«ویلیام شکسپیر» شاعر، نمایشنامهنویس و بازیگر تئاتر انگلیسی بود. در نظر بسیاری از صاحب نظران، شکسپیر برترین و بزرگترین نمایشنامهنویس انگلیسی زبان است. شکسپیر، که به او لقب «پدر نمایشنامهنویسی انگلستان» را دادهاند، در استراتفورد-آن-آون متولد شد. در ۱۸ سالگی با همسر خود «آن هتوی» ازدواج کرد و صاحب سه فرزند شد. در اواخر دورهی بیست سالگی فعالیت حرفهای خود را به عنوان بازیگر تئاتر آغاز کرد. او عضو گروه لرد چمبرلین، یکی از معروفترین گروههای تئاتر عصر الیزابت بود. این گروه بعدها بنیانگذار تماشاخانهی «گلوب» شد؛ تماشاخانهای که مشهورترین تماشاخانهی عصر الیزابت بود.
شکسپیر آنقدر لاتین بلد نبود که مانند سایر نویسندگان عصر رنسانس، به مطالعهی آثار یونانی و رومی بپردازد. اما توانست یک ترجمهی عالی از کتاب «حیات مردان نامی»، اثر پلوتارک به دست بیاورد. این کتاب، الهام بخش بیشتر آثار تاریخی شکسپیر است. از این نمایشنامههای تاریخی میتوان به: هنری چهارم، هانری پنجم، ریچارد سوم، ژولیوس سزار، آنتونی و کلئوپاترا، تیمون آتنی و کوریولانوس اشاره کرد.
متاسفانه، به علت عدم شهرت در زمان حیات، اطلاعات زیادی از زندگی این نویسندهی انگلیسی در دست نیست. ویلیام شکسپیر در ۲۳ آپریل سال ۱۶۱۶، زمانی که ۵۱ ساله بود درگذشت. او دو روز بعد در کلیسای مقدس ترینیتی به خاک سپرده شد.
قطعهی ادبی حک شده برروی سنگ مزار شکسپیر، سرودهی خود اوست:
«تو را به مسیح از کندن خاکی که اینجا را دربرگرفته دست بدار!
خجسته باد آنکه این خاک را فروگذارد، و نفرین بر آنکه استخوانهایم بردارد!»
در زمان مرگ شکسپیر، حتی یکی از آثارش هم منتشر نشده بود و حتی مجموعهای منسجم از آثارش در دست نبود. اما امروزه ویلیام شکسپیر، یکی از بزرگترین نویسندگان و نمایشنامهنویسان تاریخ ادبیات به شمار میرود.
از مشهورترین آثار شکسپیر میتوان به تراژدیهای: هملت، اتللو، مکبث، رومئو و ژولیت و شاهلیر؛ و کمدیهای: داستان زمستان، طوفان، آنچیز خوش است که آخرش خوش باشد، شب دوازدهم، کمدی اشتباهات، رویای شب نیمهی تابستان، تاجر ونیزی، هیاهوی بسیار برای هیچ، رام کردن زن سرکش و هرطور که بخواهید اشاره کرد.
خلاصه و معرفی نمایشنامهی هملت
هملت، یکی از معروفترین آثار شکسپیر است. این نمایشنامهی تراژدی با تم انتقام، در میان برترین نمایشنامههای تاریخ ادبیات قرار دارد.
روح پدر هملت به او میگوید که عمویت من را کشته و هملت، کرکتر اصلی این نمایشنامه، در فکر انتقام گرفتن از عموی خود کلادیوس است اما نمیتواند مطمئن شود که آیا واقعا، عموی او که اکنون به جای پدرش پادشاه شده و قصد ازدواج با مادرش را دارد، پدرش را به قتل رسانده است یا نه و تمام مدت در تردید و دودلی به سر میبرد. هملت نمیتواند به درستی، وجود روح پدرش را درک کند و به همین خاطر، نمیتواند سخنانش را کاملا بپذیرد. در این میان، هملت دلباختهی دخترعموی خود است و به علت عاطفه و روحیهی حساسی که دارد، نمیتواند درست را از غلط تشخیص بدهد و یک تصمیم قطعی بگیرد. به همین دلیل، مدام در حال دست و پا زدن در منجلاب شک و تردید است. و شک، مانند غیری سیاه، بر زندگیاش جاری شده، و دارد تمام خوشیها و زیباییهای آن را در خود فرو میکشد.
«ایکاش گوشت و استخوان من و این تن من که بیش از حد پلید شده است، آب میشد، آنگاه مانند شبنمی میگردید و از این شکنجه رهایی مییافت.»
ترجمهی آثار شکسپیر کار بسیار سختی است و کمتر مترجمی موفق بوده آثار او را، به همان زیبایی متن اصلی، ترجمه کند. “م.به.آذین” یکی از این مترجمان است. ترجمهای از نشر دات منتشر شده و بسیار روان و خوب است.
خلاصه و معرفی نمایشنامهی شاهلیر
این نمایشنامه نیز یکی دیگر از آثار تراژیک این نمایشنامهنویس انگلیسی است.
این نمایشنامه با اسمهای لیرشاه و شاهلیر منتشر شده است. شخصیت اصلی این نمایشنامه، الهام گرفته از لیر بریتانیایی، پادشاه افسانهای سلتیک است که جفری مانموث در کتاب خود، تاریخچه پادشاهان بریتانیا از آن صحبت کرده است.
در این داستان، شاهد زوال تدریجی شاه لیر هستیم. شاه لیر صاحب سه دختر است. او به علت کهولت سن، تصمیم به کنارهگیری از سلطنت میگیرد و قصد دارد حکومتش را به دخترانش بسپارد. دو دختر بزرگتر شاه لیر، علیرغم چاپلوسیهایشان با او بدرفتاری میکنند. نمایشنامه از جایی آغاز میشود که شاهلیر، حالا که قصد واگذار کردن سلطنتش به آنها را دارد، از دخترانش میخواهد میزان محبت و علاقهی خودشان با کلمات به او بیان کنند. دو دختر بزرگتر که مکار هستند، شروع به چاپلوسی از پدر میکنند اما تنها هدف حقیقی آنها، دست یافتن به تاجوتخت است. دختر سومی، که عاقلترین دختر بین خواهرانش است، و قلبا و حقیقتا به پدرش عشق میورزد، در بازی چاپلوسانهی آنها شرکت نمیکند و در نتیجه، از ثروت محروم شده و تاجوتخت به دو خواهر بزرگتر واگذار میشود. در ادامه، لیر از نامهربانیها و بدرفتاری دخترانش با او، دیوانه شده و قصر را ترک کرده و سر به بیابان میگذارد. این واقعه، نقطهی آغاز وقوع اتفاقات غمانگیز و مصائب تراژیک برای این خانواده است.
بهترین ترجمهی این اثر، متعلق به آقای محمود اعتمادزاده (م.ا.به آذین) است. این ترجمه توسط نشر دات چاپ و منتشر شده است.
خلاصه و معرفی نمایشنامهی رومئو و ژولیت
رومئو و ژولیت، از آن دسته آثاری است که حتی اگر به کتاب خواندن و نمایشنامهخوانی نیز علاقهای نداشته باشید، دست کم یک بار در زندگیتان نام این اثر را شنیدهاید. حتی شاید رومئو و ژولیت، اولین عنوانی باشد که بعد از شنیدن نام ویلیام شکسپیر در ذهنتان طنینانداز شود. رومئو و ژولیت، یکی از آثار تراژیک و عاشقانهی شکسپیر است. این نمایشنامه در سال ۱۵۹۷ نوشته شده است. شکسپیر در رومئو و ژولیت در سادهترین توصیف، تصویر دنیایی را به تصویر میکشد که، تفاوت نسلها و ظلم و خشونتی که، زادهی این تفاوتها است در آن به اوج خود میرسد.
رومئو و ژولیت دو نوجوان هستند که عمیقا عاشق و دلباختهی یکدیگر هستند. اما خانوادهی این دو، نه تنها با این عشق و علاقه مخالفاند، بلکه درگیر نبردی خونین با یکدیگر هستند. تا جایی که شبانهروز در تلاشاند تا عضوی از خانوادهی مقابل را به قتل برسانند. شخصیتهای اصلی این نمایشنامه، که امروزه از آنها به عنوان عاشقان آرمانی یاد میشود؛ قادر به تصور کردن دنیای بدون عشق و حضور یکدیگر نیستند و حتی حاضرند در این مسیر جان خود را نیز بدهند. رومئو و ژولیت میدانند که اگر خانوادههایشان آنها را با هم ببینند، قطعا معشوقشان را به قتل میرسانند. داستان از جایی آغاز میشود که، رومئو بهخاطر یک اشتباهی که مرتکب شده، تبعید میشود. در همین میان ژولیت، که خانوادهاش از وصلت پنهانی او با رومئو آگاهی ندارند، برای ازدواج با خواستگار خود کنت پاریس، تحت فشار گذاشته میشود. ژولیت که نه تحمل دوری رومئو را دارد و نه میتواند با شخص دیگری به جز او باشد، بعد از مشورت با راهب، به این نتیجه میرسد که هرکاری از دستش برمیآید، برای جلوگیری از این وصلت انجام بدهد. حتی اگر این مسئله، به قیمت جانش تمام شود.
ترجمههای بسیار زیادی از این کتاب در بازار وجود دارد که متاسفانه هیچکدام، زیبایی شاعرانهی این اثر را به درستی به خوانندگان منتقل نمیکنند.