظامی منطقه، تاسیس کرده بود و فقط مردان یهودی در آن اسکان مییافتند، نه ژنرال بومه و نه اشتاتسرات ترنر، قبل از آغاز شلیک به هزاران یهودی و کولی، منتظر اجازهی آیشمن نماندند.
در راه حل نهایی برای یهودیان صربستان نیز آرنت احتمال دستور مستقیم آیشمن را خیلی پایین میداند. یا اگر دستور داده است و احتمالا راضی به این کار نبوده چطور میتواسته برابر امر هیتلر مقاومت کند؟
ولی هدف آیشمن فرار از اتهامات به قصد تبرئه نبود. و هرچه کرده بود، کرده بود.
توبه کار بچههای کوچک است!
متخصصی در باب مسئله یهود
در سال ۱۹۳۴، وقتی آیشمن موفق شد برای به دست آوردن شغل ثبت نام کند، اس دی تشکیلات نسبتا جدیدی در اس اس بود که دو سال قبل هاینریش هیلمر آن را پایهگذاری کرده بود تا به عنوان سرویس اطلاعاتی حزب عمل کند..
هیملر دست راست هیتلر بود. و آیشمن در واحد اطلاعات به عنوان کسی که تشکیل پرونده میداد مشغول شده بود. در اولین کار خود، پرونده اطلاعات مربوط به فراماسونری را سازماندهی میکرد. آرنت در خلال بازگویی تحرکات و فعالیتهای آیشمن به سیر تحولات تاریخی آن روزهای آلمان هم به اندازه میپردازد؛ زمانی که هیتلر با سخنرانیهای صلح خود وجههای جذاب و گیرا چه در داخل چه در خارج آلمان برای کشورش ساخته و خود را به عنوان یک دولتمرد بزرگ ملی مطرح کرده بود.
نویسنده آن زمان خاص را اینگونه توصیف میکند:
در خود آلمان، دوران، دوران گذار بود. به خاطر برنامه عظیم تجدید سلاح، بیکاری از بین رفته بود، مقاومت اولیه طبقه کارگر هم شکسته بود. و خصومت رژیم در ابتدا عمدتا به ضد فاشیستها، کمونیستها، سوسیالیستها، روشنفکران چپ و یهودیان در مناصب برجسته معطوف بود هنوز به طور کامل به آزار و اذیت یهودیان به مثابهی یهودیان تبدیل شده بود
ولی خود آرنت خوب میداند که شروع حذف یهودیان از سمتهای دولتی از همان سال ۱۹۳۳ در حکومت نازی کلید خورد. و آرامآرام با تنگ شدن حلقه فعالیت اجتماعی یهودیان، مهاجرت آنها از همان سالها به طور منظم آغاز شد.
هانا آرنت در ادامهی سیر تاریخی خود در کتاب آیشمن در اورشلیم اکنون به ۱۹۳۸ رسیده است. که یهودیان در این نقطه از تاریخ، لحظات عجیبی را پشت سر میگذاشتند. نوامبر است و ویترین هفت هزار و پانصد مغازهی یهودی شکسته، تمامی کنیسههایشان به آتش کشیده و بیست هزار یهودی به اردوگاه فرستاده شدهاند. پیشتر هم در قوانین نورنبرگ به سال ۱۹۳۵ ازدواج یهودیان با آلمانیها ممنوع، از حقوق سیاسی محروم و از شهروندی خارج شده بودند. ولی در آن زمان تفکرشان این بود که «حالا قوانین مخصوص به خود را دارند و دیگر طرد نخواهند شد.»
آیشمن وارد کارآموزی امور یهودیان شده است. و چهار سال زمان برای این که به متخصص این حوزه بدل شود برایش کافی است:
… وقتی اولین ارتباطش را با کارگزاران یهودی برقرار میکرد، صهیونیستها و همگونگرایان هر دو از احیای یهودیت سخن میگفتند و یک جنبش سازندهی عظیم یهودیت آلمانی.
ارتباطی که به تعبیر آرنت کاملا خرسندکننده بود.
نوبت رسیده است تا کمی رفتار آیشمن مورد تحلیل قرار بگیرد. و به مهمترین ویژگی رفتاریاش اشاره شود؛ آرمانگرایی.
او به واقع یک آرمانگرا بود. و به قول خودش حاضر بود حتی پدرش را برای آرمانهایی که داشت به مسلخ بفرستد. انسانی که به مانند همگان احساس، عاطفه و حس دوست داشتن دارد ولی حاضر است برای هدفی والا آنها را قربانی کند.
در مارس ۱۹۳۸ که آیشمن برای رتق و فتق امور مهاجرت به وین اعزام شد، نوبت آن رسیده بود که به هر چه در کارآموزی یاد گرفته بود جامه عمل بپوشاند؛ ماموریتی مهم و حساس.
آدولف آیشمن اولین گام را محکم بر میدارد. و با ایدهای فکرشده یهودیان را از کشور خارج میکند:
مثل یک کارخانهی اتوماتیک است. مثل آسیابی که مستقیم به نانوایی وصل باشد. یک سرش یک یهودی را میگذاری که هنوز مال، کارخانه، مغازه یا حساب بانکی دارد. بعد در این ساختمان از یک پیشخوان به پیشخوان دیگر میرود از دفتری به دفتری دیگر. و از آن سر بدون یک قران پول بدون هیچ حقی فقط با یک پاسپورت بیرون میآید. که روی آن نوشته، شما باید ظرف دو هفته کشور را ترک کنید. در غیر این صورت به اردوگاه تجمیع فرستاده خواهید شد.
اخراج، تجمیع و کشتار
در فصلهای چهار و پنج و شش از کتاب آیشمن در اورشلیم از سه راه حل در باب «مسئله یهود» نام برده میشود. آیشمن در دادگاه بهترین راه حل برای این مسئله را از نظر خود اخراج قلمداد میکند. و این که اگر یهودیان یکپارچه در سرزمینی جمع شوند و به فعالیت بپردازند از نظر او هم به همدلی بیشترشان کمک میکند و هم کارهایشان را بهتر پیش میبرند.
از نظر آرنت، متهم گاهی به تحریف واقعیات دست میزند که «هولناک» مینمود. ولی در اصل هم تفاوت چندانی در وضع آلمان آن روزهای پس از هیتلر نداشت.
نویسنده از سرک کشیدن به روایات تاریخی آن زمان در آلمان، تنها گروهی که اندک بختی برای گفتمان با حکومت آلمان داشتند را صهیونیستها میداند. که آنها بر این باور بودند که مهاجرت جوانان یهودی و سرمایهداران به فلسطین میتواند یک راه حل مشترک منصفانه باشد که بسیاری از مقامات آلمان هم نظر با این ایده بودند.
از نظر نازیها، صهیونیستها یهودیان درست و حسابی هستند چون آنها هم در ابعاد ملی فکر میکنند
در داستان ماجرای وین که پیشتر اشاره کردیم، آیشمن ادعای خندهداری میکند؛ نجات جان صدها هزار یهودی که به شهادت آرنت در دادگاه هم این ادعا به سخره گرفته میشود. و شاید اگر روایاتی از واقعیات به خاطرش مانده بود میتوانست کمی این ادعا را پختهتر جلو ببرد. ولی حافظهاش یاری نمیکرد.
حافظه معیوب خود آیشمن، بیشتر از هر واقعیت عینی باعث محکومیت او میشد.
به عنوان جمعبندی راه حل «اخراج» میتوان گفت آیشمن در امور مهاجرت متخصص بود. و تا حد قابل قبولی خوب عمل کرد و با تاسیس دفترهای مهاجرت چه در وین چه در پراگ و … به امر انتقال یهودیان را سهولت بخشید.
هر روز که میگذشت به علت مهم بودن مسئله یهود، جایگاه آیشمن مهمتر و مهمتر میشد. تمامی ارگانهای اطلاعاتی-امنیتی رژیم نازی به شدت مشغول کار بودند و به گفتهی نویسنده تمامیشان یک سودا را داشتند؛ کشتن حداکثر یهودی ممکن.
اعمال آیشمن در این برهه چگونه است؟
وقتی آیشمن به دفتر جدیدش در بخش چهارم اداره ی اصلی امنیت رایش قدم گذاشت، هنوز با این دو راهی ناخوشایند مواجه بود که از یک سو مهاجرت اجباری به عنوان فرمول رسمی برای حل مسئله یهود تعیین شده و از سوی دیگر مهاجرت دیگر ممکن نیست
چه باید میکرد؟
بحث ایده نیسکو پیش آمد و چیزی که آنها نیاز داشتند «ناحیهای با وسعت هرچه بیشتر در خاک لهستان بود که باید تجزیه میشد» و با موافقت هایدریش، رئیس اداره اصلی امنیت رایش این پروژه کلید خورد. که بنابر دلایلی این ایده خوب پیش نرفت و آیشمن در ایده بعدیاش پروژه ماداگاسکار را مطرح کرد؛ برنامهی تخلیه چهار میلیون یهودی از اروپا به مقصد یک جزیرهی فرانسوی، حوالی ساحل جنوب شرقی آفریقا.
که به نقل از آرنت این طرح چون لفافهای برای آغاز نابودی یهودیان اروپای غربی بود.
نکتهی قابل تامل دیگر این بود که شاید آیشمن در آن زمان به خوبی متوجه این نکته نبود که چه «در تحقق مهاجرت اجباری و چه در رویای تشکیل دولتی یهودی تحت فرمان نازیها، مرجع نهایی در کلیه امور محسوب میشد» که اولی، همان راه حل مهاجرت و دومی، تجمیع نامیده میشد. ولی به واقع در آن برهه از تاریخ، راهحلهایی که تا بدان جا اندیشیده بودند پاسخگو نبود و نوبت، نوبت راه حل فیزیکی بود؛ کشتار.
پیشوا دستور به نابودی فیزیکی یهودیان داده است
جملهای که هایدریش به آیشمن گفت. و او به گفتهی خودش فکر چنین راهحل خشونتباری را نکرده بود. ولی امری بود که باید اجرایی میشد. به نوعی که به گفته آرنت در مارس ۱۹۴۱ تمامی رده بالاییهای حزب میدانستند که قرار است یهودیان سر به نیست شوند.
…اسنادی که در آنها کلمات بی پردهای مانند «نابودی»، «تصفیه» یا «کشتار» ذکر شده باشد نادرند. اسم رمزهای تجویز شده برای کشتار، «راه حل نهایی»، «تخلیه» و «برخورد ویژه» بودند.
آیشمن درگیر راه حل نهایی شده است. تا آنجا که رودلف هس، فرمانده آشویتس در محاکمهاش اذعان داشت که آیشمن از جزئیاتی چون استفاده از گاز با خبر بوده که البته او انکار کرد و نویسنده هم با عنایت به اسناد تاریخی مبنی بر این که دستور کشتار در اردوگاهها همیشه از طریق «اداره ی اصلی اقتصادی و اجرایی اس اس» میرسید تا حدودی انکار آیشمن را صادق میداند.
بحث جالبی که آرنت در این قسمت از کتاب آیشمن در اورشلیم مطرح میکند، این است که آیا به راستی آیشمن وجدان داشت؟
بله، وجدان داشت و وجدانش برای چیزی حدود چهار هفته به همان شکلی که باید عمل میکرد. عمل کرد. و از آن به بعد دوباره شروع کرد به معکوس عمل کردن.
کسی که محمولهای شامل بیست هزار یهودی را به جای آن که به ریگا یا مینسک بفرستد که میدانست در لحظه کشته میشوند به گتوی لودز ارسال میکند. به این علت که هنوز تمهیدات کشتار آنجا فراهم نشده بود، میتوانست به وجدان داشتن مقطعی آیشمن صحه بگذارد. ولی این وجدان دوامی ندارد..
پیرو پاراگرافهای پیشین مبنی بر این که پرداخت نویسنده علاوه بر مسئله آیشمن نسبت به ریز جزئیات جنگ جهانی دوم نیز تقریبا تصویر کاملی را از آن سالها میدهد باید اشاره کرد که در قسمتی از فصل «راه حل نهایی-کشتار» از توطئهی ژوئیه ۱۹۴۴ علیه هیتلر پرده بر میدارد؛ توطئهچینانی که از مقامات پیشین رژیم نازی بودند. و هدفشان ترور هیتلر بود. و نیروی محرکهی آنان برای این توطئه «کشمکشهای بی پایان و بحرانهای وجدانی که عذابشان میداد» بود ولی هیچگاه حتی نتوانستد بین خودشان به توافق برسند. البته اعتقاد اکثریت قاطع مردم آلمان به هیتلر هم در عملی نشدن این جریان پارامتری موثر بود.
آرنت از با استعدادترین مقامات رژیم نازی در جریان مقابله با مشکلات وجدانی از هیملر نام میبرد. که با شعارسازیهای جذاب در تلاش بود که شک و تردیدهایی که گاهی گریبان مقامات بلندپایه رژیم را نیز میگرفت از بین ببرد.
شعارهایی که معمولا از سخنرانیهای هیتلر به عاریه میگرفت و در راستای همین شعارها آیشمن نه تنها با نطقهای آتشین هیتلر مشکلی نداشت بلکه یکی از آنها را به حافظهی نه چندان قابل اعتمادش سپرده بود:
اینها نبردهایی هستند که نسلهای آینده دوباره مجبور به جنگیدن آنها نخواهند بود
و منظور هیتلر کشتار علیه کودکان، سالخوردگان، بیماران و به طور کلی «نان خورهای بی مصرف» بود که در فرمانی که شخص هیتلر در یکم سپتامبر ۱۹۳۹ برای ساخت اولین اتاق گاز داده بود این ایده را مطرح کرده بود:
به بیماران لاعلاج باید مرگ ترحم آمیز اعطا نمود
به نوعی کشتار همیشه برای هیتلر راهحلی قطعی محسوب میشد. و تنها فرصتی برای اجرای آن میخواست که با آغاز جنگ جهانی دوم، فرصت مهیا و روی بیماران روانی اجرایی شد. و در بین سالهای ۱۹۳۹ تا ۱۹۴۱ قریب به پنجاه هزار آلمانی با گاز مونوکسید کربن کشته شدند.
امان از راهحل نهایی!
کنفرانس وانزه، یا پونتیوس پیلاطس
هایدریش، آقایان را به ویلایی در محلهی وانزه در حومهی برلین دعوت کرده بود. همان طور که نام رسمی کنفرانس نشان میدهد، تشکیل چنین جلسهای ضرورت داشت چون اگر قرار بود راهحل نهایی در کل اروپا اجرا شود معلوم بود چیزی بیش از پذیرش ضمنی موضوع از سوی دستگاه دولت رایش لازم است
این کنفرانس به هدف هماهنگی تمام وزارتخانهها و مقامات و همسو کردن ایشان به سمت راهحل نهایی تشکیل شد. و سوالاتی از این دست در آغاز مطرح شد:
- رفتار با کسانی که یکی از والدین یا یکی از اجدادشان یهودی بودند چگونه باشد؟ اینها را باید کشت یا فقط باید عقیمشان کرد؟
- بحث دربارهی انواع راهحلهای ممکن برای مسئله
جلسهای که یک ساعت، یک ساعت و نیم به درازا کشید. و آیشمن هم در آن حضور داشت. و بدون هیچ شکی در میان حضار، پایینترین مقام، مقام او بود. و کار او چه بود؟
یازده میلیون یهودی باید کشته میشدند، مسئولیتی عظیم و قرار بود صورتجلسه را هم آیشمن تهیه کند.
آن جلسه از طرفی برای آیشمن جلسهای سرنوشتساز محسوب شد، چرا که تمامی شک و تردیدهای آیشمن برای راه حل نهایی کاملا مرتفع شد:
در آن لحظه به نوعی حس پونتیوس پیلاطس را داشتم، چون دیگر اصلا احساس گناه نمیکردم.
و پیلاطس در تاریخ کسی بود که در جریان محاکمه و به صلیب کشیدن مسیح، برای نجات جان او وارد مذاکره شد ولی پس از مقاومت مردم پا پس کشید و تسلیم شد.
آیشمن زود یاد میگرفت. و زمانی را صرف یادگیری از دست نمیداد. همانطور که در زمینه امور مهاجرتی حرفهای شده بود طولی نکشید تا در بحث تخلیه اجباری هم متخصص شود.
همانطور که آیشمن میگفت، قدرتمندترین عامل تسکین وجدان برای خود او، این واقعیت ساده بود که هیچکس، ابدا هیچکس را نمیدید که واقعا مخالف راه حل نهایی باشد.
رفتهرفته آیشمن در مسیری جای گرفت و در آن پیشروی کرد که او را به دادگاه اورشلیم کشاند…
وظایف یک شهروند قانون مدار
در این فصل از کتاب آیشمن در اورشلیم، با آدولف آیشمنی رو به رو هستیم که وجدانش را از دست داده و تابع مطلق دستورات پیشوا است. و فرامین او را مو به مو اجرا میکند. که البته از یک سرباز وفادار چه میتوان انتظار داشت؟ او حالا داشت به یک شهروند قانونمدار تبدیل میشد.
او خود را پیرو کانت و اصول اخلاقی او میدانست. ولی این عقیده آنجا احمقانه به نظر میرسید که اخلاق کانتی منطبق بر ادراک انسان است. بنابراین اطاعت کورکورانه در این حوزه نمیگنجد.
جوری عمل کن که گویی اصل حاکم بر عمل تو، همان اصل حاکم بر قانونگذار یا قانون کشور است.
آیشمن احساساتش را کشته بود. و صرفا انجام وظیفه میکرد. او هیچ وقت به جناح موسوم به جناح اعتدالگرا نپیوست. و به قول آرنت هیچ تضمینی هم وجود نداشت اگر او تمایلی داشت که به آن جبهه بپیوندد با حضور او موافقت میشد:
از نظر این آقایان فرهیختهی طبقهی متوسط به بالا که آیشمن تا پایان کار به شدت از آنها نفرت داشت، بیش از حد بدوی بود.
آیشمن در اورشلیم بدون استفاده از کلمات رمزی برای عملیات کشتار، به راحتی از «کشتن» و «قتل» میگفت و گاهی وکیل مدافعاش را نیز خشمگین میکرد.
ولی چارهاش چه بود؟ جای تردیدی نبود که او تمام سعی و تلاشش را کرده بود تا «راه حل نهایی را نهایی کند»
او شهروندی قانونمدار بود. و تصمیم گرفته بود که بر خلاف قواعد وجدانی که مادام انسان را به قتل نکردن سوق میدهد، قتل کند.
این شما و این هم آقای آدولف آیشمن؛ یک قاتل قانونمدار.
اخراجها از رایش-آلمان، اتریش و ممالک تحتالحمایه
پاییز ۱۹۴۴ است. و راه حل نهایی بدون در جریان قرار گرفتن هیتلر نصفه و نیمه رها شده است. گویی جنایات انجام شده تا بدان لحظه ابدا اتفاق مهمی نبوده است. ولی بنا به گفتهی نویسنده، آیشمن حتی در آن لحظه هم درگیر مسائل وجدانی نبوده و تنها به حجم کارهای فراوانی که بر روی دوشش سنگینی میکرد میاندیشید.
«آیشمن باید تمام این «تلاشها» را هماهنگ میکرد تا از دل چیزی که خودش هرج و مرج کامل مینامید یعنی وضعیتی که «هرکس دستورات خودش را صادر میکرد» و «هرجور دلش میخواست عمل میکرد» بتواند اندک نظمی بیرون بکشد»
آرنت به ۱۳ فوریه ۱۹۴۰ فلش بک میزند. و از اولین اخراج یهودی ها میگوید؛ اخراج هزار و سیصد یهودی از اشتتین، شهری در شمال غربی لهستان، اخراجی که یک شبه انجام شد.
طولی نمیکشد که در پاییز همان سال اخراج دوم به وسعت بیشتر نسبت به اخراج اول حدود هفت هزار و پانصد یهودی اهل بارن و زارپلفانس انجام میگیرد و تمامی آنها در فرانسه در اردوگاه گورس جای میگیرند.
«تمام اخراجها از غرب به شرق به دست آیشمن و همکارانش در بخش چهار-ب-۴ اداره ی اصلی امنیت رایش سازماندهی و هماهنگی میشد- واقعیتی که در جریان محاکمه هرگز محل اختلاف نبود»
وقتی عملا مقوله مهاجرت به بن بست رسید، بحثی که پیش آمد مشکل نیمه یهودیان بود و تصمیمی که باید برایشان گرفته میشد؛ رادیکالها خواستار اخراج آنها به همراه سایر یهودیها بودند ولی اعتدالگرایان طرفدار عقیم کردنشان!
و دلیل آنها چه بود؟
«اگر اجازهی کشته شدن نیمه یهودیان صادر میشد، معنایش این بود که نیمهی آلمانی خون آنها بیاعتنایی شده است»
و چه انسانیت نژاد زدهای!
اخراجها از اروپای غربی؛ فرانسه، بلژیک، هلند، دانمارک، ایتالیا
در ژوئن ۱۹۴۲، آیشمن مشاوران خود را از فرانسه، بلژیک و هلند فرا خواند تا برای اخراجها در این سه کشور برنامهریزی کنند
هیملر امر کرده بود که فرانسه اولویت اول باشد. عملیات تخلیه برای پنجاه هزار از فرانسه ویشی باید به سرعت هرچه تمام تر آغاز میشد. ولی آیشمن برای این انتقال با مشکل پیشبینی نشدهای مواجه شد؛ صد و پنجاه یهودی بی تابعیت در بوردو پیدا شدند و این تعداد برای پر کردن قطار کافی نبود
پس باید چه میکرد؟ لاوال، نخست وزیر فرانسه ویشی پیشنهاد میدهد که حمل و نقل بچههای زیر شانزده سال هم میتواند آغاز شود و به اصطلاح جزء اخراجیها قرار بگیرند.
در تابستان و پاییز ۱۹۴۲، بیست و هفت هزار یهودی بیتابعیت دیگر از پاریس و فرانسه ویشی به آشویتس فرستاده شدند.
نوبت به بلژیک و هلند رسیده است. و در جلسهای که در ۱۹۴۲ در برلین تشکیل شد تصمیم بر آن شد که ده هزار یهودی از بلژیک و پانزده هزار یهودی از هلند اخراج شوند.
عملا مثل همهی کشورهای دیگر، در هلند هم اخراج از یهودیان بیتابعیت شروع شد که تقریبا تمامشان از پناهجویان اهل آلمان بودند. و پیش از آغاز جنگ، حکومت هلند رسما آنها را نامطلوب اعلام کرده بود.
نکتهای که آرنت دربارهی نقش آیشمن در هلند اشاره میکند درخور توجه است:
علیرغم تلاشی که دادگاه اورشلیم برای پر رنگ کردن نقش آیشمن در اتفاقات هلند و بلژیک داشت، نویسنده اعتقاد دارد که تمام ماموران شاغل در آن جا از آیشمن تبعیت نمیکردند زیرا آنها و حتی رهبران ارشد اس اس مستقیما دستورات را از هیملر میگرفتند و دلیل آن هم موقعیت بحرانی هلند بود؛ زیرا تنها کشوری بود که وقتی اساتید یهودیاش اخراج شدند دانشجویان اعتصاب کردند.
به کشورهای حوزه اسکاندیناوی میرسیم و مشکلاتی که مقامات آلمان در خصوص نروژ و دانمارک اشاره کرده بودند. در نروژ آلمانیها برای خودشان هوادار پیدا کرده بودند و در چند عملیات فوری هزار و هفتصد یهودی نروژی پاکسازی شدند. ولی داستان دانمارک به کلی متفاوت بود. آنها این شهامت را به خرج دادند تا به آلمانها اعتراض کنند. آنها حتی از بی تابعیتهایی که در کشورشان بودند هم دفاع کردند. و این امر حکومت آلمان را غافلگیر کرد.
ایتالیا هم که به نوعی تنها متحد واقعی آلمان در اروپا بود به نوعی در حل مسئله یهود کارشکنی کرد. و فقط ظاهری به آنچه گفته بود عمل کرد. و آغاز این کارشکنیها در اواخر دهه سی میلادی بود، آنجا که با تایید تلویحی قوانین ضدیهود توسط موسولینی بر اثر فشار آلمانها، او با اضافه کردن بندی به متن قرارداد تقریبا تمامی یهودیان را از نابودی مصون داشت.
انسانیت ایتالیایی، علاوه بر اینها، از آزمون هولناکی که طی یک سال و نیم آخر جنگ بر سر مردم خراب شد هم سربلند بیرون آمد.
اخراج از بالکان-یوگوسلاوی، بلغارستان، یونان و رومانی
دولت دست نشاندهی کرواسی در یوگسلاوی که پایتختشان زاگرب بود کاملا به دلخواه از قوانین ضدیهود استقبال کردند. ولی در همسایگی آنها یعنی صربستان اوضاع به کل تفاوت داشت و آلمان از ابتدا در آنجا وادار به جنگهای نامنظم شده بود.
بلغارستان هم به نوعی با «قربانی شدن» کشورهایی چون رومانی، یوگسلاوی و یونان اراضیاش گسترش یافت و این را قطعا مدیون آلمان نازی بود، ولی مراتب قدردانی را آنطور که باید به جای نیاورد که باعث شگفتی آرنت شد:
اما شگفتانگیزتر از همه این بود که به رغم قرار گرفتن بلغارستان در مدار جمعیتهای مختلط-جایی که یهودستیزی در میان تمام گروههای قومیتی شایع بود و مدتها قبل از رسیدن هیتلر جزئی از سیاست رسمی حکومت شده بود- بلغارستانیها ابدا هیج درکی از مسئله یهود نداشتند.
یهودیان در بلغارستان ایمنمانده بودند. و آلمانها تصور میکردند که ریشه این مشکل پادشاه آنجاست. بنابراین او به قتل رسید. ولی آیا این مشکل مرتفع شد؟ خیر. چون مردم پشت یهودیان ایستاده بودند.
در فوریه ۱۹۴۳ زمان آن رسیده بود که یونان هم یهودزدایی شود. و موقعیت یونان در آن سالها به نحوی بود که مجبور بود در صف یهودستیزی باقی بماند؛ در شمال به اشغال آلمان ها درآمده بود و در جنوب به اشغال ایتالیا.
مردم یونان در بهترین حالت بی اعتنا بودند، طی دو ماه، کل جامعهی یهودیان اخراج شده بودند، قطارها به مقصد آشویتس تقریبا هر روز راه می افتادند و هر کدام، دو هزار تا دوهزار پانصد یهودی را در واگنهای باری حمل میکردند.
در رومانی چه خبر بود؟ بدون هیچ شک و شائبهای و با استناد به مدارک تاریخی میتوان رومانی را به عنوان یهودستیزترین کشور حتی در سالهای قبل از جنگ جهانی به شمار آورد. جایی که در قرن نوزدهم، قدرتهای بزرگ سعی کردند تا با پادرمیانی، رومانی، یهودیانش را به عنوان شهروند بپذیرد اما موفق نشدند. و قتل عام در رومانی با سبک عجیبتری نسبت به سایر نقاط انجام میشد:
پنج هزار نفر را در واگنهای باری میچپاندند و میگذاشتند همانجا از خفگی بمیرند. در حالی که قطار بی هیچ برنامه یا هدفی شبانه روز در مناطق روستایی به حرکت ادامه میداد.
اخراج از اروپای مرکزی-مجارستان و اسلواکی
در مجارستان و ساختار موروثی فئودالیاش، مردم عادی در فلاکت بودند. و چند خانواده آریستوکرات در ناز و نعمت به سر میبردند. در اوایل ۱۹۳۰ میلادی و تحت تاثیر فاشیسم ایتالیایی، گروهی از آنها «صلیب پیکان» را تشکیل دادند. که یک جنبش فاشیست قوی به حساب میآمد. و در سال ۱۹۳۸ اولین قانون ضدیهودیشان را تصویب کردند. آیشمن در مارس ۱۹۴۴ به بوداپست میرسد. و در جلسهای فوری رهبران یهودی را ترغیب میکند تا شورای یهود را تشکیل دهند؛ شورایی که دستورات از طریق آنها صادر میشد و در مقابل، بر کل یهودیان مجارستان تسلط مطلق پیدا میکرد. که سازماندهی این شورا برای آیشمن که پیشتر در نقاط مختلف این کار را انجام داده بود ساده مینمود. کل عملیات در مجارستان کمتر از دو ماه طول کشید..
اسلواکی هم، مثل کرواسی، اختراع وزارت خارجهی آلمان بود.
تا آنجا که در مارس ۱۹۳۹ خود اسلواکها به برلین آمده بودند تا دربارهی استقلال خود مذاکره کنند. و همانجا قول دادند که در مسئله یهود همکاری وفادارانهای داشته باشند.
طی یک سال و نیم اول استقلال، اسلواکها بر اساس باورهای خودشان مشغول حل مسئله یهود بودند.
ولی این تمام کار نبود. سال ۱۹۴۲ سر و کلهی آیشمن در اسلواکی پیدا شد. تا دربارهی تخلیه بیست هزار نیروی کار جوان و قوی یهودی مذاکره کنند. و تا ژوئن ۱۹۴۲ پنجاه و دو هزار یهودی به دست پلیس اسلواکی به مراکز کشتار در لهستان تبعید شدند.
مراکز کشتار در شرق
وقتی نازیها از شرق حرف میزدند، منظورشان منطقهی عظیمی بود که لهستان، کشورهای حوزهی دریای بالتیک (لیتوانی، لتونی و استونی) و مناطق اشغالی روسیه را در بر میگرفت.
شرق اروپا از نظر تراکم جمعیت یهود، منطقهی مهمی محسوب میشد. زیرا که بیش از سه میلیون یهودی در لهستان زندگی میکردند. دویست و شصت هزار نفر در کشورهای حوزهی دریای بالتیک و عدهای هم در روسیه سفید و اوکراین میزیستند.
در دادگاه اورشلیم، بحث مشارکت آیشمن در کشتارهای شرق با مناقشه همراه شد. قبلتر در دادگاه نورنبرگ یکی از اعضای ستاد فرماندهی ارتش گفته بود که آیشمن عملیات را کنترل می کرده است. و حتی شخصا نظارت داشته است. ولی آرنت درباره ی اخراج یهودیان لهستان عقیده دارد که «متخصص جابهجایی در قلمرو فرماندهی کل بوده است» تا جایی که فرماندار ژنرال هانس فرانک در خاطراتش از عدم هماهنگی به وجود آمده گلایه میکند و در این خصوص ابدا نامی از آیشمن برده نمیشود.
ولی به گفتهی دادستان در دادگاه، آیشمن در اردوگاهها، مسئولیت چشمگیری داشت. ولی قضات موضوع را از دیدی منطقیتر و حتی منصفانهتر بررسی میکردند.
در خصوص آیشمن، این اسناد به وضوح نشان داد که حتی در این مرحله هم او در رخدادهای شرق تقریبا هیچ کاره بوده است. او اینجا هم نقش متخصص «جابهجایی» و «مهاجرت» را بر عهده داشت. در شرق نیازی به متخصص امور یهود نبود، هیچ فرمان ویژهای لازم نبود، و هیچ دستهبندی ممتازی وجود نداشت.
شواهد و شهود
طی آخرین هفتههای جنگ، دستگاه اداری اس اس عمدتا مشغول جعل اسناد هویتی و نابود کردن تل اوراقی بود که به شش سال کشتار سازمان یافته شهادت میدادند.
اسرائیل مدعی بود که مناسبترین دادگاه برای محاکمهی مجریان راه حل نهایی برقراری دادگاهی در اسرائیل است. چرا؟ چون اسناد و شهود در آنجا بیش از جاهای دیگر بود. ولی آرنت این ادعا را قبول ندارد چون معتقد است بایگانی اسرائیلی «یاد واشم» دیر تاسیس شد. و ابدا برتر از سایر بایگانیها نبود.
در طی جلسات پرشمار و البته طولانی مدت آیشمن در دادگاه، بارها به گفتهی خودش رستش را کشیدند. و حتی زمانی آن قدر فشار بر دوشش سنگینی کرد که تهدید کرد که به سبک دادگاههای مسکو به همه چیز اعتراف خواهد کرد؛ به همان سبک دادگاههای نمایشی که افراد اتهامات سنگین را علیه خود مطرح میکردند.
اما رفتار آیشمن در اورشلیم در مجموع با آرامش همراه بود.
اکثر شهود، شهروندان اسرائیلی بودند. و از خیل متقاضیان دست چین میشدند. دادستانی که بیهوده تلاش میکرد طبق ترتیب زمانی اتفاقات جلو برود، کار را با هشت شاهد از آلمان شروع کرد. که همگی به قدر کافی متین بودند، اما بازمانده محسوب نمیشدند.
پس از آنها پنج شاهد از پراگ و فقط یک شاهد از اتریش. از کشورهایی دیگر نظیر فرانسه، هلند، دانمارک، ایتالیا و … هم به صورت محدود شاهدانی در جلسات حضور داشتند. که بخش اعظم شهود از لهستان و لیتوانی بود؛ پنجاه و سه نفر.
پس از بازپرسیهای فراوان نوبت آن رسیده است که آخرین شاهد دادستانی-آقای آهارون هوتر ییشای که از نیروهای رزمنده یهودیان فلسطین بود در جایگاه قرار بگیرد. و توضیح دهد که او و همکارانش همیشه در تلاش بودند که در برابر فشار متفقین برای بازگرداندن یهودیان بایستند.
در ترزین اشتاد سی و دو هزار بازمانده وجود داشت. بعد از چند هفته ما فقط چهار هزار نفر را پیدا کردیم. حدود بیست و هشت هزار نفر خودشان بازگشته یا به زور بازگردانده شده بودند.
رژیم نازی وقتی در آستانه فروپاشی نظام حمل و نقلش بود این افراد را به ترزین اشتاد فرستاد و اینها از بازماندگان آشویس بودند و وقتی که روسها در ۹ می ۱۹۴۵ اردوگاه را آزاد کردند بازماندهها که تک و تنها مانده بودند. و خانوادههایشان بی اطلاع بودند و نمیدانستند به کجا بروند؛ چه آزادی بی تضمینی.
شخصی با نام زیندل گرینشپان وقتی در جایگاه شهود حاضر میشود، از تباه شدن بیست هفت سال زندگی اش میگوید. آن هم در بیست و چهار ساعت. یهودی بود و برای کار به آلمان آمده بود. و بیست و هفت سال در آنجا زندگی کرده بود. ولی ناگاه به خانهاش ریخته بودند و گفته بودند که به همراه خانواده به پاسگاه بروند. و چیزی همراه خود نبرند بجز پاسپورت! قرار بود به لهستان منتقل شوند و با شعار “جهود گمشو فلسطین..” خاک آلمان را ترک کردند. در نقل خاطراتش صادق بود و واقعی.
شاهدانی دیگر از گذشتهشان میگویند و ناملایماتی که چشیده بودند و جلساتی از دادگاه را دراماتیک میکنند. جمع بندی پایانی این فصل با عنایت به خاطرات نقل شده از شهود جالب توجه است:
درس نهفته در چنین داستانهایی ساده است و در حد درک همگان. آن درس، از نظر سیاسی، از این قرار است که تحت شرایط رعب انگیز، اغلب آدمها به شرایط تن میدهند. اما برخی حاضر به این کار نمیشوند. درست همانطور که درس آموختنی از کشورهایی که راه حل نهایی به آنها پیشنهاد شد از این قرار است که در اغلب جاها «این اتفاق میتوانست بیفتد» اما همه جا اتفاق نیفتاد. از نظر انسانی، چیزی بیش از این لازم نیست، و منطقا چیز بیشتری هم نمیتوان خواست، تا این سیاره، مکانی درخور سکونت انسان باقی بماند.
حکم دادگاه، تجدیدنظرخواهی و اعدام
به فصل پانزدهم یا به عبارتی فصل پایانی کتاب آیشمن در اورشلیم رسیدهایم. و اولین خطوط از این فصل شرح نقش آیشمن در آخرین لحظات جنگ جهانی است:
آیشمن آخرین ماههای جنگ را در برلین به معطلی گذراند، هیچ کاری برای انجام دادن نداشت، از طرف روسای واحدهای دیگر در اداره ی اصلی امنیت رایش هم کنار گذاشته شده بود.
آخرین زورهای رژیم نازی برای بقا بود. و روسها چنان پیشروی کرده بودند که آیشمن که مقصد ترزین اشتاد را برای انجام کاری انتخاب کرده بود هرگز به آنجا نرسید و سر از اتریش در آورد. و همانجا بود که آخرین دستور هیملر به او ابلاغ شد:
نباید روی انگلیسیها و آمریکاییها آتش گشوده شود.
و این یعنی پایان کار. و یا به عبارتی شروع آوارگی.
آیشمن حوالی ۱۹۴۶ خودش را به اصطلاح گم و گور میکند. و تا ۱۱ می ۱۹۶۰ که دستگیر شود به کارهای مختلفی مشغول بود. از ۴ سال چوببری در دشتی در حوالی هامبورگ گرفته تا رختشوی و کارگر مزرعه پرورش خرگوش! همچنان وقتی که با پاسپورت پناهندگی به بوینس آیرس کوچ کرد و به شخصی به نام ریکاردو کلمنت بدل شد اولین شغل ثابتش را در کارخانه بنز تجربه کرد.
ولی لحظه گرفتاری نزدیک است؛
…فهمیده بودم افرادی در محلهام دربارهی خرید املاک و غیره و ذلک پرس و جو کردهاند. و گفتهاند میخواهند آنجا کارخانه ماشینآلات نساجی بزنند؛ چیزی که محال بود. چون آن منطقه نه برق داشت و نه آب. علاوه بر این خبردار شدم این افراد یهودی و اهل آمریکای شمالی بودهاند. برایم کاری نداشت خودم را گم و گور کنم. اما این کار را نکردم. طبق معمول زندگیام را کردم، و گذاشتم دستشان به من برسد.
آیا این گرفتاری خودخواسته بود؟
آیشمن به دادگاه پا گذاشته بود. و برای این حضور کم و بیش خودخواسته دلایل خودش را داشت؛ از گمنامی خسته شده بود و دلش به حال جوانان آلمان میسوخت. که باید احساس گناه کنند و وجدانشان تاوان اشتباهات پدرانشان را بدهند.
وکیل آیشمن، دکتر سرواتیوس ده هفته پس از آغاز محاکمه و تمام شدن ادعاهای دادستانی به کار خود مشغول شد. و صد و چهارده جلسه را گذراند.
آیشمن مرتکب جنایت علیه یهود شده بود. و به نحوی به هر آنچه که به راه حل نهایی مربوط بود مسئول شناخته شده بود. او متهم به جنایت علیه بشریت شده بود و تمامی این جنایات حکم اعدام را در پی داشتند.
دادگاه او را درک نکرده بود: او هیچ وقت از یهودیان نفرت نداشت. و هرگز قتل انسانها را آرزوی نمیکرد. گناه او فرمانبرداری او بود. در زمانهای که فرمانبرداری به عنوان یک فضیلت ستوده میشد.
پس از قطعی شدن حکم، سیل نامهها به سوی رئیس جمهور اسرائیل روانه شد؛ از آیشمن و خانوادهاش، از خاخام های آمریکایی و گروهی از اساتید دانشگاه عبری اورشلیم که همگی درخواست عفو داشتند. ولی تمام این تقاضاها رد شد و آیشمن به دار آویخته شد.
زمان آن رسیده است که پرسش بنیادین پشت جلد کتاب را مطرح کنیم؛
آیا ممکن است کسی بی آنکه شرور باشد، مرتکب شرارت شود؟
آرنت تا چه اندازه در شفافسازی پدیده شر موفق عمل کرد؟
سلام
خبر دارید این کتاب سانسور شده یا نه؟
سلام دوست عزیز
سانسور نشده است.