شیخ فخرالّدین ابراهیم بن بزرگمهر متخلص به عراقی و مشهور به «فخرالدین عراقی»، یکی از شاعران بزرگ قرن هفتم هجری است. او روستازادهای از توابع همدان بود که اکثر دوران جوانی و تحصیلاتش را در خود شهر همدان گذراند و سپس به طریق درویشی درآمده و با جمعی از صوفیان برای کسب معرفت به هندوستان سفر کرد. او مانند سعدی، شاعری تجربهگرا بود و سفرهای زیادی کرد؛ برای مثال از هندوستان به عربستان رفت و در سفر بعدی خود به قونیه رفت، جایی که مولانا را دید و حضور و مصاحبت او را درک کرد. مثنوی عشاقنامه و کتاب لمعات، دو اثر مهم او غیر از دیوان اشعارش هستند. دیوان اشعار او هم شامل قوالب مختلف و متنوعی همچون غزل، قصیده، ترکیببند، رباعی، ترجیعبند، قطعه و قوالبی از این دست میشود. شعری که امروز از او خواهیم خواند، یکی از قصاید اوست که مانند اکثر قصاید آن زمان، جنبهای تعلیمی داشته و به نعت و ستایش کعبه، خانهی الهی مسلمانان میپردازد.
حبذا صفهی بهشت مثال
برترین آسمانش صف نعال
مجلس نور و جلوهگاه سرور
روضهی انس و بارگاه وصال
بیت معمور او مقر شرف
سقف مرفوع او سپهر جلال
غرفش خوشتر از ریاض بهشت
شرفش خوشتر از شکوه کمال
زین گرفته بها مدارج قدس
یافته زان بهشت زیب جمال
در بستاتین بینهایت او
سدرهالمنتهی هنوز نهال
بر سر خوان عالمآرایش
آفریننش طفیل و خلق عیال
آفتاب صفای صفهی او
ایمن از وصف کسوف و زوال
ذرههای هوای غرفهی او
سر بسر نور آفتاب مثال
صورت ذرههای درگه اوست
هر چه بینی درین جهان اشکال
معنی موجهای برکهی اوست
هر چه یابی زمان زمان ز احوال
هر یک از ذرههای لطف هواش
جام گیتینما به استقلال
هر یک از شعلههای عکس صفاش
آفتابی است کاینات ضلال
صفحات سطوح بی نقشش
مشتمل بر نقوش حال و مآل
نفحات ریاض جان بخشش
مرده را زنده کرده اندر حال
تا نسیم هواش یافت ملک
مرده را زنده کرده اندر حال
تا صریر درش شنید فلک
بر درش چرخ میزند همه سال
در هوای درست او نبود
هیچ بیمار جز نسیم شمال
در ریاض لطیف او نرود
هیچ تر دامنی جز آب زلال
در نیابند نقش این خانه
نقشبندان کارگاه خیال
عقل اگر چه ز خانه بیرون نیست
هم نیابد درون خانه مجال
نام آن خانه مینیارم گفت
از پی عقل و العقول عقال
خود تو از پیش چشم خود برخیز
تا ببینی عیان به دیدهی حال
خویشتن را درون آن خانه
بر سریر سعادت و اقبال
مطرب عشق برکشید سرور
وصل را داد جام مالامال
چون عراقی همه جهان سرمست
از می وصل و بیخبر ز وصال