اگر این کتاب به جزئیات تصمیمگیریهای تاریخی در میان افزایش مشخّصههای نفرت نژادی نپردازد، به شرح زندگی در کاخ سفید میپردازد!
شرح حال یک رئیسجمهور
خواندن شرححال زندگی باراک اوباما در آخرین روزهای پرخروش دونالد ترامپ، خیرهشدن به گرداب بین دو انتهای مخالف بشریت است. و بار دیگر متعجب میشویم از اینکه چگونه یک کشور برای انتخاب دو فرد مختلف و نابرابر به این نقطه رسیده است.
جایی در رأس لیست بلندبالای تضادها، درک و فهم آنها از زبان و حقایق وجود دارد. در شب انتشار این کتاب، ترامپ درمورد برندهشدن در انتخاباتی که بهطور قطع بازندهی آن است، توئیتهایی مقطعی را منتشرکرد. ادعایی که در عرض ۱۰ دقیقه به عنوان اطلاعات غلط از آن یاد شد. در سمت دیگرِ وزنه، کتاب «سرزمین موعود» باراک اوباما، ۷۰۱ صفحه شرح یک داستان است. داستانی که با ظرافت تمام، موشکافانه و تاملبرانگیز نگارش شده. و در آن، اوباما بارها و بارها در پس انگیزههای خود پنهان میشود.
اوباما به وضوح مشخص میکند که باور دارد تغییر جهت از رئیسجمهور ۴۴ام به ۴۵ام، به هیچ وجه اتفاقی نیست. برعکس، این حقیقت محض که یک سیاستمدار سیاهپوست تحصیلکرده، هوشمند و عاری از هرگونه رسوایی در کاخ سفید حضور داشت، کافی بود تا تضاد و تناقض او را نشان دهد.
این مسئله بههیچوجه موضوع اصلی این کتاب نیست. اما زیر و بم شرح وقایع زمانی سالهای ریاستجمهوری اوباما، بحران اقتصادی برجای مانده، جنگ بر سر بیمهی سلامت مقرون به صرفه و تجدید نظرها در مورد جایگاه آمریکا در جهان، تنفر نژادپرستانهی پنهانی و مظهر نارنجیرنگ آن، توجه و دقت زیادی را در هر فصل کتاب میطلبد.
در مقدمهی کتاب، اوباما میگوید که قصد دارد داستان زیر و بم دوران ریاستجمهوری خود را در ۵۰۰ صفحه شرح دهد و آن را در عرض یکسال، تمام کند. اما با اضافه شدن سه سال و ۲۰۰ صفحهی دیگر به کتاب، او توانست تنها برخی از ماجراها و خاطرات خود را بیان کند.
آمریکا؛ سرزمین موعودها!
کتاب «سرزمین موعود» ما را از دوران کودکی، به ماجرای ترور اسامه بنلادن در سال ۲۰۱۱ میبرد. همچنین حوادث و جزئیات خاصی از تصمیمات سیاسی ویژهی برونمرزی، در این کتاب مطرح میشود. بهطوری که خواننده با این حجم از افشاگری سیاسی در یک کتاب، با خودش فکر میکند که آیا ممکن است در میان انکار اشتباهات اوباما و ترامپ، و همچنین در لابهلای تجدیدنظرهای ادامهدار این دو شخصیت، حتی یک نقطهی مطلوب و دلپذیر وجود داشته باشد؟ البته که پاسخ این سوالات را باید در جلد دوم کتاب، که زمان انتشار دقیقی ندارد، جستجو کرد.
یک سرزمین موعود
از آنجا که قبل از این دو شرححال توسط اوباما منتشر شده، این بار و در سومین کتاب، درمورد چهار سالِ سرنوشتساز او در اندونزی کمتر صحبت میشود. و اوباما در ازا، داستان بازگشت به هاوایی برای زندگی با پدربزرگ و مادربزرگش را نقل میکند. نظرات و دیدگاههای جالبی درمورد محور اصلی داستان وجود دارد. یعنی شخصیت باراکِ نوجوان که درگیر بسکتبال و ارتباط با دخترها است. تا زمانی که به یک شخصیت جدی و مرد سرنوشت تبدیل میشود. این همان تحولی است که رئیسجمهور میگوید هنوز هم باعث تعجب دوستان قدیمیاش میشود: «اصلاً این اتفاق چطور رخ داد؟»
پاسخ به این سوال، تا حدی در نگرانی و ناراحتیاش در مورد رنگ پوستش نهفته است. که باعث شد دیگر نادیده گرفته نشود. اوباما خود را فردی «از همهجا و هیچکجا، و ترکیبی از بخشهای نامتناسب مانند یک پلاتیپوس یا یک حیوان خیالی» توصیف کرده است.
از اندونزی تا هاوایی
او درمان خود را در کتابها و نقطهنظرات بازار دستفروشان «هونولولو» میبیند. که از آن با انبوهی از آثار دستدومی خارج میشود، که اعتیادش را تحریک میکنند. این کتابها همراه، راهنما و تسلیخاطر او میشوند. هرچند که او اقرار میکند، تقریباً مانند هر دانشجوی دیگر در تاریخ، برخی از جستجوهای ادبیاش، انگیزههای مختلفی داشته است. او مارکس و مارکوزه را خوانده است. به همین دلیل میتوانست با سوسیالیستهای بلندبالا در خوابگاه خود سخن بگوید. و همچنین فوکولت و ویرجینیا ولف را خوانده. تا آن را برای اکثر سیاهپوستانی که هم تمایل به همجنس و هم غیرهمجنس خود دارند، توضیح دهد. قطعاً اتاقهای خبری سراسر کشور اقداماتی را مدنظر خود قرار دادند تا دیدگاه زنان نیز مورد بررسی قرار گیرد.
کتاب «سرزمین موعود»، براساس انتظارات اساسی از شرححالهای سیاسی اطلاعاتی را فراهم کرده. و دیدگاهی دقیق از جایگاه اصلی قدرت را ارائه میدهد. به عنوان مثال، این کتاب تلاشهای انجام گرفته برای مقابله با اختلالات خواب در اثر پرواز و حفظ کنترل و منافع در سخنرانی دیگر رهبران در نشستهای بینالمللی، را توضیح میدهد. درحالیکه به طور محرمانه از این فرصت برای انجام کارهای اداری نیز استفاده میکند.
همچنین این کتاب جزئیات دقیق و قابلقبولی از لحظات تاریخی ورود را بیان میکند. همانند خطایی که در ساختار سیستم ارتباطی فناوری و امنیتی کاخ سفید وجود داشت. زمانی که اوباما به برزیل سفر کرده بود. و در آنجا دستور اولین مداخلهی نظامی در لیبی را داد. در پایان، رئیس جمهور این کار را با یک تماس تلفنی ساده -«احتمالا همان تلفنی که برای سفارش پیتزا از آن استفاده میکند»- انجام داد. و یک دستور مرموز برای یک ژنرال در واشنگتن ارسال کرد.
بنلادن
دو ماه بعد، زمانی که دستور حمله به بنلادن در پاکستان صادر شد. رئیسجمهور در اتاق شخصی طبقهی دوم کاخ سفید، اتاقی که عکس یک بازی بسکتبال در پس زمینهی آن است، تصمیم نهایی را به تنهایی گرفت. این کتاب پیش از این، با تایید این مطلب که جو بایدن درمورد این حمله به رئیسجمهور مشورت داده است، به سرتیتر خبرها تبدیل شده بود. واقعیتی که اگر انتشار این کتاب چند هفته قبل صورت میگرفت، بدون شک به رئیسجمهور انتخاب شدهی جدید ضربه میزد. اما این امر اکنون تضمینکنندهی روشها و رویکردهای نسبتاً محتاطانهی بایدن برای به کاربردن قدرت نظامی آمریکا است.
اوباما طرحها و توصیفهای خیرهکننده و هرچند مایوس کنندهای از رهبران را ارائه میدهد. دیوید کامرون را یک فرد مودب و با اعتماد به نفس خطاب میکند. هرچند سرشار از اعتماد به نفسی است که هرگز در زندگی خود تحت فشار قرار نگرفته است. ولادیمیر پوتین نیز با رئیس حزب زمان تاریک سیاستهای ماشینی شیکاگو، و فردی بدون داشتن سلاح هستهای و داشتن حق وتوی شورای امنیت مقایسه میشود. فرد حمایت شدهی پوتین، دیمیتری مدودف، یکی از هواداران گروه «دیپ پرپل»، «یک انفصال کنایهآمیز در سخنان خود بروز میدهد. که انگار از من میخواهد بدانم که به هرچیزی که میگوید، واقعاً اعتقادی ندارد.»
در داخل کشور، لحظات مهم در اولین دورهی ریاست جمهوری اوباما در سال ۲۰۱۰ رقم میخورد. زمانی که در انتخابات فاجعهآمیز میان دورهای مجلس نمایندگان، جلوی خواستههای او از سوی جمهوریخواهان گرفته میشود. این تنها یک شکست نیست که او را شگفتزده میکند. بلکه افراط از سوی رهبران حزب جمهوریخواه است. که آن را آماده رفتن کرده بودند، او را تهدید به اعلام اولین قصور در پرداخت بدهی مالی آمریکا می کنند تا قوانینش را مسدود کنند. اوباما چیزی بسیار زشتتر از سیاست معمول را احساس میکند. و بیان میکند که، «واکنش عاطفی و تقریباً درونی نسبت به دورهی ریاست جمهوری من، متمایز از هر تفاوت و اختلاف در سیاست و یا ایدئولوژی است.
جنبش برتر
اوباما عنوان میکند:
انگار حضور من در کاخ سفید باعث ایجاد ترس عمیقی شده بود. حسی بود که انگار نظم طبیعی مختل شده بود.
در سال ۲۰۱۰ زمانی که یک سازنده املاک و مجری برنامهی زنده اعلام کرد که ترامپ برای مهار و تعمیر نشت نفت «دیپ واتر هوریزون» پیشنهاد کمک کرده است. اوباما تا حدودی از وجود او در آن سال آگاه بود. ترامپ پس از فهمیدن درپوشگذاری بر روی چاههای نفت، رویه خود را تغییر داد. و با شیطنت گفت که اوباما میزبان یک شام دولتی در یک چادر بوده است. به بیان دیگر، این گفتهی او حاکی از آن بود که وی مایل است تا یک «سالن رقص» زیبا را در محوطه کاخ سفید بسازد. اما این پیشنهاد او مودبانه رد شد.
وقتی پنج سال بعد ترامپ نامزد انتخابات ریاستجمهوری میشود، هرگونه حجاب باقیمانده از نژادپرستی بر پایهی کارشکنی جمهوریخواهان را از بین میبرد. و کمپینی برای تبلیغ فانتری «جنبش برتر» ایجاد میکند. که در آن نشان میدهد که رئیس جمهور، در آمریکا به دنیا نیامده است. بلکه او یک فرد نفوذی است که از سوی افراطگرایان اسلامی مدیریت میشود. اوباما تعجب نمیکند که گفتههای مضحک ترامپ در فاکس نیوز پخش میشود. بلکه به وضوح عصبانی از آن است که زمان زیادی به این فرد طغیانگر داده میشود تا به صورت زنده روی آنتن شبکههای ABC، NBC و CNN باشد. مطبوعات محترم با «تهمتهای نژادپرستانه» به طور مودبانهای برخورد میکنند. اما اوباما میگوید:
به هیچ وجه آنها به طور مستقیم ترامپ را به دروغگو بودن خطاب نمیکنند. یا بیان نمیکنند که تئوری توطئهای که ترامپ آن را ترویج و تبلیغ میکند، نژادپرستانه بوده است.
این حقایق بیپرده تا آخر دورهی ریاستجمهوری ترامپ، از سوی رسانههای فعال مورد پذیرش قرار نمیگیرد. به عبارت دیگر این احترام به ناحق، به طور حتم به پردهبرداری از لایههای دفاعی ملت در مواجه با تهدیدات قریبالوقوع کمک میکند. کتاب سرزمین موعود نوشتهی باراک اوباما، در انگلستان توسط انتشارات وایکینگ و در آمریکا توسط انتشارات کراون منتشر میشود.
منبع: theguardian.com