این روزها کتاب «گراف گربه» سروصدای زیادی به پا کرده است. کتابی که توسط «هادی تقی زاده» نوشته شده و به دلایل ناشناختهای آن را کتابی «فانتزی» میپندارند. در حالی که ژانر این کتاب، ترکیبی از رئالیسم جادویی، سورئالیسم، تاریخی، تخیلی، سیاسی، ماجراجویی، جنگی و… است. در اصل، کتاب گراف گربه را میتوان یک رمان معاصر با پدر و مادر در نظر گرفت که نویسندهی آن، از هر کتاب، اثر، سبک و نویسندهای که میشناخته سیبی چیده تا عناصر مختلفش را کنار هم قرار دهد. این کتاب، ماجرای مردی سی و چند ساله به نام هادی تقیزاده را روایت میکند که دختر کوچکی دارد و طی خاطراتش، به گذشته برمیگردد. گذشتهای که سرشار از موجودات جادویی، اتفاقات سیاسی و ماجراهای روزمره است. اما این داستان، به هیچوجه نمیتواند یک داستان «فانتزی» در نظر گرفته شود. به عقیدهی من، عنوان داستان فانتزی که در سایر نقدهای موجود از این اثر وجود دارد، اشتباه است. در واقع هر داستانی که چند موجود جادویی و تخیلی دارد را نمیتوان یک اثر فانتزی محسوب کرد. ما در ادامه میخواهیم به بررسی ساختار کتاب از دیدگاه لکان، دریدا و برخی منظرهای دیگر بپردازیم. ولی قبل از آن، چند کلامی شما را با نویسنده آشنا خواهیم کرد.
هادی تقیزاده
هادی تقیزاده نویسنده و تاریخدان ایرانی است که در سال ۱۳۴۹ به دنیا آمد. از جمله آثار او میتوان به «فشار آب بر دنیای عجیب دلکو»، «گراف گربه» و «باواریا و چند داستان دیگر» اشاره کرد.
آش شلهقلمکار به عنوان یک اثر ادبی نوین!
رمان «گراف گربه» ماجرای مرد سی سالهای را روایت میکند که در خاطراتش، به یاد دوران مدرسه میافتد. مدرسهای که در آن یک سیاهچال وجود داشت و تاریکی و وحشت آن انتها نداشت. بچههای آن مدرسه، اگر خوب درس نمیخواندند، برای تنبیه به آن سیاهچال فرستاده میشدند. یک روز وقتی هادی به مدرسه میرود، در درس املا به طور عجیبی نمرهی بسیار کمی میگیرد و تکالیفش نیز غیبشان میزند. برای همین او را برای تنبیه به سیاهچال میفرستند. او در حقیقت، اولین قربانی آن سیاهچال است. پس از آنکه او در سیاهچال قرار میگیرد، با موجودات جادویی مثل آقای اسماگ و گربهی سخنگویی به نام «قاسم» آشنا میشود که یک دستش را در طول جنگ از دست داده است.
این کتاب در واقع ساختاری شکسته و غیرخطی دارد و از ۶۵ داستان فرعی تشکیل شده که به نوعی با یکدیگر ارتباط پیدا میکنند. از دوران کودکی راوی به بزرگسالی او میپرند و گاهی راوی از خود هادی به قاسم و… تغییر پیدا میکند. او در این رمان، تخیل را ستایش میکند و موضوعات سیاسی اجتماعی زیادی را نیز از گذشته تا کنون، نقد میکند. اگرچه داستانها سعی دارند در عین بهم ریختگی به نوعی بهم مرتبط باشند، ولی از نظر من، این به هیچ وجه نمیتواند به پای مجموعه داستان کوتاه «آذر، ماه آخر پاییز»، نوشتهی ابراهیم گلستان برسد. اگرچه کتاب گراف گربه را به عنوان یک شاهکار ادبی معاصر میشناسند، ولی از نظر من، این اثر هیچ چیز نو یا بدیعی ندارد که به مخاطب عرضه کند. اگر کسی کتاب «کافکا در کرانه»ی هاروکی موراکامی را خوانده باشد، به راحتی با ساختار تکراری این کتاب کنار میآید. این دقیقا برخلاف گفتههای نویسنده است که دائم سعی داشته به «هیچ چیز» توجه کند و هرچه میخواهد را با ساختار افسارگسیخته و بهم ریختهی پست مدرنی بنویسد.
در کتاب کافکا در کرانه، هر فصل مربوط به یکی از کاراکترها است. یکی در اول شخص و دیگری در سوم شخص جای دارد. این دو داستان تا جایی پیش میرود که بالاخره ماجرا بهم گره بخورد و شما با یک شاهکار ادبی سورئالیستی و رئالیسم جادویی روبهرو شوید. در کتاب گراف گربه هم هر چند فصل یک بار، ماجرا از زبان راوی متفاوتی روایت میشود. گاهی از زبان گربه و گاهی از زبان هادی. به گفتهی نویسنده، این کار، کاری بدیع است. او میخواهد خودش را جای گربه (قاسم) بگذارد و ببیند که اگر خودش یک گربهی بدون دست بود، چه احساسی میتوانست داشته باشد. اگرچه این گفتار بر اساس نگاه دریدا و پساساختارگرایانه بیان شده است، اما به نظر من، تقلید ویژهای از روی کتاب «کافکا در کرانه» صورت گرفته است. جالب اینجاست که حضور گربه نیز، رسالتی مشابه دارد. اگرچه در ابتدای کتاب، نویسنده با یک سخن معروف راجع به ساختار داستاننویسی، علت کارش را توضیح میدهد و شاید نام باکلاس و با ابهت «متا فیکشن» یا به زبان سادهتر (داستانی راجع به داستان) به اثرش بدهد.
اسماگ سری جنباند و با دست به پایین پاهایش اشاره کرد و گفت: «معمولا توی داستانایی که عنصر جابهجایی نقش مهمی ایفا میکنه، همیشه یه گربهی جادویی وجود داره. درست مث گربهی داستان کرولاین یا داستان آلیس در سرزمین عجایب».
اگرچه او برای تک به تک رفتارهای مشابه و تکراری خود، با نام بردن نویسندهها و داستانهای مختلف دلیلتراشی میکند، ولی به هر حال، تکراری و تقلیدی است. حال اینکه یک اثر، تا این حد و اندازه به خاطر جدید بودن و متفاوت بودنش تقدیر شود، عجیب و غریب میشود. شاید تغییر روایت از دوران کودکی هادی به بزرگسالی امری جالب باشد، ولی به هیچ عنوان نمیتواند نو باشد. نکتهی دیگری که حواشی مربوط به این کتاب را آزاردهنده میکند، برچسب زدن به روی خوانندگان فارسی است. به عقیدهی نویسنده و مترجم این کتاب (کسی که آن را به زبان فرانسوی ترجمه کرده است)، خوانندگان فارسی با سبک معاصر و قلم پستمدرن آشنایی ندارند. آنها نمیدانند که یک اثر که اتحاد سهگانهی ارسطو را زیر پا گذاشته باشد، چه معنا و مفهومی دارد. پس به امید اینکه اروپاییان و غربیها آن را درک کنند، دست به دعا میشوند.
لالبازی برای جذب مخاطب
هنوز کتاب را درست و حسابی شروع نکردهایم با یک سری جملات سیاسی، مذهبی و انقلابی برخورد میکنیم که سبک نوشته را از حالت سورئال یک دفعه به رئالیسم تبدیل میکند. تا جایی که نویسنده بدون اینکه هیچ نظری بدهد، فقط وقایع تاریخی، مذهبی و سیاسی را پشت سر هم بیان میکند.
+ میدونید برای چی انقلاب کردیم؟
– رضا نعیمی گفت: «برق مجانی!
– فرهاد جزینی گفت: «برکناری شاه!
– افشین پایدار گفت: «آب مفتی!
آقای صداقتی دستش را به نشانهی سکوت بالا آورد و با صدای بلند گفت: «بسه بچهها! همهی اینا که گفتید درسته؛ اما مهمترین و اساسیترین دلیل رو نگفتین. ما برای دین انقلاب کردیم و میخواهیم که دستورات خداوند رو توی کشورمون اجرا کنیم».
در بخشی دیگر، مشاهده میکنیم که نویسنده کمی چاشنی فمینیستی به متن اضافه میکند تا خوانندگان خانم را نیز طرفدار خودش کند. چراکه با زبان بیزبانی سعی دارد بگوید که بحث «فساد به علت درس خواندن در کنار دخترها» که توسط ناظم مدرسه بیان میشود، به خودی خود باعث تنفر و زن ستیزی در هادی (و سایر پسرها) شده است. اما اینها همگی، میتواند صرفا رمانی برای جلب توجه و نما نما کردن باشد. اینکه انگار نویسنده میخواهد خودش را جای شکسپیر بگذارد و همه فن حریف رفتار کند. ولی فقط بی سر و ته و شلم شوربایی پیش میرود. انگار فراموش کرده او اولین کسی نیست که ساختار ارسطویی را نقض میکند و شکسپیر قرنها قبل از او دست به انجام چنین کاری زده بود.
انگار نویسنده، با خواندن کتابهای مختلف و تقلید از سبکهای مختلف، رمانی متفاوت را (صرفا در ایران) تولید کرده است و هرآنچه به ذهنش میرسد را نیز نوشته است. به نظر من، نویسندهای که تا این حد اعتماد به نفس دارد، «بیزاری از زن» را خیلی زیباتر میتوانست به تصویر بکشد. اوضاع سیاسی و عقاید سنتی را بهتر مواخذه کند و حرفهایش را بهتر بیان کند. . در اصل، رمان بیشتر شبیه این است که در تاکسی نشستهای و جریان سیال ذهن را از زبان راننده میشنوی، شاید هم به آرایشگاه کتاب «زمین سوخته» رفتهای و به حرفهای آرایشگر دانا، گوش سپردهای.
عقاید لکان در لفافه
همانطور که گفتیم، این رمان هیچ ساختار زمانی مرتبی ندارد که اگر به تقلید از آثار بزرگ غربی نبود، میتوانست شایستهی تقدیر باشد. علاوه بر این، در کتاب عناصر تخیلی زیادی وجود دارد که از آن یک اثر رئالیسم جادویی ساخته است. اما وقتی اطلاع رسانیها و مصاحبههای نویسنده را میخوانیم، احساس میکنیم اگر هیچ لکانی وجود نداشت، هادی تقیزاده خود را مبتکر سه مرحلهیreal» symbolic» و «imagery» میدانست. او درست همانطور که کتاب خود را یک شاهکار نو و جدید میداند، استفاده از عنصر خیال را نیز یک حرکت نو میداند. از نظر او، زمان تنها چیزی است که میتواند به عنصر خیال ضربه بزند و تنها چیزی که انسان را در این دنیا زنده و سالم نگه میدارد، تخیل است. این حرفها و محتوای کتاب گراف گربه، گاهی بوی «کاغذ دیواری زرد» را میدهند. به خصوص وقتی پای تاکید به اهمیت تخیل باشد. این گفتهها و همچنین اتفاقاتی که برای هادی در سیاهچال مدرسه میفتد، ما را به یاد تمایل ذاتی انسان، به حضور در مرحلهی imagery order لاکانی میندازد. از نظر لاکان، انسان در مرحلهی اولیهی زندگی، به تخیل وابسته است و از قدرت تصورش بهرهی بیشتری میگیرد. سپس در مرحلهی symbolic order، با زبان، قوانین و جنس پدر آشنا میشود. در مرحلهی real نیز، سعی دارد با دنیای فیزیکی اطراف خود ارتباطی برقرار کند و در عین حال، از طریق «هنر» که به مرحلهی اول وابسته است، خودش را نجات دهد.
مهم نیست ماجرا از کجا شروع میشود و چه اطلاعاتی باید بدهید تا دنیای تخیلات شخصیتان لو نرود و آسیب نبیند. به هر حال کار زمان همیشه همین بوده است؛ «آسیب زدن». و این کل ماجراست.
در کتاب «گراف گربه»، نویسنده برای قدرت تخیل ارزش زیادی قائل است و مستقیما راجع به آن صحبت میکند. از نظر او، بزرگترین هنر ما این است که اجازه ندهیم زمان، به قدرت تخیل ضربه بزند. درست به همین دلیل هم هر فصل از دوران جوانی به کودکی هادی در حرکت هستیم. زمان، زبان و هرآنچه که یک مکان مشخص و نظم خاصی در نوشتهها را تعیین میکند، کاملا بیمعنی است و توسط مرحلهی دوم تعریف شده است. پس تنها چیزی که برای نویسنده اهمیت دارد، همان مرحلهی اول، یعنی imagery order است. جالب اینجا است که به عقیدهی لکان، کسی که نتواند بین این سه مرحله تعادلی برقرار کند، از نظر روحی یک بیمار محسوب میشود. نویسنده نیز با اعتقاد راسخ به تخیل، عدم تعادل روحی خود در سه مرحلهی لاکانی را نشان میدهد. علاوه بر این، جالب است بدانید که او، هرگونه قانون یا نظمی که در این دنیا تعریف شده است را یک تخیل میداند. درست به همین دلیل هم در آخر داستان، تنها چیزی که باقی میماند، هادی و قدرت تصوری است که میتواند او را زنده نگه دارد.
گفت: «اما توی این عکس که چیزی نیست! سفید سفیده، مث کاغذ قزاقی.»
گفتم: «فراموش کردی که باید اول تصور کنی؟ هر چیزی رو که دوست داری و دنبال سرنوشتش هستی، باید تصورش کنی، تا بتونی جادوی عکس چهارم مارتا رو ببینی»
بسیار خوب، ما کاملا در جریان این موضوع قرار گرفتهایم که نویسنده، اطلاعات زیادی دارد. راجع به منتقدهای مختلف از جمله لکان یا دریدا، کافکا، سبک پستمدرن و ساختار معاصر و… . دارد. عقیدهای که از تخیلی بودن نظم و قانون صحبت میکند، به بخشی از حرفهای ژیژک نیز اشاره دارد. چراکه به قول او، هیچ «دیگری بزرگ» یا «big Other» وجود ندارد که بخواهد برایمان تعیین و تکلیف کند. او حتی در کتاب خود، عقاید کالریج را نیز گنجانده است. کسی که تصور میکند «انسان به قدرت تخیل است که با حیوانات فرق دارد و این قدرت تخیل، به افرادی با نبوغ بالا تعلق میگیرد».
اما همچنان، حالت تقلیدی اثر و چپاندن موضوعات مختلف در آن به شدت آزار دهنده است. خصوصا که در بخشی، محتوای انقلاب را زیر سوال میبرد (اینکه از روی دین صورت گرفته) و همان دین را مسبب زن ستیزی میداند، از سویی دیگر، از منجی (امام زمان) حرف میزند که روزی قرار است بیاید و دنیا را نجات دهد. بعد همان را به دنیای خیال گره میزند. کار جالبی است، ولی وقتی مواخذه را در انتهای کتاب میخوانیم به طور کلی هدف نویسنده را درک نمیکنیم. اینکه میخواهد، استثمار جوامع به ظاهر دموکرات را که علیه اسلام و کشورهای جهان سومی بودند، به تصویر بکشد. جالب اینجا است، نویسندهای که «قدرت تخیل» را به منزلهی ادامهی حیات میداند و در بخشهای مختلف کتابش از آن یاد کرده است، در نهایت میگوید که در کودکی، قدرت تخیل بیمارگونهای داشته و به شدت منزوی بوده است. چنین نویسندهای طبیعتا خودش هم نمیداند که تکلیفش چیست. شاید جایی شنیده باشد که داستان «پست مدرن»، سرشار از پیچیدگی، افسارگسیختگی و بهم ریختگی است، ولی آن را با بی هدفی در کتاب خود، اشتباه گرفته است.