ما انسانها هر روز به سر کار میرویم و زندگی یکنواختی را تجربه میکنیم. اگر کمی اوضاع مالی مان خراب باشد یا به جای طبقهی ثروتمندان، در دستهی کارگران قرار داشته باشیم، همه چیز برایمان زیر سوال میرود و به موجودیت خودمان شک میکنیم. گاهی از این دنیا ناامید میشویم و گاهی «به خودکشی» فکر میکنیم. کتاب «افسانهی سیزیف» نوشتهی «آلبر کامو» میتواند نسخهای شفابخش برای همهی کسانی باشد که در زندگی ناامید شدهاند و آن را کاملا پوچ میبینند. البته اگر تصور میکنید که آلبر کامو زندگی پس از مرگ را به شما توصیه میکند و قصد دارد با چند شعار، شما را از پوچی گرایی نجات دهد، سخت در اشتباه هستید.
آلبر کامو نویسندهای فیلسوف و متفاوت است که «پوچیگرایی» را به مثابه یک آبنبات شیرین توصیف میکند. آب نباتی که میتواند به شما در هضم دنیای اطرافتان کمک کند. از همین ابتدا باید بگوییم که او با شما کاملا هم عقیده است. اگر احساس میکنید که این دنیا «پوچ» است، شما «پوچ» هستید و کاری که انجام میدهید نیز کاملا «پوچ» است، آلبر کامو شما را تایید میکند. او نیز معتقد است که این دنیا پر از «قهرمانهای پوچ» هستند که سرنوشتشان در دست خودشان قرار دارد.
در واقع، او انقلابی در تفکر اگزیستانسیالیستی برپا میکند و به جای اینکه شما را به تنفر، کینهتوزی و خودکشی تشویق کند، با دلیل و برهان کمابیش متقاعد کننده، شما را نسبت به «پوچ بودن زندگی خود» علاقه مند میکند. اما چگونه این کار را انجام میدهد؟ استدلالهای متفاوت او و افسانهی سیزیف دست به دست هم میدهند تا یک دیدگاه واگرایانه و جدید از زندگی، به عنوان یک پوچ بزرگ دوستداشتنی مطرح شود. اما قبل از اینکه بیشتر راجع به این کتاب جالب صحبت کنیم، بیایید راجع به خود آلبر کامو، اطلاعاتی به دست بیاوریم.
اسطوره سیزیف
آلبر کامو
آلبر کامو نویسندهی فرانسوی است که در سال ۱۹۱۳ به دنیا آمد و در سال ۱۹۶۰ در یک سانحهی تصادف جان خود را از دست داد. او روزنامهنگار و نویسندهای فیلسوف بود که به خاطر قلم متفاوت و نظریههای خاص خود، برندهی جایزهی نوبل ادبی شد. از آثار او میتوان به رمان بیگانه، طاعون، سقوط، مرگ خوش، نمایشنامهی کالیگولا، مرثیهای برای راهبه، سوءتفاهم، حکومت نظامی، تسخیر شدگان و مقالاتی نظیر پشت و رو، انسان طاغی، وقایعنامهی الجزایر و مقالهی جنجالی افسانهی سیزیف اشاره کرد.
بیانی جدید از داستان سیزیف
نویسندههای زیادی هستند که افسانهی یونانی سیزیفوس را بیان کردهاند. اما کامو داستان را با برجسته کردن روایتی خاص بازگو میکند و آن را به قول ژاک دریدا، واگرا میکند. او داستان را به گونهای تعریف میکند که برای استدلال او قابل بحث باشد. بدین ترتیب، او مبارزهی اصلی سیزیف را برای مقابله با ناامیدی از وضعیت خود بیان میکند. یعنی اینکه او مجبور میشود سنگی را به بالای یک کوه ببرد و سپس آن را پایین بیندازد و دوباره از اول، آن را به نوک قله حمل کند.
او این کار را هر روز در تاریکی جهان زیرین، جدا از دنیای طبیعی انجام میدهد که به او آسایش و آرامش میبخشد. کامو از طریق این تمثیل سوالاتی را در مورد عشق و هدف عاشقانه، دین و زندگی پس از مرگ، کار و زحمت، ذات، معنی زندگی و هدف آن مطرح میکند. تمام این سوالها در یک روایت ناامیدکننده و ناخوشایند از زندگی انسان مطرح شده است. دیدگاههای کامو در مورد سرنوشت از پیش تعیین شده یا زندگی پس از مرگ کاملاً ناامیدکننده است به طوری که او حتی از فرانتس کافکا، انتقاد میکند که اجازه میدهد امید در شکاف داستانهای کوتاهش رخنه کند.
کامو با استدلالهای خود جایگاهش را در پستمدرنیسم به عنوان پدر پوچگرایی و مدافع درخشان اگزیستانسیالیسم به دست آورده است. قهرمان استدلالهای او برداشتی بینظیر از «ابرامنش» و استدلالهای ضد قهرمانانهی نیچه هستند. کامو در مورد شجاعت و مقاومت انسان در اوج ناامیدی حرفهای مختلفی میزند. افسانهی سیزیف همچنین مفهوم «تئاتر ابزورد» را به ژانر ادبیات اضافه کرد. مضمون پوچی در نمایش عمدتا در بخش مجازات سیزیف نشان داده میشود که به خاطر دزدیدن راز خدایان، از او خواسته میشود یک تکهسنگ عظیم را به بالای کوه ببرد و سپس آن را به سمت زمین رها کند. سیزیف برای انجام وظیفه تا ابد و فراتر از آن مجازات میشود. از این رو، این فرایندی است که فایدهای ندارد و ثمری نخواهد داشت، بنابراین این کار پوچ یا بیمعنی تلقی میشود.
سیزیف، یک قهرمان پوچ
مقاله با مقدمهای از سیزیف آغاز میشود. خدایان باستانی اسطورهای مجازات وحشتناکی برای سیزیفوس در نظر گرفتهاند که کمی پیش آن را مطرح کردیم. هومر، شاعر و حماسهسرای دورهی کلاسیک، سیزیف را به عنوان انسانی باهوش معرفی میکند. نویسندهای دیگر او را به عنوان یک سارق معمولی نشان میدهد که به خاطر ولع بیش از حد به علم و دانش الهی، راز خدایان را میدزدد. اما از نظر کامو، دو دیدگاه قبلی با واقعیت ماجرا سازگاری ندارد.
او راجع به برتری خدایان تا مرگ و حتی بعد از آن صحبت میکند. بیاحترامی سیزیف به کسانی که او را مجازات میکنند و همچنین انتخاب عجیب خدایان در تنبیه سیزیف، او را به یک قهرمان پوچ برای کامو تبدیل میکند. زندگی او در حقیقت نشاندهندهی واقعیت زندگی بشر است. عدم باور به مفهوم مرگ و میر برای انسانها و اشتیاق مطلق و بی حد و حصر برای زندگی، انگیزهی واقعی در تشکیل «استدلال پوچ» است. این تلاش بیهوده برای هل دادن سنگ به بالای تپه با زبان شاعرانهای توصیف شده است که هدف آن صرفا انجام یک کار بیهوده و بیمعنی است که به او شادی میبخشد.
از نظر کامو، آنچه در داستان سیزیف غالباً نادیده گرفته میشود هدف خدایان از تعیین چنین مجازاتی است. سیزیف با تلاش برای غلتاندن سنگ به نوک قله، احساس میکند به پایان مجازات نزدیک میشود و وقتی که آن را به نوک کوه میرساند، فقط برای لحظهای تصور میکند که تنبیه او به سر رسیده است. اما دوباره که سنگ به پایین قله سقوط میکند، دوباره باید این کار عبث را انجام دهد. خدایان از تعیین این تنبیه و مجازات انتظار داشتند که سیزیف به آنها توجه بیشتری نشان دهد، ولی سیزیف توجه چندانی به خدایان ندارد. کامو نیز مانند او، همین نگاه را به خدایان دارد.
او آن لحظهی شکوه و جلال کوتاه و گذرا (زمانی که سنگ به نوک قله میرسد) را با دقت بررسی میکند. او در حقیقت، کار سیزیفوس را با کارهای روزمرهی بخش عمدهای از جمعیت جهان مدرن مقایسه میکند. میلیونها کارگر هر روز به سرکار میروند و امید پوچی را در سر خود میپرورانند. اینکه سنگ را بالاخره به قله برسانند و مجازات آنها تمام شود. اما درست همانطور که سیزیف محکوم شده است، هرگز پیشرفت نمیکنند. میلیونها کارگر در این دنیا وجود دارند که نباید امیدی به پایان مجازات «الهی!» خود داشته باشند و فردای آن روز باید از خواب برخیزند و دقیقاً همان کار را انجام دهند. یک کارگر هر روز با هدف مجازات الهی خودش روبهرو میشود. مجازاتی که جز «انجام کاری عبث و طاقتفرسا» چیز دیگری برایش به ارمغان نمیآورد. اما همین شادی اندک و لحظهای است که کارگر را به پس زدن خدایان وامیدارد.
کامو ابعاد مقایسهی خود را کاهش میدهد و به جای مقایسهی سیزیف با کارگران، او را با ادیپ مقایسه میکند. نزاعی که بین سیزیف و خدایان شکل گرفته است، در حقیقت تشنگی او در کسب خرد را نشان میدهد. همین خرد هم او را به سعادت میرساند. ادیپ، یکی دیگر از چهرههای تراژدی افسانهای است که به کامو در گسترش استدلالش کمک میکند. او با این مقایسه، به این نتیجه میرسد که انسان تنها با خرد حاصل از تجربه میتواند در مقابل این بیهودگیها و پوچیها مقابله به مثل کند.
خوشبختی در پوچی پنهان شده است
از نظر کامو، پوچی در حقیقت محل خوشبختی است. اگر بتوانید در قلمرو پوچیها خوشبختی را پیدا کنید، میتوانید دروازههای سرنوشت خود را باز کرده و کلیدش را در جیب خودتان بگذارید. اگر بتوانید از پوچی، چیزی بسازید که برایتان سعادت و خوشبختی به ارمغان میآورد، میتوانید سرنوشت را از خدایان بدزدید و آن را در دستان فانی خود بگیرید. در آن لحظهی کوتاه که سنگ در نوک قله بیحرکت میماند، سیزیف از زحمت خود خرسند میشود.
این شادی به او کنترل مجدد سرنوشت خود را میدهد. وقتی سیزیف به پایین قله میرود تا سنگ را به بالای کوه بیاورد، تلاش میکند تا به آن شادی برسد. او عروسک دست خدایان نیست و این وقایع توسط خدایان ساخته نشده است. تصمیمات او، تصمیم شخصی خودش بود و بنابراین سرنوشت او همیشه در دست خودش قرار داشته است. سرانجام، سیزیف، گویی که انگشتش را به بینی بچسباند و برای خدایان شکلکی دربیاورد، مجددا نافرمانی خودش را تکرار میکند و آنها نمیتوانند کاری در این مورد انجام دهند.
بنابراین وقتی سیزیف به پایین کوه رسید، کامو مردی را نمیبیند که از ترس خدایان در حال انجام مجازات خودش است. او مردی را میبیند که خوشحال است، زیرا مجازات او مبارزه ای است که منجر به رضایتش شده است. پس قطعاً مجازات محسوب نمیشود. کامو معتقد است که زندگی ذاتا بی معنی و پوچ است. این ممکن است خواننده را در درک عمل «افزایش خرد» به اشتباه بیندازد و او «یادگیری» را به عنوان یک عمل بیهوده در نظر بگیرد. اما در حقیقت، کامو در این مقاله استدلال میکند که وجود دانش در برابر نابخردی و مرگ و میر خود یک امر اساسی است.
دانشی که انسان با زحمت به دست میآورد، به نوعی شجاعت تبدیل میشود. ترس مردم را از تصدیق سرنوشت خود بازمیدارد اما قهرمان پوچ در مقاومت در برابر عواقب حقیقت آگاه و فعال است. به عقیدهی کامو، هنگامی که چیزی را برای خود یاد میگیرید، قدرت را از آن خود میکنید. این یک آموزهی اساسی از قهرمان پوچ است که او با یادگیری آن به سرنوشت خود اقتدار میبخشد. حتی اگر درگیری اصلی خود سیزیف با آگاهی از آن حل نشود. اما این آگاهی سیزیف از حقیقت وجود خودش است که به او اجازه میدهد قهرمان شود.
پوچی وجود انسان
کامو در بخشی از داستان، لحظهی به زنجیر کشیده شدن و دستگیری سیزیف را بیان میکند.
اما وقتی او چهرهی این جهان را دوباره دید، از آب و خورشید، سنگهای گرم و دریا لذت برد، دیگر نمیخواست به تاریکی جهنمی برگردد. سالها قبل او رو به روی منحنی خلیج، دریای درخشان و لبخندهای زمین زندگی میکرد.
اگرچه عشق مداوم سیزیف به طبیعت و هستی با آگاهی وی از بیهودگی سرنوشت خود به نوعی متناقض به نظر میرسد، اما کامو مراقب است نشان دهد که سیزیف هنوز توسط طبیعت دلجویی میشود؛ هنوز توسط ساحل و خورشید گرم میشود. این یک بحث مهم در اگزیستانسیالیسم است، زیرا با این ایده روبرو میشوید که آگاهی در مورد پوچی زندگی باید باعث بیانگیزگی، کینه و خودکشی شود. کامو از طریق سیزیف نشان میدهد که چرا این درست نیست. زندگی هنوز از نظر تجربه غنی است، گرچه فاقد معنای ذاتی است. هنگامی که سیزیف سرانجام در تاریکی دنیای زیرین برای انجام کاری پوچ زحمت میکشد، اظهارنظر دیگری را می بینیم. کامو مدعی است که زندگی زمانی شرافتمندانه میشود که با پوچ بودن ذاتی خودمان روبرو شویم و علی رغم آن، به زندگی ادامه دهیم.
شما قبلاً فهمیدهاید که سیزیفوس یک قهرمان پوچ است. او به همان اندازه که از طریق احساساتش شکنجه شده، درگیر آن است.
کامو در این اظهار نظر به ما گفت که معتقد است حتی قهرمان سازی، کاری عبث و بیهوده است. او معتقد است که قهرمانی سیزیف اساساً از این درک ناشی میشود که زندگی او هیچ نتیجه و ماهیتی ندارد، اما هنوز در آن آرامش پیدا میشود و هنوز میخواهد که زندگی کند. کامو این را در پاراگراف آخر مقاله با صراحت مطرح میکند:
من سیزیف را پای کوه رها میکنم! بار سنگین او همواره در دسترس است. سیزیف وفادارانه در برابر خدایان میایستد و تخته سنگها را از جای برمیکند. او نیز همه چیز را نیک میداند و دنیا را دیگر نه سترون میبیند و نه بیهوده. هر ریزهیی از آن سنگ و هر پرتوی از دل کوهساران همیشه شب برای او دنیایی میشود. مبارزه برای رسیدن به ستیغ گاهی ست تا دل آدمی را سرشار کند. باید سیزیف را نیکبخت انگاشت.
نظریههای آلبر کامو راجع به مفاهیم مذهبی
اظهار نظر کامو در مفاهیم مذهبی را میتوان به راحتی در استفاده از اصطلاحات مذهبی نظیر «وفاداری» و «نیک» و… مشاهده کرد. زیرا اعتقادات وی این فرضیه را تقویت میکند که زندگی از طریق اعتقادات مذهبی تأیید نمیشود. او معتقد بود که دین به خودی خود، در پایان یک قهرمان پوچ است که وجود آن در زندگی ضرورتی ندارد و شاید حتی مفید هم نباشد. هدف او از بیان این نکته این است که انسان باید نیستی خود را درک کند و همچنان در کمال «پوچی» به زندگی خود ادامه دهد. اظهارات قبلی وی در این مورد، این فرضیه را نیز تاکید میکند:
بنابراین، یک مرد نابینا همواره مشتاق دیدن کسی است. او با اینکه در اوج تاریکی فرو رفته، ولی هنوز هم سنگ را غلت میدهد.
تز اصلی کامو پاسخی برای بیهودگی و پوچی زندگی انسان است. به استدلال او، انسان باید از طریق آگاهی از وضعیت نابسامان خود و پی آرزوهای پوچ خود، سرنوشتش را به دست بگیرد و ماهیت دمدمی مزاج وجود را خنثی کند. در مرحلهی دوم، مقاله حاوی یک استدلال علیه کسانی است که به جای دانش عینی از ایمان دینی استفاده میکنند.
انسان و عشق
نظرات کامو در مورد عاشقانههای بشر، مختصر اما بصیرانه است. او بخشی از این افسانه را اینگونه بازگو میکند. گفته میشود که سیزیف، وقتی نزدیک به مرگ بود، میخواست عشق همسرش را محک بزند. پس به او دستور داد که بدن دفن نشدهی او را به وسط میدان عمومی بیندازد. سیزیف از خواب بیدار شد و از پلوتو اجازه گرفت تا به زمین برگردد و همسرش را تنبیه کند. این قسمت از نظر موضوعی کاملا بصیرانه است. زیرا در آن تراژدی عشق زمینی و انسانی دیده میشود و در مقابل مجازات فردی، ناامیدی سیزیف از شکست عشقی مطرح میگردد. شاید بارزترین بخش ناامیدی سیزیف این باشد که برای رابطهی خود و همسرش هیچگونه اعتباری قائل نمیشود. در عوض، او وقت خود را در ساحل میگذراند و در زیبایی طبیعت غرق میشود. از این طریق او با شکستهای عشقی در روابط انسانی کنار میآید و به آرامش میرسد. سرنوشت او اصلا شخصی نیست. این مبارزهی سیزیف با پوچ بودن خودش است.
سلام دیدگاه ها متفاوت اند,اما ایکاش برای هریک ازنظرات منبع ومرجعی معرفی می شد,فاکتی آورده می شد. چراکه اهل پژوهش ابتدا به منبع شناخته شده و ….نظردارند.بویژه امروزه که برخی مطالب دیگران سرقت ولت وپارمی کنند وبه نام خود تمام می کنند. اینجا فقط اسم هومرآورده شده.سپاس