سفر در اتاق کتابت، داستان سفری یک روزه به همراه پیرمردی است که همزمان هم متهم است، هم بیگناه؛ هم نویسنده است و هم خواننده. داستانی که در یک اتاق دربسته با تعداد محدودی از اشیا و شخصیتها روایت میشود، اما آنچنان که استر میگوید به مدد کلمات و بهروی کاغذ آورده شدنش میتواند تا ابد ادامه پیدا کند و به طول بیانجامد. استر در سفر در اتاق کتابت ارواح شخصیتهای داستانیاش را احضار میکند، با آنها به گفتگو مینشیند، با آنها همدلی میکند و در نقش پیرمردی بیمار و بیحافظه از وضعیت خود به ستوه میآید. گاه داستانی را روایت میکند و سرانجام خود توسط دیگری روایت میشود. اینجا است که تشخیص مرز بین خواننده و نویسنده، ارواح سرگردان و کلماتی که قرار است تا ابد در دستان نویسنده ادامه پیدا کنند، سخت میشود. پل استر که بیشتر بهخاطر کتاب «سهگانهی نیویورک» معروف است نویسنده، مقالهنویس، مترجم، کارگردان و شاعر آمریکایی است که رمانهای معماگونهاش اغلب در باب جستجوی هویت و معنای شخصیت طرح شده است. آثار او ترکیبی از ابزوردیسم، اگزیستانسیالیسم و داستان جناییاند و به بیش از چهل زبان ترجمه شدهاند. پل استر یکی از نویسندگان محبوب خوانندگان ایرانی است که همواره آثارش در زمره پرطرفدارترین کتابها قرار گرفتهاند. کتابهایی مانند خاطرات زمستان، شهر شیشهای، ارواح، کتاب اوهام، هیولای دریایی، اتاق دربسته، مون پلاس، شب پیشگویی، مردی در تاریکی، ناپیدا، اختراع انزوا، سانست پارک، سفر در اتاق کتابت و دیوانهای در بروکلین از این نویسنده در ایران منتشر شدهاند. سفر در اتاق کتابت یا سفر در اتاق تحریر با ترجمهی احسان نوروزی توسط نشر چشمه، با ترجمهی مهدی غبرائی توسط نشر ثالث و ترجمهی مهسا ملک مرزبان توسط نشر افق به چاپ رسیده است.
تناقض اینجا است که ما، اوهام ذهنی دیگر، از ذهنی که ما را ساخته بیشتر عمر میکنیم. چون ما به درون جهان پرتاب شدهایم، برای ابد زندگی خواهیم کرد و داستانهایمان همچنان گفته خواهند شد، حتی بعد از اینکه بمیریم.
حافظهی یکروزه
پیرمردی مسن و بیمار با قرصهای رنگارنگی که هر وعده در کنار غذایش به او داده میشود، در اتاقی محبوس شده است که نمیداند به چه دلیل و تا چه زمانی آنجا خواهد بود. او هیچ تصوری از مختصات این اتاق و مختصات گذشته و آیندهاش ندارد و حافظهاش تنها برای یک روز خاطرات را حفظ میکند. بر روی اشیاء اتاق با برچسب نام هر شئ نوشته شده، و انبوهی از عکس و نوشته نیز بر روی میز تحریری قرار گرفته که نقطهی عطف ارتباط پیرمرد با دیگر شخصیتهای داستان و روایتهای تودرتویی است که از دل هم زاده میشوند.
احضار ارواح
در طول داستان شخصیتهایی در لباس وکیل، خدمتکار، مشاور و… وارد اتاق میشوند و سعی میکنند با شناساندن خود به پیرمرد نقش خودشان را در زندگی پیشین او (پیش از زوال حافظهاش) یادآور شوند. گویی همهی آنها توسط پیرمرد (که در این کتاب آقای بلنک نامیده میشود)، در گذشته به ماموریتهایی فرستاده شدهاند و در آن ماموریتها بخشی از زندگیشان دچار تغییرات ناخوشایندی شده است. جدا از این افراد، تعدادی دیگر نیز از این اشخاص وجود دارند که بیرون از این اتاق در انتظار مجازات پیرمرد بخاطر اعمال گذشتهاش هستند. آقای بلنک وقتی چشمهایش را میبندد گروهی از ارواح به او هجوم میآورند که گویی همان شاکیان هستند. اما از دید دیگر شاید بتوان گفت این شخصیتها، که هرکدام در گذشته به ماموریتی فرستاده شده و سرنوشتی پیدا کردهاند، شخصیتهای داستانهای گذشتهی نویسنده هستند که حالا به حقخواهیشان آمدهاند. از این منظر شاید بتوان داستان را مشابه داستان «دوباره از همان خیابانها»ی بیژن نجدی دانست که در آن شخصیت اصلی برای تغییر پایان داستان به سراغ بیژن نجدی میرود و به همراه او به خانه باز میگردند تا پایان داستان را تغییر دهند.
هم راوی و هم بازیگر
بر روی میز تحریر کاغذهایی وجود دارد که مشاور آقای بلنک میگوید بخشی از روند درمان او است. آقای بلنک وقتی شروع به خواندن یکی از این کاغذها میکند با روایتی درگیر میشود که در انتها میفهمد داستانی ناتمام است. او به دلیل ناتمام بودن داستان نزد مشاورش شکایت میکند اما او میگوید که این ناتمام بودن به این دلیل است که آقای بلنک به عنوان بخشی از تمرین خود ادامهی داستان را با تخیل خود روایت کند. آقای بلنک ابتدا شاکی میشود اما در ادامه با چنان زبردستی شروع به ادامه دادن روایت میکند که شک میکنید این او است که دارد کتاب را مینویسد و روایت میکند یا نویسنده! در انتها او برگهی دیگری را برمیدارد که حاوی چند صفحهی آغازین همین رمان با قلم فنشاو است، شاید به دلیل همین تودرتویی داستانهای پل استر است که میگویند داستانهای او مانند عروسکهای ماتروشکای روسی چندلایه است.
در جستجوی هویت از دست رفته
آقای بلنک همچنان که سعی میکند چیزها را به یاد بیاورد گویی تلاش میکند هویت از دسترفتهی خود را نیز با پازلی چندتکّه از روایتهای بازدیدکنندگانش بازسازی کند. او دوباره کودک میشود و به جستجوی خاطراتش دوباره راه رفتن، غذا خوردن و حتی عملیاتی مانند کنترل ادرارش را از نو میآزماید. با شگفتی محیط اطرافش را میکاود و سعی میکند با ردیابی صدای قفل در، صدای پرندگان، جابهجا شدن برچسب اشیاء اتاق، لباسها، میخهای فرورفته در چهارچوب پنجره و آزمون و خطای قدرت تعادل و سلامتش، وضعیت خود را ارزیابی کند. عدم قطعیتِ لحظهای که در آن زندگی میکند آقای بلنک را وادار به آن میکند تا قوهی تخیل خود را بهکار گیرد و ادامهی داستانی را روایت کند که خود نمیداند قهرمان داستانی دیگری است. در اتاق آقای بلنک هر روز یک روز جدید و از نو زاده شدن است، چرا که حافظهی او هر روز دوباره از نو ساخته میشود اما گویی این یک روز قرار است تا ابد ادامه پیدا کند.
حالا اتاقش جهانش است، و هرچه درمان بیشتر پیش برود، او بیشتر به سخاوتمندییی که در حقش شده پی میبرد. آقای بلنک مسن است و ضعیف، ولی تا وقتی که در اتاقی با پنجرههای بسته و در قفل شده بماند هرگز نمیتواند بمیرد، هرگز ناپدید نمیشود، هرگر چیزی نخواهد بود جز کلماتی که من بر این کاغذ مینویسم.