سی سال فعالیت در حوزهی ادبیات و تئاتر، تالیف بیش از صد نمایشنامه، انتشار پنجاه و چهار نمایشنامه و ترجمه یا اقتباسهای فراوان از داستانها و نمایشنامههای مطرح غربی، این تنها بخشی روشده از کارنامهی هنری مردی، تنها با شصت و یک سال سن است که میتواند تا سالهای سال هم آن را پربارتر ببینیم؛ کسی که با بسیاری از بزرگان یا افراد مطرح نمایش ایران، مانند آتیلا پسیانی، انوشیروان ارجمند، بهرام بیضایی، گلاب آدینه، حسین نوری، مریم معترف، عزتالله مهرآوران، سیامک احصایی، افشین هاشمی، آروند دشت آرای و رضا حداد همکاری داشته است! محمد چرمشیر را میگوییم… کسی که علاوه بر کارنامهی پربار بالا، رکورد بیشترین نمایشنامهی اجراشده را هم با اختلافی زیاد در ید خود دارد.
ما قرار است در این مطلب نگاهی اجمالی به آثار نمایشی چرمشیر داشته باشیم. البته با وجود اینکه این مطلب نام «نگاهی به آثار محمد چرمشیر» را یدک میکشد، با توجه به اینکه با یکی دو اثر روبهرو نیستیم، نمیشود در این بازخوانی آثار به صورت موردی جلو برویم؛ پس سعی داریم تا بیشتر به صورت مضمونی به آثار این نمایشنامهنویس نگاه کنیم. اینگونه شاید روح دقیقتری هم از نوع نمایش و تفکرات چرمشیر ارائه داده باشیم. پس بعد از مرور چند نکته، بیشتر از هر چیزی به سبک و بنمایهی نمایشنامههای این نویسنده خواهیم پرداخت. ضمنا لازم به ذکر است که منظور از آثار در این مطلب، مجموعهی تمام تألیفات، اقتباسها و نمایشهای چرمشیر است.
محمد لوپه دِ وگا!
اگر مخاطب جدی ادبیات باشید، احتمالا تاکنون نام فلیکس آرتورو لوپه د وگا کارپیو (به اسپانیایی: Félix Arturo Lope de Vega y Carpio) مشهور به «لوپه دِ وگا» را شنیدهاید. کسی که یکی از بزرگترین نمایشنامهنویسان و شاعران عصر طلاییِ اسپانیا، یعنی قرن شانزدهم میلادی و همچنین کل تاریخ است. لوپه د وگا از دو جهت مشهور است؛ او هم تعدد انبوهِ آثارش مورد توجه است و هم از نظرِ تنوع گونههایی ادبی که خود را در آنان آزموده است، به شهرت رسیده است. او بیش از ۱۸۰۰ نمایشنامه نوشته است و بسیاری از مضامین و سبکها از جمله کمدی، تراژدی، باروک، زنانه و اجتماعی را تجربه کرده است.
کیفیت آثار د وگا آنقدری بالا بود که ققنوسِ نوابغ، شاعرِ آسمان و زمین و همچنین اعجوبهی خلقت نامیده میشد و جالب است بدانید لقب آخر را سروانتس به او داده بود. علی ای حال، حرف از لوپه د وگا زدیم؛ چون بسیاری از منتقدان معاصر ایرانی، محمد چرمشیر را نسخهی وطنی این نمایشنامهنویس اسپانیایی میدانند. درواقع چرمشیر هم به نوعی مهمترین مشخصهی خود را در ترکیب کمیت و کیفیت تعریف کرده است. او تعدد بالای اثر و پرکاری را به همراه خلاقیت و آزمودن خود در گونههای ادبی مختلف به همراه داشته است و همین موضوع نکتهای است که باعث میشود تا بتوان ساعتها درمورد خاص بودن چرمشیر صحبت کرد.
زندگینامهی محمد چرمشیر
محمد چرمشیر در ۲۱ شهریور ۱۳۳۹ هجری شمسی در شهر تهران به دنیا آمد. او در سال ۱۳۵۸ در کنکور ادبیات دراماتیک (نمایشی) در دانشکدهی هنرهای زیبای دانشگاه تهران قبول شد؛ اما ماجراهای موسوم به انقلاب فرهنگی و درنتیجه بسته شدن دانشگاهها باعث شد تا پس از هشت سال و در سال ۱۳۶۶ بتواند از این رشته فارغالتحصیل شود و تازه لیسانس خود را بگیرد! با این وجود، طی همان سالها هم چرمشیر بیکار ننشست و برای مثال اولین اثر خود را در سال ۱۳۶۴ با نام «خداحافظ» به روی صحنه برد. او به سرعت مورد اقبال کارگردانان تئاتر قرار گرفت؛ اما کماکان فعالیت شخصی را به همکاری گروهی ترجیح میداد. دههی هفتاد زمانی بود که بالاخره کار تیمی چرمشیر شروع شد و او به عضویت گروه آتیلا پسیانی درآمد.
زمانی که او علاوه بر گروهی کار کردن، بسط فعالیتش به حوزههای جنبی را هم آغاز نمود و به سراغ ترجمهی نمایشنامهها یا بازآفرینی آثار دیگر هم رفت. او علاوه بر آکادمیک بودنش، از جنبهای دیگر هم مورد توجه است و این نکته، جهانی بودن اوست. درواقع چرمشیر جزو معدود هنرمندان و ادیبان ایران است که جهانی شده و آثارش به زبانهای انگلیسی، ترکی، ژاپنی، آلمانی و فرانسوی ترجمه شدهاند و علاوه بر ایران در کشورهایی مانند آلمان، انگلستان، فرانسه، سوئد، ایتالیا و ایالات متحدهی آمریکا به روی صحنه رفتهاند.
بیسبکِ حائز سبک
چرمشیر از سبک خاص و مشخصی پیروی نمیکند و شاید همین نکته دقیقا متمایزکنندهی او باشد؛ اینکه میتواند از ژانرها، سبکها، مضامین و بنمایههای متنوعی برای خلق آثار خود استفاده کند و هیچ محدودیتی را پیش چشم خود نبیند. اما با این وجود، خود چرمشیر معتقد است که از چند نفر از استادان و بزرگان بیش از افراد دیگر الهام گرفته است؛ این نامهای بزرگ عبارتاند از: اکبر رادی، بهرام بیضایی، خسرو حکیمرابط، محسن یلفانی و ابراهیم مکی. شاید به همین دلیل باشد که اگر از پیر و جوان تا هر دستهبندی دودویی دیگری که بتوانید داشته باشید، همه و همه را روی صندلی تئاتر آثار چرمشیر بنشانید، حداقل با یکی از آنها ارتباط خواهند گرفت؛ چرا که تنوع و در درجهی دوم، تاویلپذیری آثار چرمشیر بسیار بالاست.
اما جدای از افرادی که در بالا نام بردیم، یک نفر هم بوده است که هم تاثیر شگرفی بر چرمشیر گذاشته و هم تاثیر زیادی از او گرفته است؛ او کسی نیست جز دکتر علی رفیعی، کارگردان معناگرای برجستهی ایران. همکاری چرمشیر با رفیعی از نمایش یادگار سالهای شن آغاز شد و در ادامه و در اجرای رومئو و ژولیت به اوج خود رسید. این دو در همکاری با یکدیگر، روی دو موضوع جالب دست گذاشتند؛ یکی اومانیسم و دیگری ناتورالیسم. به این معنا که در ابتدا کار خود را بر توصیفات دقیقی از طبیعت و جهان هستی متمرکز کردند و به سمت طبیعتگرایی گام برداشتند و از سوی دیگر ورای این نکات فرمی، بنمایهی همکاریهای خود را بر ایجاد برداشتهای انسانگرایانه گذاشتند و قالب این انسانگرایی را در ساحت ارتباط انسان با اجتماع تعریف کردند.
شاعر صحنهها
علی رفیعی که در بخش قبلی از او یاد کردیم، درمورد محمد چرمشیر در جایی گفته بود: «چرمشیر برای من یک شاعر بزرگ و بینظیر است و دست بسیار سخاوتمندی دارد.» به این واژهی شاعرانگی دقت کنید؛ چون علاوه بر رفیعی، بسیاری از منتقدان ادبی و نمایشی دیگر ایران هم چرمشیر را به خاطر شاعرانه بودن فضای آثارش میستایند و او را با لقب جالب «شاعر صحنهها» به مخاطب معرفی میکنند. البته پر هم بیراه نمیگویند؛ اگر به متون چرمشیر دقت کنید، اولا به این نتیجه میرسید که او چهقدر از سواد ادبی بالایی برخوردار است و ثانیا چهقدر در به کار گیری دانش ادبی خود و تلفیق آن با فضای نمایش تواناست؛ نکتهای که مانند همان تعامل فرم و محتوای معروف عمل میکند.
برای مثال اگر به نمایشنامهی کبوتری ناگهان اثر چرمشیر دقت کنید، میبینید که او چهقدر زیبا از یک زبان کهن و قدمایی در فضایی کلاسیک و بر پایهی گونهی معیار زبانی استفاده کرده است؛ نکتهای که باعث میشود تا درک فضای داستان و نمایش بسیار راحتتر از چیزی که فکر میکنید باشد. اما باز برای مثال اگر به نمایشنامهی سرگذشت عجیب خانم دبیری، اثر دیگر چرمشیر دقت داشته باشید، درخواهید یافت که با زبانی عامیانه بر پایهی گونهی محاورهای مواجه میشوید. این استفادهی به جا و قابل انعطاف از زبان، شاید قبل از خود شاعرانگی متون و استفاده از سجعها، نرمشهای زبانی، استعارهها و کشفهای داخل متن بتواند باعث شود تا ما هم به محکمی هرچه تمامتر، محمد چرمشیر را شاعر صحنهها بدانیم.
استاد بازی
گفتیم که چرمشیر علاوه بر تألیف اوریجینال، علاقهی زیادی به بازآفرینی آثار مشهور داشته است. در همین راستا، یکی دیگر از نکات جذاب کارنامهی او نمایان میشود. جایی که میفهمیم شاعر صحنهها، خیلی جاها به استاد بازیها تبدیل میشود. درواقع چرمشیر علاقهی خاصی دارد تا چیزی مابین اقتباس و الهام را انجام دهد؛ نه اقتباس به معنای آن که با وامداری حداکثری یک اثر را بازتولید کند و نه الهام به آن معنا که چیزی کاملا جدید را با رگههایی از یک داستان معروف تلفیق کند و اثر جدیدی به وجود بیاورد. اگر بخواهم سادهتر و تقلیلگرا صحبت کنم، شاید بتوانم چرمشیر را علاقهمند به ایراد قرائتهای شخصی از آثار، خصوصا آثار بزرگ جهان بدانم.
برای مثال اگر نمایش هملت به کارگردانی رضا گوران را دیده باشید؛ با برداشت خاص چرمشیر از نمایش هملت شکسپیر مواجه میشوید. برداشتی که دو نکتهی بالا را داراست؛ اولا واقعا خود هملت است، یعنی مضمون هملت به ایکس و ایگرگ دیگری تزریق نشده است و ثانیا هملت نیست! زیرا مختصات اخلاقی، عرفی، شخصیتی و… او توسط چرمشیر استحاله، تعویض یا بازپرداخت شدهاند و عملا چیزی جدید را تجربه میکنیم. برای مثال در این بازآفرینی مذکور، هملت برخلاف داستان شکسپیر، یک شخصیت منفعل به تصویر کشیده میشود و از آن سو، اوفیلیا فعال و کنشگر نمایانده میشود. یا حتی در خردهپیرنگها و اتفاقات داستانی هم این دست بردنها و اعمال سلیقهی شخصی را میبینیم. برای مثال هملتِ چرمشیر برخلاف هملت شکسپیر، کسی است که همه را به میل خود از میان برنمیدارد و اتفاقا نقطهی مظلوم ماجرا شده است.
انگولک به فرهنگهای دیگر
جسارت اینکه یک نویسنده یا نمایشنامهنویس، سراغ تالیف -و نه اقتباس- از فرهنگهای دیگر برود، چیزی است که حتی در مدیوم جهانی، خیلی کم دیده میشود. چهاینکه برای مثال دیدهایم در فرهنگهای زیادی غیر از انگلیس، هملت -که از فرهنگ انگلیسی است- اجرا یا حتی بازآفرینی شود؛ اما کم دیدهایم که برای مثال یک نویسندهی روس، داستانی درمورد فرهنگ آمریکای جنوبی خلق کند!!! با این وجود، این جسارت را در چرمشیر میبینیم که بتواند داستانی از دل فرهنگ اسپانیا، درمورد یک فرماندهی اسپانیایی خلق کند! چیزی که در نمایشنامهی عرق خورشید، اشک ماه میبینیم. و البته این ستایش ما را باید ورای موفقیت یا عدم موفقیت کاری ببینید که برای ندرتباری انجام شده است.
نکتهی بعدی آنجاست که دو ژانر مهم تئاتر، دو طرف پارهخط کمدی و تراژدیاند؛ یعنی هرچهقدر هم که حرف از خلاقیت و متنوع شدن ژانرها و سبکهای تئاتر بزنیم، باز این دو گونهی کلاسیک حرف اول را میزنند. در مقام خلق، کمدی چیز معمولتر و سادهتری است، پس شاید بتوان حتی در صحبتهای مردم کوچه و بازار ببینیم یک فرهنگ دیگر مایهی خنده قرار گرفته است؛ اما حتی درک تراژدی یک فرهنگ دیگر بسیار مشکل است؛ چه رسد به اینکه قرار باشد بر پایهی یک فرهنگ دیگر، تراژدی خلق کنیم؛ کاری که چرمشیر آنقدری دوست داشته خود را بیازماید، به سراغش رفته است…
یک نویسندهی داستانگریز؟
عجیب است اگر به شما بگوییم با نویسندهای روبهرو هستیم که داستانگریز است! اما غالب افرادی که نمایشنامههای چرمشیر را میخوانند و یا به تماشای تئاترهایی بر پایهی نمایشنامهی او میروند دچار این حس میشوند که انگار یک داستان با تمام مشخصههای کلاسیک داستانی را نخوانده و یا ندیدهاند! نکته اینجاست که ظاهرا چرمشیر هم چنین قصدی را دارد؛ اما با یک دید جدیتر به آثار او درخواهید یافت که ماجرا ورای این حرفها بوده است. چرمشیر به سادگی هرچه تمامتر از فرمولهای معمول نمایشی، مانند صحنهسازیها، پردهبندی، توجه بر طرح داستان، کنشها، گفتاوردها و… میگذرد؛ او علاقهی آنچنانی به روابط علی و معلولی و همچنین خط اصلی داستانی ندارد و در همین راستا بیشتر بر لحظه متمرکز است.
شاید با اتکا به همین نکته بتوانیم چرمشیر را یک امپرسیونیست بدانیم؛ چرا که او بیشتر از خلق داستان، دنبال خلق لحظهها و تصاویر خاص است و امپرسیونیسم هم دقیقا در همین راستا در تضاد با رئالیسم و به معنای انتشار بازتاب واقعیت در دیدگان -و نه روایت عینی خود واقعیت- است. شاید به همین دلیل باشد که آثار چرمشیر اولا با آثار دیگران به وضوح متفاوتند و ثانیا بیشتر در نگاه مخاطبان و منتقدان از نظر مباحث جنبی، مانند فرم دراماتیک جذاب، مولفههای متنی، تمهیدات مابهازایی و… مورد توجه قرار گرفتهاند.