وقتی هیتلر روی کار آمد و حرفهای او در راس قوانین کشور آلمان قرار گرفت، کسی نمیتوانست به امکان تحصیل رایگان در کشور آلمان فکر کند! همه فقط به یاد جنایات وحشتناکی میافتادند که رژیم نازی مرتکب میشد. این رژیم نه تنها به یهودیها رحم نمیکرد و نژادهای مختلط نظیر نژاد آفریقایی-آلمانی را از پا درمیآورد، بلکه به ملت خودش نیز روی خوش نشان نمیداد. اگرچه با توجه به منابع مختلف، رژیم نازی بیکاری را تا حد زیادی از بین برد و آلمان را از بحران اقتصادی نجات داد، ولی در اصل هر کسی که با آنها نظر مخالفی داشت را بی درنگ از بین میبرد. برای مثال میتوان به مارکسیستها، لیبرالها، سوسیالیستها و کمونیستها اشاره کرد. اگر میخواهید تنها با بخشی از ترس و نکبتی که این رژیم برای مردمش پدید آورده آشنا شوید، خواندن کتاب ترس و نکبت رایش سوم به قلم برتولت برشت را توصیه میکنیم.
ترس و نکبت رایش سوم
برتولت برشت، نویسندهی کتاب ترس و نکبت رایش سوم
برتولت برشت در سال ۱۸۹۸ و در شهر آگسبورگ آلمان چشم به جهان گشود. او که یکی از بزرگترین و ماهرترین نویسندگان و شعرای آلمانی است، با خلق نمایشنامهها و درامهای مختلف، تاریخ را به تصویر میکشد. تاریخی که از وضعیت شوم حاکم در آلمان سخن میگوید. او تمام عمرش را در اجتماع و در میان مردم سپری کرده و با مهارت بالای خودش، دیدگاههای اجتماعی مردم رنج کشیده در آلمان را به چاپ رسانده است.
برشت علاوه بر این کتاب، آثار بزرگ دیگری نیز دارد که آنها میتوان به زندگی گالیله، صدای طبل در دل شب، در جنگل شهرها، اپرای دوپولی، صعود و سقوط شهر ماهاگونی و … اشاره کرد. او به خاطر اولین اثر خود یعنی «صدای طبل در دل شب»، برندهی جایزهی «کلایست» شده است.
این کتاب آن روی سکه را به شما نشان میدهد
میگویند با به قدرت رسیدن نازیها، یهودیان و دورگهها آزار و اذیت میشدند. هیچ چیز نمیتوانست خشم هیتلر و هم پیمانهای او را آرام کند. آنها سالها از بحران اقتصادی رنج میبردند. و در یک رژیم سرمایهگزاری و کاپیتالیستی، رفاه حال یهودیها را تماشا میکردند. پس حضور یهودیها در اردوگاههای کار اجباری یا عقیم کردن نژادهای مختلط نمیتوانست آنها را آرام سازد. حتی میگویند که نازیسم توانست بیکاری را از بین ببرد و به رفاه حال کارگران کمک کند. اما اگر به پای حرفهای برتولت برشت بنشینیم، متوجه خواهیم شد که اوضاع جور دیگری بوده است.
این کتاب راجع به ترس و وحشتی نوشته شده است که قبل از شروع جنگ جهانی و به حاکمیت شناخته شدن رژیم نازی، میان مردم رواج داشته است. ترس و نکبت رایش سوم، از ۲۴ نمایشنامهی مختلف تشکیل شده است. که اوضاع هولناک روحی و وضعیت اقتصادی مردم آلمان و سایر نژادها را به تصویر میکشد. این کتاب به خوبی به شما نشان میدهد که یک رژیم بیمار چگونه میتواند بذر شک و تردید را در ذهن ملت بکارد. و خواب آرام را از چشم آنها دور کند. چون این رژیم بر پایهی نامردیها، آدمفروشیها و ضعیفکشیها استوار است.
مرد: من چیز دیگری نگفتم.
زن: پس چرا نمیروی به کلانتری بگویی که آنها روز یکشنبه مهمان نداشتهاند؟
مرد: من نمیروم، آنها مثل حیوان میمانند، ندیدی که با او چه کردند؟
زن: حقش بود. چرا وارد سیاست میشود.
وقتی به خواندن نمایشنامه ادامه میدهیم، با جنایات مختلف رژیم نازی نیز آشنا میشویم. اینکه آنها چگونه و با چه سیاستهای کثیفی مردم را به زانو درآوردهاند. و باعث شدهاند که یک کارگر، به کاری وادار شود که قبلا هیچوقت نمیتوانستند آن کار را جلویش بیان کنند! این سیاستها در نمایشنامهی «صلیب گچی» به خوبی به تصویر کشیده شده است. در دیالوگهای مختلفی که در این نمایشنامه مطرح میشود، برتولت برشت بزرگترین طعنهها را به خواستههای رژیم نازی میزند:
زن آشپز: او حاضر است که جانش را برای شما فدا کند، آقای تئو!
مرد اس آ: بله، من همینطور دوست دارم. بیچون و چرا. یک ضرب.
زن آشپز: شما مردها بیش از اندازه از خودتان راضی هستید.
مرد اس آ: زن خودش این را میخواهد.
در بخشهای مختلف این نمایشنامه میبینیم که مرد اس آ، فرمانبرداری بی چون و چرا را به هر چیزی ترجیح میدهد. او تمایل دارد همه مثل خودش فکر کنند و از عقایدش پیروی کنند. اگر یک کارگر ضعیف، «هایل هیتلر» را محکم و بلند ادا نکند، به او شک میکند. پس همه باید درست مثل آقای راننده باشند. مردی که گوش نمیدهد، درک نمیکند و اهمیتی هم نمیدهد. او فقط حرف شما را با جملهی کوتاهی «چی فرمودید؟ بله حق با شماست» تایید میکند.
حتی اگر معشوقهاش از او پولی بخواهد، به او شک میکند. و اعتقاد دارد که زن به او خیانت کرده و حالا قصد ترک کردنش را دارد! این شک و تردیدها در بخشهای مختلف کتاب نشان داده میشود. کارگری که آزادی بیان ندارد و نمیتواند حرف دلش را بیان کند. زنی که به مرد مورد علاقهاش شک دارد و تا سرحد مرگ از او میترسد و زن و شوهری که به یکدیگر اعتماد ندارند.
کمک زمستانی یا صدقهی غیر قابل استفاده؟
یکی از اهداف بزرگ رژیم نازی که در منابع مختلف نیز دیده میشود، رفاه حال کارگران و از بین بردن فقر است. اما منظور از «رفاه حال کارگران» دقیقا چیست؟ رژیمی که از مردم فقیر مالیات میگیرد چون گوشت گران شده است، به آنها وعدهی غذای چرب و لذیذ را میدهد و حتی نمیتواند به داد سوراخ کف کفش یک دختربچه برسد! رژیمی که «مرض ناشی از کار» را برای قشر ضعیف جامعه به ارمغان آورده و یک کارگر را تا سر حد مرگ، بیمار و ضعیف میکند. کارگری که به هر دلیلی، در بازداشتگاههای آلمان قربانی شده است و در بیمارستان نیز دستهایش را میبندند و در صورت بیتابی، صرفا به او مورفین میزنند.
با وجود لحن ماشینی و بیروحی که در دیالوگها مشاهده میشود، میتوان به عمق تلخی ماجرا پی برد. به اینکه هر کس از حضور در چنین وضعیتی رنج میبرد و همه از «انسانیت» میترسند. پس ترجیح میدهند سکوت کنند یا چشم و گوش خود را رو به حقایق ببندند. اما حتی اگر میخواهند به دنیای مجازی و فیزیک نیز روی بیاورند، به آسایش دست پیدا نمیکنند و همواره در عذاب هستند.
پس رفته رفته با رژیم جنایتکار نازی همراه میشوند. مردم به این نتیجه میرسند که اگر «کره ندارند روی نان آب کنند» یا اگر «نان ندارند که شکم خود را سیر کنند»، پس دنیا را با هیتلر به آتش میکشند و بعد میمیرند. آنها اینگونه با رژیم یک صدا میشوند و بیرحمی سلول به سلول بدنشان را فرا میگیرد. این بیرحمی از ماموران دولت و قشر قویتر جامعه شروع شده و به همسایهها، کارگران و بچهمدرسهایها سرایت میکند.
سرنوشت مخالفان چه میشود؟
بدون شک، مرگی دردناک انتظار کسانی را میکشد با این رژیم مشکل دارند و پی نجات بشریت هستند. مردم فهمیدهای نیز در این میان وجود دارند که فریاد بلند ارتش رژیم نازی را غیورانه و شجاعانه نمیدانند. بلکه آن را شبیه فریاد گروهی از مردم مست میدانند که پول نوشیدنی آنها را شخص دیگری حساب کرده است. اما به هیچ وجه نمیتوانند مخالفت خود را نشان دهند.
کارگر جوان: گوش کن، چطور فریاد میکشند، مثل اینکه چیزی بهشان دادهاند!
کارگر پیرتر: بله، یک ارتش مهاجم.
کارگر جوانتر: آن وقت اسمش را گذاشتهاند «رفراندوم». یک ملت، یک رایش. یک پیشوا! آلمانی این را میخواهی؟ و ما نمیتوانیم دربارهی این رفراندوم حتی یک بیانیه هم بدهیم، آن هم توی این محلهی کارگری نویه کلن.
برشت در کتاب ترس و نکبت رایش سوم، آنقدر حرف برای گفتن دارد که خواندن آن رنگ و بوی «وظیفه» به خود گرفته است. خواندن این کتاب، وظیفهی تمام کسانی است که با افتخار سرشان را بالا میگیرند و شوخی یا جدی، از «آدولف هیتلر» با احترام یاد میکنند. این کتاب به شما یادآوری میکند که رژیم نازی اگر از بردهداری و نژادپرستیهای آمریکا در رابطه با سیاهپوستان بیشتر نباشد، کمتر نیست. با این تفاوت که نه تنها یهودیها و نژاد مختلط در آن قربانی میشوند، بلکه قشر ضعیف جامعه نیز به هلاکت میرسد.