یکی از دغدغههای اصلی همهی ما در دوران تحصیل و درس ادبیات، تفاوت میان دو قالب رباعی و دوبیتی بود. شاید هیچیک از قالبهای شعر فارسی در حد این دو قالب به همدیگر نزدیک نباشند. تشابهی که البته ظاهری است و وقتی به حوزهی محتوا و فرم وارد شویم، تفاوتهای بسیاری میان این دو قالب مشاهده خواهیم کرد. اساسا دلیلی که این بار، برخلاف مطالب معرفی سایر قوالب شعری در یک مطلب واحد به دو قالب خواهیم پرداخت هم همین نزدیکی ظاهری و گولزنندهی رباعی و دوبیتی است. اکثر معلمین دبیرستان، نحوهی تمایز این دو قالب را به راحتی به ما آموزش میدادند؛ به این صورت که اگر شعری چهار مصراعی جلوی ما قرار گرفت، هجای اول هر مصراع را شناسایی کنیم. اگر هجای اول دوتایی (کوتاه) بود، با قالب دوبیتی و اگر هجای اول سهتایی بود، با قالب رباعی روبهرو بودهایم. اما این راهکار صرفا برای تمایز ظاهری است و اگر بخواهیم یک دوبیتی یا رباعی بنویسیم، چه باید کرد؟ مضافا غیر از این هجای اولیه، وزن عروضی دو قالب هم با هم متفاوتند. جدای از چهار مصراعی بودن و جایگاه قافیهها، شاید مهمترین نکتهی مشابه رباعی و دوبیتی در فلسفهی عمیق پشت آنان باشد؛ چهاینکه هر زمانی ایجاز جای اطناب را بگیرد، هم کار شاعر برای انتقال محتوای مورد نظرش سختتر میشود و هم اینکه او در رویهای مانند جملات قصار، باید به دنبال محتوایی برود که ارزش دقت و وسواس خواننده روی شعر را داشته باشد. برای مثال در یک قصیده، مثنوی یا حتی غزل، شاعر بیتهای زیادی را برای تحمیل منظور خود از مضمون موردنظر دارد. اما در دوبیتی و رباعی، تنها چهار مصرع برای طرح مساله، تحلیل آن و سرانجام، نتیجهگیری، پیش روی شاعر قرار دارد. البته همین نکته هم یک نکتهی کلی است و نوع مضامین انتخابی، جزئیاتِ خود مضمون، نوعِ مضمونپردازی و… باز هم بین این دو قالب اختلاف میاندازند. پس بیایید تا بیشتر از این حاشیه نرویم و گام به گام سراغ معرفی جزئیتری از این دو قالب برویم.
دوبیتی چیست؟
بنا به قدمت هم که شده، باید اول سراغ دوبیتی برویم. این قالب، شعری کوتاه، متشکل از دو بیت که سه قافیه در مصاریع اول، دوم و چهارم دارند (با قافیهی اختیاری مصرع سوم) است. وزن عروضی دوبیتی متشکل از یازده هجای مختلف است که از ترانههای دوازدههجایی فرهنگ عامه در دورهی پیشینیان بیرون آمده و تکامل یافته است. از نظر مضمونی، دوبیتی بیشتر به مردم کوچه و بازار مرتبط است؛ یعنی مضامین سادهی عاطفی و غنایی همچون درد دل، عشق، یاد دوستان، سوز جدایی و تنهایی، ازخودبیگانگی، درماندگی و… را شامل میشود و همین مضامین، به سادگی مویدی بر نسبت داده شدنِ دوبیتی به عامهی جامعه است. درواقع برخلاف بسیاری از قوالب یا پدیدههای فرهنگی، مولّدِ این شعر، قشر روشنفکر یا خاص نبودهاند و آنان تنها ترانههایی که توسط مردم گفته میشده را نظمبندی کرده و در چارچوبی خاص به اثر هنری تبدیل کردهاند. از نظر وزنی، عروض دوبیتی بیشتر از هر چیزی در «بحر هزج مسدّس محذوف» طبقهبندی میشود که تقطیعِ آن –فارغ از اختیارات وزنی- به شکل «مفاعیلن مفاعیلن فعولن» درمیآید. البته اختلاف زیادی بین علما داریم و بسیاری از منتقدان یا شاعران کلاسیک، گسترهی وسیعتری برای دوبیتی در نظر گرفتهاند. برای مثال، ابوالمعالی کیکاووسبن اسکندر، (نویسندهی کتاب قابوس نامه) دوبیتی را مرکب از دو بیت میداند که به وزن رباعی نباشد.
با این وجود، همانطور که کم و بیش، در برخی از مقالاتِ مجلهی کتابچی اشاره کرده بودیم، به دلیل کمبود و کاستیهای تاریخچه، کمیت و کیفیت نقد ادبی در ایران، نمیشود مانیفست دقیقی برای اکثر قوالب یا مکاتب ادبیات ایران ارائه کرد. دوبیتی هم از این قاعده مستثنا نیست و در معدود نمونههای شرح قالب میتوانیم به مقالهی «فی علم العروض الدوبیتی» اثر ابواسحاق انصاری تلمسانی، فقیه و ادیبِ آندُلسی اشاره کنیم که در آن به معرفی و بررسی فنِّ شعریِ دوبیتی در زبان فارسی و عربی پرداخته بود.
دوبیتیسرایان مشهور
بسیاری از دوبیتیسرایان با توجه به حضور در قشر فرودستِ جامعه و نبود رسانه در دوران کلاسیک، شناختهشده نیستند و بسیاری از دوبیتیهای معروف هم بدون نام شاعر به دوران ما رسیدهاند. با این وجود پس از چند قرن و علیالخصوص با ظهور باباطاهر عریان، این قالب جان تازهای پیدا کرد و میتوانیم از «فایز دشتی، مفتون بردخونی دشتی، ملاحسن کبگانی، ملا محمد نادم و شفیق شهریاری» به عنوان چند دوبیتیسرای مشهور ادبیات فارسی نام ببریم. البته دوبیتی در زمانهی ما با اقبال خوبی در بین شاعران روبهرو نشده است و اکثریت هنرمندان ترجیح میدهند تا مضامینی که در دوبیتی استفاده میشود را داخل قالب غزل استفاده کنند. بیایید تا برای روشنتر شدن موضوع، چند دوبیتی از باباطاهر همدانی را با هم بخوانیم:
مکن کاری که بر پا سنگت آیو
جهان با این فراخی تنگت آیو
چو فردا نامه خوانان نامه خوانند
تو را از نامه خواندن ننگت آیو
به صحرا بنگرم صحرا ته وینم
به دریا بنگرم دریا ته وینم
به هر جا بنگرم کوه و در و دشت
نشان روی زیبای ته وینم
مو آن رندم که نامم بی قلندر
نه خون دیرم نه مون دیرم نه لنگر
چو روز آیه بگردم گرد گیتی
چو شو گرده به خشتی وانهم سر
ز دست دیده و دل هر دو فریاد
که هر چه دیده وینه دل کنه یاد
بسازم خنجری نیشش ز پولاد
زنم بر دیده تا دل گرده آزاد
اگر یار مرا دیدی به خلوت
بگو ای بی وفا ای بی مروت
گریبانم ز دستت چاک چاکو
نخواهم دوخت تا روز قیامت
غم عشقت بیابان پرورم کرد
فراقت مرغ بی بال و پرم کرد
بمو واجی صبوری کن صبوری
صبوری طرفه خاکی بر سرم کرد
چه خوش بی مهربونی هر دو سر بی
که یک سر مهربونی دردسر بی
اگر مجنون دل شوریدهای داشت
دل لیلی از او شوریده تر بی
نکتهای که با خواندن این دوبیتیها درمییابیم، توانایی بالای آنان برای تبدیل شدن به ضربالمثل یا نهادینه شدن در لایههای عمیق فرهنگ محاوره است که در مصاریعی همچون «ز دست دیده و دل هر دو فریاد» واضحتر به نظر میآید.
انواع دوبیتی
جدای از اعمال اختیارات شاعری در وزن واحد بالا و یا وسیعتر دانستنِ اوزان دوبیتی نمیتوان برای آن انواعی را برشمرد. اما در کنار دوبیتی همواره به دو اسم پرکاربرد برمیخوریم که شاید مروری بر آنها هم بد نباشد: «پهلویات» و «دوبیتیِ تکمطلعی یا خُرادی».
پهلویات یا «فهلویات»، شکل قُدماییِ دوبیتی است که بیشتر در گویشهای کهن فارسی و غالبا مربوط به منطقهی «فهله» (زاگرس کنونی) رواج داشته است. این گونهی شعری در دورهی حکومت مادها، موجودیت پیدا کرد و تا زمان ساسانیان هم محبوبیت خاصی داشت. در اواخر دورهی کاربرد، مردمِ غرب و شمال ایران هم فهله میسرودند و برای مثال میتوانیم به تکهای از پهلویاتِ «بندار رازی» اشاره کنیم:
در ایلخی شاه، اسب کروک دوبو
در قافله نیز اشترلوک دوبو
این اشترلوک و اسب کروک منم
این در به امید میزنم بوک دوبو
که معنای آن به فارسی امروزی میشود: «در رمهی شاه، اسب بود. در قافله هم شتر مست بود. این شتر مست و اسب تندرو من هستم و این در (قصر) به امید آن میزنم که در آن جغد باشد!» مشهورترین فهلهسرای ایرانی، شیخ صفیالدین اردبیلی، الهامبخش سلسلهی صفویان است که به گویش آذری فهله میسرود و نمونهای از آن را با هم میخوانیم:
به من جانی بده اِذ جانور بوم
به من نطقی بده اِذ اَخبر بوم
به من گوشی بده اِذ اشنوا بوم
هر آنکه وانگه بود، اِذ اَخبر بوم
یعنی «به من جانی بده، تا جاندار بشوم. به من بیانی بده تا آگاه بشوم. به من گوشی بده تا شنوا بشوم. [تا] هر بانگی که برخیزد، باخبر بشوم.» پس میتوانیم فهلویات را به نوعی، از ریشههای اصلی دوبیتی محسوب کنیم. اما دوبیتی خرادی یا تکمطلعی برخلاف فهلویات از نمودهای متأخر و متاثر دوبیتی است و به ترکیب دوبیتیهایی با حداقل ۲۰ دوبیتی زنجیرهای گفته میشود که همگی با یک مصرعِ مشابه آغاز شوند و قوافیِ مشترکی را هم داشته باشند. از نمونههای موجود و نسبتا موفقِ این زیرقالب میتوانیم به دیوان غمانه، سروده شده توسط «مهرزاد بختیاری سرداراکبری» اشاره کنیم.
رباعی چیست؟
نوبتی هم که باشد، باید سراغ رباعی برویم. قالب که علاوه بر این اسم به نامهایی چون «ترانه» یا «چارانه» هم شناخته میشود و از چهار مصراع متحدالوزن که سه قافیهی اجباری و قافیهی اختیاریِ مصراع سوم را دارند، تشکیل میشود. این قالب، قالبی ساخته شده در زبان فارسی است اما در زبانهای اردو و عربی هم کاربرد دارد و وزنی عروضی بر بستر جملهی شریفهی «لا حول و لا قوه الا لله» را داراست. البته تعریف قبلی بیشتر یک تعریفِ عمومی و غیرعلمی است و رباعی طبق نظر منتقدان ادبی در دو شجرهی متفاوت اما نزدیک به هم و با استفاده از اختیارات وزنی به ۱۲ شکل زیر مشتق میشود:
- وزن اصلی رباعی درواقع به صورت «مستفعل مستفعل مستفعل فع» تقطیع میشود.
- «مفعولن مستفعل مستفعل فع» که کاربرد کمی دارد و از وزن قبلی مشتق میشود (این قاعده درمورد تقطیعهای بعدی هم صادق است).
- «مستفعل مفعولن مستفعل فع» که باز هم کاربرد کمی دارد.
- «مستفعل مستفعل مفعولن فع» که کاربرد زیادی دارد.
- «مفعولن مفعولن مستفعل فع» که عملا منسوخ شده است و کاربردی ندارد.
- «مستفعل مفعولن مفعولن فع» که کاربرد کمی دارد.
- «مفعولن مستفعل مفعولن فع» که کاربرد کمی دارد.
- «مفعولن مفعولن مفعولن فع» که دیگر هیچ کاربردی ندارد.
- «مستفعل فاعلات مستفعل فع» که بیشترین کاربرد را در بین اوزان رباعی دارد.
- «مفعولن فاعلات مستفعل فع» که کاربرد زیادی دارد.
- «مستفعل فاعلات مفعولن فع» که کاربرد زیادی دارد.
- «مفعولن فاعلات مفعولن فع» که کاربرد زیادی دارد.
حال بیایید تا با هم چند رباعی از «خیام نیشابوری» که یکی از برجستهترین رباعیسرایان تاریخ شعر فارسی محسوب میشود، بخوانیم:
خیام! اگر ز باده مستی خوش باش
با ماهرخی اگر نشستی خوش باش
چون عاقبت کار جهان نیستی است
انگار که نیستی، چو هستی خوش باش
این قافلهی عمر عجب میگذرد
دریاب دمی که با طرب میگذرد
ساقی غم فردای حریفان چه خوری
پیش آر پیاله را که شب میگذرد
برخیز و بیا بتا برای دل ما
حل کن به جمال خویشتن مشکل ما
یک کوزه شراب تا بهم نوش کنیم
زان پیش که کوزهها کنند از گل ما
ابر آمد و باز بر سر سبزه گریست
بیباده گلرنگ نمیباید زیست
این سبزه که امروز تماشاگه ماست
تا سبزهی خاک ما تماشاگه کیست
این کوزه چو من عاشق زاری بوده است
در بند سر زلف نگاری بوده است
این دسته که بر گردن او میبینی
دستی است که برگردن یاری بوده است
تاریخچهی رباعی
رباعی علاوه بر تمام تفاوتهای بالا و ذکر این نکته که برخلاف دوبیتی، بیشتر به مضامین فلسفی و عرفانی میپردازد، تاریخچهی قابل بررسیتری هم نسبت به دوبیتی دارد. شاید این مساله به نوعِ پیدایشِ رباعی هم مربوط باشد و این بحث را دربر بگیرد که مضامینش بیشتر، مورد کاربرد روشنفکران زمانهها قرار گرفته است. افرادی که طبیعتا از مردمِ کوچه و بازار، شناختهشدهتر بودهاند و در ماندگاری ریشهی رباعی موثرند. گرچه که در ادامه خواهید دید، عوام هم در پیدایش رباعی بیتاثیر نیستند و اینجا هم تقریبا نقش «بازتولید/ بازآفرینی» از مکتب، گونه یا قالب بوده که به طبقهی خاص (Elite) جامعه محول شده است. افرادی که توانستهاند مفاهیم شَکمحور را به قالب یادشده، قالب کنند و آن را نظامبندی کنند. در بسیاری از تاریخچهها، رودکی به عنوان مخترع رباعی معرفی شده و از یک پسر کوچک که در حال بازی با گردو بوده و همزمان، این جمله را میخوانده، به عنوان الهامبخش او، یاد شده است:
غلتان غلتان همیرود تا بن گو… (درموردِ غلت خوردنِ گردو)
مشهور است که رودکی بعد از شنیدن این جمله به وضع قالب جدید میپردازد. اما طبق عادت اسناد و روایات تاریخی، با یک روایتِ کاملا مشابه با قضیهی بالا روبهروایم که تنها شخصیتهای متفاوتی دارد و در آن، یعقوب لیث صفاری، اسطورهی بزرگ ملیمیهنی ایران، با شنیدن همان جمله از یک معرکهبگیر، دستور وضع قالب را به شاعران دربار داده است. پر واضح است که بین این دو روایت، نمیتوان رأی دقیقی صادر کرد، زیرا همانقدر که رودکی در ادب فارسی نقش دارد، یعقوب لیث هم به پایداری زبان فارسی کمک کرده است. درواقع چیزی که ورای سند خوردنِ وضع قالب، اهمیت دارد، جذابیت ماتأخری است که این قالب برای اشعار فلسفی ایران ایجاد کرده است. اولین جایی که به تحلیل و بررسی این قالب پرداخته شده، کتاب «بدایع الافکار فی صنایع الاشعار» اثر ملا حسین کاشفی سبزواری است که در قرن نهم هجری قمری نوشته شده است.
رباعیسرایان مشهور
همانطور که در بندهای بالا گفتیم، حکیم عمر خیام نیشابوری، مهمترین رباعیسرای تاریخ زبان فارسی است. اما در کنار او میتوانیم از بزرگانی مانند «عطار نیشابوری، مولانا جلالالدین محمد بلخی [مولوی]، اوحدالدین کرمانی، باباافضل کاشی، ابوسعید ابوالخیر و سنایی غزنوی» به عنوان رباعیسرایان کلاسیک ایرانی نام ببریم. تمامی شاعران بالا از شاعران سبک غزل عراقی بودند که به واسطهی نوع غزل خود، تسلط خاصی برای سرایش رباعی داشتند. با این وجود، در سبک هندی هم افراد زیادی مانند بیدل دهلوی یا سحابی استرآبادی به سراغ رباعی رفتند. برخلاف دوبیتی، رباعی برخلاف دوبیتی در روزگار ما هم کاربرد فراوانی دارد و از ابتدای قرن چهاردهم، بسیاری از شاعران، ورای سبک اصلی خود، به مثابه یک سرگرمی سراغ بختآزمایی در قالب رباعی رفتند و نیما یوشیج، سیاوش کسرایی، سید حسین حسینی و قیصر امینپور از مشهورترین این دسته از شاعران هستند. این موج، تا به امروز هم کم و بیش ادامه دارد و با تغییراتی در مضمون به حوزههای همچون طنز، مدیحه، مرثیه و… هم وارد شده است. در ادامه چند رباعی جذاب از شاعران دهههای اخیر را با همدیگر مرور خواهیم کرد:
تا عمق مصائب مرا پوشانده
حاضر شده غایب مرا پوشانده
از جمله مزایای محاسن این است
که کل معایب مرا پوشانده…
از: عباس صادقی زرینی
بد جور به هم ریخته و ترسیده
مادر که دوباره خواب شومی دیده
از بهت و سکوت پدرم می ترسم
ما گاو نداریم ولی زاییده!
از: جلیل صفربیگی
از راز عبور با خبر میگردند
آغاز ادامهای دگر میگردند
ای کاش یکی در این میان میدانست
جز باد همه به خانه بر میگردند
از: ایرج زبردست
تلخ است که لبریز حقایق شده است
زرد است که با درد موافق شده است
عاشق نشدی وگرنه میفهمیدی
پاییز بهاریست که عاشق شده است
از: میلاد عرفانپور