موفقیت برای هرکسی به نحوی تعبیر میشود. یک نفر میخواهد شرکت بزرگی را تاسیس کند تا وقتی در آیندهای نزدیک خانواده تشکیل داد، بتواند تمام خواستههای آنها را برآورده کند؛ یک نفر آرزوی رسیدن به لوکسترین ماشینها و گرانقیمتترین خانهها را دارد؛ و یک نفر هم، صِرف رسیدن به حد مشخصی از شناخت از خود و آرامش فردی، به موفقیت دست یافته است. هرکدام از ما دغدغههایی داریم که فقط خودمان میفهمیم، نمیتوانیم از آنها حتی پیش دوستان نزدیک و خانوادهمان حرفی بزنیم و بالاخره میفهمیم که باید خودمان برای حل آنها کاری بکنیم. اکثر ما زمانی که به این نقطه میرسیم، تازه میفهمیم چه سالهای طلایی و سادهای را در گذشته از دست دادهایم و عین خیالمان هم نبوده است! از سمت دیگر نه دنیا و نه مردم دنیا، برای ما نمیایستند تا بند کفشمان را ببندیم؛ هرکسی باید برای رسیدن به جایی که میخواهد، بدود. به خودمان میآییم و میبینیم که با فانتزی چیزی زندگی میکنیم که اصلاً وجود ندارد؛ و تلختر اینکه تصویر درخشان این فانتزی، مسائل واقعی دیگر را هم از جلوی دیدمان محو میکند.
اینجاست که وقتی یک کتاب انگیزشی میبینیم، دلمان میخواهد فقط ازش دور شویم و بهش فکر نکنیم؛ تازه در بهترین حالت! در این موقعیت به احتمال زیاد زمان زیادیست که در ناامیدی زندگی میکنیم و هرکسی هم که از امید و تلاش و هدف حرفی بزند، مسخرهاش میکنیم چون نمیداند زندگی چقدر پوچ و بیمعناست و ارزش هدر دادنش را ندارد! اما اگر به اندازهی کافی در این وضعیت تاریکی سر کرده باشیم، هر چقدر هم که از فکر امید دوری کنیم، باز هم ته دلمان میدانیم که باید تغییری ایجاد کنیم. خب، کتاب «اثر مرکب» شاید بهترین نمونهی امیدبخشی باشد؛ اما با مثالهای دیگرِ این زمینه تفاوتهای اساسی دارد. مثلاً کتاب «چهار اثر فلورانس» را -که خود من هم زمانی میخواندم و بهبه و چهچه میکردم!- واقعاً هیچ منطقی در خودش ندارد. البته نکته این نیست که منطق را معیار قرار دهیم ولاغیر؛ چون منطق محض هم ممکن است بگوید که ما نمیتوانیم بهطور قطعی چیزی را بدانیم، پس تلاش کردن اصلاً معنایی نمیدهد. من اعتقاد دارم بسته به شخصیت و عقاید و پیشزمینههای فرهنگی و خانواده و… میلیونها فاکتور دیگر، هر کتابی ممکن است برای ما موثرترین و راهبردیترین راهنما باشد؛ حتی اگر تمام دنیا آن را به باد نقد بگیرند.
غلتک زندگی؛ له شدن یا سُر خوردن؟!
قبل از اینکه اثر مرکب را شروع به خواندن کنیم، شاید بد نباشد یک نگاه کلّی به شخصیت خودمان بیندازیم؛ به اینکه تا الان چه کسی بودهایم، در این لحظه کی هستیم و میخواهیم که در آینده که باشیم. حرفهای قشنگ و موفقیتآمیز را همه دوست دارند و اصول موفق شدن را هم همه از بر هستیم. به نظرم کلیشهها، مفاهیمی هستند که با گذشت زمان، نسلبهنسل در زندگی آدمهای مختلفی از سراسر دنیا بهکار میآیند. وقتی هم که چیزی را تجربه کنیم به آن اعتقاد پیدا میکنیم؛ هرچند مسخره به نظر بیاید، بههرحال ما نمیتوانیم چیزی که دیده و لمس کردهایم را به خاطر حرف دیگران رها کنیم. اثر مرکب هم از ما چنین چیزی نمیخواهد؛ نه میخواهد که هیچ کلیشهای را باور کنیم، نه آن را بشکنیم، و نه اصلاً به حرف هیچکسی گوش بدهیم! این کتاب نوشته شده تا خواننده با ذهنیت و دنیای درونی خودش، صادقانه اعتبارسنجی کند و ببیند که راهحلهایش خوب به نظر میآید یا نه؛ بنابراین تفکر اثر مرکب، مثل هر ایدئولوژی دیگری خالی از ایراد نیست و قرار هم نیست هرکسی آن را قبول کند.
اثر مرکب نه نسخه میپیچد، نه شعاری میدهد که قرار باشد به آن عمل کند؛ هرچه میگوید به یک پیشنهاد ختم میشود و همهی آن طبعاً به خود انسان برمیگردد. من هم زمانی این کتاب را خواندم و احساس سرگیجه بهم دست داد؛ از بس که به نظرم غیرمنطقی و گولزننده میآمد! اما حالا آن را میخوانم و میبینم با ذهنیتم جور درمیآید؛ درواقع چیزیست که شاید با ادامه دادنش و حرکت در این مسیر، نقدهایی هم به آن داشته باشم. اما دارن هاردی هر چیزی که میگوید، رنگ و بویی از یک فرمول واحد دارد؛ فرمولی که ادعا میکند کوچکترین جنبهای از زندگی نیست که این الگو را درونش پیدا نکنیم، و در نهایت همهی بحثها به همین الگو برمیگردد؛ فقط باید دقیق شویم و چیزی به نام «لحظه» را بهتر بشناسیم. در حقیقت مرکز ثقل تمام پیشنهادهای هاردی بر همین مفهوم در لحظه زندگی کردن است؛ «carpe diem» یا همان «دم را غنیمت شمار». خود هاردی هم بارها ذکر میکند که اولاً هستهی این ایده به خاطر سختگیریهای پدرش، در او تبدیل به یک درخت شکوفا شد؛ ثانیاً پدر او هم اولین نفری نبود که فکر و ذکرش را براساس این تفکر تنظیم کرده است.
الگوریتمِ شگفتی
چیزی که هاردی پیشنهاد میکند، نیازی به اثبات ندارد. هیچکدام از ما نیست که ذهنش بر پایهی یک ساختار و نظم منطقی ویژه چیده نشده باشد؛ حال این منطق به جزئیترین کنش و واکنشها، تجربیات و نتیجهگیریهای ما بستگی دارد و عوامل بیشماری روی آن اثر میگذارد. اما نکتهی اصلی در اینجاست که در ناخودآگاه ما بالاخره الگوی مشخصی وجود دارد که همهچیز را بههم تشبیه میکند و ارتباط میدهد. در مقام دفاع، هاردی ادعا نمیکند که به الگوی ذهنیاش تسلط کامل پیدا کرده و ناخودآگاهش را در چنگ گرفته؛ ادعایی که البته از زمانهای بسیار بسیار دور به وفور دیده شده و هنوز هم میشود! مسئله اینجاست که ما حاضریم به یک مذهب یا علم یا هر شیوهی شناختی دیگری باور صددرصدی و کامل داشته باشیم، اما به حرفهای کسی که از خودمان میخواهد که خودمان را بسازیم، نه! پس اگر خیلی به هاردی بدبین هستید، بیایید یک شانس دیگر به او بدهیم.
اول کتاب به این اختصاص داده شده که با توضیحات مناسب و به اندازه از گوشه و کنارهای زندگی عادی، ما بتوانیم ایدهای کلی از مفهوم اثر مرکب را در ذهنمان تصویر کنیم. نکتهی مثبت ماجرا که بخش ابتدایی کتاب را به یک شروع خوب و موفق تبدیل کرده، در قلبِ خودِ مفهوم اثر مرکب نهادینه شده؛ اینکه اثر مرکب چه بخواهیم، چه نخواهیم در زندگی ما بالاخره اثرش را میگذارد. بنابراین وقتی مثالهایی که دارن هاردی از نتایج منفی این اثر میزند را، با نتایج منفی زندگی خودمان مقایسه میکنیم، ترغیب میشویم که ادامه دهیم و حداقل به راهکارهای او توجه کنیم. در این بخش هاردی میگوید که چطور تمرینات سخت و روزانهی پدرش، باعث شده که نظم و انسجام خاصی در شخصیت و کارهای او ریشه بدهد. در فصل اول وقتی مثال سه دوستی را که عادتهای روزانهی خود را با کمترین جزئیات تغییر میدهند، میخوانیم، میبینیم که همهچیز با حساب و کتابهای هاردی جور درمیآید. شاید این بهانه را بیاوریم که در زندگی واقعی، همهچیز طبق برنامه پیش نمیرود و نمیدانیم امروز قرار است به چه چالشهای بربخوریم. به همین دلیل است که هاردی از ما میخواهد آمار فعالیتهایمان را، از کوچک و بزرگ یا منفی و مثبت، در دفترچهای یادداشت کنیم. تازه الان که بهترین برنامههای یادداشت را در موبایلمان داریم، کارمان بسیار راحتتر است. در عمل که پیشنهادهای هاردی را امتحان کنیم، میبینیم که اگر دربارهی یک چیز درست گفته باشد، آن یک اتفاق، مخفی ماندن جزئیات از چشم ماست. اصولاً اساس طرز فکر او بر توجه به جزئیات و استفادهی مثبت از آنها چیده شده، پس بسیار مهم است که بدانیم چه چیزهایی در روزمرهمان هست که خودشان را از ما پنهان میکنند! چندتا خوراکی و تنقلات ساده، چند نخ سیگار و یا چند دقیقه گشت و گذار در اینترنت، دقیقاً مصداق بارز همین چیزهاست؛ جزئیاتی که در طول زمان بزرگ میشود و تاثیراتش را یکدفعه به چشم میبینیم و میخواهیم که ناگهان تغییرش بدهیم، اما نمیتوانیم.
ضمیر ناخودآگاه سومشخص
ما معمولاً از فلسفه خواندن میترسیم و ترجیح میدهیم سراغش نرویم. در عموم جامعه از فلسفه تصویر تاریک و وحشتناکی وجود دارد، دلیل آن هم واضح است؛ چون فقط ما را به یاد چیزهایی میاندازیم که قرار نیست بفهمیم! اما آیا فلاسفه هم اینگونه بودند؟! بیوگرافی فلاسفه و نویسندگان بزرگ خلاف این را نشان میدهد. آنها از مفاهیم روانشناختی و فلسفه برای کسب آرامش و شناخت خود و موفقیت استفاده میکردند. بنابراین ما هم میتوانیم در زندگی روزمره از فلسفه استفاده کنیم و برای موفقیتمان از آن کمک بگیریم. مثلاً مبنای اصلی تمام کتابهای انگیزشی این تفکر است که انسان از پس هر کاری که بخواهد برمیآید؛ یعنی دقیقاً ایدئولوژی که اگزیستانسیالیسم برای انسان تعریف میکند. به همین دلیل فصل دوم کتاب اثر مرکب نیز، هرچند شاید در ظاهر مشخص نباشد، اما با منطق همین جهانبینی پیش میرود. در این بخش دارن هاردی تمرکزش را میگذارد روی «انتخابها»؛ همان چیزی که ژان پل سارتر آن را سلاح اصلی بشر میدانست و میگفت «ما چیزی هستیم که انجام میدهیم». فصل دوم کتاب تاکید میکند که اگر میخواهیم شروع کنیم و از اثر مرکب استفادهای مثبت در زندگیمان داشته باشیم، باید مسئولیت ۱۰۰ درصدی را در آن زمینه به عهده بگیریم؛ مثلاً کارمندی که دنبال پیشرفت در کارش است، هرگز نباید بگذارد هیچ اتفاقی بهانهی وقفه در کارش شود؛ یا زوجی که میخواهند رابطهی موفقی را بسازند، باید هردو آماده باشند تا بدون هیچ چشمداشتی مسئولیت کارها را به عهده بگیرند؛ مسئولیت ۱۰۰ درصدی!
چیز دیگری که اثر مرکب را به فلسفه پیوند میدهد، تشویق برای غلبه بر ترسهاست. چه در کشورهای مدرن و چه در کشورهایی مثل ما، سنتها همیشه کمی خرافات و عقاید عجیب و غریب را در خودشان دارند. به همین دلیل نسلبهنسل در ژنتیک و فرهنگ تاریخی مردم آن کشور جا میافتد که به سراغ بعضی چیزها نباید رفت. اما اثر مرکب در اینجا بازهم به اگزیستانسیالیسم رجوع میکند. این تفکر میگوید که هیچ طرح و برنامهی قبلی برای انسان وجود ندارد و ما به معنی واقعی کلمه آزادیم که هرکاری بکنیم؛ اما مسئولیت کامل آن نیز درپی آن خواهد آمد و آن هم با ماست. به همین دلیل کتابی که میخواهد ما را ذرهذره به آرزوهایمان نزدیک کند، باید بتواند ذهنیت درستی از ترسهایمان را برایمان شکل بدهد. هاردی با روش اثر مرکب توانسته الگویی را ارائه کند که نیازی به اقدامات عجیب ندارد، بنابراین همهچیز از روزمره شروع میشود و این روزمرهی ماست که شیب صعودی پیدا میکند؛ بنابراین برای غلبه بر ترسهای بیمورد ما هم بسیار کاربردیست. فصلهای سوم تا پنجم اثر مرکب بیشتر جنبهی تمرینی و عملی دارند و از لحظهای که تصمیم بگیریم میخواهیم اثر مرکب را در زندگیمان آزمایش کنیم، راهکارهای زیادی پیش رویمان میگذارد. جداولی را که در انتهاب کتاب آمده نیز میتوانیم پیش از شروع تمرینات دیگر با اهدافمان پر کنیم و نباید فراموش کنیم که مداومت و ثبت کوچکترین جزئیات، رمز موفقیت در اثر مرکب است.
با سلام پیشنهاد می کنم با کتاب های زوج نویسنده ی ایرانی(دکتر حمید رضائی و دکتر فرشته مرزبان) در موضوع موفقیت که انتشار کتاب های خود را از سال ۱۴۰۱ شروع کرده اند هم آشنا شوید. برخی از ویژگی های کتاب های ایشان عبارت است از: – خلاصه گویی – جامعیت مطالب به طوری که به جنبه ها و ابعاد مختلف در موضوع موفقیت پرداخته اند – رعایت اصل انگیزش در کنار آموزش – جذابیت آثار به خاطر رعایت جنبه های خلاقانه در ارائه ی مطالب – قابلیت فهم و پذیرش مفاهیم برای افراد با سطح تحصیلات و سلیقه های مختلف.
سلام
من کتاب گنج من از این زوج نویسنده رو خوندم واقعا عالیه
واقعا کتابهاشون با بهترین کتابهای موفقیت که در دنیا نوشته شده قابل رقابت هست.
سلام
یک دستگاه قلیایی خریدم این کتاب رو به صورت هدیه برایم فرستاده بودن
کتاب هفتصد نکته موفقیت آمیز از دکتر حمید رضایی و دکترفرشته مرزبان خیلی خوشم اومد