هر ایرانی، هر قدر هم که از فضای کتاب و ادبیات به دور باشد، امکان ندارد که به واژهی غزل برنخورده باشد و در عمرش، غزلی نشنیده باشد. زیرا در خشکترین خانوادههای ما هم چند نفری پیدا میشوند که اهل غزل باشند و حتما پدربزرگ یا پیری داشتهایم که برایمان از حافظ و سعدی، غزل خوانده باشد. چهاینکه در تمامی مراسم سنتی ایرانی اعم از یادبودها، اعیاد یا یادوارههایی چون شبِ یلدا، حافظخوانی و غزلخوانی باب بودهاست. خود ما هم در مطالب بخش شعر روز گاه و بیگاه برای مخاطبین از غزلهای خوب اعصار نوشتهایم و شاید حالا فرصتی باشد تا به تعریف این قالب بپردازیم. غزل، در شعر فارسی، قالبی متأخر محسوب میشود که ابتدا به امر، موجودیت مستقلی از خود نداشت. درواقع در قالب قصیده، بخشی به نام تغزّل وجود داشت که مضمون اصلیِ آن با مفاهیم عاشقانه، نشاطآور و مناسب بزم، مرتبط بود. پس از چند قرن، یعنی در حدود قرن چهارم و پنجم هجری قمری، این قسمت که حدود چهار الی دوازده بیت از قصیده را تشکیل میداد، مستقلاً به عنوان یک قالب، مطرح شد. این قالبِ جدید، بیشتر تمرکز خود را بر ابیاتی داشت که امکان اجرا همراه با موسیقی را داشته باشند. غزل در حدود دو الی سه قرن بعد، با کنار زدن رقبا، محبوبیت خاصی پیدا کرد و تقریبا همهی شاعران، یکبار هم که شده طعمش را چشیدند. به مرور و در طول تاریخ، گسترهی مفاهیم غزل، وسیعتر شد و بسیاری از مضامین را در خود جای داد تا به مهمترین و متداولترین قالبِ شعر فارسی تبدیل شود. اما همچنان هم میتوانیم، مفاهیم اولیهی غزل اعم از «بیان عواطف و احساساتِ شخصی شاعر، ستایش زیبایی معشوق او و شِکوِه از روزگار» را در بنمایهی غزلهای معاصر ببینیم که نشان از قوت این مضامین در زیربنای فرهنگی و ادبی جامعهی ایران و بهطور کل، فرهنگِ شرقیِ فارسیزبانان دارد.
ساختار کلی غزل
غزل هم مانند تمامی قوالب کلاسیک شعر فارسی، به اجزای انکارناپذیر آن مانند وزنِ عروضی، مصاریع منظم، قافیهی اجباری و ردیفِ اختیاری پایبند است. در غزل، همهچیز از نظر فرمی شبیه به قصیده است و تنها فرقِ این دو -غیر از مضمون- به تعداد ابیات مربوط میشود. درواقع غزل از مصاریعی زوج تشکیل شده است که قافیههایی در مصرع اول و مصاریع زوج دارد. جایگشت قوافی، چنین ساختار کلی و واحدی برای تمام غزلها پدید میآورد:
_________* __________*
__________ __________*
__________ __________*
__________ __________*
این ابیات، در دورهی کلاسیک، از نظر مضمونی دارای استقلال بودند و تنها نخ تسبیحی نامرئی بین آنها وجود داشت. گرچه که بعدها، انواع مختلفی از ارتباط طولی بین ابیات پدید آمد و اشکال روایی و غیرمنقطع هم در غزل مطرح شدند. البته هنوز هم سرایش غزل به آن شیوهی معمول است و بسیاری از شاعران، هنگام غزل گفتن به ساخت ابیاتی غیرمرتبط و صرفا با قوافی یکسان میپردازند. چنین نگاهی به غزل، معمولا نیازمند بیتی به نام «شاه بیت یا بیت الغزل» است که برجستهترین و بلیغترین بیت آن غزل از نظر زبانی و محتوایی به شمار میآید. ضمناً در غزلهای کلاسیک، بیت آخر جایی است که شاعر، نام خود را با کمک تخلصی که برای خود برگزیده بود، میآورد. دلیل این کار را میتوانیم ثبت شدن شعر به نام شاعر و جلوگیری از دزدیدهشدنش در دورانِ بیرسانهی قدیم دانست که تمثیلی از سند زدنِ هر چیزی به نام خالق آن است.
انواع غزلِ کلاسیک
طبیعتاً، وقتی هر چیزی اعم از مکتب، قالب یا پدیده، علیالخصوص در علوم انسانی یا هنر، یک هزاره قدمت داشته باشد، فراز و فرود و زیرشاخههای مختلفی را زیر چتر خود میبیند. به صورت اجمالی، انواع غزل کلاسیک را با هم بررسی خواهیم کرد.
- غزل عاشقانه: همانطور که گفتیم، اولین بارقههای غزل در شکل سنتی آن به مفاهیم عاشقانه مربوط بود. شاعرانی مانند رودکی و انوری، چنین نوعی از غزل را موجودیت بخشیدند. اما سعدی توانست آن را به قلهی کیفی برساند و همهگیر سازد.
- غزل عارفانه: پس از مدتی، این قالب از نظر مضمونی، افرادی با سطح نگاه متفاوت را ارضا نکرد و صوفیان و عارفان، به دور از عشق زمینی و جنسی، ابتدا عشق الهی و سپس مفاهیم بالاتر عرفانی را وارد غزل کردند. سنایی غزنوی اولین شاعری بود که سراغ چنین نوعی از مفاهیم رفت و شاعران دیگری مانند عطار نیشابوری و فخرالدین عراقی به مطرح شدن آن کمک کردند. اما قطعاً کسی که غزل عرفانی را به اوج رساند، مولانا جلالالدین محمد بلخی مشهور به «مولوی» است. غزلیات عرفانی او مانند یک جانِ تازه و تنوعدهنده به پیکرهی غزل فارسی بود.
- غزل تلفیقی: میتوانیم ادعا کنیم که همیشه سومین چیز، تلفیقِ چیز اول با چیز دوم است! پس شاعرانی مانند اوحدی مراغهای، خواجوی کرمانی و عماد فقیه کرمانی به تلفیقِ شعر عاشقانه و عارفانه پرداختند و سبک جدیدی ایجاد کردند که به سبک تلفیقی مشهور شد. این سبک آنچنان قوت داشت که توانست، حافظِ بزرگ را تحت تاثیر قرار دهد و او در جایی، در یک بیت زیبا راجع به الهامات خود گفته است:
استاد سخن سعدیست، نزدِ همهکس اما
دارد غزل حافظ طرز غزل خواجو
- غزل هندی: با جلوتر رفتن سبکهای گذشته و اشباع مضامین قدیمی، عدهای از شاعران که به شاعران هندی مشهور شدند، غزلی به نام غزل مضمون یا غزل هندی پدید آوردند. آنها تمرکز اصلی خود را بر یافتن مضمونهای تازه، نازکخیالی و تخیلات عجیب گذاشتند که با مقیاسهای امروزی، تنه به تنهی سوررئالیسم در معنا میزند. از مهمترین شاعرانِ این سبک، میتوانیم به جلال اصفهانی، غنی کشمیری و مهمتر از همه بیدل دهلوی اشاره داشته باشیم.
انواع غزل جدید
از دورهای به بعد، سبکهای سنتی غزل به استحاله کشیده شدند و شروع رنسانس غزل را میتوانیم از قرن دوازدهم هجری، دورهیابی کنیم. در ادامهی این بند به چند سبک مهم از سبکهای بیپایانِ غزل جدید میپردازیم.
- سبک بازگشت: سبک هندی در قرن دوازدهم به تدریج، تهدید ابتذال را پشت مضامین پراکندهی خود میدید. و گروهی از شاعران، با پشتپا زدن به غزل مرسومِ آن دوره، راه حل را در بازگشت به سبک قدیمی شاعران بزرگی مانند فرخی سیستانی، منوچهری دامغانی، انوری ابیوردی، خاقانی و سعدی دیدند. پس به شاعران «سبک بازگشت ادبی» مشهور شدند. این سبک به دلیل شاعران اصفهانی زیاد، به سبک اصفهانی هم شناخته میشود. و از مهمترین شاعرانِ آن میتوانیم به هاتف اصفهانی، قاآنی شیرازی، سروش اصفهانی و فروغی بسطامی اشاره کنیم.
- سبک سیاسی/ وطنی: طبیعی است که شعر هم مانند تمام پدیدههای فرهنگی از ارجاعات اجتماعی بهرهمند میشود یا از آنان تاثیر میپذیرد. بنابراین با وسیعتر شدنِ مدنیّتِ جامعه و ایجاد احزاب یا رواج سیاست در جامعه، شعر هم رنگ و بوی سیاسی پذیرفت و از طرف دیگر، رویدادهایی مانند انقلاب مشروطه، بسیاری از شاعران را به سرایش آثاری در قالب غزل و مضمون وطنی و ستایش مام میهن یا نکوهش مردانِ قدرت، تشویق کرد. شاعرانی همچون عارف قزوینی، محمدتقی بهار، فرخی یزدی، ابوالقاسم لاهوتی و غلامرضا قدسی از پیشگامان چنین سبکی بودند. و بعدها هم افرادی چون هوشنگ ابتهاج، آثاری در این زمینه سرودند و همچنان آن را زنده نگه داشتند.
- غزل نو: علاوه بر پدیدههای بیرونی، پدیدههای درونمکتبی هم بر هر پدیدهای تاثیرگذارند. پدید آمدن شعر نو یا شعر نیمایی باعث تحولات بسیاری، خصوصا در فرم و زبان غزل شد. خود این غزل حاوی زیرشاخههای بسیاری است و از آنجا که در قرن معاصر که قرن قدرتگیری رسانهها بوده، شکلگرفته است، تنوع بسیار بالایی دارد و تمام سبکهای ریز و درشتش به یادگار مانده و از تاریخ حذف نشدهاند. به سه زیرشاخهی مهم از این سبک میپردازیم:
- غزل تصویری: این نوع از غزل نو، تحت تأثیر مستقیم شعر نو و با وامگیری دقیقی از آن پدید آمد. مهمترین مشخصههای غزل تصویری، زبان تازه و امروزی، غلبهی تصاویر جدید و نو به مضمون، وزنهای عروضی تازه و وحدت محتوا در تقابل با استقلال سنتیِ ابیات غزل است. شاعرانی مانند منوچهر نیستانی، سیمین بهبهانی، حسین منزوی و محمدعلی بهمنی، آثاری جذاب و حیرتانگیز در این فضا سرودهاند.
- غزل روایی یا غزل فرم: با تاثیرپذیری بیشترِ غزل از ادبیاتِ داستانی، برخی از شاعران به ایجاد فرم بیرونی ویژه برای اشعار خود دست زدند که روایتی موازی را بر بستر تغزل پیش میبرد و آنان را به عنوان شاعر/ راوی در فضای غزل مطرح میکرد. این سبک که در دههی هفتاد همین قرن رواج زیادی داشت، شاعرانی مانند محمدسعید میرزایی و هادی خوانساری را به جامعهی ادبی ایران معرفی کرده است.
- غزل پستمدرن: جدیدترین و کاملترین سبک امروزِ غزل فارسی، غزل پستمدرن است که محمدعلی بهمنی درموردش میگوید: «اگر حافظ هم در زمانهی ما بود، غزل پستمدرن میسرود!» این سبک که با هدایت سید مهدی موسوی و به قول او با حرکت جمعی بسیاری از شاعران در دههی هفتاد و هشتاد سدهی حاضر پدید آمد، اندیشهی پستمدرن و فلسفهی قویای را با قالبهای سنتی شعر فارسی تلفیق کرده است و گرچه با غزل شروع شد اما امروزه در دیگر قوالب هم استفاده میشود و واژهی غزل را در ترکیب خود به عنوان مجازی از تمام قوالب کلاسیک در نظر گرفته است.
غیر از سید مهدی موسوی، میتوانیم از فاطمه اختصاری، مونا زندهدل، زهرا معتمدی، محمد حسینی مقدم، حسین صفا، اندیشه فولادوند و محمدرضا حاجرستمبیگلو به عنوان شاعران مطرح این سبک اشاره داشته باشیم.
یک غزل از هزاران…
در انتهای مطلب، بیایید تا جهتِ روشنتر شدن موضوع، غزلی از استادِ سخن، یعنی «سعدی» را برای نمونه با همدیگر بازخوانی کنیم. لازم به ذکر است که در شکل نوشتاری غزلِ ذیل، برای دور نشدن از فضای شاعر، به رسمالخط مطلوب او در آن دوره، وفادار ماندهایم.
من از آن روز که دربند توام آزادم
پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم
همه غمهای جهان هیچ اثر مینکند
در من از بس که به دیدار عزیزت شادم
خرم آن روز که جان میرود اندر طلبت
تا بیایند عزیزان به مبارک بادم
من که در هیچ مقامی نزدم خیمهی انس
پیش تو رخت بیفکندم و دل بنهادم
دانی از دولت وصلت چه طلب دارم هیچ
یاد تو مصلحت خویش ببرد از یادم
به وفای تو کز آن روز که دلبند منی
دل نبستم به وفای کس و در نگشادم
تا خیال قد و بالای تو در فکر منست
گر خلایق همه سروند چو سرو آزادم
به سخن راست نیاید که چه شیرین سخنی
وین عجبتر که تو شیرینی و من فرهادم
دستگاهی نه که در پای تو ریزم چون خاک
حاصل آنست که چون طبل تهی پربادم
مینماید که جفای فلک از دامن من
دست کوته نکند تا نکند بنیادم
ظاهر آنست که با سابقه حکم ازل
جهد سودی نکند تن به قضا دردادم
ور تحمل نکنم جور زمان را چه کنم
داوری نیست که از وی بستاند دادم
دلم از صحبت شیراز به کلی بگرفت
وقت آنست که پرسی خبر از بغدادم
هیچ شک نیست که فریاد من آن جا برسد
عجب ار صاحب دیوان نرسد فریادم
سعدیا حب وطن گر چه حدیثیست صحیح
نتوان مرد به سختی که من این جا زادم