برخی از افراد ذاتا به علم روانشناسی علاقه دارند و ناخودآگاه در جستجوی کتابهایی هستند که برایشان معنی رفتار بدن انسان، مکانیزمهای دفاعی و… را توضیح دهد. حال اگر مفاهیم روانشناسی با ادبیات داستانی ترکیب شود، دردسر خواندن اصطلاحات سخت از مخاطب باز دور میشود و میتواند با خیال راحت، داستانی روانشناختی بخواند و از آن لذت ببرد. جالب است بدانید که قرنها از ترکیب ادبیات و روانشناسی میگذرد و شما میتوانید بدون اینکه بابت خواندن کتابهای علمی و دایرهالمعارف روانشناسی اذیت شوید، کتابهایی بخوانید که به صورت غیر مستقیم، ابتدا به روانشناسی مخاطب میپردازد و سپس سایر انسانها را به بهترین شکل به او میشناساند. در واقع، روانشناسهای زیادی وجود دارند که آثار ادبی جذابی را با مفاهیم روانشناسی روایت کردهاند. یا حتی برخی از روانشناسهای بزرگ، با تحلیل و بررسی کتابهای سایر نویسندگان، به روانشناسهای ادبی تبدیل شده و به نوعی سبک «نقد روانشناسی» را که قبلا در مطلبی جداگانه، راجع به آن صحبت کردیم، ابداع کردهاند.
برای مثال، پدر علم روانشناسی و منتقد ادبی بزرگ یعنی زیگموند فروید، در رابطه با کتابهای داستایوفسکی مقالهی «داستایوفسکی و پدرکشی» را نوشته است. او در این مقاله، راجع به انواع و اقسام مکانیزمهای دفاعی شخصیتهای کتابهای این نویسندهی روسی بزرگ صحبت کرده است. چراکه او، اکثر آثارش را از طریق جریان سیال ذهن و سایر مکانیزمهای دفاعی، به آثاری روانشناسانه تبدیل کرده است. ما در ادامه، چند اثر روانشناسی را به شما معرفی میکنیم که نه تنها مفاهیم روانشناسی جالبی را به شما میشناسانند، بلکه به صورت غیر مستقیم، مشکلات روحی مخاطب را به او معرفی میکنند. شاید ابتدا تصور کنید دانستن راجع به مشکلات روحی کمک چندانی نخواهد کرد. اما همینکه یک روایت داستانی فوقالعاده بخوانید و دقیقا بدانید که چه چیزی روح شما را آزار میدهد، پس میتوانید درصدد رفع آن بر بیایید.
بار هستی؛ میلان کوندرا
آیا از وابستگی بیخودی به دیگران رنج میبرید و احساس میکنید که هر کاری میکنید، قادر به جدایی از افراد سمی زندگی خود نیستید؟ شاید این جمله کلیشهای به نظر برسد، ولی واقعا آیندهی شما در «بار هستی» نوشته شده است. بار هستی، یا «سبکی تحملناپذیر هستی»، ماجرای یک دختر پیشخدمت را رعایت میکند که با یک پزشک آشنا میشود و آنقدر او را بازی میدهد که مرد، از تمام زندگی خود میگذرد که زن را داشته باشد. جالب اینجا است که دختر تا حدی مظلوم نما است که تقریبا تا پایان داستان به سختی میتوانید متوجه پست بودن شخصیتش شوید. حتی با این حال، عدهی زیادی هستند که به دخترک حق میدهند. چون دختر، به معنای واقعی کلمه یک «حرفهای» است.
در واقع می دانست که توما مسلما باز میگردد و به او میپیوندد. با این حرکت او را به دنبال خود خوانده بود و مثل اجنه که دهاتیها را به مرداب میکشانند و میگذارند همانجا فرو روند و خفه شوند، توما را بیش از پیش رو به زوال کشانده بود. او از یک لحظه که توما دستخوش تشنجات شکمدرد بود، استفاده کرد و از او قول گرفت که بروند و در روستا زندگی کنند! چقدر حیله و مکر به کار برده بود! هر بار برای ارزیابی و اطمینان از عشق او، توما را در بوتهی آزمایش محک زده بود و او را به دنبال خود به اینجا کشانده بود: حالا او را میدید که پیر و خسته شده است و با انگشتان نیمه ناقص خود دیگر هرگز نخواهد توانست چاقوی جراحی را به دست بگیرد.
شما با خواندن این داستان فلسفی و به کمک تفسیرهایی که میلان کوندرا در انتهای هر بخش مهم قرار داده، میتوانید به اصل وجود کسی که استاد وابسته کردن دیگران به خودش است، پی ببرید و خودبهخود در این زمینه درمان شوید.
آنچه با خود حمل میکردند؛ تیم اوبراین
اگر تمایلات خود را به خاطر شرایط موجود سرکوب میکنید، باید این کتاب را بخوانید تا با تاثیر فاجعهبار آن در روحیهی انسان آشنا شوید. آنچه با خود حمل میکردند، ماجراهای یک مافوق و سربازهایش در جبهه را به تصویر میکشد. در واقع هر سرباز، با چیزی که همیشه با خود حمل میکند، عقدههای روحیاش را نشان میدهد. مافوق همیشه عکسی از زن مورد علاقهی خود را به همراه دارد. سربازی دیگر، همیشه جورابشلواری زنی که دوستش دارد را دور گردنش میاندازد و…
ستوان یکم «جیمی کراس» با خود نامههایی حمل میکرد از دختری به نام مارتا، دانشجوی سال سوم کالج ماونت سیبسچن در نیوجرسی. نامهها عاشقانه نبودند ولی ستوان کراس امیدوار بود و نامهها را تا کرده بود و درون پلاستیکی در ته کولهپشتیاش نگهداری میکرد. عصرها دیر وقت، پس از راهپیمایی روزانه و کندن سنگر، دستها را با آب قمقمه میشست، نامهها را بیرون میآورد و با نوک انگشت نگه میداشت و آخرین ساعت روشنایی را به خیالپردازی میگذراند.
جالب اینجا است که حتی کلام و سبک صحبت کردن سربازها با یکدیگر، نشاندهندهی وضعیت روحی و عقدههای جنسی آنها است. فقط کافی است کمی با اصول نقد روانشناسی آگاه باشید تا بتوانید مشکلات هر یک از آنها را درک کنید.
قمارباز؛ فئودور داستایوفسکی
گاهی اوقات، اختلال خودشیفتگی و کمبود عزت نفس انسان را به اعتیادهایی مثل مواد مخدر، قمار و اعمالی وامیدارد که در آن احساس قدرت کند! و اگر شما نیز با چنین مشکلاتی دست و پنجه نرم میکنید، باید این کتاب را بخوانید! قمارباز، داستان معروفی از نویسندهی روسی بزرگ، داستایوفسکی است. این داستان، ماجراهای مردی را به تصویر میکشد که به خاطر ابتلا به اختلالاتی نظیر خودشیفتگی، بیماریهای روحی و وابستگی، به قمار اعتیاد پیدا میکند و آن را راهی برای نجات خودش میبیند. این داستان، مرگ تدریجی روح یک انسان وابسته به قمار را به تصویر میکشد و همانطور که در ابتدا گفتیم، فروید نیز در رابطه با آن، مقالهای با عنوان «داستایوفسکی و پدرکشی» نوشته است.
داستان از جایی شروع میشود که مرد جوانی به عنوان مربی خانگی در خانهی یک سردار ثروتمند مشغول به کار میشود و یک دل نه صد دل، عاشق دختر آنها میشود. سپس مادربزرگ خانواده از راه میرسد و متوجه میشود که پسر، به علم و بازی قمار آگاهی دارد. پس او را استخدام میکند تا به یک کازینو بروند و در قماربازی و افزایش ثروت، به زن کمک کند. گفته شده که این داستان تا حدی اتوبیوگرافیک است و بر اساس زندگی شخصی داستایوفسکی، نوشته شده است. اگر تمایل دارید که راجع به مشکلات روحی شخصیت اول داستان، اطلاعات بیشتری داشته باشید، شما را به خواندن مقالهی «قمارباز، شرححال بیماران مبتلا به خودشیفتگی» دعوت میکنم.
چارلی و کارخانهی شکلاتسازی؛ رولد دال
شاید از حضور اسم این کتاب در این مجموعه تعجب کنید، ولی چارلی و کارخانهی شکلاتسازی یکی از آن آثار روانشناختی است که با کمی دقت، میتوان از راز آن سردرآورد. فقط کافی است که رفتار کاراکترهای موجود در این کتاب را در نظر بگیرید. هر کاراکتر، به نوعی بخشی از ذهن ناخوداگاه خود را به بدترین شکل ممکن به تصویر میکشد. در واقع، کاراکترها بدون اینکه بدانند، به خاطر پیروی از ذهن ناهشیار خود به دردسر میفتند. ذهنی که به قول فروید، id نام دارد و سوپرایگو (Superego) در کنترل آن ناتوان است. حتی در این کتاب، آثاری از اختلالات خودشیفتگی در شخصیت ویلیونکا نشان داده میشود.
دلبند؛ تونی موریسون
اسم رمان دلبند که میآید، به دنبالش اسم روانشناس بزرگ، لکان میآید. اما چرا؟ چطور ممکن است رمان دلبند با لکان مرتبط باشد. دلبند، به معنای واقعی کلمه، اهمیت خاطرات و گذشته را به تصویر میکشد. در این رمان، بردههای فراری در خانهای جنزده زندگی میکنند و همگی از یادآوری خاطرات بردگی در گذشته اجتناب میورزند. اما انگار که در قفس افتاده باشند، هیچ راهی برای رهایی از آن ندارند. اما رفتهرفته، به کمک کاراکتر خیالی که وارد داستان میشود، این مشکل آنها رفع میگردد. در این رمان، حس مادری و وابستگی مادر و نوزاد نیز بیان میگردد که در واقع، به مرحلهی اول نظریهی لاکان، یعنی مرحلهی خیالی اشاره دارد. هر خط از این رمان را به بهترین شکل میتوان به کمک لکان بررسی کرد و به اهمیت تمام این موارد در زندگی خود نیز پی برد.
همزاد؛ فئودور داستایوفسکی
اگر اعتماد به نفس کمی دارید، خواندن کتاب «همزاد» را تا حد زیادی به شما توصیه میکنیم. این داستان ماجرای یک کارمند ساده را به تصویر میکشد که همیشه به خاطر عدم اعتماد به نفس، خجالتی و ساکت است. او که از این مشکل تا حد زیادی رنج میبرد، همیشه فرصتهای طلایی زندگی خودش را از دست میدهد و در عذاب است. اما یک بار، با مردی آشنا میشود که کاملا شبیه خود اوست. به عبارتی، آن مرد همزاد او است و تنها فرقی که دارد، اعتماد به نفس بالای اوست. او برخلاف شخصیت اصلی، آنقدر عزت نفس دارد که به مرور، دیگران، قهرمان داستان را به طور کلی فراموش میکنند و در عوض، به همزاد او توجه میکنند. حتی گاهی احساس میشود که همزاد، قصد توطئهچینی و از بین بردن این شخصیت منزوی و بیچاره را دارد. شخصیت اول داستان، تا حدی مظلوم میشود که دلسوزی و اشک مخاطب را درمیآورد. اما متاسفانه، این کمبود اعتماد به نفس، نتیجهی جالبی برای او به همراه نمیآورد.
سخن آخر
شاید بعد از مشاهدهی این آثار، با خودتان فکر کنید که بهتر بود چند اثر روانشناسی صریح معرفی میکردیم که به طور مستقیم، راجع به مسائل روانشناسی صحبت کند. اما در واقع، هیچ روانشناسی بهتر از یک داستان روایی غیرمستقیم نمیتواند مسائل زیادی را برای مخاطب بشکافد و او را از روان افراد آگاه سازد. تنها راهحل برای درک این رمانها، خواندن یک یا چند مقالهی کوتاه در رابطه با نقد روانشناختی است. باور کنید یا نه، شناخت نظریههای لکان و فروید و تطبیق آنها با آثاری که میخوانید، بهتر از هر روانشناسی به شما در شناخت و رفع مشکلاتتان کمک خواهد کرد. پس این آثار را به فال نیک بگیرید و با نام نویسنده، آثار روانشناختی دیگری نیز پیدا کنید. از دیگر نویسندههایی که در نوشتن آثار روانشناسی تبحر دارند میتوان به جیمز جویس، آلبر کامو، ویلیام گولدینگ، اروین دی. یالوم و… اشاره کرد.