امروز شعری سهلتی از شاعر معاصر «حسین صفا» را میخوانیم. شاعری که ترانههایش را در آثار «محسن چاوشی» از سالها پیش شنیدهایم و حالا یکی از برترین شُعرای مدرنسرای فارسی است. صرفنظر از محبوبیت و استقبال قابلتوجهی که صفا به خاطر همکاریهایش با چاوشی کسب کرده، جوهرهی شعر او که با دیدگاه جدیدی زندگی و عواطفش را شرح میدهد، او را از بسیاری از شاعرهای امروزی جدا کرده و در عین تفاوت، به شاعران کلاسیک نزدیک. شاعر با ذهن مخاطب خود به گونهای ارتباط میگیرد که فردیّت خودش را در عین سادگی برای او به تصویر میکشد. مضمون شعرهای صفا عموماً عاشقانه است و البته اثبات کرده که در شعر اجتماعی هم قلم تیزی دارد. فضاهای شعر او بیشتر در ابعاد و تصاویر انتزاعی شکل میگیرد و روی مضامین فلسفی و عرفانی به همان اندازهی درونیّات تمرکز میشود. قالب شعری که صفا در سرودن آن چیرهدستتر است و ذهنیت متفاوتش را در آن حقیقیتر جلوه میدهد، قالب «سهلتی» است؛ به معنی «سه بخشی» که در آن هر مصراع به سه قسمت شکسته میشود. و هرکدام از بخشها یک مصراع جدا محسوب میشوند. شعر زیر یکی از بهترین نمونههای این قالب است که از بارزترین آثار او برای شناخت سبکش هم هست:
خيلی ببار ابر! كه دائم
از تربتم درخت برويَد
[اين آرزوی اول من بود]از آرزو به بعد چه بودم؟!
كبريتِ نيمسوختهای كه
در حسرتِ درخت شدن بود
باران به شيشه زد كه بهار است
گفتم خدای من! چه بپوشم؟
پس بانگ زد كسی درِ گوشم؛
ای جامهات لبم كه انار است!
آن قرمزی كه دوخته بودم
پيراهنت نبود، كفن بود
دريا برای مردنِ ماهی
بیاختيار فاتحه میخوانْد
ماهی به خنده گفت كه گاهی
هجرت علاجِ عاشقِ تنهاست
اما درون تابه نمیپخت
از بس كه بیقرارِ وطن بود!
قلبم! تو جز شكست به چيزی
هرگز نخواستی بگريزی
هرگز نخواستی بستيزی
با اژدهای هفتسری كه
در شانهات به طورِ غريزی
آمادهی جوانهزدن بود
چشمت چكيده بود به عالم
من غرق چكّههای تو بودم
اما زمان سرآمده بود و
بارانِ تند بند نيامد
جان از تنم درآمده بود و
بارانیام هنوز به تن بود
خيلی برَنج بال ملائک!
بال كسی شكسته در اينجا
خيلی مرا ببند به زنجير!
ديوانهای نشسته در اينجا
ديوانه را ببند به زنجير
[اين آرزوی آخر من بود]
شاید خواندن این شعر در ابتدا کمی برایتان سخت باشد. اما با دوبارهخوانی میبینیم که صفا با قافیههای میانی قدرتمندی که در بین مصراعها خلق میکند، مانع از ملال خواننده میشود. او زبان شعر ویژهای دارد و در شعرهایش برای تجربهی عبارات و خلق ترکیبهای جدید ادبی کنجکاو است. صفا شاعری است متولد سال آخر دههی 50 بنابراین با آثار کلاسیک به شعر رو آورده و در دورهی مهمی از تغییرات و جریانها در شعر مدرن معاصر، حضور داشتهاست. صفا از حامیان جریان شعر آزاد در ایران است و همیشه بخشی از آثارش را به این سبک اختصاص داده است. مانند دو کتابی که اخیراً در همکاری با نشر نیماژ به چاپ رسانده که «آه به خط بریل» مجموعهی اشعار سپید است و «این دست بیصدا» از اشعار موزن تشکیل شده که اغلب آنها «سهلتی» و بعضی «چهارپاره» است.