در جامعهی جهانی امروز کتابخوانی جایگاه ویژهای دارد و روزانه در هر جامعهای سعی میشود که این جایگاه گستره و استحکام بیشتری بگیرد. از کتابهای آکادمیک دانشگاهی و تخصصی گرفته، تا آثاری که بر پایهی تجربهگرایی نوشته شده و بین فضاهای فلسفی و ادبی گام برمیدارد، در هر سطح و زبان و فرهنگی فراوان است. اما شاید با نگاهی گستردهتر، تاثیرات منفی این همهگیری را جایی ببینیم که آثار سنگین فلسفی در دست نوجوانان در کافهها و قفسههای کتاب در خانه پیدا میشود؛ البته این به معنای مذمت و سرکوب این علاقه نیست، اما بهروز بودن و رقابتهایی از این دست، میتواند برای کسی که بیگدار به دریای فلسفه میزند، خطرساز شود.
به همین منظور کتابهایی مثل «خودآموز فلسفه» که یک استاد باتجربهی این رشته مثل «مل تامپسون» نگارش کرده باشد، برای آشنایی با پایهها و مقدمات فلسفه ضروری است؛ معرفیها و توضیحاتی از تاریخچه و تولد این پدیدهی جهانی گرفته، تا شناخت افرادی که در این قلمرو نظریهپردازی کردهاند و تحولاتی که در نتیجهی این مانیفستها در جوامع بشری ایجاد شدهاست. «خودآموز فلسفه» در دست مترجمی به فارسی برگشته که سالها در دانشگاههای آمریکا تحصیل کرده است؛ «دکتر بهروز حسنی» در برگردان این اثر تلاش کرده تا دوجانبه عمل کند و با رعایت امانت در واژهها و جملاتی که از زبان اصلی وام میگیرد، بهطور موازی مفاهیم را بیپرده و به سادگی به فهم مخاطب برساند و ما را از سردرگمی دور کند؛ و در این کار موفق هم بودهاست.
مل تامپسون در بخش مقدماتی کتاب اشاره میکند که تشریح و دقت در تاریخ فلسفه و توضیح نظریاتی که هر فیلسوف را به عرصه آورده، کاری نیست که در یک کتاب قابل انجام باشد. او در این کتاب ابتدا پرسشهای اساسی و دغدغههایی را که همیشه گریبانگیر بشر بوده مطرح میکند و از مخاطب میخواهد تمایز میان آنها را در ذهنش پررنگ کند. هرکدام از این پرسشها به بخشی از کتاب برمیگردد و با این زمینهچینی، ذهن خواننده برای آشنایی با اصول قواعد اولیهی فلسفه آماده میشود. مسائلی نظیر سرمنشاء انسانها، معنای زندگی، ماهیت روح و هستی، تفاوت انسان و حیوانات، شناخت خدا و… .
نویسنده پیش از هرچیز سه هدف اصلی برای محتوای کلی کتاب طرح میکند که در هفت فصل قرار است پاسخ آنها را به مخاطب بدهد؛ البته که او مثل هر فیلسوف دیگری تاکید میکند که انتظار برای پیدا کردن جوابی قطعی از سوی فلسفه موجب ناامیدی خواهد شد و این شاخهی علوم انسانی، صرفاً برای افرادی هیجانانگیز خواهد بود که نیاز به یک زندگی معنوی پویا و پیشرونده دارند و از طرح سوالهای جدید نمیترسند. بنابراین در طول متن کتاب، اولاً نویسنده در نقل قولها و تعاریفی که از فلاسفه میآورد هیچگونه جانبداری نمیکند، ثانیاً پاسخهایی که در خلال شرح عقاید آنها میدهد صرفاً ابزارهایی است تا مخاطب را به سمت پاسخی خودساخته و شخصی هدایت کند. همانطور که نویسنده میگوید خود فلاسفه هم با تفکر و پاسخهای شخصیشان به این مرحله رسیدهاند و بسیاری از آنها عقاید یکدیگر را نفی میکنند.
در مقدمهی کتاب ابتدا تعریفی از ماهیت و ذات فلسفه به مخاطب ارائه میشود؛ این تعریف با زبان ساده در تفهیم مخاطب نسبت به اینکه زبان منطقی چیست و فلسفه در کدام حیطه فعال است بسیار مفید عمل میکند و یک ذهن خام را آمادهی دریافت اطلاعات بعدی خواهد کرد. در کنار این تعریف پاسخی به چراییِ وجود و وجوب فلسفه در زمانهی ما و تمام دورانها، داده میشود و سپس شیوهها و سبکهای مختلف استدلال را به طور خلاصه میآموزد. در کتاب اشاره میشود که این اثر تنها خلاصهای از ضروریات تاریخ فلسفه برای افراد ناآشنا است و این خلاصه صرفاً از تاریخ فلسفهی غرب وام گرفته شده؛ بنابراین شخصیتهایی که نام برده میشوند و ایدئولوژیهایی که در اثر میبینیم به صلاحدید نویسنده آورده شدهاند.
چه و چگونه
از زمینهچینیها که میگذریم به فصل اول میرسیم؛ جایی که دو پرسش اساسی فلسفه را مطرح میکند:
- چه چیزهایی را میتوان شناخت؟
- چگونه میتوان شناخت؟
این دو سوال از ابتدای تاریخ ذهن انسان خردمند را درگیر خود کرده و همین دو سوال ساده است که بشریت را تا این اندازه دستخوش تغییر کردهاست. در این بخش نویسنده با الگوی منظم و دستهبندیشده توضیح میدهد که این دو پرسش را در سه شاخهی اصلی میتوانیم بررسی کنیم: در متافیزیک، در معرفتشناسی و در زبان. این سه شاخه تا انتهای کتاب بهطور مستقیم یا غیرمستقیم ما را همراهی میکنند و سه بُعد مختلف مفاهیم را برای درک روشنتر نسبت به آن، پیش میکشند. در این فصل در سرتیترهای مختلف فلاسفهای مثل دکارت، راسل، لاک، بارکلی، هیوم، کانت، ارسطو، اسپینوزا و… معرفی میشوند و در مثالهایی که مل تامپسون برایمان از موارد عینی و روزمره میآورد تا عقاید این فلاسفه را شرح بدهد، میتوانیم تسلط نویسنده به مسائل فلسفی را ببینیم. در این بخش به خوبی مقایسههایی بین تجربهگرایی و عقلگرایی صورت میگیرد و انواع استدلالهای منطقی را که در پیشگفتار خواندهایم، حالا در میدان فلسفه تجربه میکنیم. در پایان بخش نتیجهگیریهای مختصری هم آمده که به خلاصهبرداری و ارتباطگیری مخاطب با فصل بعدی کمک میکند.
فصل دوم تماماً به حیطهی دین وارد میشود؛ پدیدهی فلسفی دیگری که در تایخ بشر از کلیدیترین عوامل بوده و حالا پس از قرنها فلسفیدن، اندیشمندان توانستهاند پیوندهای زیادی بین فلسفه و دین برقرار کنند. در این بخش برهانهایی ارائه میشود که توسط پرچمداران ادیان و مذاهب به عنوان پاسخ به پرسشهای جوامع داده میشدهاست و آنقدر قانعکننده بوده که توانسته تا قرنها پایدار بماند؛ هرچند ادیان هم استثناء نیستند و همراه هرچیز دیگری متحول میشوند. فصل سوم به فلسفهی ذهنی میپردازد که از مهمترین بخشها است. در این بخش بین سرتیترهای خودِ فصل ارتباط محکمی برقرار میکند و خواننده میتواند به پرسشهایی که در فصول قبل با آنها برخورد کرده بود، دیدگاه روشنتر و آگاهانهتری داشته باشد.
تلاقی علم و فلسفه
در بخش چهارم با فلسفهی علم روبهرو میشویم؛ هرچند که تمام بخشهای فلسفه مکمل یکدیگرند و پستی و برتری در آنها راهی ندارد، اما شاید این بخش مهمترین فصل کتاب باشد. مبحثی که در دنیای امروز گروههای بزرگی از برترین و مجربترین متخصصان را نیاز دارد تا با یک مدیریت درست، شناخت انسان را نسبت به موجودیت و آگاهیاش روزبهروز به چالش بکشد و وارد دنیاهای جدیدی کند. جایی که علوم مختلف با فلسفه که به نوعی مادر آنها است (پدرشان هم تجربه است!) تلاقی پیدا میکنند و لایههای زیادی به پیچیدگی مسئله اضافه میشود. نقل به مضمون از پیشگفتار مترجم اینکه «ما در جهانی زندگی میکنیم که میلیاردها سال نوری وسعت دارد و نسبت زمین ما به تمام موجودات قابل مشاهده در کیهان، حتی از دانهی ارزنی نسبت به خود زمین هم کوچکتر است».
در این بخش مولف ابتدا بازبینی کوتاهی به تاریخ علوم طبیعی دارد که خاستگاهش یونان باستان بوده و با راهیابی به تحقیقات نیوتن و تغییرات علم و ظهور علم مدرن، آن را به موازات فلسفهی مدرن بررسی میکند. نویسنده در این بخش بیشتر از فصلهای دیگر بر روی تاریخ تمرکز میکند و در این اثناء، مفاهیم فلسفی را هم به تاریخ علم دخل میدهد. فصل پنجم بعد از فصل اول، طولانیترین فصل کتاب است؛ شاید این بخش به علت درازا و حجم توضیحات در مباحثاش باعث خستگی مخاطب شود، اما نباید فراموش کنیم که یک کتاب فلسفی، حتی کتابی با آموزش اصول مقدماتی، به دنبال جذابیت و کشش ادبی نیست. بنابراین باید توجه خود را به مفاهیم و رسیدن به پاسخ سوالهایمان معطوف کنیم که این روند، فصل پنجم را جذابتر خواهد کرد. این بخش را میتوانیم شخصیترین فصل کتاب بنامیم، چون مبحث اصلی آن به اخلاقیات برمیگردد؛ نیرویی که هر انسانی بهترین قضاوت ممکن را نسبت به آن دارد.
در این بخش تعاریفی که از اخلاقیات داریم جنبهی تئوریک به خود میگیرد و نتیجهگیری را مثل فصول دیگر برایمان در قالبی منطقی میریزد. فصل ششم به سیاست اختصاص دارد؛ این بخش هم از منظر سنگینی مفهومی با فصل پنجم رقابت میکند با این تفاوت که تجربیات ما در این باره به استنتاجهایمان کمک خواهد کرد. در این قسمت بازهم به سه شاخهی اصلی که پیشتر تعریف شدهبود گریزی میزند و با تصویر نمونههایی که در دنیای سیاست امروزی سراغ داریم، درک مفهوم را برایمان آسانتر میکند.
پایانبندی
بخش آخر کتاب شبیه یک رمان پایان باز عمل میکند. در این بخش بیشتر به معرفی ایدئولوژیها و مکاتبی پرداخته میشود که در چند قرن اخیر رشد چشمگیر داشتهاند و بهنوعی آیندهی جهان فلسفه، و به تبع آن فرهنگ و سیاست و هنر را، میتوانیم در دستان این اندیشهها تصور کنیم. بنابراین نویسنده با همان اختصار معمول در فصول دیگر، مهمترین و مناسبترینِ این نمونهها را که در دنیای فلسفهی امروزی جاری است انتخاب میکند و در آخرین بخش از فصل آخر، پیشبینی و آیندهنگری خود نسبت به مسیر فلسفه اعلام میکند؛ هرچند این بخش بیشتر جنبهی شخصی دارد اما نویسنده بازهم از انجمنهای تحقیقی و آماری نقل قول میکند و آیندهی فلسفه را به مباحثی نظیر «اخلاق»، «اجتماع و اقتصاد»، «هوش مصنوعی» و «فمینیسم» پیوند میزند. با اتمام این کتاب شاید برای دوباره خواندنش احساس نیاز کنیم با این تفاوت که این بار میتوانیم شکل جدیدی از افکار و تجربیاتمان را به رنگ فلسفه ببینیم و زمینهی خوبی را برای خواندن آثار فلسفی در دست داشته باشیم.