«عبدالباقی طبیب اصفهانی» یکی از شاعران برجستهی کلاسیک در شعر و ادبیات ایران است که با مضامین عاشقانه و عرفانی، از شاعران قرن دوازدهم و دورهی بازگشت ادبی محسوب میشود.
این دوره زمانی است که سبک هندی به ابتذال کشیده شده بود و تغییری درجریان حرکت شاعران صورت گرفت که آنها را به سبک سعدی، منوچهری، خاقانی و انوری بازگرداند و نزدیک کرد. غزلی که میخوانیم یکی از برترین آثار این شاعر نامدار به حساب میآید.
غمش در نهانخانهی دل نشیند
به نازی که لیلی به محمل نشیند
به دنبال محمل چنان زار گریم
که از گریهام ناقه در گل نشیند
خلد گر به پا خاری، آسان برآرم
چه سازم به خاری که در دل نشیند؟
پی ناقهاش رفتم آهسته، ترسم
غباری به دامان محمل نشیند
مرنجان دلم را که این مرغ وحشی
ز بامی که برخاست مشکل نشیند
عجب نیست خندد اگر گل به سروی
که در این چمن پای در گل نشیند
بنازم به بزم محبّت که آنجا
گدایی به شاهی مقابل نشیند
طبیب، از طلب در دو گیتی میاسا
کسی چون میان دو منزل نشیند؟
عبدالباقی طبیب اصفهانی از بزرگان شهر اصفهان و از سران خاندان حکیم سلطان محسوب میشد که در دربار نادرشاه افشار و شاه سلطان حسین صفوی به عنوان حکیم، از مقام بالایی برخوردار بود. دیوان اشعار او شامل غزلیات، قصاید، قطعات، رباعیات و مثنوی «محمود و ایاز» میشود.
آهنگیه که می تونی در هر شرایطی بهش گوش بدی
بسیار زیبا .این بیت مرنجان دلم را…یکی از زیباترین ابیات شعر فارسی در تمام دورانه???❤❤
اتفاقا آهنگ نسبت به خود شعر ارزش خاصی نداره
طبیب مرد خوبی بود اما در زمانه و مکان بدی میزیست
این شعر زیبایی هست اما مفهوم عرفانی نداره بعد مغول اشعار ضعیف تر شدن
جالب مفهوم گدایی که مقابل شاه بنشیند و با هم برابر باشند که احتمالا راجع به کسی باید باشه
محمدشاه قاجار که مرید عارف زمان خودش بود و وقتی در مجلس فقر و دروبشی که معمولا در آن اعضا دایره وار می نشینند خود را در مقابل شخص فقیری دید برای خود شیرینی جمله ای را گفت که مفهمومش همین بیت بود و نتیجتا از مجلس اخراج شد.
نه ببخشید اشتباه کردم ظاهرا محمدشاه قاجار همین بیت بنازم به بزم محبت …. را عینا در آن مجلس خوانده بود.
به نظر بنده منظور شاعر این نیست که واقعآ یکنفر گدای واقعی رفته و مقابل یک پادشاه واقعی نشسته. بلکه عاشق مملو از خواستهها و نیازها را “گدا” و معشوقی که برآورنده تمام آن نیازها بوده را “پادشاه” خوانده است.
این شاهکاره ” مرنجان دلم را که این مرغ وحشی. زبامی که برخاست نشکل نشیند”.
متاسفانه شاعران بزرگ بعد از مرگ معروف میشوند.الان شاعری به بزرگی کیکوی بدربانی یا شاکیکوچمچمالی نداریم هیچ جا نامی از ایشان نیست شاید نمی گذارند.
شاهکار شعر وطن با وجودی که بقیه شاعران آنهم خیلی ضعیف به سبک ایشان سرودند اصلا قابل مقایسه نیست!
کیکو شاعر صاحب سبکی است بنام سبک غزل حماسی بعنوان مثال شعر وطن:
بگفت رودابه با زال خردمند
به دانش داده ام،با رستمم پند…
بپروردم چو جانت،ای تهمتن…
ولی خاک وطن،باشد به از من….
وطن یعنی،خدا و خاک و میهن…
وطن یعنی تو و من با تهمتن….
وطن یعنی،لر شیر نهاوند….
سرود دجله با هجر سمرقند….
وطن یعنی:سه پند و تاج پرویز…
برآن سعد و،بکش اولاد چنگیز….
احسنت به شما؟دیدگاه شما درست و بجاست
مرحبا
من یه کلیپ از شب شعر شیراز در حافظیه دیدم که غزل زرتشت بگو با انجمن، زنجیر ظلم اهرمن…کورش برید و تهمتن، این گوی و این میدان ماست…. به راستی خانوم اینانلو شاعری زیبنده ی شاه کیکو است . سپاس از یاد آوری ت