شعری بخوانیم از مرحومه نجمه زارع، شاعر جوانمرگ استان فارس که اهل کازرون بود اما مانند خانوادهی آقای هاشمی طی سفری دور و دراز به قم آمد و بیشتر زندگیاش را در آنجا گذراند. او متولد ۱۳۶۱ هجری شمسی است. مانند بسیاری از شاعران نه از طریق چارچوبهای خشک آکادمیک بلکه با علاقه و قریحهی ذاتی خود شاعر شده بود؛ چه اینکه رشتهی تحصیلیاش مهندسی عمران است و خودش در بیتی از غزلی میگوید:
مینشینی چند تمرین ریاضی حل کنی
خطکش و نقاله و پرگار شاعر میشوند…
نجمه زارع، در سال ۱۳۸۴ با اشتباه پزشک معالجش دار فانی را با تنها ۳۰ اثر گزیده در چهار دفتر شعر، وداع نمود و بسیاری از شاعران و علاقهمندان به شعر را با این پرسش باقی گذاشت که اگر او عمر طولانیتری میداشت آیا به سطح شاعران بزرگی چون فروغ و سیمین نمیرسید؟!
این شعرها دیگر برای هیچ کس نیست
نه! در دلم انگار جای هیچ کس نیستآنقدر تنهایم که حتی دردهایم
دیگر شبیه دردهای هیچ کس نیستحتی نفسهای مرا از من گرفتهاند
من مردهام در من هوای هیچ کس نیستدنیای مرموزی است ما باید بدانیم
که هیچ کس اینجا برای هیچ کس نیستباید خدا هم با خودش روراست باشد
وقتی که میداند خدای هیچ کس نیستمن میروم هرچند میدانم که دیگر
پشت سرم حتی دعای هیچ کس نیست
نگاه زارع در اغلب شعرهایش به عنوان راوی، یک نگاه جبرگرا، غمگین و سنتی است اما در عینحال از زبان یک دختر عصیانگر که عشقش را درپس پردههای سرکوبگر جامعه ابراز میکند اما باز هم با رویههای سنتی و غالبا مرتجع زنده به گور میشود.
لعنت بر اشتباه پزشکی ????
هر بار شعرهای این الههء شعر رو میخونم، از بابت فراقش، نفسم سنگین و سنگین و سنگین میشه.
آن گل که بیشتر به چمن میدهد صفا/
گلچین روزگار مجالش نمی دهد%
گلچین روزگار عجب خوش سلیقه است/…. ???
چقدر شعرهاش قشنگه … اینجور آدما دنیایی نیستن