حتما برای همهی شما پیش آمده است که در برههای از زمان هرچند کوتاه، تصمیم به نوشتنِ خاطرات روزمرهی خود گرفتهاید، اما این روند چندان به طول نیانجامیده است و پس از مدتی به این نتیجه رسیدهاید که بیان احوالات روزمرهتان چندان اهمیت و فایدهای ندارد. حتی ممکن است با خود فکر کرده باشید: «من که شخصیت مشهور و مهمی نیستم تا در روز وقایع خاصی را تجربه کنم، روزهایم همه یکسان و خالی از وقایع ارزشمند برای نوشته شدن است.» خوب میدانید که تنها نیستید و کمدِ همهی ما پر از دفترچههای خاطراتی است که تنها چند برگه از آنها را پر کردهایم و سپس شمارش روزهای تقویم به حال خود رها شده است. اما به راستی ارزش خاطرهنویسی، ارزش بیانِ روزمرهترین و شخصیترین احوالاتِ آدمی در چه نهفته است که خواندن کتابِ خاطراتِ فردی غریبه این چنین ما را به خود جذب میکند؟ در این بیانِ ساده و اغلب سر راست و غیر ادبی، از عریانترین وجهِ زندگیِ شخصی افراد چه نقاط اشتراکی مییابیم که ما را، گاه از پس قرنها و نسلها به یکدیگر پیوند میدهد؟
خاطره نویسی نوعی اعتراف در برابر کشیشی به نام کاغذ است. به یاد آوردن برای از یاد بردن، و مردن برای زنده ماندن است. آنچه خاطرهنویسی را با هر معنا و مقصودی که باشد پراهمیت میکند، میل به جاودانگی در نویسندهی اثر است. گویی نویسنده با بیانِ به زعم خود پیش پاافتادهترین احوالاتش میخواهد بگوید: «فراموش نکنید، من هم مثل شما روزگاری اینجا بودهام.» در یادداشت مجموعه نقشهایی به یاد از احمد اخوت نوشته شده است:
نوشتن از خود یک جور دست پیش گرفتن در برابر مرگ است و هراسی فراموشی و فنا. یادداشتنویسی و خاطرات مشخصاً مال دوران مدرناند یا لااقل تدقیق احوال آدمهای مدرن است، مواجههی مدام و مدید آدمی یکّه با مرگ و ملال و فراموشی است.
امروزه خاطره نویسی بخشی از تاریخ شفاهی محسوب میشود، چرا که با خواندن خاطرات افراد در برهههای مختلف تاریخی و با توجه به جایگاه اقتصادی، اجتماعی و سیاسی آنها میتوان به تصویر هرچند کوچک و دارای خطایی از وضعیت آن جامعه در آن دوره دست یافت. احمد اخوت در کتاب «نقشهایی به یاد» به سراغ بررسی ادبیات خاطرهنویسی رفته است و با جمعآوری نمونهها و ترجمه برخی آثار و نظریات مهم در این ژانر، به بیان اهمیت خاطرهنویسی و نقش آن در شرایط زیستی مختلف افراد پرداخته است. این کتاب که اولین شماره از یک مجموعه است به همت نشر گمان به چاپ رسیده و روانهی بازار شده است.
نقش و اهمیت خاطرهنویسی در گذر زمان
زندگینامهی خودنگاشت عمدتا از انقلاب صنعتی به بعد پا گرفت اما در ایران این نوع ادبی مشخصا با مراودهی ایراتیان با غرب ارتباط دارد. خاستگاه زندگینامههای خودنوشت را کشور یونان و روم میدانند زیرا در این دو فرهنگ فردیت انسان معنا و هویتی خاص داشت. به طور مثال زندگینامهی «سنت آگوستین» را از اولین زندگینامههای خودنگاشت جدید میدانند که در قرن چهارم نوشته شده است.
کارکردهاى خاطره، از دو جهت کلى شایان بررسى است: یکى از آن لحاظ که خاطره نمایانگر ضمیر صاحب خاطره است و کم وبیش درون و برون پدیدآورش را مستقیم یاغیرمستقیم، آشکار مى کند. دیگر، وجه ارتباطى آن با مخاطبان و امکان تفسیرها و برداشتهاى ثانوى از خاطره است. خاطره، گرچه حدود و حریم شخص محسوب مى شود، به محض آنکه امکان عرضه و مجال بروز مىیابد، از ملکیت مطلق صاحب خاطره بیرون مىآید. از منظر نخست، خاطرات اهمیت روانشناختى دارند و ابعاد ناپیدای پدیدآورندگان خود را مىنمایانند، به این شرط که از روى صداقت و شجاعت اظهار شده باشند. (کمرى، ۱۳۸۳ ، ص ۳۳ )
در قرن بیستم نظریات روانکاوی فروید بر تحول زندگینامههای خودنگاشت تاثیر عمیقی گذاشت، چرا که فروید معتقد بود دوران کودکی در تکامل شخصیتی افراد نقش مهمی دارد و از این رو زندگینامههای خودنگاشت وسیلهی مناسبی برای تجزیه و تحلیل و حتی روان درمانی افراد است. جیمز اولنی زندگینامههای خودنگاشت را به چند دسته تقسیم میکند که از آنها میتوان به زندگیهای خودنگاشتِ مضمونی: به طور مثال مضمون ملی کردن صنعت نفت، زندگینامههای ایدئولوژیک: با یک هدف و ایدئولوژی مشخص سیاسی، و زندگینامههایی در قالب رمان: مانند اثر مشهور پروست، «در جتسجوی زمان از دست رفته» که زندگینامهی خودنوشت او در قالب رمان است اشاره کرد. فوکو اما معتقد است:« زندگینامهنویسی به طور عمده آن ذهنیتی را که در پس توصیفش وجود دارد جعل میکند. هرگز زندگینامهای نوشته نخواهد شد.» چرا که هر زندگینامه آن طوری نوشته میشود که به یاد میآید نه لزوما بدان شکلی که اتفاق افتاده است از این رو نمیتوان آن را حامل عین واقعیت دانست. از طرفی خاطرهنویسی را به دلیل افشای خود نوعی خطر کردن نیز میدانند چرا که میتواند همچون سندی علیه انسان به کار رود.
خاطرات جنگ و انقلاب
برخلاف آنچه اغلب میپندارند که مردم در شرایط بحران مانند جنگ و قحطی زمان و تمایلی برای نوشتن ندارند اما نمونههای موجود خلاف این ادعا را ثابت میکند. برای نمونه پیش از این به معرفی کتاب «خاطرات بغداد» اثر «نهاء الراضی» پرداخته بودیم که همزمان با شروع جنگ اول خلیج فارس شروع به خاطرهنویسی کرده و تاثیر جنگ را بر زندگی روزمره مردم عادی به تصویر میکشد. کتاب «جنگ چهرهی زنانه ندارد» نیز مجموعهای از خاطرات زنانی است که در جنگ جهانی دوم پا به پای مردان به مبارزه پرداختهاند و از نقش کلیشههای جنسیتی در دوران جنگ و پس از آن سخن میگویند.
با وقوع انقلاب در سال ۱۳۵۷ به شمار زندگینامههای خودنگاشت که اغلب با اهداف سیاسی نوشته میشدند افزوده شد. محمد مختاری در کتاب «چشم مرکب» به نقد فوران خاطرهنویسی پس از انقلاب میپردازد و معتقد است یکی از اصول بازخوانی و بازنگریِ تاریخ نقد خاطرهها و تجربهها است، نه دعوت به گذشته و یا عبرت از آن. در واقع مختاری اهمیت خاطرهگزاری یا خواندنِ گذشته را در معاصر کردن آن میداند. در ایران همچنین میتوان به اهمیت خاطرهنویسی در انقلاب مشروطه پرداخت. خاطرهنویسی برای گروههای تحت ستم جامعه از جمله زنان همیشه محملی برای مبارزه و مقاومت بوده است. از جمله پنج زنی که خاطرات خود در پایان دورهی قاجار و اوایل مشروطه به رشته تحریر درآوردهاند میتوان به سردار مریم بختیاری، تاج السلطنه، مونس الدوله، خدیجه افضل وزیری و مهرماه فرمان فرماییان اشاره کرد.
خاطرات زندان
شرایط زیستی سخت زندان به لحاظ جسمی و روانی، انزوا و جدا افتادگی از محیط بیرون، تجربه خشونت و اعمال قدرت، و در نهایت تلاش برای بقا و مقاومت در راه آرمان و عقیده باعث میشود اغلب زندانیان به خاطرهنویسی روی بیاورند.
در تبارشناسی ادبیات زندان به سرودههای مسعود سعد سلمان، شاعر زندانی دوران غزنوی، میرسیم که با نام «حبسیه» یا «زنداننامه» شناخته شده است. حبسیه یا زنداننامه به مجموعه اشعاری گفته میشود که در داخل زندان و در وصف حال و روزگار شاعر محبوس از زبان وی به نظم آمده است. از جمله حبسیههای مشهور میتوان به سرودههای مسعود سعد سلمان، ابوالمعالی نصرالله منشی و خاقانی شروانی اشاره کرد. در قرون اخیر نیز حبسیههای فرخی یزدی و ملکالشعرای بهار از جمله نمونههای شناختهشدهی این گونهی ادبی بودهاند. (منصوره شجاعی، ۱۳۹۹)
حافظه در نوشتن خاطرات زندان نقش مهمی دارد چرا که در شرایط زندان به دلیل مسائل امنیتی و کمبود و یا نبود دسترسی به لوازم نوشتار، اغلب زندانیان مجبورند خاطرات خود را به شکل شفاهی به ذهن بسپارند، برای کسی تعریف کنند و یا در بهترین حالت آن را در گوشهی کاغذ سیگاری بنویسند و با پنهان کردن در آستر لباسی (یادداشتهای داستایفسکی در زندان تزار) به دست دیگران برسانند. این یادداشتها که به گفتهی بزرگ علوی در «ورق پارههای زندان» روی کاغذ سیگار، قند، یا پاکت میوه و شیرینی نوشته میشدند بدون مخاطره نبودند و از گاه از مکانهای عجیب و غریبی سر در میآوردند.
کتاب آشپزی به مثابه دفتر خاطرات
آلیس بی تکلاس نویسنده آمریکایی یار و همدم گرترود استاین رماننویس، نمایشنامهنویس و شاعر آمریکایی که تا زمان مرگ او به نوعی در سایهی گرترود استاین میزیست، علاقه زیادی به آشپزی داشت. او کتاب آشپزی نوشت که در آن خواننده حین اینکه با دستور پخت غذاها آشنا میشود زندگینامهی خودنوشت او را نیز مطالعه میکند. آلیس بیشتر عمر نود سالهی خود را به آشپزی گذراند و به پیشنهاد گرترود استاین هر زمان دستور پخت جدیدی را میآموخت یا از کسی یاد میگرفت شرایط جاری در آن زمان از جمله داستانِ اینکه چگونه این دستور را بدست آورده، در آن زمان شرایط آب و هوا و احوالات زندگی روزمرهاش چه بوده و…را نیز در آن ذکر میکرد. در سال ۱۹۵۲ انتشارات هارپرز از وجود این دفترچه آشپزی باخبر شد و به آلیس پیشنهاد انتشار آن را داد. آلیس که در سالهای پایانی عمرش دچار هپاتیت شده بود و پرهیز غذایی داشت مرتب کردن و جمعآوری این دفتر خاطرات را با شعار «وصف عیش، نصف عیش» انجام داد و مجموعه ارزشمندی از خود به جای گذاشت که در آن دستور هر غذا نقبی به یک خاطره، انسان، ملیت و سرگذشت است.
کتابفروشی شکسپیر و شرکاء
کتابفروشی شکسپیر و شرکا از قدیمیترین کتابفروشیهای پاریس محسوب میشود که در گذشته محفل بحث و تبادل نشر نویسندگان و هنرمندان بوده است. بنیانگذار این کتابفروشی زنی به نام «سیلویا بیچ» بود. در بحبوحه سالهای جنگ جهانی اول بسیاری از نویسندگان وقتی با لباس یونیفرم از جنگ باز میگشتند به این کتابفروشی میآمدند و داستانهای خود را در جمع میخواندند. «سیلویا بیچ» اولین ناشر اولیس جویس نیز بود، آن هم در زمانی که هیچ ناشری به دلیل آنچه «مشکلات اخلاقی» مینامیدند حاضر به چاپ این کتاب نبود. در ادامه با صادر کردن کارت عضویت برای کسانی که وارد این کتابفروشی میشدند این کتابفروشی به کتابخانه و پاتوق نویسندگان و هنرمندان تبدیل شد. کتابفروشی شکسپیر و شرکا جریانهای تاریخی بسیاری را به خود دیده است که سیلویا بیچ همهی آنها در کتاب خاطرات خود نوشته است و قبل از مرگ به دانشگاه نیویورک داده است.
گفته میشود در سال ۱۹۴۱ در دوران اشغال پاریس توسط آلمان این کتابفروشی بسته شده و دیگر بازگشایی نشد، اما در سال ۱۹۵۱ کتابفروشی دیگری توسط جرج ویتمن افتتاح شد که در اصل «لو میسترال» نام داشت و در سال ۱۹۶۴ برای ادای احترام به کتابفروشی سیلویا بیچ به «شکسپیر و شرکاء» تغییر نام داد.
پاریس جشن بیکران، خاطرات ارنست همینگوی
آخرین اثر همینگوی و اولین کتابش که پس از مرگ او منتشر شد، «پاریس جشن بیکران» نام دارد. پاریس جشن بیکران، خاطرات همینگوی از پاریس سالهای ۱۹۲۱-۱۹۲۵ است. او طرح این کتاب را براساس دفتر یادداشتهای خاطرات خود نوشت. برای همینگوی که در سالهای ۱۹۷۵-۱۹۶۱ به گفته همسرش سخت افسرده و بیقرار بود این خاطرهنویسی شفایی بود بر درمان زخم غربت. اما جشن بیکران فقط خاطرهنگاری نیست بلکه همینگوی در این اثر نویسندهای است که به همه چیز از داستان مینگرد. بین دوستان همینگوی همیشه این شوخی وجود داشت که او ممکن است سادهترین رفتارهای آنها را هم به سوژهی داستان بدل کند. این اثر شرح خاطرات نویسندگان و هنرمندان دههی ۱۹۲۰ پاریس است که گرترود استاین آنها را «نسل گمشده» میدانست.