از اسم رمان «قمار باز» نیز می‌توان حدس زد که این رمان راجع به چه موضوعی نوشته شده است. در حقیقت، آسیب‌هایی که «قماربازی» به ذهن و روح شخصیت اصلی کتاب وارد می‌کند، کاملا جبران ناپذیر است. و این را با خواندن داستان جذاب آن متوجه می‌شویم. اما جالب اینجا است که رمان «قمارباز»، نوشته‌ی نویسنده‌ی روسی،‌ فیدور داستایوفسکی، یک رمان اتوبیوگرافی است. چون داستایوفسکی خودش یک قمارباز بود و بدهی زیادی را بالا آورده بود. او در اوج بدهی‌هایش این رمان را نوشت و آن را طی ۲۶ روز به اتمام رساند. اما با انتشار آن، طولی نکشید که از شر بدهی‌ها نجات پیدا کرد. اما قبل از آنکه راجع به این رمان جذاب صحبت کنیم، بیایید کمی بیشتر با خالق آن آشنا شویم.

فیودور میخاییلوویچ داستایوسکی

فیدور داستایوفسکی نویسنده‌ی روسی است که در سال ۱۸۲۱ در روسیه به دنیا آمد. او با آثار خود، تصویر کاملی از یک شخصیت‌پردازی روان‌کاوانه را نشان می‌دهد. عده‌ی زیادی او را یکی از بزرگ‌ترین و برجسته‌ترین نویسنده‌ها در خلق آثار روان‌شناختی می‌دانند. در رمان «قمارباز» که در این مقاله قصد تحلیل آن را داریم، او جنبه‌های مختلف زندگی یک بیمار «خودشیفته» و «معتاد قمار» را نشان می‌دهد.

از جمله آثار برجسته‌ی او می‌توان به رمان بیچارگان، همزاد، خانم صاحبخانه، رویای عمو، آزردگان، خاطرات خانه‌ی اموات، یادداشت‌های زیرزمینی، جنایات و مکافات، قمارباز، ابله، همیشه شوهر، جن‌زدگان، جوان خام و داستان‌های کوتاه در پانسیون اعیان، آقای پروخارچین، شوهر حسود، همسر مردی دیگر، نازک دل، درد شرافتمند، درخت کریسمس و ازدواج، قهرمان کوچولو، کروکودیل، بوبوک و … اشاره کرد.

تحلیل رمان قمارباز به کمک مکانیزم‌های دفاعی زیگموند فروید

در سال ۱۹۲۸ ، زیگموند فروید مقاله‌ای با عنوان «داستایوفسکی و پدرکشی» منتشر کرد و اولین تجزیه و تحلیل روانکاوی را در رابطه با آسیب‌‌های «قماربازی» مطرح کرد. مدتی بعد، روانکاو های دیگر مانند اوتو فنیکل، هاینز کوهات، دونالد وینی کات و ویلفرد بیون با افزودن نظریه‌های جدید، در این موضوع مشارکت کردند. آن‌ها در نظریات خود، مفاهیم فرویدی مانند خودشیفتگی و اعتیاد به قمار را به یکدیگر پیوند داده بودند. ما نیز قرار است این رمان را طبق نظریه‌های فروید برای شما بررسی کنیم و نمونه‌هایی از آسیب‌های روحی «قماربازی» را به کمک شخصیت‌ها توضیح دهیم.

قمارباز

قمارباز

ناشر : نیلوفر
مترجم : صالح حسینی

در ستیزی ابدی با محیط

قبل از اینکه سراغ تحلیل روان‌شناختی این رمان برویم، بهتر است خلاصه‌ای از آن را بدانیم که به شما در درک بهتر تحلیل کمک خواهد کرد. الکسی ایوانوویچ، شخصیت اصلی و راوی کتاب، معلم خصوصی خانواده‌ای سنتی و روسی است که مدتی را در یک مکان تفریحی به نام «رولتنبرگ» در آلمان سپری می‌کنند.

این خانواده با مشکلات مختلفی روبه‌رو هستند. پدر، یک ژنرال روسی است که حالا کاملا ورشکسته شده و  به دلیل عدم پرداخت بدهی‌ها، مجبور به ترک کشور خودش است. او که همسر خود را از دست داده، عاشق مادمازل بلانش، بانوی جوان فرانسوی و زیبایی می‌شود که از زیبایی ظاهری خود برای امرار معاش استفاده می‌کند. ژنرال امیدوار است که بتواند این داستان عاشقانه را به کمک ارثیه‌ای که با مرگ مادربزرگش به او می‌رسد، ختم به خیر کند. زیرا او تنها وارث مادربزرگش است. الکسی، معلم خصوصی و راوی اصلی، عاشقی مطیع پولینا، دختر ناتنی ژنرال است. اما پولینا از الکسی سوء استفاده می‌کند تا از شر خواستگار فرانسوی خود، دس گریو، خلاص شود. مردی که به امید حمایت خانواده‌ی خود، قصد ازدواج با پولینا را دارد.

در کل رمان، الکسی نسبت به محیط اطراف خود، واکنش‌های شدیدی نشان می‌دهد. و بی‌تحمل بودن خود را ثابت می‌کند. به عنوان مثال، الکسی از کنار یک بارون قدرتمند آلمانی در خیابان عبور می‌کند و به او توهین می‌کند. زیرا به دلیل موقعیت اجتماعی بالاتر بارون، احساس حسادت می‌کند. به این ترتیب، ژنرال به دلیل شکایت بارون و محافظت از آبرو و حیثیت خود، معلم خصوصی را اخراج می‌کند.

در همین حال ، خانواده‌ی این ژنرال منتظر پیغامی هستند که خبر فوت مادربزرگ را بدهد، زیرا وی بیماری سختی دارد. با این حال مادربزرگ به طرز معجزه‌آسایی از بیماری بهبود می‌یابد و تصمیم می‌گیرد به رولتنبرگ برود. او فقط می‌خواهد قمار کند و الکسی بیکار را به عنوان مربی قمارباز خصوصی خودش انتخاب می‌کند.

مادربزرگ! آری، خود خودش بود، بانوی مسکویی صاحب شوکت و مکنت و ملک، سرکار علیه آنتونیدا واسیلینا تاراسویچوای هفتادوپنج‌ ساله، که راجع به حال و احوالش تلگراف‌ها مخابره و مواصله شده بود و به رغم رسیدن اجل، اجل را جواب کرده بود و حالا هم، مانند تیری از چله‌ی کمان، در برابر ما سبز شده بود.

و اکنون یک قمار احساسی

تجربه‌ی آشنایی مادربزرگ با قمار، بدبختی مربوط به آن را به تصویر می‌کشد. مادربزرگ در طول اولین تجربه‌ی خود، پس از چندین بار تلاش پول زیادی می‌برد. سپس، او تصمیم می‌گیرد که قماربازی را تمام کند و دیگر در آن شرکت نکند. اما اعلام می‌کند که بعدا برمی‌گردد. راوی وقایع فاجعه بار بعدی را پیش‌بینی می‌کند. در واقع مادربزرگ وارد فرایندی می‌شود که فقط در صورت نیاز به پول بیشتر قمار کرده و تمام دارایی خود را هدر می‌دهد.

وقتی پولینا از خراب شدن وضع مادربزرگ مطلع می‌شود، به دنبال الکسی می‌رود و با دروغ به او می‌گوید که عاشق الکسی شده است. پولینا فرصت را غنیمت شمرده و از او می‌خواهد تا به او در خلاص شدن از شر دس گریو کمک کند. الکسی که تحت تاثیر ابراز احساسات پولینا قرار گرفته است، تمام پس انداز خود را جمع می‌کند و تصمیم می‌گیرد شانس خود را امتحان کند. در کازینو، الکسی ریسک می‌کند و پول زیادی می‌برد. با این حال او متوجه نکته‌ای می‌شود:

من یادم نمی‌آید که آن شب حتی یک بار به پولینا فکر کرده باشم. وقتی پول‌هایم را جمع می‌کردم، احساس فوق‌العاده‌ای داشتم.

اما او از خواب بیدار می‌شود، تصمیم می‌گیرد قمار را متوقف کند و به دنبال پولینا می‌رود. اما پولینا به طور غیر منتظره‌ای او را رد می‌کند.

مادمازل بلانش که از موفقیت الکسی در قمار آگاه است، او را به پاریس دعوت می‌کند. الکسی که شکست عاطفی بزرگی خورده، دعوت را می‌پذیرد. در پاریس، الکسی در طول مدت یک ماه هرآنچه را که به دست آورده، قمار می‌کند. در همان مدت، او اغلب شامپاین می‌نوشد تا اندوهی را که آزارش می‌دهد کاهش دهد. سرانجام، او تصمیم می‌گیرد تا تور اروپا را آغاز کند.

بیش از یک سال و نیم از آن زمان گذشته است و به قول خودم، من از یک گدا نیز بسیار بدتر هستم.

او به دلیل بدهی‌های قمار بازداشت می‌شود. او فقط برای تهیه‌ی مقداری غذا کار می‌کند. هر وقت ممکن باشد، برای از دست دادن همه چیز دوباره قمار می‌کند. او سعی می‌کند با استدلال‌های مختلف خودش را در این زمینه متقاعد کند:

باز هم بردم. پول‌هایی را که توی دستم بود شمردم و دیدم هزار و هفتصد گولدن برده‌ام، آن هم در کمتر از پنج دقیقه! آری در چنین لحظاتی است که آدم ناکامی‌های قبلی‌اش را از یاد می‌برد! آخر این پول را به قیمت خطر کردن بیش از زندگی خودم به دست آورده بودم. منتها زهره‌ی خطر کردنش را داشتم و بفرما، بار دیگر برای خودم کسی شده بودم!

یکی از آشنایان پس از ملاقات دوباره با الکسی در رولتنبورگ اظهار داشت:

او نه تنها از زندگی، منافع شخصی، منافع اجتماعی، وظایف خود به عنوان یک مرد و شهروند و از دوستانش فاصله گرفته است بلکه حتی از خاطرات خود دست کشیده است. 

این آشنا خداحافظی می‌کند و مقداری پول به او می‌دهد، این پول فقط برای کمک برای غذا خوردن است. الکسی پول را قبول می‌کند، گرچه در افکار خودش گم می‌شود. پس با همان پول کمی که دارد، تصمیم می‌گیرد دوباره قمار کند.

روند تدریجی یک سقوط

رمان قمارباز، «قماربازی» را به مثابه یک روان‌گردان یا حتی بیش از آن، یک مکانیزم دفاعی خطرناک توصیف می‌کند که می‌تواند زندگی شخص را به کلی نابود سازد. شخصیت الکسی نماینده‌ی کاملی از آسیب‌های روان‌شناختی این بازی خطرناک است. برای مثال، بی‌ثباتی در خلق‌ و خو، هیجان بی‌مورد، ناامیدی و گرایش بالا در اعتیاد به الکل و سیگار، می‌تواند نشان‌دهنده‌ی برخی از آسیب‌های جبران ناپذیر قماربازی در شخصیت الکسی باشد.

در طول زمان، الکسی سه مرحله‌ی مختلف جهت غوطه‌ور شدن در «قمار» را طی می‌کند. او ابتدا «برنده شدن» را تجربه می‌کند. در این مرحله قمارباز قادر است میل به قمار را کنترل کند و به همان سودی که از اولین برد به دست آورده، اکتفا کند. اما وقتی وارد مرحله‌ی باخت می‌شود، جریان فرق دارد. در طی این مرحله، اشتیاق به قمار اجباری است و توانایی ارزیابی وضعیت مختل می‌‌شود. این مرحله می‌تواند منجر به خسارت مالی و روحی زیادی شود. در سومین مرحله که استیصال نام دارد، قمار باز در بدبختی فرو می‌رود. در این مرحله، قمارباز در چندین بعد از زندگی شخصی خود ضررهای قابل توجهی تجربه می‌کند. شخصیت مادربزرگ در این رمان، این سه مرحله را در مدت زمان نسبتاً کوتاهی پشت سر می‌گذارد که به عنوان اثر «تلسکوپ» توصیف می‌شود.

در حقیقت، نوشته‌های فروید به خوبی می‌تواند در آسیب شناسی «قمار بیمارگونه» که در رمان رخ می‌دهد به ما کمک کند. از نظر او، یک قمارباز، درست مثل خود داستایفسکی، به باختن تمایل بیشتری دارد. در حقیقت، او با قماربازی بیشتر خود را بابت گناهی که انجام داده مجازات می‌کند. فروید در «داستایوفسکی و پدرکشی» این امر مهم را توضیح می‌دهد که یک قمارباز، وقتی وارد مرحله‌ی باخت می‌شود و اشتیاق اجباری به قمار را تجربه می‌کند، تا وقتی تمام زندگی‌اش را نبازد، از آن دست نمی‌کشد. برای قمارباز، قمار نیز روشی برای مجازات و ابراز پشیمانی است. فروید همچنین آسیب‌ شناختی قمار را در ارتباط با خودشیفتگی توضیح می‌دهد.

خودشیفتگی به مثابه یک بیماری؟

اما قبل از آنکه بخواهیم قماربازی و خودشیفتگی را در رمان بهم پیوند دهیم، بیایید تعریف خودشیفته را از نگاه فروید بررسی کنیم. از نظر فروید، دو نوع خودشیفتگی وجود دارد. خودشیفتگی اولیه (غیر عینی) و ثانویه (عینی). خودشیفتگی اولیه با فقدان کامل رابطه با محیط مشخص می‌شود. زیرا هیچ تفاوتی بین Ego و id در آن وجود ندارد. از طرف دیگر، خودشیفتگی ثانویه را داریم که در آن، ego‌ برای نفس، ایده‌آل بسیار بالایی تعریف می‌کند.

در خودشیفتگی ثانویه، ایده‌آل بسیار زیاد ego تعیین می‌کند که باید چگونه باشیم و به چه چیزی برسیم. ایده‌آل ego عاملی را نشان می‌دهد که ناشی از بهم پیوستن خودشیفتگی و هم‌ذات پنداری با والدین، ایده‌آل‌های آن‌ها و آرمان‌های آن‌ها است. لازم به ذکر است که فروید بین ایده‌آل ego  و superego تفاوتی در نظر می‌گیرد. او این تفاوت را با احساس پشیمانی (ناشی از superego) و عدم عزت نفس ( ناشی از ایده‌آل ego‌) توضیح می‌دهد.

در حقیقت، Ego یا همان «منیت» باید مورد تحسین عزت نفس قرار گیرد. وقتی Ego، ایده آل بسیار بالایی را تعریف کند، منیت هرگز احساس رضایت نمی‌کند. پس این خودشیفتگی و کمال طلبی باعث می‌شود شما احساس کنید که تمام موفقیت‌ها کافی نیستند و این احساس خلاء باعث کسالت می‌شود. بنابراین، اگر رابطه‌ی منسجمی بین ایده‌آل ego و نفس وجود نداشته باشد، دائما احساس پوچی خواهید داشت.

برخی از افراد با مکانیسم‌های دفاعی بالقوه و خطرناکی از جمله قمار، مصرف مواد مخدر و خرید بیش از حد با این اوضاع مقابله می‌کنند. در بخش‌های زیادی از رمان «قمارباز»، می‌توانیم عواقب ناشی از ایده‌آل بالای ego و عواقب «قمار» را در الکسی مشاهده کنیم که از زبان خودش بازگو می‌شود.

گفتن ندارد که در حالت هیجان دمادم به سر می‌برم. با کمترین مقدار داو بازی می‌کنم و همچنان چشم به راه چیزی‌ام و محاسبه می‌کنم و روزها دور و بر میزهای قمار می‌ایستم و بازی را می‌پایم. خواب قمار کردن را هم می‌بینم. اما در عین حال احساس می‌کنم که تا حدودی کرخت شده‌ام، انگار در جایی مثل لجنزار مدفونم کرده‌اند.

الکسی؛ توانمندی بیمار

در حقیقت، افرادی که به بیماری «خودشیفتگی» مبتلا هستند، دائما به تایید شدن از طرف دیگران نیاز دارند. زمانی که این تایید شدن صورت نگیرد، ذات درون آن‌ها چند پاره می‌شود. پس رفتارهای تکانشی، مانند قمار راهی برای مقابله با این تکه تکه شدن و بازیابی انسجام خود به نظر می‌رسد.

بنابراین در اختلال خودشیفتگی، قمار می‌تواند به عنوان تجربه‌ای از رضایت نفسانی انتخاب شود. هنگامی که بیمار، قمار را برای پاسخی به نیاز نفسانی خود انتخاب کند، بین ترس، اندوه، استهلاک و رضایت حاصل از قمار اختلاف معنایی وجود ندارد. این عدم تطابق زمینه‌ای برای تکرار تجربه‌ی رضایت بخش بردن در قمار و همچنین سایر اشکال اعتیاد می‌تواند ضررهای جبران ناپذیری را بر زندگی فرد و اطرافیان او وارد کند.

به طور خلاصه، الکسی در هنگام قمار، توانایی‌های بسیار زیادی دارد. پس به همین ترتیب، خودشیفتگی او به طور مداوم افزایش می‌یابد. قمارباز‌هایی نظیر «الکسی» به عنوان افرادی شناخته می‌شوند که «نمی‌توانند از هیچ‌چیزی بگذرند» یا به عبارتی، «نمی‌توانند هیچ‌چیزی را از دست بدهند». آن‌ها افرادی هستند که شکست یا پیروزی برایشان معنای افراطی دارد. از نظر قماربازها، پیروزی و شکست به معنای «مرگ و زندگی» است و قمار در حفظ زندگی روانی فرد نقشی اساسی دارد.

«قمارباز» در تار و پود یک زندگی شخصی

زندگی واقعی داستایوفسکی نیز به همین شکل پیش رفته است. برای مثال، پولینای واقعی او را رها کرد و با یک مرد اسپانیایی وارد رابطه شد. این رویداد باعث شد که داستایوسکی به دور اروپا سفر کند. با این حال، او دنبال معشوقه‌ی خود نمی‌گشت. او در آلمان در یکی از محبوب‌ترین کازینوهای آن زمان اقامت داشت. داستایوفسکی می‌خواست برای پس گرفتن پولینا، پول زیادی برنده شود. هنگامی که بار دیگر معشوقش را ملاقات کرد، پولینا تمام پولی را که از قمار بدست آورده بود، سرقت کرد. داستایوسکی که به دلیل مرگ برادر مورد علاقه‌ی خود در بدهی و افسردگی غرق شده بود، نوشتن را آغاز کرد. او تصمیم گرفت رمان «قمار باز» که یک اثر «اتوبیوگرافی» است را بنویسد.

الکسی در رمان شخصی بدون گذشته است که برای امرار معاش و گذراندن زندگی، برای یک خانواده‌ی اشرافی روسی کار می‌کرد و همزمان قادر نبود که جایگاه پایین اجتماعی خود را بپذیرد. پس تمام مدت شکنجه می‌شد و در عذاب بود. توصیفات و صحبت‌های او از پولینا نشان می‌دهد که الکسی، این زن را مایه‌ی حیات خود می‌بیند. زنی که اگر با او ازدواج کند دوباره به شخصی ارزشمند تبدیل می‌شود. پس او سعی می‌کند که فقط به خاطر پولینا زندگی کند. با این حال پولینا او را رد می‌کند و به او فرصتی برای زندگی از طریق دیگری را نمی‌دهد.

الکسی در تلاش است که به آرامشی درونی دست پیدا کند و در این دوره بابت حفظ تعادل خودشیفتگی هیچ نگرانی خاصی ندارد. پس خود را وادار می‌کند که پیشنهاد مادموازل بلانش برای رفتن به پاریس را بپذیرد.  اگرچه او کاملا از این واقعیت آگاه است که مادموزل بلانس صرفا قصد سوءاستفاده از او را دارد. تنها چیزی که برای او مهم است، پذیرفته شدن است که می‌توان ego ایده‌آل او را راضی کند و مکانیزم دفاعی مناسبی برای خودشیفتگی باشد. وقتی او پاریس را ترک می‌کند، باز هم مثل گذشته ناامید می‌شود.

او همچنان در حفظ عزت نفس خود موفق نیست و نمی‌تواند به ایده‌آل تعریف شده توسط ego دست پیدا کند، پس دوباره از قمار لذت می‌برد و به یک قمارباز معتاد تبدیل می‌شود. تمام زندگی او به یک امر خلاصه شده است: قمار اجباری. بازگشت الکسی به حالات خودشیفتگی به حدی می‌رسد که سایر عملکردهای حیاتی را نادیده می‌گیرد. در پایان رمان، شخصیت بدبخت و گرسنه است، اما او ترجیح می‌دهد به جای خرید مقداری غذا، با پولی که در دست دارد قمار کند و بار دیگر، برای زنده ماندن بجنگد.

به دل گفتم: «پس برای ناهارم پول دارم!» بعد، صد قدمی بیشتر نرفته بودم، که تغییر رای دادم و برگشتم قمارخانه. یک گولدن را گذاشتم روی مانک و در جایی که آدم تک و تنها و دور از یار و یاور در سرزمین بیگانه مانده است بردم و بیست دقیقه بعد از قمار خانه که بیرون زدم، صد و هفتاد گولدن در جیبم بود. بلی، قربان، خلاف نمی‌گویم! گاهی آخرین گولدن یعنی این! ولی اگر آن بار شهامت را از دست داده بودم، اگر جرات نکرده بودم آخرین بخت را بیازمایم؟…فردا، فردا ایمن ماجرا یکسره پایان می‌یابد!

اما به طور کلی، فرقی نمی‌کند که به تحلیل‌های فرویدی از خودشیفتگی آشنایی داشته باشید یا صرفا به خواندن رمان بسنده کنید. خواندن رمان «قمار باز» می‌تواند به شما در درک روابط و نیازهای درونی کمک کند. نیازهایی که اگر به درستی تشخیص داده نشوند، می‌توانند کار هر انسانی را به جای باریک بکشانند. 

دسته بندی شده در: