صفر
تلاشها برای توضیح دادن یک اثر تمثیلی، در بهترین حالت، گهگاه رضایتبخش میشود. تفاسیر و برداشتهای تمثیلی به اندازهی مفسران آنها، گیجکننده و ضعیف هستند. یک منتقد مدعی خواهد شد که این اثر به مخروبهای غیرقابل اصلاح تبدیل شده است. و یک منتقد دیگر، همان مقاله را به عنوان یک مقالهی سطحی و کلی رد میکند. آلبر کامو (در مقالهی «آشنایی با زندگی و آثار فیلسوف آلبر کامو» در وبلاگ کتابچی، این متفکر فرانسوی را بیشتر بشناسید) این مشکل را شناسایی کرد. و اظهار داشت که تنها خلاصهها و طرح کلی باید در یادداشت تمثیلی کنار هم قرار گیرد. تلاش برای یک تحلیل کامل و جامع، پیشنهاد خواهد کرد که این اثر یک هنر نبوده، بلکه نیرنگ ساختگی بوده است. به دلیل این حالت تمامیت است که رمان طاعون مدنظر قرار گرفته است.
تصور میشود که تاریخچهی کامو به اوایل سال ۱۹۳۹ برگردد. اما تا زمانی که فرانسه شکست خورد. و آلمانها نیروهای اشغالگر خود را به این کشور منتقل کردند، شرح وقایع او رقم نخورد. کامو در طی این سالها، مجموعهای از دفترچه یادداشتها را نگه میداشت. بسیاری از دستنوشتهها در این دفترچه حاکی از ایدههای بسیار زیادی بود. که کامو پیش از تکمیل کتاب خود، آن را در نظر داشت.
تقریباً تمامی این ایدههای اولیهی رمان «طاعون» (در این مطلب «طاعون؛ میانبُر جذام و کرونا!» نقد جامعتری را بر این رمان در مجلهی کتابچی میخوانید)، نگرانی کامو را در خصوص واقعگرایی حقیقی و رد احساسگرایی بیان میکند. آن ایدهها همچنین اصرار مداوم او مبنی بر اینکه کتابش حاوی ایدههای متافیزیکی پوچ و بیمعنا است را نشان میدهد. در ابتدا کامو حتی در مورد کلمهی طاعون هشیار و آگاه بود. در اواخر سال ۱۹۴۲ م.، او به خود هشدار داد که این کلمه را در عنوان کتاب ذکر نکند. او کلمهی «زندانیان» را مدنظر قرار میدهد. بعدها او مکرراً ایدهی زندانیان، و مخصوصاً موضوع جدایی را اشاره میکند.
یک
در بخش اول، به وضوح چندین نوع جدایی وجود دارد. در درون طرح داستان، بسیاری از شخصیتها به دلیل حریص بودن کوتاه مدتشان، عدم عشق و علاقهی انسانی و بی اعتنایی از یکدیگر جدا میشوند. علاوه بر این، هر چه طاعون در شهر اوران پیشروی میکند، بین زندگان و مردگان نیز جدایی میافتد. افراد بیمار در کمپهای قرنطینه قرار داده میشوند. و از خویشاوندان و خانوادهی خود جدا میشوند. در نهایت، و با توجه به مسائل فلسفی، جدایی طبیعت و شهرآوران نیز دیده میشود.
شرایط و محیط داستان در کنار دریا، شگفتانگیز و زیبا است. در طول روزهای پر از بیماری و همهگیری آن، طبیعت درخشان و تابناک است. به نظر میرسد گرفتاری و مخمصه برای انسان وجود ندارد. اینجا معمای کامو پدیدار میشود. انسان مشتاقانه تقاضا و دعا میکند که برای برخی از نیروهای هدایتکننده در آسمانها و چیزی بزرگتر از خودش، اهمیت داشته باشد. با این حال، تنها سکوت زیبا و گرمابخش خورشید وجود دارد. به عبارت دیگر، تنها بین انسان و جهان خودش، جدایی وجود دارد.
و چه کنایهی عالی و زیبایی وجود دارد که انسان باید در چنین انزوای کاملی باشد و آرزوی غیرممکنی داشته باشد. جهان نسبت به ما، و نسبت به طاعون ما در هر وسعتی، بی تفاوت است. هیچ چیزی جز مرگ حتمی نیست. ما منزوی شده ایم و تنها هستیم. اینها حقایقی هستند که کامو در مورد موجودیت به آن باور داشت و امیدوار بود که به موازات شرایط شهر اوران باشد، که از جهان بیرونی جدا شده و به واسطهی طاعون زندانی شده است. و در این شرایط شدید، او شخصیتهایی را خلق میکند که وادار به تفکر، اندیشه و فرض کردن در مورد مسئولیت زندگی میشوند.
دو
برای اولین بار مرگ و ترس تمام از طاعون، رو در روی بسیاری از شهروندان اوران قرار میگیرد. این مواجهه با مرگ، برای تجربهی پوچانگاری اجباری است. البته نماد طاعون میتواند نشان دهندهی دشواری یا فاجعه باشد، اما با مواجههی عقلانی با موجودیت ما، احتمالاً یکی از شدیدترین آزمایشهای متافیزیکی خواهد بود. تا زمانی که یک فرد تلاشی برای درک خود را انجام نداده، هرگز به طور کامل تجربه کسب نخواهد کرد و در رمان «طاعون»، علائم موشها نشان دهندهی سردرگمی و پریشانی، پیش از این تلاش طولانی مدت است.
علائم پریشانی، ناشی از نیاز به درک خود و جهان یک فرد، میتواند نادیده گرفته شود، اما درنهایت این فرد باید صادقانه با خود مواجه شود و دورهی طاعون، یا یک دورهی مجدد از وفق دادن مجدد خود با حقایق زندگی را تحمل کند. در فلسفهی وجودی یا اگزیستنسیال، این دورهی آزمایشی اجباری و الزامی است. در واقع، این موضوع کلام سقراط است، مبنی بر اینکه:
یک زندگی نسنجیده، ارزش زیستن ندارد.
با این حال، پیش از اینکه انسان وجود خود را در جهان پذیرفته و با آن کنار بیایید، به نظر میرسد نشانههای قطعی و مثبتی وجود دارد. برعکس، به نظر میرسد که تنها نشانههای پوچ و منفی برای تایید این احساس ناراحتکننده وجود دارد. یک فرد باید به انتهای مسیر برسد و شروع به زیرسوال بردن اعتقادی کند که سالها پیش برای کنار آمدن با حقیقت کلاهبرداریهای بابانوئل، نوزادانی که لکلکها میآورند و حقیقت گفتههای یکی از والدین خود بوجود آورده بود.
سه
در نهایت، به نظر میرسد همهی افراد متشکل از نوعی دو رویی، حرص و طمع، و خودخواهی هستند. مردم فقط انسان شده اند. و با بررسی درست، حتی یک ابرانسان نیز به طور مرموزانه به یک انسان تبدیل خواهد شد. جهان همیشه در خفا و سکوت است. به نظر میرسد دعا کمتر از پنجاه درصد قطعیت داشته باشد و خواب و خیال خدا هم سردرگم میشود.
آگاهی جهان و عالمی که به خدا اعتقادی ندارد و ارزیابی مجدد و کامل زندگی یک فرد و تمدن یک فرد، از اهمیت اساسی در چارچوب و بافت وجودی برخوردار است. تلاش انسان برای تطبیق با دیدگاه جدید خود، بازگشت گناهآلودش به امیدواری به زندگی ابدی، و افکار زودگذر او نسبت به خودکشی، همهی اینها او را مبتلا خواهند کرد تا زمانی که او با بینشی جدید و با امید معنوی، دوباره به دیدگاه پوچی بازگردد. و در آن زندگی کند یا مرگ خودخواسته را انتخاب کند.
طاعون یک نماد سودمند برای تمامی رنجها و بدیهاست. یک اسپانیولی پیر اشاره دارد که زندگی همانند طاعون است و به نظر میرسد دکتر ریو در مورد احتمال و امکان این تفسیر، بحث و استدلال کند. مواجهه با مشکلات طاعون، بیشتر از مواجهه با مشکلات مرگ و میر انسانها نیست. کفر و بیخدایی کامو ممکن است در ابتدا نفرتانگیز به نظر برسد، اما قابل تایید است، زیرا بر هر نقش انسان به عنوان یک نماینده از کار و تعهد خود تاکید میکند.
کامو انسان را به تحمل رنج و عذاب برای پاداش وعده داده شده در آخرت، وسوسه و تحریک نمیکند. او شرارت و بدی را تقبیح میکند و به کسانی که از طریق رفتارها و اعمالشان و نه از طریق دعا و نیایش رنج میبرند، کرامت انسانی را عرضه میکند. او به انسان بار ترسناک آزادی مطلق را پیشنهاد میکند تا سرنوشت بشریت را تعیین کند، بدون اینکه به خدای همیشه بخشنده متوسل شوند. خدا به راحتی میتواند تضمین کننده و نجات دهندهی لحظهی آخر باشد. بخشش او انسان را مجاز به زندگی در یکنواختی بدون نبض در شهر اوران میکند، زندگی خودخواهانه و بی تفاوت تا پایان بحران.
چهار
کامو در حین اینکه بحث متافیزیکی را کنار میگذارد و به بحث اصلی و واقعی میپردازد، به خاطر میآورد که اگرچه او در حال نوشتن رمان طاعون بوده، اما در سرزمینی زندگی میکرده است که فاتحان آلمانی آنجا را اشغال کرده بودند. کشور او به همان اندازه ای که طاعون ممکن بود مرزها را ببندد، به طور کامل محصور شده بود.
در آنجا ویرانی، مرگ و رنج وجود داشت. این خشونت بیرحمانه به اندازه ی بی رحمی طاعون، ناعادلانه بود. و شرح رویداد کامو، مهر تایید شخصی بر ارزش انسان و زندگی او دارد، علی رغم اینکه در این جهان تبعید شده و به واسطهی بیماری و حاکمان ظالم در حال نابودی است. باور و اعتقادی نسبت به کامل بودن و چند معنا بودن پتانسیل و احتمالات زندگی وجود دارد.
این باور مخصوصاً به این دلیل قابل توجه است که کامو متوجه شد جهان به طور آگاهانه و از روی وظیفه به علائم جنگ واکنش نشان نداده است. به خصوص فرانسه از سوی تاریخدانان، به خاطر تسلیم شدن بیش از حد به نازیها و تقدیم کردن کشور خود به دست آلمانیها مورد انتقاد قرار گرفته است. اما فرانسه تنها نبود.
این نشانهها برای تمامی کشورها شناخته شده بود، و از آنجایی که بخش اول کتاب کامو با علائم طاعون و واکنش عموم مردم نسبت به آن سروکار دارد، ممکن است اکنون نشانههایی را مدنظر داشته باشیم که مقدمهی جنگ جهانی یازدهم و واکنشهای برخی از کشورها شده باشد. به علاوه، ممکن است ما برخی از مرگومیرهای یک کشور مهم را پیش از ورود فعال آمریکا و نبرد بر علیه متحدین، بازگو کنیم.
پنج
تهاجم و حمله، اولین بار در ماه سپتامبر ۱۹۳۱ م.، توسط ژاپن آغاز شد، زمانی که آنها به منطقهی مانچوریا در چین حمله کردند. نکتهی مشکلساز، فاصلهی اقیانوس بین آنها بود. چینیها از جامعهی ملل، که کمیتهای برای بررسی مشکل منصوب کرده بود، درخواست کمک کردند. این کمیته به طور شفاهی حمله را محکوم کرد، اما هیچ اقدام فعالی برای جلوگیری از ژاپن انجام نداد. اقدام بعدی ژاپن، نفوذ عمیق تر به شمال چین بود.
سپس اقداماتی علیه دشمن صورت گرفت و در کتاب کامو، به رشته تحریر در آمد. اطلاعاتی گردآوری شده، بررسی شده و پیشنهاداتی ارائه شد. برای مبارزه با طاعون و یا قحطی و گرسنگی گسترده، انبوهی از گزارشات مطالعاتی، اغلب به اندازهی یک زباله دان موثر میباشد.
دولت ناسیونالیست چین، فتوحات ژاپن را به رسمیت نشناخت، اما کمونیستهای شورشی چینی آن را رد کردند و خواستار بیرون راندن مهاجمان شدند. آنها در نهایت رهبر ناسیونالیست، چیانگ کای شک را ربودند و خواستار اقدام نظامی فوری علیه دشمن شدند. اما چینیها به عقب نشینی ادامه دادند و در سال ۱۹۳۸، ژاپن به طور آشکار یک فرمان جدید را صادر کرد. امپراطوری جیانگ کای شک، باید نابود شود و تمامی غربیها باید حذف شوند تا یک دولت جدید و کاملاً شرقی تاسیس شود.
شش
در اینجا مدرک و اثباتی بر حمله وجود دارد که باید متوقف شود، اما از آنجایی که ژاپن اعلام جنگ کرده بود، آیا یک ملت دیگر میتوانست اقدامات آنها را تهاجمی تلقی کند؟ سیاست بررسی سطحی و اجمالی (همان سیاستی که دکتر ریچارد، فرد مخالف با دکتر ریو، در طاعون پیش گرفته بود) به طور کلی در این زمان مورد موافقت قرار گرفت.
در همین حال، اتفاقات در اروپا تا حدی مشابه بود. در سال ۱۹۳۶، هیتلر به اندازهی کافی مردم آلمان را با رشد ماشین جنگی نازیها مسحور ساخت. قدم اول او این بود که به راینلند لشکرکشی کند. پس از جنگ جهانی اول، این منطقه به نوعی سرزمینی بدون سکونت و جمعیت بود. در ابتدا، این سرزمین بایستی تحت حاکمیت فرانسه میبود. اما تصمیمات آتی منجر شد این سرزمین پر از نیروهای اشغالگر متفقین شود.
این سرزمین بایستی سریعاً تخلیهی نظامی میشد. حملهی هیتلر، نقض فاحش و شرم آور پیمان ورسای بود. به علاوه، معاعدهی لوکرانو را زیر پا گذاشت که این منطقه را به عنوان یک منطقهی غیرنظامی تایید کرده بود که فرانسه، آلمان و بلژیک موافقت کرده بودند. تا به آن حمله نکنند. هر گونه تهاجم، توسط دو امضاء کنندهی دیگر این معاهده مورد حمله قرار میگرفت.
هفت
کامو میتوانست در این بحران، به درستی به ملت خود ببالد. در حالیکه بقیهی دنیا شاهد راینلند بودند، فرانسه ۱۵۰ هزار از ارتش خود را به حرکت درآورد. این کشور به تنهایی واکنش نشان داد. دیگر ملتها فکر کردند که مداخلهی نظامیگونه کار عاقلانهای نیست. برخی از آنها بیم داشتند که مبادا برچسب «جنگ طلب» بخورند. برخی دیگر به سادگی آلمان را در حال مسلح کردن مرزهای خود میدیدند، که امری نسبتاً طبیعی برای کشوری بود که بخواهد این کار را انجام دهد. در سال ۱۹۳۶، ایتالیا به اتیوپی حمله کرد. فرانسه، بریتانیا و آمریکا بیتفاوت به نظر میرسیدند.
در همین حال، هیتلر به کشورگشایی و گسترش خود ادامه داد. در ماه مارس ۱۹۳۸، اتریش بلعیده شد. یکسال بعد، چکسلواکی توسط نازیها سرکوب شد. در آمریکا، مردم به شغل خود میپرداختند. و امیدوار به بهبود شرایط بودند. آنها که از بحران اقتصادی پیشین رها شده بودند، نگران نبودند که با فجایع جنگ روبرو شوند.
در این زمان، رئیسجمهور روزولت، «سخنرانی قرنطینهای *» خود را ایراد کرد. و بیان کرد که بخش کوچکی از جهان، در حال به خطر انداختن صلح هستند. بعداً در سال ۱۹۳۹، او حدس میزد که «در خصوص جنگ»، آلمانیها و ایتالیاییها ممکن است پیروز شوند.
با این حال، حتی پیش از سخنرانی قرنطینهای روزولت، وینستون چرچیل (شخصیت ریو یا کستل) برای درنظرگرفتن آنچیزی که روبروی دنیا قرار میگیرد، دلیل و تصوری داشت. او میگوید:
فکر نکنید که این نقطهی پایان است، این تنها آغاز روز حساب است… که سال به سال به ما عرضه خواهد شد، مگر اینکه به واسطهی یک بازیابی عالی از سلامت اخلاقی و قدرت نظامی، بار دیگر برخیزیم و جایگاه خود را برای آزادی بدست آوریم… .
هشت
نیروهای مسلح آمریکا دیر به اروپا آمدند. در ماه دسامبر سال ۱۹۴۱، وقتی ژاپنیها به پرل هاربور حمله کردند، آمریکا رسماً وارد این نزاع و جنگ جهانی شد. پیش از این ورود آنها، نازیها به لهستان حمله کرده بودند، دانمارک و نروژ را فتح کرده و هلند و بلژیک را شکست داده بودند. و از راه فرانسه، پاریس را تسخیر کرده و رومانی، بغارستان و مجارستان را تصرف کردند. در نهایت، آنها بریتانیا را با یورشهای هوایی متوالی تهدید کردند. سپس به سمت اتحاد جماهیر شوروی روی برگرداند.
در طی این سالها، مردم آمریکا در هنگام خوردن کاسههای غلات صبحانه خود، در خصوص این تراژدیها بحث و اظهار نظر کرده بودند. هنگامی که ماشین آلمان نازی، خانهی همسایگان اروپایی را میبلعید، آمریکا مثل شخصیتهای گرند، کوتارد، رامبرت و بسیاری دیگر از شهروندان شهر اوران، همچنان به راه خود ادامه میداد. ما امیدوار به بهبود شرایط بودیم، که این طاعون خودش فرونشسته و از بین رود. جالب بود پس از اینکه ما خودمان را از جنگ اروپاییان قرنطینه کردیم، خودمان را در نوعی قرنطینه پس از پرل هاربور پیدا کردیم. متحدان ما در زیرپای نازیها مجروح شده بودند و ما توسط دشمنان محاصره شده بودیم.
از این رو نه تنها میتوان شباهتهایی در شکست مردم فرانسه با جلوگیری از تجاوز و اشغال آلمانها مشاهده کرد، بلکه بیزاری کلی از سوی مردم در همهجا نسبت به رویش طاعون و بلای جنگ وجود داشت. البته در نهایت، باید رسماً این موضوع اعلام میشد.
حتی پیش از اینکه کشور آنها توسط la peste brune (طاعون قهوهای) اشغال شود، همان نامی که برای آلمانهای نازی با یونیفورم قهوهای گذاشته بودند، مردم فرانسه فرمان حرکت نظامی را جدی نمیگرفتند. سیسلی هادلستون در کتاب خود با نام «فرانسه، سالهای غمبار» گزارش میدهد که نظرات عمومی و کلی این بود که، «این سال، شبیه به سال قبل خواهد بود.» مردم فکر میکردند که وقتی خطر جدی و واقعی وجود نداشته، فریاد زدن و گفتن «گرگ!» احمقانه است.
نُه
وقتی جنگ رسماً اعلام شد، همان احساس ناباوری و عدم اعتقاد وجود داشت که شهر اوران از آن رنج میبرد. مرگ و میر نیز وجود داشت، اما ناشی از آن جنگی نبود که در سال ۱۹۱۴ شکل گرفته بود. این بار جنگ، ماشینی یا مکانیزه شده بود. نازیها ارتش خود را به چتر نجات مجهز کرده بودند، هنرهای آبی و خاکی را فرا گرفته بودند و گردانهای زرهی داشتند. فرانسویها به خوبی تجهیز نشده بودند و ترس آنها به اندازهی ماشینهای آلمان نازی تخریبکننده بود.
طاعون تقریباً یکسال طول میکشد. اما اشغال فرانسه چهار سال به طول انجامید. در طی این سالها، اکثریت مردم فرانسه به طور غریزی به زندگی چسبیده بودند، و به دنبال شادیهای کوچک بودند، گاه و بیگاه دعا میکردند و به نشانهها امیدوار بودند، اما نه کمکی به آنها میشد و نه در مقابل دشمن مقاومت میکردند. گروه مقاومت یک سازمان بزرگ نبود، همانطور که تیم و گروه دکتر ریو نیز بزرگ نبود.
اما آنها استقامت کردند. و به درستی کارهایشان ایمان داشتند. کشتن افراد صرفاً به خاطر اینکه جزئی از نیروهای اشغالگر بودند، ساده نبود. فلسفهی تارو ** بسیار انسانی و مهربانانه به نظر میرسید، اما کامو و دیگران در نهایت شهادت دادند. و اعلام کردند که کامو نامههایی به یک دوست آلمانی نوشته است. در اینجا او به دشواری در پذیرش خشونت و مبارزه با دشمن اعتراف میکند. او بر رنج و دردی که دانش و آگاهی، بر دوش یک نفر میگذارد، تاکید میکند، مخصوصاً وقتی که یک فرد با خشونت وحشیانه میجنگد. و از عواقب آن که دشمن از آن آگاهی ندارد، آگاه است.
دَه
مردم فرانسه، ناامیدی و جدایی را تحمل کردند. تا اینکه نیروهای متفقین این کشور را که در پشت دیوارهای اشغالی گرفتار شده بود، آزاد کردند. و همانند تمامی افراد، همانند بازماندگان جنگ جهانی اول، فرانسویها سوگند خوردند. که دیگر اجازه ندهند تراژدیهایی از این دست اتفاق بیفتد. با این حال، بشریت آزاد است. کامو به پتانسیل نسل بشر برای جلوگیری از نابودی خودش باور دارد. اما او آزادی عمل را پیشنهاد میکند، تنها به یک شرط که، هر فرد گناهش را برای هولوکاست به حساب بیاورد.
* quarantine speech
** Tarrou
منبع: cliffsnotes.com