وقتی می‌خواهیم در سایت‌های معتبر سینمایی لیستی از بهترین کارگردان‌های تاریخ سینما را پیدا کنیم، معمولاً نام استنلی کوبریک را در راس آن‌ها می‌بینیم. کارگردانی که در طول ۵۰ سال سابقه‌ی فیلم‌سازی حرفه‌ای‌اش، فقط ۱۳ فیلم ساخت. و به همین خاطر، به دقت و وسواس در ساخت فیلم‌هایش شهرت داشت. گرچه انتخاب بهترین فیلم کوبریک از بین فیلم‌هایی مثل «ادیسه‌ی فضایی»، «پرتقال کوکی»، «چشمان باز بسته» و… کاری است تقریباً غیرممکن، اما به جرأت می‌توانیم بگوییم که «درخشش» یکی از همین بهترین‌ها است. فیلمی که بعد از گذشت ۴۰ سال از زمان ساخت و انتشار، تا امروز همیشه یکی از بحث‌های داغ و به‌روزِ محفل‌های سینمایی بوده و آن‌قدر نقد و تفسیر درباره‌ی آن نوشته شده که بعید است کسی حداقل اسمش را نشنیده باشد یا یکی از صحنه‌های معروفش را در اینترنت و فضای مجازی ندیده باشد. یکی از مهم‌ترین دلایل شهرت و عظمت «درخشش» در بین آثار سینمایی، اقتباس کوبریک از رمان نویسنده‌ی بزرگی مثل «استیون کینگ» است. این رمان‌نویس آمریکایی با بیش از ۴۰ سال سابقه در نگارش رمان‌هایی با سبک مخصوص خودش در ژانر وحشت، به پادشاه این ژانر در ادبیات داستانی تبدیل شده‌است و کتاب درخشش یکی از کتاب‌هایی است که این لقب را برازنده‌اش می‌کند. اما کوبریک مثل همیشه در روند ساخت فیلمش همه را شگفت‌زده می‌کند؛ حتی نویسنده‌ی کتاب منبع اقتباسش را! استفن کینگ در مصاحبه‌ای گفته که از فیلم کوبریک خوشش آمده اما اصلاً ربطی به کتاب ندارد!
اما درخشش چگونه به این شاهکار دیوانه‌کننده‌ و حیرت‌انگیز بدل شد؟

The Shining

The Shining

نویسنده : استیون کینگ
ناشر : جنگل
قیمت : ۸۸,۰۰۰۱۱۰,۰۰۰ تومان

یک مرد، یک هتل، یک تبر

کوبریک عقیده داشت که اگر می‌توانیم به مفهومی فکر کنیم یا آن را به رویر کاغذ بیاوریم، پس تبدیل آن به فیلم هم شدنی است. به باور او فیلم‌سازی اساساً درباره‌ی یک کشف و شهود احساسی و تطابق آن با خلق هنری است و نه دانش تئوریک و تکنیکی و فنی؛ البته ابهام‌زدایی در این‌باره این‌که او این روند تکاملی را وقتی حقیقی می‌دانست که بر اساس تجربه شکل گرفته باشد.‌ فیلم درخشش با ثبت رکورد ۵ سال، طولانی‌ترین زمان فیلم‌برداری یک فیلم را در کارنامه‌اش دارد؛ بنابراین باید به «جک نیکلسون» در نقش «جک تورنس» و «شلی دووال» در نقش «ویندی» حق بدهیم که بعد از فیلم حتی مدتی هم تحت درمان پزشک بوده‌ باشند! کما این‌که شلی دووال در مصاحبه‌هایش اعلام کرده بود که او به اندازه‌ی جک نیکلسون تجربه و تخصص بازیگری نداشته اما کوبریک حاضر به پذیرفتن این مساله نبوده است! معروف است که کارگردان در صحنه‌ی دیوانه شدنِ «جک» و بالا گرفتن دعوا بین او و کارکتر «ویندی» بیش از ۱۵۰ بار کات داده‌است!

اقتباس اوریجینال

تفاوت‌های زیادی بین کتاب منبع و فیلم درخشش وجود دارد که ایجاد این تغییرات همیشه یکی از شاخصه‌های اصلی فیلم‌های کوبریک بوده و بی‌شک آثارش بدون این تغییرات در سطحی از سادگی و کلیشه می‌ماندند:

  • در کتاب اسم شخصیت جک تورنس «جان» است و چگونگی تغییر شخصیت او توسط کوبریک تغییر یافته است
  • شخصیت ویندی با بازی شلی دووال نه تنها از نظر ظاهری متفاوت است بلکه شخصیتی بسیار قوی‌تر و مستقل‌تر از فیلم دارد، به طوری که بسیار محکم‌تر در برابر جان می‌ایستد.
  • کلمه‌ای که روی در اتاق نوشته شده «REDRUM» است که با املایی متفاوت به معنی «اتاق قرمز» است و در سکانس پایانی فیلم ویندی آن را در آینه «MURDER» می‌خواند که به معنی «قتل» است، این کلمه هم در کتاب در ذهن «دنی» پسر جک تصویر می‌شود.
  • جمله‌ی مشهور «جانی این‌جاست!» در کتاب نیست و کوبریک آن را به فیلم اضافه کرده است.
  • در فیلم جک در سرما یخ می‌زند درحالی که در کتاب به شکل دیگری می‌میرد.
  • هزارتوی پرچینی بزرگی که در حیاط هتل در فیلم می‌بینیم ساخته و پرداخته‌ی ذهن کوبریک است.
  • قابلیت درخشش که دنی در فیلم دارد، در کتاب با کمیت و کیفیت متفاوتی تصویر می‌شود.
  • پروژه‌ای که جک در کتاب روی آن کار می‌کند با فیلم متفاوت است و جمله‌ی مشهوری که هزاران بار در تمام این مدت تایپ کرده یعنی جمله‌ی «کار بیش از حد و تفریح نکردن جک را به یک عروسک تبدیل می‌کند» توسط کوبریک اضافه شده است.
  • صحنه‌ی مشهوری که در آسانسور باز می‌شود و صدها لیتر خون از آن به بیرون جاری می‌شود از جمله سکانس‌های اضافه شده در فیلم است که سه بار فیلم‌برداری شده و در پشت‌صحنه آماده‌سازی آن دو هفته زمان برده است!
  • دخترهای دوقلویی که از مشهورترین کارکترهای سینما هستند درکتاب نبوده اند.
  • در کتاب دفترچه‌ای که «جان» در هتل پیدا می‌کند و ارواحی که در هتل سرگردان اند باعث دیوانگی او می‌شوند درحالی‌که در فیلم این قرنطینه‌ و تنهایی است که باعث جنون جک می‌شود.
  • در کتاب هتل از نظر ظاهری متفاوت است و حتی جن‌زده بودن آن به خواننده اعلام می‌شود به طوری‌که ارواح در شب صدا ایجاد می‌کنند.

ابهام به توان ابهام

درخشش در این ۴۰ سال توسط بسیاری از کارگردان‌ها تحسین شده و به عنوان یک اثر اقتباسی، خود بارها منبع الهام هنرمندان دیگری بوده است. به عنوان مثال دستشویی مردانه‌ای که جک در آن با خدمتکار خیالی هتل حرف می‌زند، با رنگ‌های پرکنتراست قرمز و سفید طراحی شده و بارها در فیلم‌ها و سریال‌ها، کارگردان‌های مختلف با طراحی چیزی شبیه به همین محیط قصد ادای دینی به این کارگردان بزرگ داشته‌اند. دکوپاژ به‌خصوص کوبریک هیچ‌کجای فیلم راحتمان نمی‌گذارد. صحنه‌هایی که دنی با سه‌چرخه‌اش در راهروها و سالن‌های بزرگ و خالی و تودرتوی هتل دور می‌زند را به یاد بیاورید؛ موسیقی جادویی و دلهره‌آور «وندی کارلوس» و «ریچل الکیند» در تمام سکانس‌ها دنبال‌مان می‌کنند و معما و ترس را به شکل فوق‌العاده‌ای ترکیب می‌کنند. تیم گریم، طراحی صحنه و لباس و ادیت و افکت‌های صوتی به بهترین شکل ممکن کار را به انجام رسانده‌اند و شاهد ماجرا هم همان آسانسور خونی است که نمادی از فاش شدن حقیقت است و تابلوفرش‌هایی که عکس موشک روی آن‌ها بافته شده‌است.

بسیاری از بینندگان معتقدند که درخشش یک فیلم کاملاً شخصی است؛ باور آن‌ها بر این است که پروژه‌ی سفر به ماه ناسا تماماً یک نمایش سیاسی برای مقابله با روسیه بوده و دولت در یک پروژه‌ی مخفیانه، کوبریک را مامور ساخت فیلم مشهوری می‌کند که به «سفر به ماه» شهرت دارد و قرار بوده گواه این مدعا باشد. خصوصاً این‌که کوبریک بعد از ادیسه‌ی فضایی تبحّر اعجاب‌انگیز خود را در ساخت فیلم فضایی اثبات کرده بود و به عنوان پاداش، لنز به خصوصی از ناسا به عنوان هدیه دریافت می‌کند؛ لنزی با دیافراگم و دقت بسیار بالا که پتانسیل ساخت فیلم «بری لیندون» را در فضای باز و بدون هیچ نورپردازی به او می‌دهند. این‌که این ماجراها چقدر صحت دارد به‌نظر قابل اثبات نیست و فقط می‌توانیم از عکس موشک آپولو ۱۱ روی لباس بافتنی دنی کوچولو حیرت کنیم! اتاق ۲۳۷ هم یکی دیگر از نشانه‌هایی است که بعضی درباره‌ی ارتباط فیلم درخشش با پروژه‌ی سفر به ماه بیان می‌کنند. در مجموع، بازخوردی که فیلم درخشش در طول این چهار دهه داشته، ما را به این فکر وا می‌دارد که تاویل‌پذیری در ارزش‌گذاری یک اثر هنری می‌تواند آن‌قدر نقش پررنگی داشته باشد که فیلمی به اندازه‌ی درخشش مبهم و غیرعادی را، مزین به جادوی عجیبی کند که فقط با جلوه‌های سینمایی و حتی بدون توجه به داستان، می‌تواند ما را بارها و بارها پای فیلم بنشاند.


دسته بندی شده در: