در طول تاریخ، جرقههای کوچک و بزرگ زیادی بودهاند که تا دهها سال یا شاید قرنها، آتشی به پا کردند که میلیونها نفر در آن سوختند و موفق به خاموش کردنش نشدند. در حقیقت دست سیاستمداران همیشه در برپایی و بالا گرفتن این شعلهها از همه بیشتر به خون و خاکستر آلوده بودهاست. به یاد بیاورید که بهار عربی و تحولات سنگینی که درپی داشت، از یک خودسوزی شروع شد؛ پس جنگ جهانی اول را از این منظر میتوانیم پدربزرگ این جنبش بدانیم؛ زمانی که در سال ۱۹۱۴ میلادی، «آرشیدوک فرانتس فردیناند» ولیعهد امپراتوری اتریش-مجارستان توسط «گاوریلو پرنسیپِ» صربستانی، در بوسنی ترور شد. این ترور درست مثل همان خودسوزی، دامن بخشهای زیادی از کشورهای اروپا را گرفت و حتی به شرق و غرب هم کشیدهشد. بنابراین اگر میخواهیم چرایی و چگونگی فاجعهای انسانی مانند «هولوکاست» را بدانیم، بد نیست ابتدا اشخاص و موقعیتهایی را بشناسیم که زمینهساز ایجاد آن بودند.
پیشزمینههای هولوکاست
در سال ۱۸۹۹ میلادی در امپراتوری اتریش-مجارستان مردی به دنیا آمد که همه نامش را میدانیم. «آدولف هیتلر» در ۲۴ سالگی به آلمان مهاجرت و در جنگ جهانی اول در ارتش این کشور خدمت کرد. البته در آن زمان هنوز ایدههای فاشیستیاش تکمیل نشده بود. پس از ترور ولیعهد، دولت مجارستان به صربستان اولتیماتومی سیاسی داد؛ شرطی که صربستان نپذیرفت و یک ماه بعد با خشم بیشتری از سمت مجارستان روبهرو شد. آلمان که متحدش را در خطر میدید، با روسیه وارد جنگ شد و لوکزامبورگ را تصرف کرد. سپس نیروهای خود را از خاک بلژیک عبور داد و این تجاوز باعث شد متحد بلژیک یعنی امپراتوری بریتانیا، به آلمان اعلام جنگ کند. متحدی پس از متحد دیگر و حملهای پس از حمله دیگر، به این ترتیب پای کشورهای عثمانی و بلغارستان در اتحاد با آلمان و مجارستان از یکسو به جنگ باز شد و کشورهایی مثل ایتالیا، بریتانیا، بلژیک، روسیه و ژاپن علیه متحدین اعلام موضع کردند؛ هرکدام از این دولتها به موجب قراردادی مخفیانه یا طمع در گسترش قلمروهایشان، به سادگی جان میلیونها نظامی و غیرنظامی را به بازی گرفتند و به این ترتیب، آن تصمیم ساده مبنی بر ترور یک شاهزاده، به جنگی ۴ ساله بدل شد که میلیونها کشته و مجروح و آواره و صدها شهر و روستای ویرانه را برجا گذاشت و هیچ برندهای هم نداشت. البته ایکاش که هرچه بود در همانجا متوقف میشد.
سیاهچالهای در تاریخ
هولوکاست پس از ۷۵ سال، هنوز موضوع بحث تاریخشناسان است. همگی آنها دنبال کشف حقیقتاند و همهی آنها هم تقریباً به منابع یکسانی مراجعه میکنند. پس چرا نتایج اینقدر متفاوت است؟ آیا واقعاً ۶ میلیون یهودی و ۵ میلیون غیریهودی دیگر در جریان هولوکاست به قتل رسیدند؟ و سوالات بسیاری از این قبیل. رسیدن به جواب قطعی برای این مسئلهها، بیش از هرچیز دیگری به ماشین زمان نیاز دارد! تاریخ همیشه منطقی عمل نمیکند و تنها راه تحلیل آن بازبینی نوشتهها است؛ پس باید با مراجعه به مستندات تاریخی که تنها منبع موجود اند، به جوابهای احتمالی بسنده کنیم. جوابهای احتمالی میگویند از زمانی که «بختالنصر» به اورشلیم حمله و معبد سلیمان را ویران کرد، مسئلهی یهودیها در ادوار مختلفی از تاریخ مکتوب در تمام اروپا مطرح بودهاست.
یهودیها با مهاجرت، یا بهتر است بگوییم فرار به اروپا، درطی قرنها در کشورهای مختلفی از جمله روسیه ساکن شدند. بسیاری از این افراد از همان دوران، از ترس مخالفانشان هویت خود را مخفی میکردند و در درازای زمان، به مرموز بودن مردمان این نژاد اضافه هم شد؛ تا جایی که در جهان امروز افسانههای زیادی از فرقههای باستانی و جدید یهودیت میشنویم و راست و دروغشان را نمیدانیم. کتابهای زیادی با زمینهی تکذیب یا تایید هولوکاست یا اتاقهای گاز و غیره نگارش شدهاست و هیچکدام شان دلایل تاریخی آنقدر محکمی نیاورده اند که مسئله را به کلی حل کند. تنها چیزی که میدانیم این است که روزگاری، این بقایای اردوگاههای مخوف واقعاً شاهد فجایعی انسانی بودهاند که حداقلشان زجر و گرسنگی و اسارت است.
آدولف کوچولو بزرگ میشود!
هیتلر دو سال پس از پیوستن به «حزب کارگران آلمان»، که بعدها تغییر ساختار داد و به حزب نازی تبدیل شد، به سِمت رهبری حزب رسید و دو سال پس از آن، یعنی در ۱۹۲۳ سعی کرد تا با کودتا مونیخ را در دست بگیرد. اما تلاشش موفقیتآمیز نبود و به زندان افتاد. در طول زندان بود که زندگینامه و عقایدش را در قالب یک مانیفست سیاسی تکمیل کرد و به رشتهی تحریر درآورد؛ نوشتههایی که حاصلش کتاب مشهور «نبرد من» بود. هیتلر عقیده داشت زندگی سراسر یک جنگ بزرگ است و این سرنوشت طبیعی ضعیفها است که طعمهی قویترها شوند. این فرماندهی نظامی کارکشته نماد حزب نازی را صلیب شکسته قرار داد که از رنگهای پرچم سابق آلمان تشکیل شده و گفته میشود که رنگهای قرمز و سیاه در آن، نشاندهندهی خون و خاک است. حزب نازی مخالف یهودیت بود و طبق گفتههای او سوسیالیسم در این حزب معنایی جدای از کمونیسم داشته است.
هرچند عقاید او درمورد برتری نژادی آریایی و لزوم پاکسازی آن، عملاً همان عقیدهی یهودیها نسبت به برتری خودشان بود. او عقیده داشت کمونیسم و سرمایهداری محصول توطئههای یهودیان است و بهانهی یهودستیزیاش هم همین بود. او که به عنوان یک رهبر سیاسی نیز شخصیتی بانفوذ و تاثیرگذار داشت، پس از رسیدن به قدرت در سال ۱۹۳۳ و تکحزبی شدن کشور، توانست با پروپاگاندای گسترده عقایدش را به تمام کشور سرایت دهد. در همین سال بود که در شب نهم نوامبر، که به شب بلورین مشهور است، به دستور هیتلر آزار یهودیان با شکستن شیشهی خانهها، مغازهها و پرستشگاههای آنها و به آتش کشیدن آن آغاز شد. تجهیز نیروهای نظامی و تسلیحاتی که از سالها پیش در دستور کار قرار داده بود، باعث شد تا پتانسیل او برای حمله به لهستان در ۱۹۳۹ بیشتر شود؛ حملهای که به بهانهی در اختیار گرفتن زمینهای بیشتر برای مردم آلمان صورت گرفت و آغازگر جنگ جهانی دوم بود.
چاردیواری جهنّم
اردوگاه «آشویتز» مشهورترین محلی است که به عنوان مکان جنایتهای نیروهای آلمانی به گوش مردم رسیده و در فیلمها و کتابها به کار رفتهاست. گرچه این اردوگاه بزرگترین جایگاه نظامی برای اسارت یهودیها بود و از سه بخشِ «کمپ زندانها»، «کمپ کار اجباری» و «کمپ اعدام» تشکیل میشد، تنها کمپ آنها نبود. اردوگاههای «بلزک»، «بوخن والد»، «خلمنو»، «مایدانک»، «تربلینکا»، «داخائو» و «سوبیبور» دیگر مراکزی بودند که نیروهای نازی برای کشتار یهودیها از آنها استقاده میکردند. اتاقها و کامیونهای مخزن گاز از معمولترین روشهایی بودند که یهودیها دستهدسته در آن با گاز کربن مونوکسید خفه میشدند و علاوهبر این تیرباران مردها، زنها و کودکان نیز از روشهای انجام وظیفهی سربازها بود. اما بر اساس آمارها، قتل عامهای حزب نازی به یهودیها ختم نمیشد؛ میلیونها نفر از لهستانیهای غیریهودی، زندانیان و شهروندان شوروی، صربها، رومانیاییها، اسپانیاییها، افراد ناتوان و از کار افتاده و فرتوت، مخالفان سیاسی و مذهبی، افراد معلول، همجنسگراها و حتی هزاران نفر از مسیحیان و افراد دیگر، قربانی جنایتهای هیتلر شدند. حتی همزبانهای یهودیان که نژاد و دین دیگری داشتند نیز هدف این کشتارها میشدند تا یهودیت به طور کامل از صفحهی روزگار محو شود.
چند نسل بعدتر
دربارهی منکران هولوکاست گفتیم؛ کسانی که اکثراً ادعا میکنند که در کموکیف ماجرا اغراق شده است و درصد محدودی از آنها نیز هستند که کلیت آن را انکار میکنند. این افراد باور دارند که اتاقهای گاز و کورهها برای کشتن یهودیان نبوده و اردوگاهها صرفاً برای زندانی کردن آنها استفاده میشدهاست؛ اینکه هولوکاست یک تئوری توطئه بزرگ و دروغی تاریخی است و تمام اینها زیر سر سازمانهای مخفیانه و قدرتمند یهودی مانند فراماسونرها و کابالا است. اما محققین تاریخشناس زیادی تابهحال به این مسئله اشاره کردهاند که این تفکر، خود از نوادگان تفکری است که هیتلر را به یک نژادپرست جنایتکار تبدیل میکرد و به همان نتیجه میانجامد. بنابراین این طرز فکر طرفداری از نازیسم محسوب میشود و به همان اندازه مذموم است.
از طرفی این ادعا درمورد فاجعهای که در عصر ظهور تکنولوژی رخ داده و هزاران عکس و صدها فیلم از آن ثبت شده است، مثل رد کردن داعش در قرن بعدی است! نیازی به توضیح نیست که مبنای قضاوت ما نکوهش اعمال غیرانسانی است و از بین رفتن یک انسان هم مسئله را کوچک نمیکند. درمورد ریشهیابی روانی و فلسفی و انسانی هولوکاست میتوانیم مثالی بیاوریم؛ کتاب «آیشمن در اورشلیم» گزارشهای «هانا آرنت» فیلسوف مشهور آلمانی از دادگاهی است که «آدولف آیشمن» در سال ۱۹۶۰ در اسرائیل در آن بازخواست میشود. آیشمن به عنوان یکی از سران عالیرتبهی رژیم نازی و شخصیتی که سالها به هیتلر نزدیک بود، به عنوان رئیس نهاد «اساس» برگزیده شده بود و آرنت در گزارشی تحلیلی، مشاهداتش را بازگو میکند. به گفتهی این منتقد سیاسی دلیل مسئله به طرز شگفتانگیزی ساده است و به سلسلهمراتب قدرت برمیگردد.
آیشمن در اورشلیم، گزارشی در باب ابتذال شر
هانا آرنت تاکید میکند که امثال آیشمن از دستورات امثال هیتلر اطاعت میکنند نه بهخاطر بیماریهای روانی و مطالبهی شر و پلیدی، بلکه صرفاً برای اطاعت کردن. او در این باره آنقدر عمیق و دقیق میشود که نظریهای را به نام «ابتذال شر» طرح میکند؛ یک تئوری شناختی که دلیل تمام این مسائل را در اطاعت بیچون و چرای بعضی افراد از یک حکومت تمامیتخواه، میداند. البته تاریخ هم در بزنگاههای زیادی به ما بارها گفته که جواب مسائل غیرقابل باوری مثل هولوکاست را، شاید از شدت سادگی نمیبینیم و پاسخ به همین سادگی است؛ ناتوانی در بهکار گیری اراده و وجدان در اطاعت از دستورات افراد بالادست. در مطلبی مفصلتر با عنوان «خلاصه کتاب آیشمن در اورشلیم، گزارشی در باب ابتذال شر» در مجله کتابچی به این کتاب پرداختهایم.
پس از جنگ جهانی و بعد از فروپاشی شوروی، بازماندگان یهودی که پیش از آن لهستان مرکز اقامتشان بود، به نقاط مختلفی از ۵ قاره مهاجرت کردند و پخش شدند. امروزه نزدیک به نیمی از جمعیت یهودی در اسرائیل زندگی میکنند و دومین مرکز سکونت آنها آمریکا است. تا امروز رشد جمعیت در یهودیان به اندازهی نرمال بوده و نزدیک به ۱۶ میلیون نفر شدهاست. واقعهی هولوکاست یک رویداد فاجعهبار و فراموشنشدنی تاریخی است که فقفط با تعصب در برخورد با یک ایدئولوژی پدید آمد. این ایدئولوژی میتوانست هر چیزی به جز فاشیسم باشد و به همین اندازه به روح بشریت خسارت وارد کند. حالا بعد از ۷۵ سال از گذشت این واقعه، شاید بهترین برخورد ما با آن، فارغ از حقیقتها و دروغهای دخیل در آن، این باشد که انساندوستی را در راس همهچیز بدانیم و تحت هیچ شرایطی عقیدهای را نپذیریم که برای هر هدفی حاضر به قربانی کردن جان حتی یک انسان باشد.