چندی پیش، یکی از مزخرفترین آثاری که به عمرم خواندهام را خواندم که شاید بتواند با اختلاف در این چارچوب برای قهرمانی تلاش کند! در حدی که میتوانم ادعا کنم شاید اگر اسکار بدترین کتابهای دوره یا حتی تاریخ برگزار میشد (همان عنوان تمشک طلایی)، احتمالا کتاب «زنان نامرئی» یکی از کاندیداهای اصلی آن میشد. البته بگذارید لقبی که در ابتدای بخش به این اثر دادم را تصحیح کنم؛ درواقع کاش میتوانستیم زنان نامرئی را مزخرف فرض کنیم! چرا که حداقل معنای آرکائیکِ (قدماییِ) مزخرف در زبان فارسی، گوشهچشمی به مطلا بودنِ یک چیز دارد. اما در اصل، کتاب حاضر از آهنپارههایی قراضه و ورقهایی اکسیدشده تشکیل شده که با یک نمای آب طلای قلابی روکش شده است تا مخاطبش را -آگاهانه- بفریبد! گرچه که معنای کنایی و ورای تحتاللفظی کلمهی مزخرف هم در واژهنامهی دهخدا به «چیزی آراسته شده با چیزهای فریبنده» اشاره دارد.
زنان نامرئی
البته تصور نکنید که در این نقد کوبنده، عجول بوده یا سطحی عمل کردهام؛ چراکه آنقدر کتاب خواندهام و آنقدر کتاب بد خواندهام که صبر ایوب پیدا کنم و با هر چیز ریز و قابل اغماضی، اینچنین برافروخته نشوم. اما رویهی مغالطاتی یا سفسطهوار، چیزی است که نمیتوان از آن به سادگی گذشت و دم بر نیاورد… اگر به طور موجز و پیش از شروع نقد، بخواهم در چند جمله کتاب زنان نامرئی را خلاصه کنم، باید بگویم که این کتاب در صدد آن است تا حقیقت را کنار بگذارد و سعی کند قضیه را کاملا یکطرفه و به نفع خود مصادره کند؛ یعنی جایی که چیزی غیر دلخواه میبیند با معیاری دلخواه آن را خم کند و زمانی که به چیز دلخواه میرسد، از همان معیار خودش که نتیجهای غیر دلخواه میدهد، استفاده نکند.
فمینیسم یعنی برابری جنسیتی؟
تا به اینجای بخش حاضر در مورد نازل بودن و مضر بودن کتاب صحبت کردم و پیشفرض را بر این قرار دادم که مخاطب میداند کتاب حاضر درمورد چیست! اما اگر نمیدانید، باید گفت که زنان نامرئی، یکی از کتابهای فمینیستی پرفروش و اصطلاحا «ترند» دنیا به شمار میرود. پس ارتباط این اثر با مغالطهپروری در جایی است که اغلب عموم، حتی مخاطب عادی یا مردم کتابناخوانده، بنا به پراکنده شدن تعاریف دلخواه فمینیسم، این مکتب را با برابری حقوق زن و مرد، یکسان میدانند. در حالی که ماجرا پیچیدهتر از این حرفهاست و فمینیسم با گذر از چهار موج مکتبی، تا به حال بارها بازتعریف شده و درواقع اکنون به نقطهای -شاید متضاد با هویت پایهای- خودش رسیده باشد. در اصل اگر سابقا مردسالاری چنین کاری را انجام میداد و نگاهی یکسویه به تمام ماجراها داشت، اکنون فمینیسم پرچمدار جریان مذکور و به نوعی جانشین آن شده است و متاسفانه هیچکس هم صدایش در نمیآید چهطور یک مکتب با معنی لفظی «زنگرایی!» میتواند برابری زن و مرد را هدف خود قرار داده باشد و حتی ظاهرا برای حقوق مردان هم شعار بدهد!!!
برابری حقیقی و اصولی جنسیتی، با نگاه به تفاوتهای ساختاری، روحی و روانی، ژنتیکی، ابزاری و… چیزی است که پاسخ درست و مناسب برای تعارضات امروزین جهان ماست؛ اما شاید با ایمان آوردن به تئوری توطئه، باید دریافت که قدرتی بالادستی از جهان سرمایهداری، به دنبال انشقاق و پارهپارگی ارتباط زن و مرد است و یک روز مردسالاری و روز دیگر فمینیست را علم میکند. چهاینکه اگر حتی فمینیست باشید و تمام معانی و ارزشها را به نفع خود مصادره کنید، باید دریابید که کاری مثبت برای جهان و انسان -و اصلا گور پدر اینها، برای جنسیت خود- انجام ندادهاید. زیرا افراط در هر چیزی، موج بعدی را در تضاد ماهوی حداکثری در روبهروی خود میسازد. پس همانطور که دورهای بلندبالا از مردسالاری، فمینیسمِ امروزه را ساخته است، فمینیسم امروزی هم میتواند با رویهی فعلی، در دههها یا قرنهای بعدی، موجی سفت و سخت از مردسالاری را بازتولید کند. با نگاه به این لوپ (زنجیرهی تکراروار نامتناهی) -اگر تاریخ خوانده باشیم-، در مییابیم که قبل از دورهی طولانی مردسالاری -با آن قوانین و فرهنگهای عجیب و غریبش-، دورهای بلندبالا از زنسالاری حاکم بوده است که برای مثال، چندهمسری زنان در قبایل و… را در پی داشته است. پس راه درست در گریز از این چرخه و تلاش برای برابری جنسیتی حقیقی نهفته است؛ نه در کتابهایی مانند زنان نامرئی!
مشخصات کتاب زنان نامرئی
کتاب زنان نامرئی (به انگلیسی: Invisible Women)، نوشتهی کرولاین کریادو پرز، نویسندهی بریتانیاییالاصلی است که بیش از نویسنده بودن -بلانسبتِ نویسندهها و متفکرین!- با متفکر بودن، روزنامهنگاری و فعالیتهای مدنی شناخته میشود. او از سوی ملکهی انگلیس به عنوان مبارز سال حقوق بشر انتخاب شده بود و شاید همین نکته به خوبی، دلیل شهرت مصنوعی و به یکبارهی او را نشان دهد. چهاینکه زنان نامرئی به سرعت، برندهی جایزهی مشهور انجمن سلطنتی علوم هم شده بود. این کتاب برای اولین بار در سال ۲۰۱۹ میلادی به انتشار رسید و به سرعت با پشتیبانیهایی پشت پرده به اکثر مجامع فرهنگی راه یافت. نشر برج در سال ۱۴۰۰ این اثر را با ترجمهی نرگس حسن لی به زبان فارسی برگردانی کرد و در ۳۸۴ صفحه از قطع رقعی و با جلدی شومیز به انتشار رساند. استقبال از این اثر تاکنون در ایران بسیار بالا بوده و [متاسفانه!] در همین مدت کوتاه، کتاب زنان نامرئی، سه بار تجدید چاپ گردیده است. جنت وینترسون، رماننویس فمینیست و نویسندهی کتاب «جنس گیلاس» دربارهی این اثر گفته بود که «این کتاب را بخوانید و بعد بگویید چطور هنوز مردسالاری توهم من است!»
چرا زنان نامرئی؟
اما چرا اسم کتابی با این همه شعار جنگندگی، باید نامی ضعیف مانند «زنان نامرئی» باشد؟ پاسخ آنجاست که از نظر نویسنده، زنان اصلا در جامعه حضور ندارند و دیده نمیشوند! شعاری که در زیرتیتر کتاب نقش بسته است هم در همین راستا طبقهبندی میشود:
افشای سوگیری دادهها در دنیایی طراحی شده برای مردان
حالا در این بخش، برای تکمیل شعار بالا، مانیفست ادعاهای نویسندهی کتاب را نقل میکنم تا بعدا که چندی از استدلالهایش برای توجیه این ادعاها را با هم مرور کردیم، بیشتر متوجه پوچ بودن ادعاهایش شوید. ادعاهایی که معلوم نیست ناآگاهانه و یا آگاهانه به خود زنان هم ضربه میزند و خواستههای معقول یا منطقی آنان را به خطر میاندازد:
در هنوز بر همان پاشنه میچرخد، زنان همچنان همان جنس دوم دوبووار هستند. این زیرگونهی مردان بودن خطراتی در پی دارد که نمیتوان چشم به روی آنها بست. در دنیایی که برای مردان طراحی شده هنوز هم دادهها مردانه هستند، از مراقبتهای پزشکی تا آموزش و سیاست؛ و بدیهی است که ما هم با تکیه بر دادهها و اعداد، برنامهریزی و سیاستگذاری میکنیم، برنامهریزی مردانه! کتاب حاضر آینهی تمامنمایی است از چگونگی طراحی دنیای اطراف ما براساس پیشفرضها و دادههای مردانه. شکاف جنسیتی و نادیده گرفتن زنان در دادههای ابتدایی بیشتر وقتها عمدی نیست، اما نتیجهی حاصل از آن به تبعیض سیستماتیکی علیه زنان ختم میشود و زنان برای عبور از این پیشداوریها هزینههای جسمی و روانی و مالی بسیاری باید پرداخت کنند.
در ادامه، کریادو پرز این کتاب را به «زنانی که پا میفشارند» تقدیم کرده است و از آنها خواسته تا «همینقدر سختگیر» بمانند! توجه کنید که پافشاری، متعصب بودن، دیالوگ نکردن، سختگیری و دوری از رواداری، نرمش یا سعی برای همبستگی و ساخت یک جهان صلحآمیزتر، چیزهایی است که در تقدیمیهی یک نویسندهی مدعی برابری جنسیتی حضور دارند!!!
بحثی مهم، قبل از ورود اساسی به کتاب زنان نامرئی
از قدیم شنیدهایم که «چاقو که دستهی خود را نمیبُرد»، بنابراین اگر فرض میکنید که منِ مرد نمیتوانم یا نباید فمینیسم را نقد کنم، پیشنهاد میدهم همین حالا در اینترنت یا شبکههای اجتماعی توئیتر و اینستاگرام، مطالب زنانی که فمینیسم را نقد کرده و یا مدتی فمینیست بوده و از آن راه بازگشتهاند را دنبال کنید! گرچه که پیدا کردن این زنان، با وجود فراوانیشان سخت است و اغلب به طور سیستماتیک سانسور میشوند و یا معمولا با برچسبهای مغالطهگری مثل «زنان علیه زنان» خاموش میشوند! اما ورای دلسوزیهای افرادِ کاتورهای با تفکر -واقعا برابریخواه-، ماجرا آنجایی برایتان جالبتر خواهد شد که بدانید، خود زنان مکتبی به نام «پستفمینیسم» را نه الان، که در دههی ۱۹۸۰ میلادی به وجود آوردند که به نقد جریان فمینیسم میپرداخت و تاکنون هم زنده است!
پستفمینیسم واژهای است که برای توصیف گسترهای از دیدگاههای منتقدانه دربارهی فمینیسم، از نظر خود زنان متفکر برابریخواه به کار میرود. آنان معتقد بودند [هستند] که زنان به اهداف اصیل موج دوم دست پیدا کردهاند و موجهای سوم و چهارم [الی بعدی] فمینیسم را زیر سوال میبرد. از نظر آنان فمینیسم دیگر برای جامعه امروز موضوعیتی ندارد؛ زیرا جامعهی جهانی به حد ایدهآلی از برابری جنسیتی رسیده و پافشاری بر ناموزون بودنِ جنسیتی دنیا، غالبا افراطی است که در قالب دروغ هویت مییابد و به زیادهخواهی و سرانجام، نابرابری از آن سوی بوم دچار میشود.
درواقع پستفمینیسم، خواستههای اولیهی فمینیسم در موج اول و دوم را به حق میشمارد؛ مسائلی که عموما از نظر ما هم دغدغهها و مسائلی منطقی و حقیقی به نظر میرسیدند، اما معتقد است در حالی که موجهای اولیهی فمینیسم، به دنبال احیای مسائلی به حق، ضروری و منطقی مانند حقوق نیروی کار زنان، آزادی پوشش، آزادیهای اصیل اجتماعی و… بودند، موج سوم چهارم فمینیسم بسیار بیمعنا جلو رفتهاند. موجهایی که امروزه سوار کارند و در عین حال تماشای مشکلات اساسیتر جامعهی مونث، با نادیده گرفتن زنان فقیر، زنان تحت فشار و زنان تحت استبداد و… با غرق شدن در بازیهای سرمایهداری و دوری از تفکر اصیلِ ضدسرمایهداری که در ابتدای فمینیست مد نظر بود، تمام تمرکزشان را بر مسائل احمقانهای مانند آزادی عریانی پستان زنان [همانند مردان]، نزدن موی زیر بغل زنان!، یکسویه کردن مفهوم تجاوز در جنبشهایی مانند میتو، یک بام و دوهوا کردن حقوق ازدواج و حمایت از گرایشهای نامتعارف جنسی [و طبعا فروپاشی نهاد خانواده] و… گذاشتهاند.
و چهقدر باید تاسف خورد که سلطهی رسانهای پروپاگاندامحورِ فمینیسم امروزی بر تمام رسانههای دنیا باعث شده است تا آنچنان که باید و شاید، پستفمینیستها به جایی نرسند و حتی صدای آنها شنیده نشود. مگتاویسم نیز، به عنوان نمودی دیگر از بیعدالتی دیدگاههای امروزین فمینیسم، مکتبی جدید است که از سوی مردان به وجود آمده و واژهاش خلاصهای از این جمله است که «مردان راه خودشان را میروند!» اما در این مقاله احتمالا فرصتی برای واکاوی بیشتر آن نیست. در ادامه به چند مورد از کتاب قطور زنان نامرئی خواهیم پرداخت و بررسی بیشتر باقی کتاب را به عهدهی مخاطب آگاه خود خواهیم گذاشت.
برفروبی جنسیتی!
اگر اندکی تعصبات القاشدهی رسانهای را کنار بگذارید و منطقی یا با انصاف فکر کنید، از همان فصول ابتدایی کتاب زنان نامرئی، تصور میکنید که با یک اثر کمدی روبهرو هستید و از خنده رودهبر خواهید شد. البته واقعا با درک جهل مرکب یا جهل پافشارانه و کورکورانهی چنین افرادی که با نام برابری جنسیتی، عملا سعی بر ایجاد شکافهای بیشتر انسانی دارند، باید بترسیم! درواقع افرادی که به عنوان نظریهپردازان ظاهرا آزاداندیش زمانهی ما ژست روشنفکری میگیرند، عملا همان حرف وهابیون را با یک بزک دوزک جدید و ظاهرا جذاب به خورد مردم جهان میدهند. چرا؟
پاسخ را باید در نام فصل اول از کتاب زنان نامرئی دید؛ «مگر میشود برفروبی هم جنسیتزده باشد؟» بعد از مطالعهی این فصل، ابتدا یاد آن کودک بامزه افتادم که میگفت «برف؟ شیب؟ بام؟!!!» و سپس یاد فتوای آن مفتی وهابی افتادم که گفته بود زنان مسلمان نباید جلوی کولر بخوابند، زیرا کولر مذکر است و احتمالا نامحرم به حساب میآید و مستوجب گناه میشود!!! حال خودتان بگویید در صحبت فمینیستهایی همچون کرولاین کریادو پرز چه فرقی با افرادی که از سوی آنان مرتجع خوانده میشوند، میبینید؟ آیا به این نتیجه نمیرسید که حرف او نوع دیگری از همان حرف مفتی وهابی است و تنها جای زن و مرد عوض شده است و به نوعی برعکس آن حرف برای القائاتی ضدبرابری جنسیتی به کار رفته است؟ پس با استدلال استنتاجی (و نه استقرایی) میتوانیم نتیجه بگیریم که جریان دلخواه اینان هم به ارتجاع رسیده است و نه آزادی…
پیشابدانهای خنثیجنسیتی!
مدافعان ظاهری برابری جنسیتی در انتقادهایی که دارند و برچسبهای معمولی که همیشه به مخالفان میزنند، (مثلا برای آزادی پوشش) این اهانت را دارند که مردان (و هر مکتب و مذهبی پیش از فمینیسم که طبعا به مردان میچسبانندش!)، همیشه به فکر کمر و زیر کمر (مودبانهاش) هستند! آنان با تحقیر جنس مذکر، مردان را آلتهایی متحرک معرفی میکنند که همیشه به فکر تجاوز و آزار و اذیت زنان هستند. در حالی که تمام فرهنگهای عامه یا بالادستی تاریخی، جزئی از رویهی ارزشگذاری جهان سرمایهداری بوده و به جنسیت مربوط نیست و از نهاد قدرت سرچشمه میگیرد. بگذریم؛ حالا اگر زنان نامرئی را بخوانید، میبینید که بیشتر حرفهای زده شده توسط خود نویسنده مربوط به نواحی تناسلی انسان است!!! پس اگر زنان چیزی ورای نواحی جنسیشان هستند (که واقعا هم همین نگاه متعالی درست است)، چرا اکثریت کتابها و مقالهها و اظهار نظرهای اینان به حول چنین مسائلی محدود میشود و برای نکاتی مهمتر و دغدغهمندتر از رشد و تعالی و افتخار برای زنان نمیگردند؟ به نظر شما وقتی فصل دوم کتاب عنوان «پیشابدان خنثیجنسیت» (تحت مضمون ناحیهی ادرارکننده) میگردد، دروغگو کیست؟
جدای از این مسائل، سیاست یک بام و دو هوا هنوز موجود است و همیشه بنا به منفعت جنسیتی -که گفتیم، نابرابری جنسیتی را دامن خواهد زد-، تفسیر میشود. برای مثال، در این فصل، نویسنده میگوید که توالتهای عمومی میان زنان و مردان، نصفنصف طراحی و توزیع شدهاند؛ در حالی که طبق نظر خانم پرز، با ویژگیهای بدنی زنان، باید سهم بیشتری به آنان برسد. خب، اگر این تفسیر را قبول کنیم که برابری همیشه با مساوات یکی نیست -که واقعا هم همینطور است-، چرا این جماعت به صورت چشمبسته در ماجراهایی که برابری از نظر کمی به سمت مردان گرایش دارد، مساوات را میخواهند و اگر قبول نکنیم، ادعای فعلی چهقدر پوچ است! برای مثال، مسائل اسپانسرینگ (درآمدزایی) و توانایی بدنی ورزشکاران مرد از زن بیشتر است و این قضیه را در مثالهای بارزی مثل شکست خوردن قهرمان فوتبال زنان از یک تیم محلی مردانه و یا رکوردهای کمتر زنان در رشتههای انفرادی میبینیم. اگر بخواهیم با منطق خانم پرز به سراغ این موضوعات برویم، آیا ادعاهای همیشگی فمینیستها در لزوم برابری دستمزد ورزشکاران زن با مرد، غیر منطقی و ابلهانه به نظر نمیآید؟
جمعهی طولانی!
نویسنده در این فصل، دوباره سراغ یکی از مهمترین مغالطات فمینیستها، یعنی موضوع خانهداری زنان میرود. او معتقد است که کار زنان خانهدار ارزشگذاری نمیشود؛ زیرا آنان پولی برای کار خود دریافت نمیکنند! در پاسخ بدیهیتر از بدیهی این شبهه که از ذهن یک کودک هم برمیآید، باید گفت که پول، به دو نوع پول مستقیم و غیر مستقیم تقسیم میشود. درواقع یک زن خانهدار، بابت خانهداری از شوهرش پول دریافت نمیکند؛ اما وقتی او مشغول خانهداری است، شوهرش مشغول پول درآوردنی است که قرار است برای یک زندگی مشترک خرج شود. به همین سادگی؛ پس تقسیم نقشها، چیزی است که اتفاقا در طول تاریخ از سوی خود زنان و به عنوان یک مکانیسم دفاعی پذیرفته شده و نتیجهاش هم آنقدری برایشان خوب بوده که آن را تغییر ندهند؛ زیرا آنان مانند مردان از ابتدای تاریخ و کشته شدن برای شکار بگیرید، تا در جنگها، بیماریهای خارج از خانه، مشکلات روحی و روانی -که برای جنس لطیف مورد نظر پرز سختتر است- و… دخالت نداشتهاند.
درواقع نفهمی آگاهانهی این مسائل ساده، ما را به این نتیجه میرساند که یا مفهوم عشق، ازدواج و همکاری عاطفی را نمیفهمند و یا آگاهانه از سوی سرمایهداری به دنبال انشقاق بیشتر جنسیتی، تحت لوای شعارهای برابری هستند! پس دوباره به سمت دوگانهی «برابری یا مساوات؟» باز میگردیم؛ یعنی اگر قرار به برابری است که یک تقسیم نقش صورت گرفته و اگر قرار به مساوات است که خیلی خوب؛ بیایید تا همهی کارها را تقسیم کنیم. اگر تصور بر این است که کار داخل خانه برای مرد سخت است؛ کار در معدن، رفتگری، باربری و… سایر شغلهای سخت مردان -که اتفاقا اکثریت شغلهای مردانه را تشکیل میدهند- هم تقسیم شوند؛ وضعیت زنان بهتر میشود یا نه؟ زیرا اکثریت شغلهای مردانه سختاند و فوتبالیست بودن تا رئیس بودن، بخش اندکی از جامعهی کارگر مردانه را میسازند.
افسانهی شایستهسالاری!
فمینیسم از موج سوم و چهارم، همیشه شعار شایستهسالاری داده است؛ اما همزمان، با یک غرغرومزاجی و بیمنطقی خاص که از انسانهای بیفهم برمیآید یک کلیدواژه را برجسته کرده است. آن کلیدواژه چیست؟ «تبعیض مثبت!» فمینیستها معتقدند از آنجایی که برای مثال، در طول تاریخ، زنان کمتری توانستهاند تحصیل کنند، ریاست کنند و قص علی هذا… حالا باید دادِ آن زنان را از مردان حاضر بگیریم و به برابری که هیچ، به مساوات هم راضی نباشیم و تبعیض آگاهانهای ایجاد کنیم! یعنی تمام آموزشها، شغلهای خوب، حقوقهای بیشتر و تسلط را بدون هیچ منطقی به زنان بسپاریم تا آن دورهها جبران شوند و همزمان اسمش را هم بگذاریم «شایستهسالاری!!!» چیزی که اولا ما را یاد «گنه کرد در بلخ آهنگری، به شوشتر زدند گردن مسگری» میاندازد!!! ثانیا در بخش قبلی گفتیم، ماجراهای تاریخی به انتخاب خود زنان پیش رفتهاند؛ ثالثا اگر هم نه، گناه مرد امروزی چیست که باید تاوان همجنس سابق خود را بدهد؟ این چه برابری و چه منطق و چه تلاش برای عدالتی است؟!
اثر هنری هیگینز
خانم پرز در این فصل، پا را از مسائل اجتماعی هم فراتر میگذارد و در یک قیاس مسخره، میگوید که چرا زنان باید باردار شوند و این درد نهماهه و بیشتر از آن را مبتلا شوند؟ او و سایر فمینیستها بدن فطری و غریزی انسان را هم که بنا به دید الهی ساختهی خالق برتر است و بنا به دید داروینی، حاصل هزارهها تکامل را زیر سوال میبرند و معتقدند بیایید با دستکاری کاری کنیم تا چندی هم مردان باردار شوند!!! اگر بلاهت این ادعا را میفهمید که هیچ، اما اگر نیازی به توضیح هست، باید گفت که این موضوع هم حاصل مغالطهای دیگر است. مغالطهای که ترکیبی از دو مغالطهی بزرگنمایی و کوچکنمایی و همچنین نقل ناقص حقیقت است.
درواقع اگر درد زایمان زنان خیلی اسفبار است و دردهای بیولوژیک و بدنی دیگر آنان مانند عادت ماهانه، دردهای رحمی، pms و… مشکلسازند، مردان هم بنا به بدن خود، مشکلات بیضوی، مشکلات روحی و حتی پریود مردانه را تجربه میکنند. پس یا باید تمام حقیقت را گفت و یا اینکه تفاوتها را درک کرد. نمیشود هم خدا و خرما را با هم خواست، پس اگر درد زایمان را به جان مردان میاندازیم، باید مشکلات مردانه را هم به جان زنان بیندازیم تا برابری صورت گیرد؛ در این صورت آیا به سمت حقیقت حرکت کردهایم و انسانگرایی یا اومانیسم را زنده کردهایم یا اینکه…
حقوق زنان، حقوق بشر است!
میخواستم نوشته را در همان بخش قبلی به پایان ببرم اما وقتی که عنوان و بنمایهی فصل چهاردهم کتاب زنان نامرئی را دیدم، واقعا برآشفته شدم. گرچه که با یک حساب سرانگشتی دیدم انگار این مسئله از یک تناقض هویدا و مسخره به یک حقیقت متعالی تبدیل شده است! حقوق زنان، حقوق بشر است؟ یعنی مردان را به کلی در لفظ و معنا نادیده بگیریم و آن وقت فمینیسم را برای هوادار جمع کردن از بین افراد عادی و ناآگاه جامعه با برابریخواهی معرفی کنیم؟!!! این عنوان فصل و بنمایهی آن، برای فردی که واقعا به برابریخواهی معتقد است و دنبال کشف حقیقت است، شاید بزرگترین دُمِ روباهی باشد که میتوانستم ارائه کنم. یکی از بزرگترین نمودهای این مساله را میتوانیم در رقابت هیلاری کلینتونِ فمینیست با برنی سندرزِ عدالتخواه اما بیچاره ببینیم که خانم کلینتون کافی میدانست با یک مظلومنمایی آشکارا فقط بگوید: «من زن هستم، پس به من رای بدهید!» و در آخر رای هم آورد و پیروز شد…
خدا بهت شفا بده
اینهمه ادعای مغالطه داری خودتم کم مغالطه کن. مغالطه های دست گذاشتن روی احساسات و حمله به شخص و پهلوان پنبه و خودت هم و … .
سعی کن کتابارو با سوگیری و جهت گیری و جهت نقد نخونی. روش خوندنتو درست کنی. یه موقع یه جمله با یه لحنی کاملا منطقیه با لحن دیگه ای کاملا غیر منطقی و غلطه محض . نمونش : “حقوق زنان، حقوق بشر است! ” در نوشته که نویسنده و صاحب ادعا غایبه باید بهترین برداشت و صورت ممکن رو از نوشته داشت مخصوصا اگر قصد نقد و بررسی عمومی و حکم صادر کردن داریم!