علی باباچاهی شاعر، نویسنده، محقق و منتقد ایرانی اهل بوشهر است. این شاعر معاصر که بیشتر در سبک شعر نو یا شعر آزاد (سپید) فعالیت دارد، تاکنون کتابهای زیادی همچون «نمنم بارانم»، «عقل عذابم میدهد»، «قیافهام که خیلی مشکوک است»، «رفته بودم به صید نهنگ»، «پیکاسو در آبهای خلیج فارس»، «بیا گوشماهی جمع کنیم» و «این کشتی پراسرار» را به چاپ رسانده و گزینهی اشعار او هم در مجموعهی گزینههای نشر نگاه به چاپ رسیده است.
البته سرایش شعر، تنها فعالیت ادبی او نیست و رد پای باباچاهی را میتوانیم در زمینههای مختلفی اعم از نقد و بررسی ادبی، تحقیق و تألیف و حتی شعر کودک هم ببینیم. برای مثال او مجموعهای سه جلدی به نام گزارههای منفرد که شامل بررسی انتقادی شعر امروز ایران است را به چاپ رسانده که جزو نقدهای جذاب ادبی امروزه محسوب میشود. همچنین او در زمینهی پژوهشی، زندگی و اشعار شاعرانی مانند فریدون توللی یا اسماعیل شاهرودی را بازخوانی کرده است. در زمینهی کودک هم میتوانیم کتابهای شعری مانند «سوغات بهار» یا «چه کسی درِ قفس را باز کرد؟» را از او نام ببریم. شعری که در ادامه از او خواهیم خواند، یکی از جذابترین اشعار سپید اوست که به خوبی از عناصری مانند تعلیق، غافلگیری، آشناییزدایی و روایت بهره میبرد.
مردی که خودش را تمام روز
در یک اتاق زندانی میکند
اصلاً دیوانه نیست
یا انار متراکمی است که در پوست خودش جا خوش کرده
یا پیاز متورمیست که لایهلایه پرده برنمیدارد از تنهاییاش
در بیروت مردی را دیدم با پای گچگرفته
که از تابوت بیرون نمیپرید
پلنگ هم در قفس آهنین تصوّری از آزادی دارد
در جنگ تنبهتن هر دو پا گذاشتیم به فرار
من از یک طرف
منِ دیگر من از طرف دیگر
و شانه به شانه به خانه رسیدیم دقیقاً
و من زیر یک سقفِ دراز به دراز
دراز کشیدم.
خیلی خوب شد
چند تابلو مختلف دور و برم میخکوب شد
نه عاشقِ عاشقم
نه کُشته مُردهی شهری که ساکنانش در صدف خودشان
گوشماهیِ خودشانند
قطع امید نمیکنم / امّا
از مردی که در یک اتاق زندانی شده
یا مُردهای که روی تختخواب دراز کشیده…