ازدواج آقای می سی سی پی، نمایشنامهای چهارضلعی است که هر ضلع آن توسط یک کاراکتر نمادین حمل میشود. این چهار کاراکتر، از خود آقای می سی سی پی، آناستازیا (و آقای وزیر)، کنت اوبلوهه و سن کلود تشکیل میشوند. هر یک از این کاراکترها، قصد دارند دنیا را به نوعی تغییر دهند. در این میان دو نفر (آناستازیا و آقای وزیر) وجود دارند که جز منافع خود به هیچ چیز دیگری اهمیت نمیدهند. آقای می سی سی پی که به نظام سرمایهداری اعتقاد دارد، به سیصد و چند فقره اعدامی که اعمال کرده مینازد و سعادت دنیا را در دست ثروتمندان میبیند. سن کلود، طرفدار کمونیست است و نجات بشر را در گرو عمومی سازی ثروت ملی میبیند.
کنت اوبلوهه، پزشکی است که به آزادی و سعادتمندی همهی انسانها اعتقاد دارد و در این راستا، تمام ثروت خود را به مستمندان بخشیده است. آناستازیا، زنی است که شوهر خود را به خاطر خیانت مسموم کرده و با آقای می سی سی پی، که همسرش را به خاطر خیانت مسموم کرده است، ازدواج میکند. داستان کلی این نمایشنامه، حول محور این چهار کاراکتر، اهداف آنها، امیال آنها و ازدواج آقای می سی سی پی و آناستازیا رخ میدهد. در حقیقت، کاراکترها آنقدر نمادین هستند که با فکر کردن به هر یک از آنها میتوان به گوشهای از ذهن منتقد و فرهیختهی فریدریش دورنمات پی برد. ما در این مقاله قرار است اتفاقات و اهداف کاراکترها را مورد نقد و بررسی قرار دهیم و از نگاه اسلاوی ژیژک نیز، ماجرای کلی را سبک سنگین کنیم. اما قبل از هر چیز، بهتر است کمی با فریدریش دورنمات آشنا شویم.
فریدریش دورنمات
فریدریش دورنمات نمایشنامهنویس و رماننویسی است که در سال ۱۹۲۱ در سوئیس متولد شد. او تحت تاثیر آموزههای انتقادی و سیاسی پدر و پدربزرگ خود، به یکی از تاثیرگذارترین نمایشنامهنویسهای آلمانی زبان تبدیل شده است. از جمله آثار او میتوان به فیزیکدانها، میداس، سوءظن، عدالت، قول، قاضی و جلادش، جست و جو، ملاقات بانوی سالخورده، کشمکش بر سر سایه خر و … اشاره کرد.
مضمون اصلی نمایشنامه
فریدریش دورنمات، نمایشنامهنویس سوییسی است که در آثار خود، عناصری از تئاتر پوچ، تراژدی کلاسیک آلمان، تراژدی کلاسیک یونان و کمدی دارک را به تصویر میکشد. در آثار او، تمام مضامین ذکر شده میتوانند در یک اثر قرار بگیرند. از دیگر مضامینی که تا حد زیادی در آثار دورنمات دیده میشود، عدالت و آزادی، فرار از مسئولیت، گناه ناشی از انفعال، حرص و طمع سیاسی، تقابل بین دولت کوچک و دولت بزرگ و فساد دموکراسی است. این مضامین، همگی جنبههای برجسته از مفهومی هستند که دورنمات آن را دراماتورژی زندگی مینامد. اعتقاد راسخ او به اینکه عدالت و آزادی نمیتوانند در کنار یکدیگر در جامعه حضور داشته باشند، در اکثر نمایشنامهها از جمله «ازدواج آقای میسیسیپی» و «ملاقات بانوی سالخورده» نمود پیدا میکند. او این نگاه خود را در طول جنگ سرد، که پس از جنگ جهانی دوم به راه افتاده بود، بیان کرد. در آن دوره، کمونیسم عدالت را بدون آزادی ارائه میدهد. «دموکراسی» پلوتوکراتیک غربی آزادی بدون عدالت را ارائه میدهد و این دو مفهوم، به خوبی خود را در دو نمایشنامهی ازدواج آقای می سی سی پی و ملاقات بانوی سالخورده، نشان میدهند.
ساختار خاص نمایشنامهی ازدواج آقای میسیسیپی
اگر اهل نمایشنامهخواندن آن هم از نوع مدرن باشید، تعجب نمیکنید که با ساختار عجیب و غریب نمایشنامهی ازدواج آقای می سی سی پی آشنا شوید. نمایشنامههای مدرن و پست مدرن، درست مثل «یک رز برای امیلی» و نمایشنامهی فارسی «فعل»، از آخر به اول میروند یا شاید هم از نقطهی اوج شروع شوند، با انتها گره بخورند و حسابی مخاطب را گیج کنند. پس قبل از خواندن این نمایشنامه، خودتان را برای گیج شدن حسابی آماده کنید. دورنمات علاقهی زیادی به بهم زدن ساختار ارسطویی پلات و طرح داستان دارد. خود او در مصاحبهای گفته که وقتی شروع به نوشتن میکند، قصد ندارد یک نمایشنامهی «خوش ساخت» بنویسد. بلکه با بذر یک ایده شروع میکند و سپس اجازه میدهد تا آن دانه رشد کند، شکوفا شود و سرانجام کار را به عهده بگیرند.
به عبارت دیگر، او هیچ راهنمایی خاصی برای مخاطب در نظر نگرفته است. انگار پلات داستان را مثل یک پازل هزارتکهی بهم ریخته در اختیار مخاطب قرار میدهد تا خودش ماجرا را تشخیص دهد. نمایشنامهی ازدواج آقای می سی سی پی در این مورد، یکی از دشوارترین و پیچیدهترین نمایشنامههای ارائه شده است. این نمایشنامه در اصل به دو قسمت تقسیم شده است. قسمت اول بسیار طولانیتر از قسمت دوم است. در اینجا با عنصر زمان به طور غیر متعارفی رفتار میشود. نمایش با پایان شروع میشود. شخصیتی که قرار است در پایان نمایش کشته شود، در همان ابتدا اعدام میشود. سپس بلند میشود و مستقیماً با مخاطب صحبت میکند تا زمینهی لازم برای ادامهی کار را فراهم کند.
سن کلود روی خود را به دیوار میکند. صدای ناقوسهای کلیسا قطع میشود. صدای شلیک یک «رولور» بلند میشود. سن کلود، در حال ایستاده باقی میماند. سه نفر مرد بارانی پوش، در حالی که دو مرتبه دست راستشان را در جیشان فرو کردهاند، از طرف راست خارج میشوند. سن کلود به سوی تماشاچیان برمیگردد و قطعهی زیر را کمی شبیه مدیر یک تئاتر درجه سوم و کمی شبیه یک «مفیستو» بیان میکند: «خانمها، آقایان: من، همونطور که ملاحظه فرمودید، لحظهای پیش، هنگام خاموش شدن طنین ناقوسهای کلیسا، تیرباران شدم.»
اگرچه این نمایشنامه، صرفا در یک مکان اتفاق میفتد. همهی ماجراها، در یک اتاق رخ میدهند. اتاقی که جزئی جدایی ناپذیر از نمایش است. این صرفا نشاندهندهی محیط صحنه برای اجرای نمایش نیست. اتاق در اصل، نقشی واقعی دارد. در طول اجرا، دستخوش تغییرات شدیدی میشود و به تدریج خراب میشود تا اینکه در پایان اجرا، همه چیز در اتاق از بین رفته است. تنها چیزی که در آخر، در اتاق باقی میماند، یک مبل و میز بیدرمایر است که دورنمات آن را شخصیت اصلی نمایش مینامد. به عبارت سادهتر، صحنهی نمایش دنیایی را نشان میدهد که در حال فروپاشی است و این در صحنههای پایانی تسریع میشود. در اجرای زندهی نمایشنامه، هنگام فروپاشی اتاق، موسیقی سمفونی نهم بتهوون پخش میشود، تا اینکه سرانجام، همهی قهرمانان اصلی میمیرند. فقط کنت اوبلوهه یا همان دون کیشوت خودمان زنده مانده است، اما او به یک شخصیت شکست خورده تبدیل شده است، که از نظر دورنمات، سرنوشت کسانی است که به آرمانگرایی چسبیدهاند. با وجود همهی اینها نمایشنامه کاملاً تیره و تار نیست. زیرا همانطور که در همهی کارهای دورنمات یک جنبهی طنز وجود دارد، نمایش به جای یک پیشگویی از آنچه اتفاق خواهد افتاد، به عنوان یک هشدار عمل میکند.
دورنمات به مثابه یک مارکسیست واقعی
موضوعات مختلفی که نویسنده در این نمایشنامه به کار گرفته است، دراماتورژی او را به تصویر میکشد. برای مثال میتوان به گفتگوهای طولانی با مخاطب، ایدههای وسواسی و دوگانگی کمونیسم و دین، یا شرق و غرب اشاره کرد که هر دو منجر به فاجعه میشوند. در این درگیری شرق و غرب، دورنمات آموزهی واقعی مسیحیت را آموزهای از عشق میداند، نه آن مجازاتی که می سی سی پی در سر دارد. مجازاتی که در اعدام منعکس شده است، ۳۶۵ اعدامی که می سی سی پی در زندگی خود اجرا کرده است. از طرفی، از نظر دورنمات، هدف واقعی مارکسیسم این است که جهان را بدون توسل به ظلم و ستم اداره کند، نه اینکه مانند دولت شوروی، قدرتی برهنه را اعمال کند. دورنمات با به تصویر کشیدن شکست سن کلود، در کنار مارکسیسم قرار میگیرد، نه کمونیسم منحرف اتحاد جماهیر شوروی که پر از فساد و آلودگی است. او این نکته را حتی از زبان خود کلود نیز به تصویر میکشد. گویی که کمونیسم، چیزی نبود که شوروی مناسب اجرای آن باشد، ولی به هر حال مجبور است چنین افتضاحی را تحمل کند. دورنمات با بیان افکارش، نشان میدهد که یک مارکسیست واقعی است. او بیرحمی کالوینیسم را کاملاً رد میکند.
رد لیبرالیسم
از دیدگاه ژیژک، روانشناس و مارکسیست سرشناس، ما در جوامع غربی گروهی با عنوان «کمونیستهای لیبرال» داریم. کسانی که ثروت زیادی را به چنگ میآورند و از همان ثروت جهت خدمت به مردم، استفاده میکنند. او برای اینکه هدف خود را بهتر مشخص کند، به «بیل گیتس» اشاره میکند. ژیژک به عبارت دیگر، عامل خشونتی که در در طبقهی کارگر ایجاد شده را همین لیبرالهای کمونیست میداند که برای آرامش درون خود یا با شعار تغییر دنیا، از ثروت خود میگذرند. در نمایشنامهی ازدواج آقای می سی سی پی، ما کنت اوبلوهه را داریم. کسی که ادعا میکند، طرفدار عشق و آزادی است و از تمام ثروتش برای کمک به مستمندان گذشته است. اما در نهایت، اهداف او برای تغییر دنیا شکست میخورد و به چیزی که میخواهد نمیرسد. از نظر ژیژک، این تمایل به ایجاد تغییر، خود به نوعی تمایل به اخذ قدرت است.
در نهایت تمام این تلاشها در یک ایدئولوژی بزرگ جای میگیرد، که همان ابژهی ایدئولوژی نام دارد. سه شخصیت بزرگ داستان که به تغییر دنیا تمایل دارند، درگیر یک ایدئولوژی هستند که میخواهد قدرت را به دست بگیرد. از طرفی، خود اوبلوهه نیز طاقت تماشای یک آزادی مطلق را ندارد! اگر بیمارستان او به اقامتگاه مستمندان تبدیل شود و مریضخانهاش به نارنج فروشی، از کوره در میرود و زندگی خود را «مسخره» میپندارد. به طور کلی، مضامین دیگری که در این نمایشنامه وجود دارد (و در سایر آثار دورنمات نیز ردی از آنها دیده میشود) تغییر شخصیت برای پنهان کردن گذشته و دستیابی به اهداف جدید، زوال جسمی و روحی، نیاز فرد به بازگشت جسمی و ذهنی به وجود قبلی، جنون و تمایل به تغییر جهان است.
اخلاقیات غیراخلاقی، پدیدهای در آناستازیا
آناستازیای نمایشنامهی ازدواج آقای می سی سی پی، گرچه در بحثهای انتقادی مختلف، یک شخصیت پوچ، فرصتطلب و روسپی تلقی میشود، از نگاه ژیژک کسی است که اخلاقیات غیر اخلاقی خود را حفظ میکند. در این نمایشنامه، تنها کسی که برنده است، همین آناستازیا است. کسی که برای رسیدن به امیال خود، دست از تلاش برنمیدارد. از نگاه ژیژک، حفظ اخلاقیات غیر اخلاقی دقیقا همین است. اینکه درگیر هیچ یک از ایدئولوژیهای جوامع نشویم و به راهی که خودمان میخواهیم ادامه دهیم. به عقیدهی من، عقاید ژیژک و فریدریش دورنمات از برخی جهات میتوانند مشابه یکدیگر باشند. چرا که در این نمایشنامه، کمونیست، لیبرالیست یا سرمایهدار برنده نمیشود، بلکه کسی برنده میشود که برای امیال خودش، دست به هر اقدامی میزند و اسیر هیچ یک از ایدئولوژیهای تعریف شده، نمیشود.
راز عنوان نمایشنامه
تمام مفاهیم بیان شده، به نوعی ما را به مفهوم «ازدواج آقای می سی سی پی» نزدیک میکند. این واقعیت که او با آناستازیا ازدواج کرده است تا گناهی که بابت قتل همسر خود مرتکب شدهاند را جبران کند، نشاندهندهی مجازاتی است که به خاطر نابودی حقانیت، آزادی و عدالت به جهانیان وارد شده است.