ممکن است چارلز بوکوفسکی را نویسنده‌‌ای به حساب بیاورید که حامی دائم‌الخمرها است. ممکن است تعداد زیادی از خواننده‌‌ها، منظور اصلی و هدف او از خلق شخصیتی مثل «هنری چیناسکی» را متوجه نشوند. و او را به خاطر روایت چنین ماجراهایی سرزنش کنند. اما چارلز بوکوفسکی در حقیقت، نابغه‌ای است که در رمان‌های اتوبیوگرافی خود، حرف‌های زیادی برای گفتن دارد.

بوکوفسکی چند رمان مختلف را طبق داستان زندگی خودش نوشته که شخصیت اصلی آن‌ها «هنری چیناسکی» است. پسری که از کودکی و با خانواده به آمریکا مهاجرت می‌کند تا از آن «رویای آمریکایی» که همه می‌گویند، بهره‌مند شود. ولی در نهایت، به این نتیجه می‌رسد که «آواز دهل از دور خوش است» و با نژادپرستی و جامعه‌ی کاپیتالیستی در آمریکا دست و پنجه نرم می‌کند. او در رمان «هالیوود»، روایتی تعریف می‌کند که طی آن باید برای فیلم سینمایی «خراباتی» فیلم‌نامه‌ای می‌نوشت. در حقیقت حواشی آن فیلم‌سازی‌ آنقدر زیاد بود که بوکوفسکی را به فکر نوشتن این رمان انداخت.

بوکوفسکی در «هالیوود»، راجع به نویسنده‌هایی حرف می‌زند که فریب فیلم‌نامه‌ نویسی را خورده‌اند. و در آن شخصیت‌های واقعی و غیرواقعی زیادی را زیر سوال می‌برد. از همه مهم‌تر اینکه حرف دل می‌زند. فرقی نمی‌کند که مخاطب او دائم‌الخمر و قمارباز باشد یا یک نویسنده‌ی بخت‌برگشته. در هر صورت، او مثل همیشه، با قلم طنز خود با مخاطب به خوبی ارتباط برقرار می کند. اما قبل از آنکه بیش از پیش راجع به رمان «هالیوود» صحبت کنیم، بیایید چند کلامی راجع به خود «چارلز بوکوفسکی» حرف بزنیم.

چارلز بوکوفسکی

هاینریش چارلز بوکوفسکی شاعر، داستان‌نویس و رمان‌نویس آمریکایی بود که در سال ۱۹۲۰ در آلمان به دنیا آمد. و از بچگی به آمریکا مهاجرت کرد. او در سال ۱۹۹۴ چشم از جهان فرو بست. آثار او معمولا جهت نقد رژیم سرمایه‌داری، نژادپرستی و رویای آمریکایی نوشته میشد. او در طول عمر خود، هزاران شعر، داستان کوتاه و شش رمان نوشته است. ولی مردم معمولا او را با همان شش رمان معروفش می‌شناسند.

از جمله آثار او می‌توان به پستخانه، هزارپیشه، زن‌ها، ساندویچ ژامبون (که در مطلبی مفصل و مجزا با عنوان «بوکوفسکی، صدای راستین فرودستان» به آن پرداخته‌ایم)، موسیقی آب گرم، هالیوود، عامه پسند (پالپ)، زیباترین زن شهر، داستان‌های جنون معمولی و … اشاره کرد.

بوکوفسکی برای نوشتن فیلم‌نامه‌ی «خراباتی» یا همان «رقص جیم بیم» که در رمان هالیوود به آن اشاره می‌کند، پیشنهاد سخاوتمندانه‌ی تهیه‌کننده را رد می‌کند و اعتقاد دارد که پول، قفسی طلایی است که می‌تواند هنر نویسنده را بخشکاند. راسل هریسون از بوکوفسکی به عنوان یک نویسنده‌ی پست مدرن و منتقد رژیم سرمایه داری یاد می‌کند. به طور کلی، او عقیده دارد که انتقاد بوکوفسکی از جامعه‌ی آمریکا یکی از دلایل استقبال بیشتر از او در اروپا و به ویژه آلمان است. انتقاد عمومی‌ از وضع موجود طی سال‌ها، به ویژه در آلمان، باعث محبوبیت بوکوفسکی در بین سوسیالیست‌ها و آنارشیست‌ها شده است.

هنری چیناسکی معروف رمان‌های او شخصیت منحصر به فرد و متفاوتی دارد که در اوج مشکلات اخلاقی، بسیار محبوب است و با خواننده ارتباط برقرار می‌کند. امتناع چیناسکی از ادغام شدن، نماد امتناع وی از یکی شدن با زیر ساختار اجتماعی-اقتصادی-سیاسی است.

«حالا این آدمایی که این بالان کی‌ان؟ با آدمایی که اون پایین بودن چه فرقی می‌کنن؟»«فرقی ندارن. اینا نفوذ بیشتر دارن و شانس بهتر. پول، زدوبند، فک و فامیل. اونایی که توی این حرفه‌ن فک و فامیل و دوستاشون رو هم وارد می‌کنن. کاربلدی و استعداد تو مرحله‌ی دومه. می‌دونم که دارم منبر می‌رم ولی واقعا همین‌جوریه.»«جور در‌می‌آد. حتی فیلمایی که همه بهشون می‌گن شاهکار هم به نظر من بد می‌آن.»«آدم ترجیح میده مسابقه‌ی اسبا رو تماشا کنه.»

تفاوت آقای بوکوفسکی با دیگر انتقام جویان ادبی در این است که او نه شهید است و نه فرشته‌ای بی بال. او در «هالیوود»، از هنرمندی دائم‌الخمر (خودش) حرف می‌زند که تا ظهر می‌خوابد و سپس مشغول انجام یک «کار هنری» می‌شود. این کار هنری (که فیلم‌نامه نویسی است)، صرفا جنبه‌ی مالی دارد و هیچ ربطی به هنر واقعی نویسنده (شعر، داستان و رمان) ندارد. گرچه پول آن می‌تواند هزینه‌ی اجاره خانه و مشروب‌هایش را تامین کند. پس تن به خواسته‌ی دوستش می‌دهد و شروع به نوشتن فیلم‌نامه‌ای برای فیلم خراباتی می‌کند.

در عرض یک ساعت ۴۵ هزار دلار پول‌دارتر شده بودم. ۳۰ سال گرسنگی و طرد شدن داشت تمام می‌شد.

رمان از اختلافات و مناقشات بی‌پایانی تشکیل شده است که مشخصه‌ی ساخت یک فیلم با بودجه‌ای ناچیز است. فیلمی که تقریباً هیچ کس نمی‌خواهد بسازد و تقریباً هیچ کس برای دیدن آن هزینه نمی‌کند.

شهرت یعنی چه؟ خودشناسی بوکوفسکی

هالیوود به طور سنتی مکانی بوده که در آن برخی نویسندگان در ازای پول «بوی نویسندگی خود را از دست می‌دهند». این عقیده‌ی بارز نویسنده‌های زیادی است و نظیر آن را می‌توانیم از زبان شخصیت اصلی کتاب «ناتور دشت» اثر سلینجر بشنویم. چون از نظر او، برادرش که حالا برای هالیوود فیلم‌نامه نویسی می‌کرد، دیگر به درد لای جرز دیوار هم نمی‌خورد. ولی‌ پول زیادی به دست آورده بود.

نویسندگان با بهره‌گیری از رسانه و سینما، کار خود را به چیزی کمتر یا بیشتر از واقعیت آن تبدیل می‌کنند. هالیوود می‌تواند از نویسنده سوء استفاده کند یا مثل یک منجنیق، او را وسط آسمان رها کند که به ستاره تبدیل شود. نویسنده متناوباً از فقر و تاریکی نجات می‌یابد یا به یأس و نوشیدن الکل کشیده می‌شود. با این حال، صرف نظر از رونق آن، فیلم و ادبیات مدت زمان زیادی است که پیوندی ناگسستنی ایجاد کرده‌اند.  چندلر، اشتاین بک ، همینگوی، فیتزجرالد، بالدوین ، کرواک ، مک موری ، کسی ، گریشام ، تام ، کلنسی ، کوچتون از نمونه نویسنده‌هایی هستند که بر اساس آثار آن‌ها، فیلم‌نامه‌ای نوشته شده است.

چارلز بوکوفسکی در این میان، نویسنده‌ای است که در سکوت به تماشای فیلمی که بر اساس شخصیت او ساخته می‌شود، نگاه نکرد. بلکه در رمان «هالیوود» به آن حسابی اعتراض کرد. «هالیوود» کنایه‌ای بزرگ از نحوه‌ی ساخته شدن یک فیلم و همچنین ارزشی است که سازندگان آن فیلم برای نویسنده قائل می‌شوند.

هالیوود

هالیوود

ناشر : چشمه
قیمت : ۲۹۷,۰۰۰۳۳۰,۰۰۰ تومان

میزان هزینه، انرژی و زمان صرف شده برای تولید فیلم از زبان «هنری چیناسکی» بیان می‌شود. چیناسکی حین مکالمه با همسرش سارا به موضوع فیلمنامه‌ی قریب‌الوقوع خود پی می‌برد. او در این رمان، با تمسخر فیلم «نغمه‌ی دل» که توسط «مک درواک» (یا در اصل همان جک کرواک) نوشته شده است می‌گوید: «خودشه! یه فیلمنامه راجع به خودم می‌نویسم!».

خب، فزنت اومد و راجع به فیلمی که تولید کرده باهام حرف زد. راجع به اون نویسنده‌ای که نوشتن بلد نبود، ولی به خاطر شباهتش به ستاره‌های رودیو معروف شد.»«مشکل تو اینه که دوست داشتی فیلمش رو راجع به تو بسازه.»«خودشه! یه فیلم‌نامه راجع به خودم می‌نویسم!»«براش اسم داری؟»«آره: مگس‌های روی آواره‌ی پشمالو»

یک پارادوکس منحصر به فرد

در طول رمان، چیناسکی از جوانی خود به عنوان یک نویسنده‌ی گرسنه، مست و انتقام‌جو یاد می‌کند. پس طبق معمول، هنری چیناسکی شخصیتی منزوی دارد که تقریبا از همه متنفر است و همه را مسخره می‌کند. پارادوکس کلی شخصیت او در رابطه با روند فیلم سازی در هالیوود، مخالفت کلی او به شهرت، ثروت و مقبولیت عمومی، ماجرایی طنز اما تامل برانگیز را پدید آورده است.

گفتم «پول مثل رابطه‌ی جنسی می‌مونه، وقتی نداریش به نظر خیلی مهم می‌آد…»

بوکوفسکی یا همان چیناسکی علاقه‌ی خاصی به فیلم و سینما ندارد. از هیچ بازیگر زن یا مردی نیز خوشش نمی‌آید. سارا اذعان می‌کند که آخرین فیلمی که واقعاً از آن لذت برده «تعطیلات از دست رفته» است، داستان یک نویسنده‌ی الکلی که شکستش ناشی از گذاشتن بطری کنار قلم است.

«هنک از سینما بیزاره. آخرین فیلمی که دوست داشته تعطیلات از دست رفته بوده که اونم میدونین مال چند سال پیشه.»«گفتم: تنها بازی خوب ری میلاند.»

تجربه‌ی بوکوفسکی در فیلم قطعاً با پارادوکس همراه است. صفحات آغازین رمان هالیوود هم با رضایت و هم بی‌اعتنایی نسبت به سرنوشت او همراه است. در صفحه‌ی اول، چیناسکی قبل از ملاقات اولیه با کارگردان ترسیده است. او می‌گوید: «ببین، رسیدیم به پست دیده‌بانی مرگ، روحم داره بالا می‌آره.» سه صفحه بعد، پس از ملاقات، چیناسکی همیشه بدبین، اعتماد به نفس پیدا می‌کند: «فیلم‌نامه نوشتن به نظرم آخر کار مسخره بود. ولی آدم‌های بهتر از من هم در تله‌ی این کار مضحک افتاده بودند.» او احساس می‌کند که می‌تواند فیلم‌نامه‌ی مسخره‌ای سرهم بندی کند و پول زیادی به دست بیاورد، ولی وقتی سارا از او می‌پرسد که آیا واقعا می‌خواهد فیلم‌نامه‌ای بنویسد یا نه، چیناسکی با ناسزایی «نه» می‌گوید.

«مردان بهتر» از بوکوفسکی همیشه در آثار او حضور دارند و باعث می‌شوند که علاوه بر بدبینی، یک کمال‌گرایی وسواس‌گونه پیدا کند و در آخر هم به کینه توزی ختم می‌شود. او حتی از نویسنده‌های مورد علاقه‌ی خودش مثل شکسپیر، مارک تواین و همینگوی هم کینه دارد. چون درست مثل یک تکه سنگ روی سر آدم خراب می‌شوند و دست و بال آدم را با نبوغ خود می‌بندند. درست مثل موتزارت برای سلیری.

هالیوود حیرت بوکوفسکی از ماهیت دیوانه و سازنده‌ی فیلم را به تصویر می‌کشد. او در رمان، از فیلم «خراباتی» با عنوان «رقص جیم بیم» یاد می‌کند. فیلمی که به دلیل عدم بودجه‌ی کافی چندین بار لغو می‌شود. در یک صحنه، جون پینچوت تهدید می‌کند که در صورت عدم برآورده شدن خواسته‌هایش توسط تهیه کنندگان، انگشتان خود را با اره‌ می‌برد. پینچوت به منظور بیان دیدگاه هنری خود، مستندی برای چیناسکی به نمایش می‌گذارد.

این مستند یک ملت کوچک و فقیر را به تصویر می‌کشد که در یک رژیم سرمایه‌داری در حال له شدن هستند. اما در رمان، به جای اینکه راجع به فیلم‌نامه‌ی «رقص جیم بیم» صحبت شود، بیشتر دردسرهای مربوط به ساخت آن که عملیاتی بسیار وقت‌گیر است نمایش داده می‌شود. این در حقیقت می‌تواند استعاره از زندگی خود چیناسکی یا سایر نوابغی باشد که به خاطر گیر افتادن در فضایی مثل «هالیوود» یا همان آمریکا، از می کده سردرمی‌آورند.

به خانه که برگشتیم به طبقه‌ی بالا رفتم و شروع کردم به کار روی فیلم‌نامه. ولی عجیب بود-شاید هم نبود- که زندگی گذشته‌ام در مقایسه با چیزی که الان اتفاق می‌افتاد زیاد عجیب و وحشی و دیوانه‌وار به نظر نمی‌رسید.

عشق دیرینه‌ی بوکوفسکی و الکل

راجع به اینکه چارلز بوکوفسکی و کاراکتر مورد علاقه‌اش «هنری چیناسکی»، عاشق الکل هستند. و در نوشیدن آن زیاده‌روی می‌کنند مقاله‌های بسیار زیادی نوشته شده است. برخی آن را اعتراض بی سروصدای بوکوفسکی به دائم‌الخمری در آمریکا می‌دانند. با اینکه نویسندگان و هنرمندان قمارباز، دائم‌الخمر و معتاد معمولا نباید به جایی برسند، ولی بوکوفسکی آن را وسیله‌ای جهت الهام‌بخشی و افزایش انگیزه می‌داند. گرچه در بخشی از رمان، وقتی با طرفداران و مخاطبان کتابش که یک مشت «الکلی» هستند روبه‌رو می‌شود، آرزو می‌کند که کاش «آدم حسابی‌ها» نیز رمان او را بخوانند. البته او در این رمان به صغیر و کبیر رحم نکرده و همه را مسخره می‌کند، ولی در قلبش با کسانی که الکل می‌نوشند، هم‌نظر و موافق است.

«شما فکر می‌کنین نوش‌خواری باید تجلیل بشه؟»«نه بیشتر از چیزای دیگه…»«نوش‌خواری یه جور بیماری نیست؟»«نفس کشیدن بیماریه.»« به نظر شما الکلی‌ها نفرت‌انگیز نیستن؟»«چرا، بیشترشون. همین‌طور بیشتر آدم‌های طرف‌دار منع الکل.»« ولی آخه کی علاقه‌داره زندگی یه الکلی رو تماشا کنه؟»« یه الکلی دیگه.»« شما هالیوودی شدین؟»«فکر نکنم.»« چرا این فیلم رو نوشتین؟» «وقتی می‌نویسم به چراش فکر نمی‌کنم»«بازیگر مرد مورد علاقه‌تون کیه؟» «هیچکی»«زن؟»«همون جواب قبلی.»

عامه پسند، به معنای واقعی کلمه

بوکوفسکی در بخش‌هایی از کتاب اشاره می‌کند که مخاطب او از قشر عادی، فقیر و دائم‌الخمر جامعه هستند. مردی که در دستشویی حسابی مست کرده است، با دیدنش او را می‌شناسد.

«هی، تو هنری چیناسکی‌یی، مگه نه؟»«نه، من برادرشم. دانی»«مست پیچ و تاب می‌خورد. چیناسکی تا حالا چیزی راجع به برادرش ننوشته.»«از من متنفره. برا همین چیزی ننوشته.»

حتی او می‌گوید که «مست‌ها» قرار است برای دیدن فیلم «رقص جیم بیم» بیایند، زیرا فقط آن‌ها می‌توانند فیلم را به خوبی نقد کنند. در بخشی دیگر، بخشی از نقد بی سر و ته و سلیقه‌ای که از تلویزیون پخش می‌شود را نقل قول می‌کند. این نقد آنقدر بی سر و ته است که انگار بوکوفسکی سعی دارد بگوید «فقط امثال هنری هستند که می‌توانند او را به خوبی نقد کرده و از او متنفر نباشند».

«میشد گفت احساس می‌کردم انگار هنوز فیلم‌نامه را ننوشته‌ام. بعضی منتقدان ممکن است بگویند تا وقتی در نوشته‌هایت فقط به چیزهای بد و بدیهی می‌پردازی نه، ننوشته‌ای. ولی یک منتقد فیلم و یک تماشاگر عادی چه فرقی باهم دارند؟ جواب: منتقد مجبور نیست پول بلیت بدهد.»

بوکوفسکی یا چیناسکی، مسئله این است

شخصیت بوکوفسکی نتیجه‌‌ی صدای (نسبتاً) یکنواختی است که به بسیاری از شعرها، داستان‌ها و رمان‌های او تزریق می‌شود. بوکوفسکی-چیناسکی یک مشروب‌خوار، رجزخوان، قلدر، بی‌ادب، بی‌احتیاط و مغرور است که بارها خودش را در کتاب‌ها «عوضی» خطاب می‌کند. کسی که از همان صفحه‌ی اول کتابش، دیگران را تحقیر می‌کند، از کار متنفر است، طرفدار حقوق بخور نمیر خودش است و به قمار، موسیقی کلاسیک، همینگوی، شکسپیر، داستایوفسکی و … علاقه نشان می‌دهد. همانطور که در «ساندویچ ژامبون» می‌خوانیم، در گذشته نسبت به زن‌ها نظر خیلی بدی داشته و عاشق شعر گفتن است.

ساندویچ ژامبون

ساندویچ ژامبون

ناشر : نگاه
قیمت : ۳۳۷,۵۰۰۳۷۵,۰۰۰ تومان

«بعد رسیدیم به بندر، داشتیم از کنار قایق‌ها می‌گذشتیم. بیشترشان بادبانی بودند و آدم‌ها روی عرشه‌شان ول می‌گشتند. لباس مخصوص قایق سواری تن‌شان بود، به همراه کلاه و عینک آفتابی. از قرار معلوم بیشترشان از روزمرگی فرار کرده‌ بودند. هیچ‌وقت اسیر روزمرگی نبوده‌اند و نخواهند شد. چنین چیزهایی پاداش برگزیدگان سرزمین مردمان آزاد است. با یک نگاه سرسری همه‌شان به نظرم احمق رسیدند و البته که برای نظر من تره هم خرد نمی‌کردند.»

تشخیص شخصیت اصلی بوکوفسکی و چیناسکی کار ساده‌ای نیست، ولی او این کار را به حرفه‌ای‌ترین شکل ممکن در کتاب «هالیوود» نشان داده و خود را از چیناسکی، جدا می‌کند.

بوکوفسکی عمیقا از چگونگی درک کاراکترش توسط دیگران آگاه بود. در هالیوود چیناسکی و سارا با گروهی از خوانندگان روبه‌رو می‌شوند که او را مورد تحسین قرار می‌دهند. دائم‌الخمر‌هایی که می‌گویند «چیناسکی، بیا، بمون و با ما بنوش! پسر خوبی باش! مثل نوشته‌هایت باش ….» بوکوفسکی درک می‌کند که خوانندگانش می‌خواهند فارغ از هویت واقعی‌اش، مانند شخصیت‌هایی که خلق می‌کند رفتار کند. او از ناتوانی خوانندگان در جدا کردن واقعیت از داستان و از ناتوانی خودش در حفظ شخصیت قدیمی خود حرف می‌زند.

در یکی از بخش‌های رمان، چیناسکی از یک شاعر نامه‌ای دریافت می‌کند که می‌گوید «چیناسکی! لعنت بهت! تو زمانی نویسنده‌ی بزرگی بودی! حالا گند زدی ! خودتو فروختی!» چنین نامه‌ی هولناکی می‌تواند نامه‌‌ای از چیناسکی به خودش تعبیر شود. چیناسکی موفقیت خود را زیر سوال می‌برد و به حرف‌های نامه فکر می‌کند. این نامه در رمان بی پاسخ باقی می‌ماند. انگار که بوکوفسکی و چیناسکی، هر دو به خاطر فیلم‌نامه نوشتن خودشان را سرزنش می‌کردند.

دسته بندی شده در: