شوالیه خانم!
«سه دختر حوا» پانزدهمین اثر الیف شافاک است که توسط نشر نون به چاپ رسیده است. او در استراسبورگ فرانسه از والدینی ترک و بریتانیایی به دنیا آمد و پس از طلاق والدین، به همراه مادرش به ترکیه بازگشت. او در سال ۱۹۹۸ با رمان «پنهان» برنده جایزه رومی شد؛ جایزهای که به بهترین اثر ادبیات عرفانی ترکیه تعلق میگیرد. او نشان شوالیه را، که از مدالهای فرهنگی کشور فرانسه است، دریافت کرده و بارها به فهرست نهایی و اولیهی جوایز جهانی، از جمله جایزهی ادبیات داستانی زنان اورنج، جایزه دستاوردهای زنان آسیایی، جایزه مهم ایمپک دوبلین، ادبیات داستانی مستقل بریتانیا، جایزه بینالمللی روزنامهنگاری و… راه پیدا کردهاست. بهخاطر اشاره به نسلکشی ارمنیان در رمان دومش به نام «ناپاکزادهی استانبول» از سوی دادگاههای ترکیه به جرم اهانت به ترک بودن متهم شد. پرونده او در ژوئن ۲۰۰۶ بسته شد ولی در ژوئیه همان سال بازگشوده و وی با احتمال سه سال زندان روبهرو شد. مترجم و ناشر او هم با همین تعداد سال حبس روبرو شدند. در ۲۱ سپتامبر ۲۰۰۶ بخاطر کمبود مدرک پرونده او از نو بسته شد.
شافاک این روزها نامی آشنا برای مخاطبان ادبیات در سراسر دنیا است و نقش بسزایی در شناساندن ادبیات ترکیه به جهانیان داشته است. او در مصحابهای درمورد دختران حوا گفته:
سال ها پیش از اینکه تصمیم بگیرم این داستان را بنویسم، در ذهنم چیزی بود که نمیشد بدون نوشتن آن را بیان کرد. شاید خیلی چیزها الهامبخشم بودند اما بیشتر از همه دنیای اطرافم و زندگی زنان مسلمان باعث شد ایدهی نوشتن این کتاب ایجاد شود. متاسفانه در کشورهایی مانند ترکیه صدای زنان شنیده نمیشود و من خواستم این صدا را به گوش مردم جهان برسانم. در کل میخواستم کتابی بنویسم که زنان نقشی محوری در آن داشته باشند. اول فکر میکردم این سه دختر قهرمان، دارای شخصیتهای متفاوتی هستند. اما بعد سعی کردم سه صحنهی متفاوت برای رمان تعریف کنم که قابل انعطاف باشد و در حقیقت صحنهی زندگی این سه قهرمان قابل تغییر، و قابل تبدیل به یکدیگر، شود. خیلی روی صحنههای مربوط به آکسفورد کار کردم چون نمیتوانستم این صحنههای متفاوت را در جامعه ترکیه تعریف کنم. در آکسفورد از قرن سیزدهم مردم از کتابخانه حمایت مالی میکنند؛ اما این شرایط در ترکیه وجود نداشت. اگر بخواهیم صحنههای رمان را با عباراتی سمبلیک بیان کنیم، باید بگوییم که دو صحنهی متفاوت از خاطره و فراموشی داشتیم.
دختران حوا
- آنچه ما داریم کاروان عشق است. کاروان به هرسو که برود ما به همان سو میرویم. مستقر نشو، دلسرد نشو، فکر نکن که همهچیز را میدانی و به همهجا رسیدهای. به هیچ گروه، هویت، جماعت و هیچ قومی وابسته نشو. همه اشتباه میکنند و متعجبت خواهند کرد. تو تنها باش. تک و تنها. نه برای ماندن که برای رفتن. فقط رفتن…
- اینکه ورای وجود خودت به یک نفر وابسته باشی مانند اسارتی دیوانهوار است و اگر بیش از حد خودت را به عشق یا باور پایبند کنی، همهچیز به خودخواهی تبدیل میشود.
اینها تکههایی است از پازل بزرگ الیف شافاک که در قالب رمان «سه دختر حوا» به رشته تحریر درآمده است. سه دختر حوا داستان زندگی زنی است که میان عشق و باورهایش قرار گرفته است. باورهایی که نمیداند کدامشان درست و کدامشان غلط است. جست و جوی او برای درک مفهوم زندگی و عشق، او را به ورطههای تازه و ماجراهای گوناگون می کشاند. ما در عصر دوگانگی زندگی میکنیم. اختلافات ما در دو چیز خلاصه میشود؛ ایمان و شک. ما به هر دوی آنها نیاز داریم. مقداری ایمان و مقداری شک تا همدیگر را به چالش بکشند. این رمان فراتر از دوگانگیها سعی میکند درباره دو چیز حرف بزند که همان ایمان و شک است. دختران حوا درمورد سه دختر مسلمان در آکسفورد است که الیف شافاک از آنها به عنوان سه سمبل «ایمان، گناه و تردید» استفاده کرده است. شافاک خود درباره این رمان میگوید:
سوالی که در جستجوی آن بودم، این است که چگونه سه زن با روحیه های متفاوت، مانند سه خواهر در کنار یکدیگر زندگی میکنند؟
موضوع خداشناسی و اعتقادات و باورهای این سه دختر که هر یک در خانواده، طبقه و کشوری متفاوت زیستهاند، پیرنگ داستان را تشکیل داده است. رمان در چهار قسمت و ۴۴۸ صفحه به جنبههای مختلف روانشناختی و جامعهشناختی زندگی این سه نفر میپردازد. داستان در استانبول و آکسفورد پیش میرود و اگرچه زمان آن از عصر تا نیمهشب یک مهمانی در شهر استانبول رخ میدهد، اما رفت و برگشتهای مکرّر بین گذشته و حال، موجب بسط ماجرا و ارائهی توضیحات تکمیلی در خصوص وقایع و شخصیتها به خواننده شده است. این رفت و برگشتها طیفی از سال ۱۹۸۰ تا ۲۰۱۶ میلادی را در برمیگیرد. شافاک در این کتاب به سراغ فلسفه رفته است؛ آن هم در دانشگاه آکسفورد و در کلاس پرفسور آزور که بیشک به «انجمن شاعران مرده» -با بازی ماندگار رابین ویلیامز- بی شباهت نیست. پرفسور آزور، یکی از شخصیتهای محوری و تاثیرگذار کتاب، شکلگیری باور به خداوند را ساختهی دست انسان در طی تاریخ میداند:
شواهد باستانشناسی نشون دادن که انسان طی هزاران سال خدایان متعددی رو می پرستیده؛ مثل درخت، جانور، نیروی طبیعی یا حتی یک انسان دیگر! بعد یکدفعه در مسیر تاریخ تخیلات دیگهای ظهور کرد. ذهنیت انسان از مفهوم خدا که یک چیز ملموس بود، به مفهوم خدا که فقط یک واژه بود، تغییر کرد.
تردید تا کجا؟
پری یکی از دختران حوا است که داستان حول محور شخصیت او و اتفاقاتی که برای او میافتد شکل میگیرد. زنی که میان جدال باورها و اعتقاداتش با عشق قرار گرفته و نمیداند چگونه راه درست را انتخاب کند. او نه فقط در جهان کتاب زندگی میکند بلکه در وجود دختران زیادی تجسم مییابد. دختر خانواده نعلبنداوغلو در خانوادهای بزرگ میشود که خود بحران اعتقادی بزرگی دارد و چهار ایدئولوژی مختلف را در خود جای داده است؛ مادری به شدت معتقد به اسلام و تا حد زیادی خرافاتی، پدری به شدت بیخیال و ماتریالیست، امید خانواده که سوسیالیست است و درنهایت دیگر پسر خانواده، هاکان، که تقریبا نماد ایدئولوژِ فاشیست در خانواده است. پری نه فقط دختر خانواده نعلبنداوغلو است بلکه میتواند نماد ترکیهای باشد که در آن زمان هنوز هویت خود را نیافته بود و حتی در مقیاسی بزرگتر، نماد کشورهای کمتر توسعه یافته. جست و جوی پری برای درک مفهوم زندگی و عشق او را به ورطههای تازه و ماجراهای گوناگون میکشاند. او عاشق یکی از استادهایش می شود و در خلال این عشق و عاشقی، داستانها و پرسشهای متعددی برای این دخترِ ترک پیش می آید. پری در متن این اتفاقات بایدهایی را نادیده میگیرد و به سراغ نبایدها میرود.
یاور همیشه مومن
مونا، یک مسلمان مصری-آمریکایی است. به اعتقاداتش پایبند است، نماز میخواند، از الکل پرهیز میکند، به اختیار خود حجاب را برگزیده است، در فعالیتهای اجتماعی شرکت میکند و دغدغهی این را دارد که چرا وجهه بدی از اسلام در جهان به نمایش گذاشته میشود. تاحدودی از شیرین بدش میآید اما او تاکید دارد که به دینداری دیگران کاری ندارد، یک فمینیست است، و به موسیقی هیپهاپ علاقهمند است! جمعی از نقیضین است که حودر یک شخصیت جمع شدهاند.
گناهکار
شیرین دانشجوی ایرانی، جسور و سرکش آکسفورد است که هنگام ورود پری و پدر و مادرش به دانشگاه، مأموریت دارد که آنها را با فضای دانشگاه و اطراف آنجا آشنا کند:
… «خوشبختم، آن طوری که شنیدم شما ترک هستید. من هم در تهران به دنیا آمدم؛ اما دیگر هیچوقت به آنجا برنگشتیم.»
و طوری دستش را تکان داد که انگار ایران در گوشهای از قلبش وجود دارد و منتظر اوست…
و در جای دیگر از زبان همین دختر در پاسخ به پرسش پری ترکتبار مبنی بر اینکه اگر از تو بپرسند مملکت و سرزمینت کجاست تو چه میگویی میخوانیم:
مملکت انسان جایی است که مادر مادرش در آنجا به دنیا آمده باشد.
و در ادامه به جمله دیگری میرسیم که اگر چه صرفاً شامل تهران و نه تمام ایران میشود، اما برای خواننده ایرانی رمان نکته آشنای دیگری است:
میدانی در ایران به قبرستان چه میگویند؟ «بهشت زهرا» اسم خیلی باابهتی است. این طور نیست؟ به نظر من هم باید اسم تمام قبرستانها بهشت باشد.
در بخشی از داستان، وقتی پری مشغول چیدن وسایل و کتابهایش در اتاق جدید میشود میخوانیم که یکی از این کتابها «بوف کور» اثر «صادق هدایت» است. جای دیگر وقتی نویسنده مشغول توصیف اتاق شیرین در خوابگاه است که پری برای اولین بار وارد آن شده، میخوانیم که عکس بزرگ یک شاعر برجسته ایرانی به نام «فروغ فرخزاد» و قابی طلایی کپی یکی از مینیاتورهای ایرانی روی دیوار اتاق به چشم میخورد. پری به کتاب و کتابخوانی بسیار علاقهمند است و در آکسفورد به یک کتابفروشی راه پیدا میکند:
از کتابفروشی که بیرون میآمد در گوشهای کتاب مورد علاقه پدرش، یعنی «رباعیات خیام» را دید و نتوانست این چاپ قدیمی و مصور را نخرد.
تجاوز، تجاوز است
شافاک در این کتاب به جنبههای مختلف تجاوز اشاره دارد. از جمله شکل فیزیکی آن، که در بخشهای مختلفی به آن اشاره میکند؛ مثل زمان کودکی پری که نزدیک بود با این حادثه روبهرو شود یا زمانی که کیفش را دزده بودند؛ اما روح برادر دوقلویش هربار برای نجاتش آمده بود. یا شکل دیگری از آن مثل تجاوز به حریم خصوصی افراد، جایی که دیگران در مهمانی استانبولی با سوالهایشان درمورد موضوعی که او نمیخواهد چیزی از آن بیاد بیاورد، به روح و روان او حمله میکنند. درواقع شافاک به این موضوع اشاره دارد که تجاوز به هر شکلی که باشد، تجاوز است و به قربانی آسیب میزند. اما نکتهی دیگری که مطرح است این است که او تمام این چیزهای بد را درمورد فرهنگ و کشور خود بیان میکند؛ یا چیزهای دیگری مثل خرافهپرستی. البته در بسیاری موارد مثل گرفتن تست باکرگی و… حق با شافاک است. بهعلاوه او در این کتاب به زندگی طبقه بوژوا نیز پرداخته است؛ مثل صفحه ۱۸۷ کتاب که درمورد مهمانی و دموکراسی حاکم بر آن حرف میزند.
ترکیه یا ایران؟!
نویسنده در این کتاب رویکردی اجتماعی و فرهنگی را پیش گرفته است و مسائل و محدودیتهایی را که زنان امروزی کشورهای در حال توسعه، و در این مورد خاص ترکیه را به تصویر کشیده است، از تفاوت نسلها میگوید و مشکلاتی که در یک خانواده پیش میآیند. به واکاوی جنبههای مختلف روانشناختی و جامعهشناختی زندگی هر سه دختر میپردازد و همزیستی این سه دختر مسلمان، گناهکار، مردد و معتقد نگاهی ویژه میاندازد. اما مهمتر از همه چیز ارتباطی است که مخاطب ایرانی با کتاب برقرار خواهد کرد زیرا همواره موضوعات مختلف تاریخی، جغرافیایی، سیاسی و… دو کشور ایران و ترکیه را به یکدیگر پیوند داده است. در سالهای اخیر تقابل سنت و مدرنیته هم در دستهی همین موضوعات قرار گرفته است که در حوزه ادبیات این دو کشور نیز رسوخ کرده و این موضوع در اثر شافاک نیز مشهود است و باعث همذات پنداری مخاطب ایرانی با این کتاب میشود. اما درنهایت باید همانگونه که پرفسور آزور گفت مسائل را بدون تعصب پیگیری و واکاوی کنیم تا تفاوت بین انتخاب و مخالفت، خوب و بد، زشت و زیبا برایمان آشکار شود!