یکی از بهترین شاعران معاصر فارسی که غزلهایش را به شیوهی کلاسیک میسراید، هوشنگ ابتهاج است. این شاعر باتجربه که حالا بیش از ۷۰ سال از انتشار اولین دفتر شعرش «نخستین نغمهها» میگذرد، یکی از افراد شاخصیست که در هنر معاصر ایران همیشه تأثیرگذار بوده و در جریانهای مختلفی حضور داشته است. ابتهاج در سال ۱۳۰۶ در رشت به دنیا آمد و همانطور که در کتاب کامل خاطراتش، «پیر پرنیاناندیش» میخوانیم کودکی و نوجوانی را همراه با خانواده در فرهنگ این اقلیم گذراند. اینطور که مشهور است، ابتهاج در جوانی به دختری ارمنی به نام گالیا علاقهمند میشود و پس از اینکه بین این دو نفر جدایی میفتد، بُعد شاعرانهی زندگی ابتهاج رنگ و بوی بیشتری به خود میگیرد. او در دورههای مختلف زندگیاش با شاعران، نویسندگان، موسیقیدانها و نویسندگان زیادی نشست و برخاست داشته و زندگی پرماجرایی را تجربه کرده است. پیش از انقلاب ۵۷ او به حزب توده میپیوندد و مدتی را در زندان میگذراند. غزل زیر یکی از شعرهای مشهور اوست که در ذهن نسلهای جوان با صدای «سارا نائینی» نقش بسته و ماندگار شده است.
ابتهاج به پیروی از حافظ، غزلسرایی را با مضامین عاشقانه پیش گرفت و درکنار تغزل، مفاهیم فلسفی و عرفانی را نیز در این شعرها پیادهسازی میکند. از جوانی به سبک نیمایی نیز علاقهمند بود و در نمونههایی مثل شعر «ارغوان» حاصل فعالیت او در این سبک است. شیوهی سرایش ابتهاج شاید به خاطر شباهت زیادی که به غزلیات حافظ دارد، نتواند آنقدرها ما را با سبک تازهای روبهرو کند؛ اما مهارت او در استفاده از کلمات و همچنین پرهیز از پیچیده کردن اشعارش، نیازمند تسلطی به ادبیات است که به سادگی به دست نمیآید. در دهههای ۳۰ تا ۵۰، تحت تأثیر جریان شعر آزاد یا همان شعر سپید که توسط احمد شاملو به ایران وارد شد، ابتهاج نیز مانند بسیاری شاعران دیگر به سرودن اشعار بیوزن و قافیه در این سبک پرداخت. ابهتاج شخصیتی پخته و جهاندیده دارد و وقتی خاطرات او را میخواندم، میدیدم که گذر زمان واقعاً درسهایی به او داده که باعث شده شناخت عمیقتری نسبت به زندگی و پدیدههایی که از آن به وجود میآوریم، داشته باشد. اشعار ابتهاج در دهههای پیشین توسط استاد شجریان هم در چندین قطعه، به آواز درآمده است.
نشود فاش کسی آنچه میان من و توست
تا اشارات نظر نامهرسان من توست
گوش کن با لب خاموش سخن میگویم
پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست
روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید
حالیا چشم جهانی نگران من و توست
گرچه در خلوت راز دل ما کس نرسید
همهجا زمزمه عشق نهان من و توست
گو بهار دل و جان باش و خزان باش، ارنه
ای بسا باغ و بهاران که خزان من و توست
این همه قصه فردوس و تمنای بهشت
گفت و گویی و خیالی ز جهان من و توست
نقش ما گو ننگارند به دیباچه عقل
هرکجا نامه عشق است نشان من و توست
سایه زآتشکده ماست فروغ مه و مهر
وه از این آتش روشن که به جان من و توست
سلام میخواستم بدونم که این شعر هوشنگ ابتهاج از کدوم کتاب شون هست؟
از کتاب آینه در آینه
به شدت بیرقیب؛ آقای ابتهاج از الگوهای ماست.
چقدر دلنشین و زیبا خدایش بیامرزد
جاااانم❤️
درود برشما
از شما بخاطر تسهیل دسترسی ما به ترانه ها بینهایت سپاسگزارم.
ممکنه لطفا بفرمایید که نام آهنگساز چیست؟
با احترام