گاهی اوقات پیش میآید که اثری ثانویه را میبینیم که از خود اثر اولیه هم مهمتر است، یا لااقل اهمیت و اعتباری در حد اثر اول پیدا میکنند؛ مسالهای که آن را به کرات دیدهایم. برای مثال زمانی که یک اثر با اقتباس یا الهامگیری از اثری دیگر نوشته میشود، زمانی که یک اثر جزو آثار اولیهی یک مکتب یا جریان ادبی نیست اما جریانساز میشود و آن را به قلهی خودش میرساند و… به چنین مسالهای برخورد میکنیم. اما یکی دیگر از جاهایی که به کرات به این مساله برخورد میکنیم، زمانی است که یک اثر در گونهی «شرح» را مطالعه میکنیم. به این معنا که کتابی با تاویلها و نکات فراوان ریز و درشت نوشته میشود و یک جریان را میسازد، اما به هیچ عنوان برای عموم مخاطبان قابل درک نیست و نمیتواند حد بزرگی خودش را به رخ بکشد؛ در این نقطه معمولا نویسندگان دیگری میآیند و سعی میکنند تا اثر اولیه را برای عموم مردم سادهسازی و تحلیل کنند.
درواقع زمانی که چارلز داروین، نظریهی تکامل را برای اولین بار در کتاب خاستگاه گونهها (ترجمه شده به فارسی: منشأ انواع) مطرح کرد، گرچه توانست طرفداران زیادی را پیدا کند، اما بسیاری از نقاط مبهم را در نظریات خودش باقی گذاشت که نیاز به شرح و تفسیر داشتند؛ کاری که ریچارد داکینز در کتاب ساعتساز نابینا انجام داده است و سعی کرده تا علاوه بر سادهسازی و قابل فهمسازی نظریات داروین حول دو مبحث مهم تکامل و انتخاب طبیعی، چیزهایی مهم را هم به آنها اضافه کند و به نوعی آنها را بسط بدهد.
مشخصات کتاب ساعتساز نابینا
کتاب ساعتساز نابینا (به زبان انگلیسی: The Blind Watchmaker) برای اولین بار در سال ۱۹۸۶ میلادی و در حدود صد و اندی سال بعد از چاپ منشا انواع (منتشر شده در ۱۸۵۹) به انتشار رسید. این کتاب همانطور که پیشتر گفتیم، نوشتهی ریچارد داکینز (یا داوکینز) نویسنده، رفتاشناس و زیستشناس فرگشتی اهل بریتانیا محسوب میشود که استاد دانشگاه معتبر آکسفورد است، اما همزمان به نگارش کتابهای علمی قابل درک برای عموم مردم شناخته میشود. او کتابهای بسیاری را به شیوهی مورد ذکر خلق کرده است. ساعتساز نابینا بعد از انتشار به سرعت مورد اقبال جوامع علمی قرار گرفت و بحثهای مثبت و منفی و نقدهای حمایتی و چالشی فراوانی را در دو سوی خود دید؛ تا جایی که به اکثریت زبانهای زندهی دنیا ترجمه شد و جدای از این در بسیاری از فهرستهای کتابهای علمی در صدر پرفروشترین آثار قرار گرفت.
این کتاب در ایران هم با ترجمهی مشترک دکتر محمود بهزاد و شهلا باقری به انتشار رسیده است. انتشارات مازیار، ناشری است که ساعتساز نابینا را برای اولین بار در سال ۱۳۹۶ به انتشار رسانده و تاکنون ۹ بار تجدید چاپ نموده است. ضمنا نسخهی نشر مازیار از ساعتساز نابینا مشتمل بر ۳۸۳ صفحه از قطع رقعی است که با جلدی شومیز به بازار نشر عرضه شده است. لازم به ذکر است که ساعتساز نابینا علاوه بر ارتباط مفهومی با منشا انواع داروین، با کتاب دیگری از خود نویسندهاش هم در ارتباط است و آن کتاب هم چیزی نیست جز ژن خودخواه! درواقع داکینز سعی کرده تا علاوه بر سادهسازی منشا انواع، به سوالات و شبهات مخاطبان که بر اثر مطالعهی کتاب قبلیاش پیش آمده بودند هم در کتاب حاضر پاسخ بدهد.
چرا ساعتساز نابینا؟
اما شاید برایتان عجیب باشد که چگونه میشود نام کتابی که به زیستشناسی و تاریخچهی گونههای زیستی مربوط است این چنین باشد؟ یعنی چرا نام کتابی مربوط به فرگشت و تکامل به ساعت و ساعتسازی تمثیل یافته و درواقع چه ارتباطی میان ساعتسازی، نابینایی و اعتقاد به خلقت غیر الهی وجود دارد که داکینز از این نام برای کتابش استفاده کرده است؟برای فهم این ماجرا باید به پیش از خود کتاب بازگردیم؛ چهقدر؟ حدود دو قرن! ویلیام پالی، فیلسوف مشهور انگلیسی قرن هجدهم بود که برای اولین بار با کتابی تحت عنوان الهیات طبیعی، غوغایی به پا کرد. او سعی کرده بود تا با تمثیلی مربوط به ساعت، وجود خدا و برهان نظم را اینچنین تقریر کند:
حتی اگر دقیقا ندانیم که ساعت چیست، طراحی چرخ دندهها و فنرها و همچنین طرز چینش آنها در کنار همدیگر برای یک مقصود خاص، ما را وامیدارد تا نتیجه بگیریم که «این ساعت [حتما] سازندهای دارد، کسی که احتمالا آن را به منظوری خاص طراحی نموده است؛ سازندهای که از سازوکار آن آگاه است و کاربردی برای این طراحی خود داشته است…. اگر این نتیجهگیری در مورد یک ساعت ساده درست باشد، پس آیا درست نیست که در مورد چشم، گوش، کلیه، مفصل آرنج، و مغز نیز نتیجه بگیریم که [آنها هم] طراح هوشمند و هدفمندی داشتهاند؟ این ساختارهای زیبا، پیچیده، ظریف و آشکارای طراحی شده به مقصودی خاص هم باید طراح یا ساعتسازی داشته باشند که کسی نیست جز خدا!
پس میتوانیم با شهرت بالای تمثیل پالی، نتیجه بگیریم که داکینز از نامگذاری کتاب خودش، هدفی نداشته جز کنایه زدن به موضوع بالا؛ چهاینکه او ساعتساز مورد نظر پالی را نابینا معرفی میکند که همانا معادل نادرستی نتیجهی کار ساعتسازی است. اگر ساعتساز مورد نظر پالی نابینا باشد، دیگر توانش، دقتش و ریزبینیاش فروکش میکند و احتمال خطا در مجموعهاش بالا میرود و از این روست که داکینز –که دقیقا میخواسته مضمون بینظمی در جهان آفرینش را بسط دهد-، اساس کار خود را بر نقیض برهان نظم قرار دهد.
برهان نظم
بُرهان نَظم، برهان غایتشناختی، اِتقان صُنع یا برهان الهیات طبیعی (به انگلیسی: Design or Teleological argument) که به نامهای دیگری هم شناخته میشود، یکی از مهمترین برهانهای اثبات وجود خدا برای دینداران محسوب میشود. برهانی که به همراه برهانهای علیت و وجودی، تقریبا تمام برهانهای دیگر را هم شکلبندی میکنند. در این برهان، تقریبا همان تقریر پالی به شکل کلیتر و جامعتر وجود دارد و فلاسفهی مختلفی در طول تاریخ سعی داشتهاند تا هرکدام، قرائت خودشان را با اضافه کردن تمثیلها یا نکاتی به این برهان بسازند. برهان نظم ادعا میکند که نظم پدیدههای طبیعی، ساختار، عملکرد و ارتباط درونیشان، آنچنان دقیق و هوشمند است که میتوانیم بنا به آن نتیجه بگیریم چون هر چیز مصنوع دور و بر ما یک طراح دارد، پس کل جهان هستی نیز از یک خالق که این همه را از سر تدبیر طراحی کرده است، بهره میبرد.
اما مشکل داکینز با برهان نظم از همین تعریف و پیشفرضهای برهان شروع میشود؛ البته او اولین مخالف برهان نظم نیست و در طول تاریخ، بسیاری از فلاسفه یا متفکران به عنوان منتقد این برهان، معتقد بودهاند که نظم مشاهده شدهی موجود، معلولی از عوامل طبیعی است و نه خدا! آنان میگویند که در تعریفشان، غایت همهچیز به نهاد طبیعت بازمیگردد و برهان نظم چیزی ناتوان در اثبات خدا به شمار میآید. داکینز هم تقریبا چنین نظری دارد؛ او البته به طور ویژهای دست به دامان نظریهی انتخاب طبیعی میشود. نظریهای که به فرایند ناآگاه، کور و در پایه غیرشانسی در باب آفرینش و تکامل تاکید دارد. البته این مساله به یک بینظمی سراسری منتج نمیشود؛ زیرا داکینز معتقد است که میان دو مسالهی به وجود آمدن نظم از «یک فرآیند سراسر تصادفی»، در مقابل «تصادفی که با انتخاب فزاینده همراه باشد» میتوانیم تفاوتهای بسیاری را قائل شویم. البته این رفتارشناس و زیستشناس فرگشتی خوششانس بوده که برخلاف داروین در جامعهای همراه با تکنولوژی زندگی میکند و همین مساله باعث شده تا بتواند به صورتی جدیتر، ادعاهای خودش را ارائه و یا اثبات کند. برای مثال او در باب همین تعریف خاصی که از تصادف دارد، ابتدا از برنامهی راسو کمک گرفت و سپس با استفاده از یک مدل پیشرفتهتر که خودش ساخته بود، آنها را به طرزی دقیق، بسط داد.
ارادت به داروین یا الهام صرف؟
شاید تا به اینجای مطلب حاضر تصور کرده باشید که با یکی از شاگردان و یا متاثران عمیق چارلز داروین روبهرو هستید –که البته تصور آنچنان غیر معقولی به حساب نمیآید!- اما با تمام این تفاسیر و در عین تعجب باید بگوییم که اساسا در ارتباط میان داکینز با داروین، هیچ خبری از پیمان برادری نیست و حتی میتوانیم مدعی شویم که داکینز در بسیاری از نقاط تفکرات و یا نظریات خودش استقلالی جدی دارد و تحت تاثیر داروین نیست!!! اتفاقا خود داکینز هم در جایی به صورت ضمنی این قضیه را مطرح میکند و میگوید:
کتاب ساعتساز نابینا را نه تنها به جهت متقاعد کردن خواننده از اینکه جهانبینی داروینی درست است، بلکه از این جهت که نظریهی فرگشت او تنها نظریهی شناخته شدهای است که در اصل قادر به حل مشکل وجود داشتن ماست، نوشتهام…
ویراست جدید کتاب ساعتساز نابینا که در سال ۲۰۰۶ منتشر شد، این تفاوت را آشکارتر ساخته است. این نسخهی متأخر، مشتمل بر یازده فصل اصلی به نامهای زیر است: «توضیح بسیار نامحتملها، طرح خوب، انباشته شدن تغییر کوچک، ردیابی فواصل حیوانی، قدرت و سوابق، منشاها و معجزهها، تکامل سازنده، انفجارها و مارپیچها، نگاهی دیگر به نقطهی باوری، یگانه درخت واقعی حیات و رقیبان محکوم.» درواقع در این نسخه، داکینز بیش از هر چیزی به دنبال اثبات این مساله است که طبیعت به عنوان پیشبرندهی تکامل، بدون هیچ دیدی از عواقب و بدون هدفی خاص، جهان را به جلو هدایت کرده است و خواهد کرد…