واقعا صحیح گفتهاند که ایران کشور منفردین است، درین کشور هر فرد برای خودش سلطانی است و … علت ظهور صدها حزب نارس کوچک و بهوجود نیامدن یکی دو حزب حسابی ملی همین روح تفرد و تشخص بیلزوم است…
در مطلب قبلی که از کتاب «ایران بین دو انقلاب» با عنوان «خلاصه کتاب ایران بین دو انقلاب-قسمت اول» روی مجلهی کتابچی قرار گرفت، خلاصهای از بخش یکم این کتاب که حدفاصل قرن نوزدهم و سلطنت قاجارها تا پایان کار رضاشاه را در بر میگرفت به شما ارائه کردیم. در این نوشته قصد داریم به بخش دوم کتاب که آبراهامیان آن را «سیاست ستیز اجتماعی» نامگذاری کرده است بپردازیم که دربرگیرندهی مطالبی در رابطه با تشکیل مجلسهای سیزدهم تا شانزدهم، فعالیت احزاب مختلف پس از دوران رضاشاه و همچنین بررسی پیشینهی این احزاب و به طور اخص حزب توده است.
یک پایان و چند آغاز
رضاشاه با دخالت قوای متفقین خصوصا کشورهای انگلیس و شوروی در شهریور ۱۳۲۰ از سلطنت برکنار شد و با کنار گذاشته شدن او بسیاری از سیاستمدارانی که با غضب شاه از صحنهی سیاسی رانده شده بودند به میدان بازگشته و با ایجاد تشکلهای مختلف شروع به انتشار روزنامه و بلندگوهایی این چنینی برای احزاب خود کردند. به نقل از آبراهامیان دورهی شانزده سالهی رضاشاه با ثبات سیاسی و آرامش در ارکان حکومت و البته کوچه و خیابان و جامعهی بشری جای خود را در سیزده سال پس از او به هرج و مرج سیاسی و آشفتگی در میان اجتماعات داده بود.
ولی در سیزده سال بعدی، کشور از یک آشوب اجتماعی به آشوبی دیگر، از یک بحران سیاسی به بحرانی دیگر و از یک بلوای دیپلماتیک به بلوای دیگر دچار میشد.
نویسندهی کتاب وضعیت گیجکنندهی احزاب سیاسی و گروههای پارلمانی را نه در مشکلات فردی و شخصی ایرانیان چنان چه نمایندگان انگلیسی و جامعهشناسان آمریکایی تاکید زیادی بر آن داشتند بلکه این پیچیدگیها چه در پارلمان و چه در دربار را نتیجهی اختلاقات سیاسی میداند و نمود این مشکلات در فضایی که آزادی عمل در عرصهی سیاست به کشور برگشته بود اجتنابناپذیر بود.
فروپاشی ساختار سیاسی در شهریور ۱۳۲۰، از وجود دو شکل عمدهی ستیز و کشمکش در ساختار اجتماعی پرده برداشت: تضادهای طبقاتی بهویژه در شهرها و رقابتهای قومی به خصوص در میان قبایل همجوار، فرقههای مذهبی و گروههای زبانی در مناطق غیرشهری
در خلال این کشمکشهای سیاسی، درگیریهای قومیتی و درون قبیلهای نیز ایجاد شده بود و به دور شدن هرچه بیشتر از مفهوم انسجام ملی دامن میزد تا جایی که سفیر انگلستان در تهران بنابر ضربالمثل معروف انگلیسی (تفرقه بنداز و حکومت کن) تنها راه ثبات دولت را درگیریهای قومیتی میدانست و کار به جایی کشیده شده بود که برای مثال در شهری مانند تبریز درگیریها و خصومتهای بین مسلمانان و مسیحیان کنسولگری انگلیس را مطمئن کرد در آیندهی نزدیک در آن منطقه امکان خروج متفقین تقریبا غیرممکن است زیرا اگر این اتفاق میافتاد کشور به حمام خون بدل میشد؛ از طرفی مناطقی در کردستان و آذربایجان و خوزستان زمزمههایی مبنی بر استقلال شنیده میشد که اینها همه و همه برای یکپارچگی کشور خطری جدی محسوب میشد.
از مجلس سیزدهم تا گشایش مجلس چهاردهم
رضاشاه هنگامی برکنار شد که تدارکات برای انتخابات مجلس سیزدهم شکل گرفته بود و شاه جوان (محمدرضا پهلوی) ترجیح داد که در امور مجلس دخالتی نداشته باشد؛ او همچنین برای آن که کمی از آشوبها و درگیریهای ایجادشده بکاهد در حضور نمایندگان سوگند پادشاهی خورد، دانشکدهی الهیات را به دانشگاه تهران اضافه کرد و زندانیان سیاسی بسیاری را آزاد نمود. سابقاً در زمان پدرش رسم این بود که نخستوزیر منتخب شاه همراه با فرمان سلطنتی او به مجلس وارد میشد و رای اعتماد را کسب میکرد. ولی محمدرضا شاه اختیار مطلق را به مجلس داد تا خود نمایندگان، نخستوزیر را انتخاب کنند که این عمل را میتوان به نوعی حرکت سازشگرانه به شمار آورد که به نقل از آبراهامیان این مصالحه نیز دیری نپایید و با چهار دسته شدن مجلس سیزدهم آرامآرام مصالحه جای خود را به اختلاف داد. چهار گروه این مجلس عبارت بودند از:
- فراکسیون اتحاد ملی
- فراکسیون میهن
- فراکسیون آذربایجان
- فراکسیون عدالت
اندکی از این چهار گروه
در میان این چهار فراکسیون تنها نقطهای که وجود نداشت نقطهی اتصال بود. و مهمترین مشکل حاکم این بود که قانون اساسی در خصوص این که چه کسی باید ارتش را در دست داشته باشد چندان دقیق عمل نکرده بود. فراکسیون اتحاد ملی بزرگترین جناح مجلس بود ولی اکثریت نداشت و تنها نمایندگی برخی از اشراف را بر عهده داشت و بیشتر اعضای آن متشکل از حوزههای انتخاباتی نواحی آشوبزدهی قبیلهای استانهای مرکزی و غربی تحت حکومت نظامی بودند. رهبری این فراکسیون بر دوش مرتضی قلی خان بیات بود که سابقا عضویت گروه اعتدالیون را داشت که پیشتر در خلاصهای که از بخش اول کتاب ایران بین دو انقلاب در مجله کتابچی منتشر شد از این گروه صحبت کرده بودیم. فراکسیون میهن که ناراضیترین دسته نسبت به قانون اساسی بود از تجار و ملاکین مناطق جنوب و جنوب غربی تحت اشغال انگلیس به شمار میآمدند که هاشم ملک مدنی سخنگوی اصلی این گروه بود و این فراکسیون تا سالهای انتهایی سلطنت رضاشاه از خادمان او بوده و از متحدین انگلستان محسوب میشدند. فراکسیون آذربایجان رهبریاش بر عهدهی افرادی از اشراف قاجار بود که در راس آنها محمدولی فرمانفرما قرار داشت و چون این گروه با شاه و انگلیس زاویه داشتند «آماده بودند تا به شرط حمایت نکردن شورروی از یک انقلاب اجتماعی در ایران، با این کشور همکاری نزدیکی داشته باشد.» فراکسیون چهارم چنانچه گفته شد، فراکسیون عدالت بود که به نوعی نمایندهی روشنفکران نسل قدیم بودند و افراد آن از «دولتیان عالیرتبه، تکنوکراتها و روشنفکران قدیمی» تشکیل میشد و این عقیدهی واحد را داشتند که ارتش باید توسط غیرنظامیان اداره شود و در رابطه با امور خارجی طرفدار ورود ایالات متحده آمریکا به صحنهی سیاسی کشور بودند و سخنگوی اصلی آنها علی دشتی، ادیب و نویسندهی معروف بود که ما نیز پیشتر کتاب کاخ ابداع او را در مطلبی با عنوان «کاخ ابداع و قصر واژهها» در مجله کتابچی معرفی کرده بودیم.
انتخابات مجلس چهاردهم (آبان-بهمن ۱۳۲۲)
انتخابات مجلس چهاردهم طولانیترین، رقابتیترین و بنابراین بااهمیتترین انتخابات در ایران معاصر بود. مبارزات انتخاباتی که از خرداد ۱۳۲۲، شش ماه پیش از پایان مجلس سیزدهم آغاز شده بود، در برخی حوزهها تا روزهای نخست اردیبهشت ۱۳۲۲ یعنی سه ماه پس از گشایش مجلس چهاردهم ادامه داشت. در این انتخابات بیش از ۸۰۰ نامزد انتخاباتی بر سر ۱۳۶ کرسی رقابت میکردند.
کشور جان تازهای گرفته بود و احزاب مختلف برای راهیابی به مجلس با هم رقابت میکردند و شاه هم در انتصاب آنها دخالتی نداشت: با اینکه هم نخست وزیر و وزرا و هم خود شاه در نقاطی از کشور بیشترین نفوذ را اعمال میکردند ولی هیچ کدام به آن شکل نبود که بتوان گفت انتخابات را به انحصار خود در آورند. هرچند سفارت انگلستان هم به کنسولگریهای خود ابلاغ کرده بود که بهترین عناصر خود را تقویت کنند. تعداد احزاب گیجکننده بود و تا پایان انتخابات به نقل از یک منبع انگلیسی ۴۲ حزب وجود داشتند که البته پس از دو سال از آن اپیدمی حزبی اکثر این گروههای سیاسی ناپدید شدند و حزبهای باقیمانده به تعداد محدود زیر رسیدند:
- حزب توده
- حزب همرهان
- حزب ایران
- حزب عدالت
- حزب اتحاد ملی
- حزب وطن
بازگشت مصدق به کارزار سیاست
دکتر مصدق پس از مدتی غیبت در سال ۱۳۲۰ به عرصه سیاست آمد و با پشتیبانی «رهبران اصناف تهران و انجمنهای حرفهای» مبارزهی انتخاباتی خود را با مطرح کردن سه موضوع به جریان در آورد:
- ایران زمانی میتواند استقلال ملی خود را حفظ کند که سیاست خارجی گمراهکننده گذشته (که مصدق به آن موازنه مثبت میگفت) را دنبال نکند و سیاست بیطرفانهای (موازنه منفی) پیش گیرد.
- نیروهای مسلح از نظارت پادشاه خارج شده و به غیرنظامیان و مجلس واگذار شود.
- تاکید بر تغییر نظام انتخاباتی
حزبی که از دکتر مصدق حمایت میکرد حزب ایران بود که این حزب به نوعی «هوادار شکل معتدلی از سوسیالیسم فرانسوی» بود و هدف اصلیاش انقلاب علیه زمینداران بود. از دیگر افرادی که به دنیای سیاست ورودی مجدد داشت سیدضیاالدین طباطبائی بود که در شهریور ۱۳۲۲ پس از بازگشتش، حزب وطن (که چند ماه بعد به رعد امروز تغییر نام داد) را تاسیس کرد و انتشار روزنامه قدیمی رعد از سر گرفته شد. روزنامهای که صدای حزبش بود. سیدضیا در برنامهای که ارائه داد لغو همهی قوانین مغایر با روح مشروطیت، تشکیل شوراهای ایالت مطابق با قانون، ایجاد کمیتههای عشایری در وزارت کشور و … را گنجاند.
گشایش مجلس چهاردهم (بهمن-اسفند۱۳۲۲)
اضافه شدن ۶۰ نماینده جدید در مجلسی که ۱۲۶ تن عضو داشت ساختار سیاسی مجلس را نسبت به مجلس گذشته تغییر داد به نحوی که مجلس اکنون از ۷ فراکسیون تشکیل میشد؛ و فراکسیون سلطنتطلب اتحاد ملی در محاصرهی ۶ فراکسیون زیر قرار داشت:
- فراکسیون دموکرات
- فراکسیون میهن
- فراکسیون آزادی
- فراکسیون مستقل
- فراکسیون توده
- فراکسیون منفردین
طولی نکشید که مجلس چهاردهم به تریبونی علیه شاه تبدیل شد؛ مجلسی که اسعد بختیاری از فراکسیون دموکرات و مدنی از فراکسیون میهن رئیس و نائب رئیس آن بودند. نمایندگان، محمد مساعد را پس از ساعتها جلسه به عنوان نخستوزیر انتخاب کردند و مساعد در برنامه پیشنهادیاش دو تغییر عمده را وعده داد:
- بودجهی سالانهی نیروهای مسلح ماه به ماه پرداخت شود.
- نخستین هدف دولت اصلاح ارتش و قانونی ساختن شیوهی ادارهی آن باشد.
ولی دخالت نمایندگان در انتخاب ترکیب کابینه به حدی رسید که به نقل از مساعد نظیر آن در جایی دیده نمیشد و نهایتا مجبور به کنارهگیری شده و مرتضی بیات جانشین او شد. ولی دیری نپایید که دولت بیات هم سقوط کرد. فرد بعدی ابراهیم حکیمی ملقب به حکیمالملک بود که با دستیابی به یک اکثریت ضعیف میکوشید تا «حکومت ملی فراتر از سیاستبازیهای فرقهای» تشکیل دهد ولی هنگامی که برای گرفتن رای اعتماد به مجلس رفت با مخالفت جدی رو به رو شد:
اعضای فراکسیون آزادی به این دلیل که شمالیهای هیچ نمایندهای در کابینه ندارند با وی مخالفت کردند. منفردین هم با این استدلال که میبایست دولتمردی بی طرف برای آمادهسازی وزارت کشور جهت انتخابات آیندهی مجلس پانزدهم دعوت میشد از پشتیبانی وی دست کشیدند. همچنین اعضای فراکسیونهای میهن و دموکرات نیز با اعتراض به اینکه هیچیک از سخنگویان آنها عضو کابینه نیستند، در رایگیری شرکت نکردند.» اختلاف و تعدد آرا همچنان گریبانگیر آن روزهای کشور بود؛ در آذربایجان و کردستان زمزمههای جدایی میآمد و تحرکاتی نیز صورت گرفته بود و مردم تهران از اتفاقات نقاط تجزیهطلب خشمگین بودند.
مجلس چهاردهم به پایان کار خود نزدیک شده بود و رفت و برگشت حکیمی هم دردی از دولت دوا نکرد. بهمن ماه ۱۳۲۴ رسیده بود و نوبت قوام که بخت خود را برای نخستوزیری امتحان کند. نویسندهی کتاب ایران بین دو انقلاب شروع به کار دورهی قوام را با چهار امتیاز عمده برمیشمارد:
- شاه بدون ایجاد جنجال حقوقی و قانونی نمیتوانست او را برکنار کند.
- شورویها به او کاملا اعتماد داشتند.
- از پشتیبانی هواداران اشرافی خود در مناطق شمالی و حزب توده برخوردار بود.
- قوام و پشتیبانهای او به بیشتر وزارتخانههای اصلی را در اختیار داشتند.
قوام در اولین قدم خود به استقبال مشکل همیشگی نارسایی قانون اساسی نرفت و به سمت حل مشکل آذربایجان و معضل خارجی رفته و پس از سلسله جلساتی که با روسها داشت با آنها به توافق چهاربخشی زیر رسید:
- شورویها میبایست تا اواخر اردیبهشت همهی نیروهای خود را بیرون ببرند
- ایران شکایتهای خود را که به سازمان ملل تحویل داده بود را پس میگرفت
- ایران موظف شد مشکلات خود را با دولت محلی آذربایجان به شکل مسالمتآمیزی حل کند.
- تشکیل یک شرکت نفتی با همکاری ایران و شوروی
پس از این توافقاتی که با روسها صورت گرفت پر واضح بود که نقش انگلیسیها در کشور کمرنگتر و کمرنگتر شود. قوام، سیدضیا و چند تن دیگر از سیاستمداران طرفدار انگلیس را دستگیر و زندانی کرد و به گزارش سفارت انگلیس، تجار وابسته به آن آرامآرام به بهانههایی ایران را ترک کردند. در موازات این اعمال زندانیان سیاسی حزب توده آزاد میشدند و فضا برای جناح چپ بازتر میشد تا حدی که خود قوام نیز حزبی با نام دموکرات تشکیل داد و خود را به جناح چپ نزدیکتر کرد و کار تا جایی پیش رفت که بدون مشورت شاه کابینهای ائتلافی متشکل از احزاب دموکرات، توده و ایران تشکیل داد. و این مایلشدن به سمت روسها، مخالفتهای دول غربی را افزایش داد. تا جایی که یکی از دولتمردان غربی دربارهی حکام ایران اینچنین بیان میکند:
این واقعیت که ایرانیان طعمهی مورد علاقهی استالین هستند، مایهی تاسف است. آنان بیصداقت، سخنچین، بی انضباط، ناتوان از اتحاد و بیبرنامه هستند.
با بیشتر شدن این فشارها عرصه بر قوام تنگ شد و بالاجبار وزرای وابسته به حزب توده را برکنار، زندانیان سیاسی را آزاد و افراد ضدکمونیست را به سمتهای مهمی منصوب کرد. ولی تمامی اینها از جدلی که میان او و شاه که هرچه میگذشت بیشتر میشد نتوانست جلوگیری کند.
مجلس پانزدهم
انتخابات مجلس پانزدهم در حالی آغاز شد که قوام از برگ برندههایی که پیشتر ذکر کردیم تقریبا چیزی در اختیار نداشت و از طرف دیگر سیاههای از مخالفین در مقابل خودش میدید ولی انتخابات را به نوعی مهندسی کرد و در نتیجه دموکراتها همهی دوازده کرسی تهران را به دست آوردند و با أغاز به کار مجلس اکثریت در اختیار حزب دموکرات بود. (با کسب مجموعا ۸۰ کرسی در تهران، گیلان، مازندران، خراسان و کرمان) ولی اختلافات درون حزبی که در ادامه به وجود آمد مانع تصویب بسیاری از طرحهای پیشنهادی قوام، برای مثال پیشنهاد دادن امتیاز نفت شمال به شوروی شد. در آیندهای نزدیک قوام کنار میرود و پس از خروج او فرصت برای شاه مهیا میشود تا به آرامی خود را به مرکز صحنهی سیاست نزدیک کند.
او (شاه) تا سال ۱۳۲۶ خود را پادشاه مشروطه نشان میداد که سلطنت میکند نه حکومت، هرچند در پشت صحنه ارتش را اداره میکرد و اغلب در تضعیف یا تقویت وزرا نیز دخالت داشت. اما در سال ۱۳۲۷ آشکارا در سیاست مداخله میکرد و به عزل و نصب نه تنها وزرا بلکه نخستوزیران نیز میپرداخت.
که البته این قدرت شاه به نقل از آبراهامیان دو علت اصلی داشت:
- گسترش فزایندهی نیروهای مسلح
- توازن نیروها در مجلس پانزدهم
اتفاقاتی مانند سوءقصدی که در بهمن ماه سال ۱۳۲۷ به جان شاه شد فرصت خوبی را برای سرکوب مخالفانش به او داد و در کشور حکومت نظامی اعلام کرد. سوءقصدکننده به گفتهی شاه به توطئهگران کمونیستی-مذهبی وابستگی داشت و این کارنامه برای شاه دستمایهای را فراهم آورد که حزب توده را غیرقانونی اعلام کند. همچنین قانون مطبوعات دربارهی انتقادکنندگان از اعضای خانوادهی سلطنتی سختگیرانهتر و فرصت برای تمامیتخواهی شاه مهیا شد.
مجلس شانزدهم
هم چنان که نیمهی نخست دورهی مجلس پانزدهم به مبارزهی قدرت میان قوام و شاه مسئلهی امتیاز نفت شورروی اختصاص یافته بود؛ روزهای آغازین مجلس شانزدهم نیز با کشمکش قانونی بین مصدق و شاه و بحران شرکت نفت سپری شد.
این اختلاقات که ابتدا بین سیاسیون بود در سال ۱۳۲۸ راه خود را به محافل مردمی هم باز کرد و به نوعی باعث خدشهدار شدن چهرهی شاه شد. محمدرضا پهلوی بیش از پیش به ایالات متحده علاقهمند شده بود و تدارکات سفرش را به آن جا مهیا میکرد که یک روز قبل از رفتنش جمعیتی متشکل از سیاسیون، دانشجویان و بازاریها به رهبری دکتر مصدق وارد محوطه کاخ شدند و به نبود انتخابات آزاد اعتراض کردند و این تجمع اعتراضی کارگر افتاد؛ و دربار سلطنتی وعده داد که «بینظمی انتخاباتی» را به زودی پایان دهد. در دل این نارضایتیها «جبهه ملی» تشکیل شد و در اولین بیانیه خود، خواستههایش را در سه اصل کلی مطرح کرد:
- برگزاری انتخابات درست
- آزادی مطبوعات
- لغو حکومت نظامی
مصدق به عنوان دبیرکل این حزب برگزیده شده بود ولی هدف اصلیاش نه رسیدن به امتیازهای درون حزبی و تنها زبان حزب خود بودن بلکه «صدای ملت بودن» بود. در ادامهی راه جبههی ملی جناحهای متفاوتی به آن پیوستند که به تقریب خوبی عام مردم را در بر میگرفت. از طبقهی متوسط سنتی که شامل تاجران خردهپا، روحانیون و بزرگان اصناف بودند تا طبقه متوسط جدید که در گرو روشنفکران و افراد متخصص بود. این حزب پس از گردآوری نیروهای مختلف اقدام به شرکت با تمام قوا در انتخابات مجلس شانزدهم کرد و به هنگام آغاز به کار این مجلس در بهمن ماه ۱۳۲۸ علی منصور به عنوان نخستوزیر انتخاب شد. ولی در آن فضای آشفتهی معضلات نفتی مجبور به کنارهگیری زودهنگام شده و شاه، رزمآرا را به عنوان نخستوزیر منصوب کرد. اقدامات اولیه رزمآرا به مذاق اعضای حزب توده خوش نیامد و اعلام کردند که رزمآرا قصد دارد نوعی «دیکتاتوری نظامی» به وجود آورد. انتقادات علیه رزمآرا ادامه داشت تا نهایتا توسط گروه فدائیان اسلام به رهبری مجتبی نوابصفوی کشته شد.
کشمکشهای شاه و نخستوزیر
سال ۱۳۳۰ نوبت به دکتر مصدق رسید تا به عنوان نخستوزیر ایران کار خودش را آغاز کند. او به نقل از نویسندهی کتاب «ایران بین دو انقلاب» ترکیب کابینهی خود را محافظهکارانه انتخاب کرد.
او هشت پست وزارت، از جمله وزارت مهم کشور و امورخارجه را به دولتیان عالیرتبهی هوادار جبههی ملی واگذار کرد. ولی چهار پست دیگر، از جمله وزارت جنگ را در اختیار افراد طرفدار دربار قرار داد.
مصدق در ابتدای کار خود به سراغ مسئله نفت رفت و کمیتهای به خوزستان فرستاد تا تاسیسات نفتی را تحویل بگیرند؛ هرچند با تهدید شرکت نفت رو به رو شد که کارمندانش را اخراج خواهد کرد و نفت فروختهشده از ایران در بازارهای جهانی به فروش نخواهد رسید ولی مصدق در عمل خود ثابتقدم ماند. اختلافات بین مصدق و شاه روز به روز افزایش مییافت و اوج آن در مجلس هفدهم بود که شاه فرد موردنظر مصدق برای وزارت جنگ را تایید نکرد و مصدق شاه را به دخالت بیش از حد متهم کرد و از سمت خود استعفا داد که واکنش گستردهی مردم را در پی داشت و باعث ایجاد ناآرامیهایی در تیرماه ۱۳۳۱ شد. شاه ابتدا به زور متوسل شد ولی با پیدا شدن نافرمانیهایی در ارتش، از مصدق درخواست کرد تا دولتی جدید تشکیل دهد. که این پیروزی با عنوان «۳۰ تیر» در تاریخ ایران ماندگار شد. مصدق پیروزی خود را با حملهّهای شدید علیه شاه، ارتش، اشراف زمیندار، مجالس سنا و شورای ملی دنبال کرد. او سلطنتطلبان را از کابینه اخراج کرد، خودش کفیل وزرات جنگ شد، سی تیر را روز قیام «مقدس ملی و قربانیان این روز را شهدای ملی اعلام کرد. زمینهای رضاشاه را به دولت بازگرداند؛ بخشی از بودجهی دربار را قطع کرد و به وزارت بهداری داد؛ بنیادّهای خیریهی سلطنتی را در نظارت دولت درآورد.» دکتر مصدق خدمات ارزندهای را نظیر ملی کردن شرکت نفت ایران و انگلیس، باز پسگیری شیلات دریای خزر از شورویها و ایران را در مسیر دموکراسی و جمهوریخواهی انداختن به کشور داشت ولی به نقل از آبراهامیان، مصدق برای خشنود ساختن نیروهای سنتی اقداماتی انجام داد که چندان موافق روحیات خود او نیز نبود؛ فعالیت پیروان کسروی را محدود کرد و یک قانون انتخاباتی جدید تصویب کرد که زنان همچنان از حق رای محروم بودند. و زمانی که از مجلس درخواست کرد که اختیارات فوقالعادهاش را برای یک سال دیگر نیز تمدید کند درگیریها بین جناحهای سنتی و جدید جبهه ملی افزایش یافت تا آنجایی که کاشانی این اختیارات را دیکتاتوری خواند و در همین زمان که مصدق به آرامی طرفداران سنتی خود را از دست میداد نظامیهای سلطنتطلب نیز به فکر طراحی کودتا بودند و با گسترش شبکههای مخفی به دولت مصدق حمله میکردند و زمینه برای ساقط کردن دکتر مصدق از نخستوزیری آماده بود. شاه نیز ابتدا به سواحل خزر و سپس به بغداد رفت و ارتش نیز به کودتا دست زد و مصدق از صحنهی سیاسی کنار رفت.
شگفتیآور نیست که ارتش از این فرصت برای سرکوبی خود مصدق استفاده کرد. در ۲۸ مرداد که تودهای ها در نتیجهی پشت کردن مصدق به آنها صحنه را ترک کرده بودند. زاهدی با فرماندهی ۳۵ تانک شرمن اقامتگاه نخستوزیر را محاصره و پس از نه ساعت درگیری مصدق را بازداشت کرد.
حال فرصت آن بود که شاه به کشور بازگردد؛ و به لطف نیروهای مسلح که حزب توده و جبههی ملی را سرکوب و متلاشی کرده بودند در فضای سیاسی آرام و بدون هیچ مخالفت سازمانیافته حکومت کند. در این مطلب خلاصه کتاب بارها از حزب توده نام بردیم و اندکی از اتفاقاتی که حول آن میچرخید دانستیم ولی بهطور جدی وارد بحث این حزب نشدیم زیرا آبراهامیان قسمت عمدهای از این بخش کتاب را به حزب توده، افراد و پایگاههای طبقاتی و قومیاش اختصاص داده بود که ما نیز به فراخور اهمیت این موضوع ان را نیازمند بررسی دقیق و جامع دانستیم که در مطلبی با عنوان «حزب توده در کتاب ایران بین دو انقلاب» به شکل مفصلی به آن پرداختیم.