برخی از کارشناسان پدیدهها و رخدادهای تاریخی معتقدند که برای آن که بتوان به موضوع مهمی نهایت توجه را داشت باید مدتی از وقوع آن گذشته باشد، فعالیتهای عدیده و غائلههای فراوان حول آن خوابیده باشد و بار احساسی افراد دخیل در آن پدیده، تعصب و حمیتشان فروکش کرده و فرصت گفتمانی منطقی ایجاد شود تا بتوان به یک اتفاق تاریخی با دقت و وسواس به ابعاد مختلف آن پرداخت و تلاش در راستای غبارزدایی و شفافیت آن انجام داد.
درپی انقلاب، سرنگونی رژیم شاه و روی کار آمدن نظام جمهوری اسلامی، همواره یکی از مهمترین بحثها و اتفاقاتی که به نسبت درجه اهمیت آن کمتر به آن پرداخته شده است موضوع تسخیر سفارت آمریکا در تاریخ ۱۳ آبان ۱۳۵۸ است. اتفاقی که چه بپذیریم و چه انکار کنیم تاثیر بهسزایی در آتیهی دوران پس از وقوع آن بر سرنوشت کشور و مردم سرزمینمان داشته است. اقدامی که عدهای آن را فتحالفتوح و در هم کوبیدن لانه جاسوسی تلقیاش میکنند و عدهای از آن به عنوان تصمیمی احساسی در فضایی به شدت احساسی که خسارات فراوانی را به پیکرهی روابط سیاسی و دیپلماتیک ایران زد و همچنین تصویر جدیدی را از ایران به جامعهی بینالملل نشان داد، به شمار میآورند. کتاب «اشغال» با عنوان فرعی «انقلاب دوم؛ تولد آمریکاستیزی» به قلم صادق زیباکلام، نویسنده، تحلیلگر مسائل سیاسی و استاد دانشگاه تهران و حسام بشرویهنژادکریمی نگاشته شده است. «اشغال» که حاصل تلاش سهسالهی نویسندگانش است مشتمل بر چهار فصل کلی است:
- تاریخ سخن میگوید
- زیباکلام سخن میگوید
- آنها سخن میگویند
- چه شد آن چه شد
نیروی محرکهای که نویسندگان کتاب را به سمت و سوی نگارش کتاب سوق داده است کمک به شفافتر شدن وقایع قبل و بعد ۱۳ آبان بوده به نحوی که آن تاریخ را چون نقطهی عطفی به شمار آورده و به تحلیل اطلاعاتی که از چهل سال پیش تاکنون انباشت گردیده پرداخته و به بررسی چرایی و چگونگی ایجاد این پدیدهی مهم اجتماعی مینشینند.
موازین حقوق بشر
مفهوم سفارتخانه پدیدهای است که قدمت گسترش آن در جهان شاید به یک قرن هم نرسد و به قول نویسندگان «اشغال» از ابداعات سیاسی مدرن به شمار میآید که پس از ایجاد «سازمان ملل متحد» و شفاف شدن مرزبندی بین کشورها و احساس نیاز به پدیدههایی مانند «تجارت، مهاجرت و تورسیم» که لازمهی حضور فردی در کشور بیگانه را میطلبید و ازین رو کشور مبدا نیز باید قادر به حفاظت از شهروندان خود میبود «سفارتخانه» را به وجود آوردند.
عرف است که برای واکاوی دقیق وقایع تاریخی به گذشته پلی بزنند و با کنار هم گذاشتن تکههای پازل به سلسله جواابهایی برای تبیین اتفاق افتاده رسیده و با بررسی یکایک پاسخها، به گزارهی قاطعی برای حادثهی به وقوع پیوسته برسند. در گذشته که کتاب «ما چگونه ما شدیم» نوشتهی صادق زیباکلام را خوانده و خلاصهای از آن را برای مجلهی کتابچی تهیه کرده بودم، نویسندهی کتاب برای آن که به پاسخی شفاف برای این که چگونه به جایگاهی که اکنون هستیم رسیدهایم برسد به دل تاریخ میزند و سفری در زمان را آغاز میکند. در این کتاب هم به شیوهی مرسوم خود اشاراتی دارد که قبل از اینکه به حکایت تسخیر سفارت آمریکا برسیم باید با گشت و گذار در تاریخ انقلاب به این پاسخ برسیم که اصلیترین دلیل وقوع انقلاب چه بوده است؟ استبداد شاه یا استثمار خارجیها؟ سهم عوامل داخلی چقدر بوده است؟ عوامل خارجی چطور؟
گروهی عواملی داخلی مانند رهبری آیتالله خمینی، حمایت تودهی مردم از انقلاب، توسعه اقتصادی وابسته و… را دلیل اصلی انقلاب میدانند و گروهی به عوامل خارجی مانند حضور بیگانگان در کشور، وابستگی شاه به آمریکا و… اشاره میکنند. یا حتی عدهای عقیده دارند که تصمیم آمریکا دربارهی این که چه برخوردی با شاه داشته باشد و تعلل در این تصمیمگیری (دوراهی بین حمایت از شاه و فشار بر شاه برای امتیاز دادن به مردم) خود به ظهور انقلاب کمک کرده است؛ برای مثال برژینسکی به عنوان مهمترین مشاور جیمی کارتر اعتقاد به حمایت تمام قد از شاه داشت و در طرف دیگر سولیوان (سفیر سابق آمریکا در ایران در زمان انقلاب) معتقد بود که برای رعایت «موازین حقوق بشری» باید به شاه فشار آورد.
سیزده آبان پنجاه و هفت
۱۳ آبان که در تقویم ما به نام روز دانشآموز نامگذاری شده است و هرساله در این روز مراسمهایی با محوریت اصلی «استکبارستیزی» در کشور شکل میگیرد تاریخی در خور تامل دارد و برای بررسی آن باید به چهل سال قبل سفر کرد. آنجایی که دانشجویانی معروف به «دانشجویان پیرو خط امام» به سفارت آمریکا در خیابان ایتالیا حمله میکنند و سفارت را به تسخیر خود در میآورند؛ اتفاقی که زمینهساز مجموعهای از اتفاقات دیگر میشود. زیباکلام معتقد است که با کنار هم قرار دادن تکههایی از پازل اشغال سفارت آمریکا که در محافل بینالمللی به نام بحران گروگانگیری در ایران (Iran hostage crisis) معروف است نباید اسیر «توهم توطئه» شویم. هرچند ارتباط وقایعی نظیر اشغال افغانستان توسط شوروی تنها پس از شش هفته از تسخیر سفارت آمریکا، بلوکه کردن حسابهای شاه و خانوادهاش توسط بانکهای تحتمدیریت راکفلر، به انزوا رفتن جیمی کارتر و روی کار آمدن رونالد ریگان که سابقا بازیگر هالیوودی به شمار میرفت، نباید کار چندان سختی باشد ولی حتی اگر این سلسله وقایع را که درست پس از تسخیر سفارت آمریکا «توهم توطئه» در نظر بگیریم از اثر پروانهای بین پدیدهها نمیتوان گذشت. هرچند که این مفهوم به جای تاثیر جغرافیایی تاثیری سیاسی داشته باشد؛ زیرا که هرچیزی به صورت غیر مستقیم به هر چیزی ارتباط دارد. به زعم نویسندگان «اشغال» ۱۳ آبان موضوعی است که از سه بخش کلی میتواند مورد تحقیق و بررسی قرار بگیرد:
- باید به عوامل اصلی شکلگیری ایده اشغال سفارت توسط دانشجویان پیرو خط امام پرداخت.
- بررسی دوران ۴۴۴ روزه که آبستن حوادث سیاسی و تاریخی بوده است.
- تبعات و تاثیرات این حادثه در عرصه داخلی و بینالمللی.
که میتوان به تعدادی از اتفاقات داخلی و خارجی بخش دوم و سوم به صورت فهرستوار اشاره کرد:
- آغاز جنگ ایران و عراق در خلال جریان گروگانگیری
- روی کار آمدن ریگان و تغییر چهرهی آمریکا در اوج جنگ سرد که با آمریکای زمان کارتر متفاوت بود
- حذف کامل سیاسی افرادی مانند مهدی بازرگان، صادق قطبزاده و ابوالحسن بنیصدر پس از جریان گروگانگیری
نویسندگان کتاب «اشغال» با استفاده از ابزارهای مختلف اکثر تمرکز خود را معطوف به بخش اول یعنی بررسی عوامل اصلی شکلگیری ایده اشغال میکنند که این تلاش در فصل اول و دوم کتاب با تحقیقات و مطالعات حسام بشرویهنژادکریمی و زیباکلام و در فصل سوم کتاب با مصاحبه با افرادی مانند محسن میردامادی، ابراهیم اصغرزاده، عباس عبدی، حسین شیخالاسلام، محمود احمدینژاد، کمل تبریزی و… نمود پیدا میکند.
سفارت به تصرف در میآید و تصمیمگیری دربارهی این موضوع به مجلس واگذار میشود. آمریکاییها که تصور میکردند این تسخیر چند ساعته یا نهایتا چند روزه باشد با طولانی شدن این روند درگیر بحران میشوند؛ در داخل چشم امیدشان به بنیصدر و قطبزاده بود که هر کدام از نزدیکان آیتالله خمینی به شمار میآمدند ولی راهی از پیش نمیبردند زیرا نمایندگانی بودند بدون قدرت تصمیمگیری. آمریکاییها به بررسی تمامی گزینههای موجود که یکی از آنها اقدام نظامی به شمار میرفت نیز پرداختند ولی چون شوروی به افغانستان حمله کرده بود این احتمال را دادند که شاید بین روسها و اسارت آمریکاییها ارتباطی باشد، میانهروی را ترجیح دارند.
برژینسکی میگوید:
تا قبل از تهاجم شوروی به افغانستان، سیاست آمریکا به تدریج در جهت دستزدن به یک اقدام نظامی در ایران پیش میرفت. تجاوز شوروی به افغانستان این روند را متوقف ساخت و استراتژی ما را از این تاریخ به بعد بر ادامهی تلاش برای نجات گروگانها ضمن حفظ منافع ملی خود در منطقه استوار شد که در مجموع ما را به خویشتنداری در بکار بردن نیروی نظامی خود وادار میساخت، در نتیجه اقدامات ما در سه ماه بعد بیشتر روی افزایش تدریجی فشار اقتصادی بر ایران و تلاش برای مذاکرات مستقیم و غیرمستقیم به منظور رهایی گروگانها متمرکز شد.
در این بحران ۶۶ دیپلمات آمریکایی به گروگان گرفته میشوند که پس از کش و قوسهای فراوان پس از ۴۴۴ روز در تاریخ ۳۰ دی ماه ۱۳۵۹ با میانجیگری کشور الجزایر قراردادی با نام همین کشور میان ایالات متحده آمریکا و ایران به امضا رسید که پایانی بر دستگیری دیپلماتهای آمریکایی که به تعبیر مقامات ایرانی جاسوس بودند میانجامد.
انقلاب اسلامی چگونه آمریکاستیز شد؟
من اگر قرار میشد فقط یکی از رویدادهای بعد از انقلاب را ظرف چهل سال گذشته انتخاب کنم که بیشترین و گستردهترین تأثیرات را بر ایران گذارده، بدون هیچ تردیدی آمریکاستیزی را برمیگزیدم.
آمریکاستیزی یکی از موضوعاتی است که زیباکلام به آن توجه ویژهای داشته و همچنان دارد و بنا به گفتهی خودش بارها در مناظراتی که با طیفهای مختلفی از اصولگرایان برگزار کرده است این پرسش کلی را مطرح نموده که آمریکاستیزی در طی این سالها (از پیروزی انقلاب اسلامی تا کنون) برای ما چه دستآوردی داشته است؟ سود ما از این ستیز چقدر بوده است؟ و هر بار با جوابهای کلیشهای روبهرو شده است و خود او در عوض از زیان و خسارتهایی که از آمریکاستیزی عاید ما شده است سیاههای را نام برده است:
تحریمها، جلوگیری از دستیابی ایران به فناوریهای پیشرفته، ضبط داراییهای ایران، ایجاد سدّی محکم برابر پروژههای هستهای آن هم در صورتی که کشورهای زیادی بودند و هستند که زمانی که دست به غنیسازی زدند نه تنها تحریم نشدند بلکه از حمایت دیگر کشورها هم بهرهمند گشتند. زیباکلام حتی ترغیب صدام حسین به تجاوز به خاک ایران را هم نتیجهی تیرگی روابط تهران و واشنگتن میداند و این مواردی که ذکر شد تنها چند مثال از خسارتهایی است که به نوعی میتواند تاوان آمریکاستیزی نام بگیرد. صادق زیباکلام در دومین فصل از کتاب «اشغال» سوال جامعی را مطرح میکند که «چرا آمریکاستیزی در ایران بعد از انقلاب ظهور کرد؟ و برای این سوال سه جواب کلی را در نظر میگیرد:
- ظلمستیزی و استکبارستیزی اساسا در ذات انقلاب اسلامی بوده است.
- انقلاب اسلامی به عنوان یک جریان توحیدی علیه فرهنگ و تمدن سکولار و لیبرال غرب میباشد.
- آمریکا در ایران قبل از انقلاب دارای نفوذ و حضور گستردهای بود و از طریق رژیم ایران که در حقیقت دستنشانده و وابستهاش بود منافع نامشروعی زیادی کسب میکرد.
زیباکلام عقیده دارد که ما با تحریف تاریخ سعی در نشان دادن آمریکاستیزی به عنوان ایدئولوژی اصلی انقلاب اسلامی داشتیم. و به صورت ویژهای شروع به بررسی و راستیآزمایی سه پاسخ کلی بالا میکند. با بررسیهایی که انجام میدهد به این نتیجه میرسد که هیچکدام از سه پاسخ در عالم واقع نمیتوانند راهگشا باشند. زیباکلام در تحلیلی که ارائه میکند به این نتیجه میرسد که انقلاب اسلامی در ابتدا ذاتی آمریکاستیز نداشته و اتفاقاتی دست به دست هم داده تا به این رسالت رسیده است. او انگیزه و خواستهی تودهی مردم را در جریان مبارزات پیش از انقلاب آزادی بیان و به وجود آمدن فضای گفتمانی، انتخابات آزاد و از این دست مفاهیم بیان میکند. ولی مارکسیستها که سیطره خوبی بر فضای فکری دانشگاهیان و روشنفکران داشتند با شعارهایی نظیر مبارزه با استکبار و امپریالیسم، تفکر ضدآمریکایی را ایجاد کردند.
دانشجویان پیرو خط امام و به اصطلاح دست راستیها و دانشجویان تحت تعالیم مارکسیسم یا دست چپیها در رقابتی که بینشان ایجاد شده بود هر یک دست به اقداماتی میزدند تا خود را انقلابیتر نشان دهند؛ البته در فضایی که «هر که بلندتر شعار دهد، انقلابیتر است» حاکم است این دست از رقابتهای هیجانی اجتنابناپذیر بود. به زعم زیباکلام هیجکدام از اهداف و آرمانهایی که امروزه برای انقلاب اسلامی برشمرده میشود جزء اصول اصلی جریان انقلاب نبوده است.
اگرچه پذیرشش برای ما غیر ممکن است به واسطه تبلیغاتی که چهل سال است علیه آمریکا کردهایم، اما آمریکاییها نه در دوران انقلاب و نه بعد از پیروزی انقلاب با ما سر جنگ و ستیز نداشتند.
سوالی که در اواخر فصل دوم زیباکلام را با چالشی اساسی رو به رو میکند، این است که امام از چه زمانی آمریکاستیز و استکبارستیز شدند آن هم در صورتی که در تمامی مصاحبههایی که قبل از پیروزی انقلاب اسلامی انجام دادهاند سخنی از آمریکا به میان نیاورده بودند. زیباکلام با آوردن روایتی از حضور ابراهیم یزدی در بیت امام که برای دادن گزارشی نزد ایشان رفته بودند پرده از مطلب مهمی بر میدارد؛ امام وقتی خبر اشغال سفارت را میشنوند به یزدی میگوید که از آنجا بیرونشان کنید و در روایت دیگری که موسوی خوئینیها برای کسب رضایت امام برای یورش به سفارت نزد ایشان میروند ولی مخالفت میکنند و موسوی خوئینیها اذن را به دانشجویان میدهد و میگوید که نظر مثبت امام را جلب خواهد کرد. برای زیباکلام سوال اینجا پیش میآید که امام با این روحیه چطور در ادامه به رهبری کاملا رادیکال و ضد آمریکایی بدل میشود؟ از پیامدهای آمریکاستیز شدن جریان انقلاب میتوان به ایجاد یک موج انقلابی در کشور و در قدم بعد تعیین خط مشی و استراتژی جمهوری اسلامی نام برد.
آنها سخن میگویند
در فصل سوم کتاب «اشغال» به قسمت مصاحبه با افرادی میرسیم که نویسنده برای آنها سه سال زمان گذاشته است؛ افرادی که هر یک به نوعی در حادثهی تسخیر سفارت آمریکا در سیزده آبان ۱۳۵۸ دخیل بودهاند. بشرویهنژاد کریمی با آقایان محسن میردامادی، محمود احمدینژاد، کمال تبریزی، محمد توسلی، ابراهیم اصغرزاده، محسن امینزاده، حسین شیخالاسلام، عباس عبدی، هاشم صباغیان و حاتم قادری به گفتوگو میپردازد و سوالاتی را در خصوص آن حادثه مطرح میکند. او انگیزهی اصلی خود را جهت مصاحبه این چنین بیان میکند:
برای حصول این هدف (شفافیت ماجرای اشغال) پس از آنکه به شکلی مختصر مروری به سیر تاریخی روزهای منتهی به ۱۳ آبان ۱۳۵۸ صورت گرفته است، با توجه به نقصان و کمبودهایی که در حوزه اسنادی پیرامون این واقعه وجود داشت، سعی شد تا با مصاحبههای نسبتا متفاوتی که با بازیگران متکثر درگیر در این واقعه انجام شده است. دریچهای تازه به روی این واقعه گشوده شود.
غیر از افرادی که نام بردیم، نویسنده مایل به مصاحبه با خانم معصومه ابتکار و همچنین آقایان موسوی خوئینیها، بیطرف، سیدنژاد، مرحوم یزدی و مرحوم هاشمی رفسنجانی بود که هر یک بنا به دلایلی ممکن نشد. در صفحهی ابتدایی هر مصاحبه، نویسنده به نوعی چکیدهی صحبتهای طرف مصاحبه را در یکی دو خط خلاصه کرده است. ما نیز به منظور رعایت حق نشر و همچنین زحماتی که نویسنده برای انجام دادن تک تک آنها کشیده است به همین تک خط ها اکتفا کرده و از آوردن نقلقولی مستقیم از متن مصاحبه اجتناب میکنیم.
پرسشهای نویسندهی کتاب «اشغال» از دو جنبهی کلی برخوردار است. یکی آن که در جهت تبیین اهدافش که شفافیت هرچه بیشتر موضوع است پیش میرود و جنبهی دیگر به سوالاتی دربارهی کم و کیف نقش مصاحبهشونده در جریان اشغال سفارت مربوط میشود که بسته به مقام و جایگاهی که شخص داشته است و همچنین حلقهی ارتباطاتی که به آنها متصل بوده، همه و همه نویسنده را در محدود کردن و تخصصی کردن سوالاتش کمک کرده است. فصل آنها سخن میگویند با کمال تبریزی، کارگردان سرشناس سینما و تلویزیون و خالق آثاری مانند مارمولک و سریال شهریار که در بحبوحهی انقلاب دانشجوی خط امامی محسوب میشود، آغاز میشود. این گفتوگو شامل ۳ سوال است و ماحصل آن این است:
دشمنی ما با آمریکا از روی تصادف و اتفاقی نیست.
فرد بعدی محسن میردامادی است که نویسنده او را در کنار بیطرف و اصغرزاده مثلث اصلی تصمیمگیرندهی حادثه میداند که آن زمان به عنوان فعال سیاسی دانشجویی در دانشگاه پلی تکنیک (امیرکبیر) شناخته میشد. این گفتوگو سه ساعت به طول انجامیده است:
شیفت گفتمانیمان، پس از انقلاب شروع شد» و «دشمنی ما با آمریکا از روی تصادف و اتفاقی نیست.
نفر سوم، محمد توسلی شهردار وقت تهران و از اعضای نهضت آزادی بود.
جریان چپ به دنبال تداوم انقلاب بود.
نفر بعدی مرحوم حسین شیخالاسلام است که نکتهی جالب دربارهی ایشان این است که نه در تیم برنامهریزی تسخیر سفارت حضور داشتهاند و نه در روز اول اشغال ولی چون از روز دوم اشغال در کنار معصومه ابتکار به ترجمهی اسناد پرداختند نقش کلیدی و مهمی در این ماجرا پیدا کردند. این مصاحبه در تابستان ۱۳۹۷ صورت گرفته است:
حقوق بینالملل به ما اجازهی اشغال سفارت را میداد!
پنجمین مصاحبه با محسن امینزاده است که یکی از دانشجویان پیرو خط امام بود که به نقل از بشرویهنژاد کریمی پس از پایان بحران گروگانگیری بلافاصله به مانند اکثر دانشجویان داخل سفارت، جذب بدنه بوروکراتیک قدرت میشد:
اشغال سفارت آمریکا یک پدیدهی شناختناپذیر بود.
عباس عبدی نفر بعدی است که مصاحبهاش را با نویسنده میخوانیم. مصاحبهای که به گفتهی نویسنده سختترین بخش پژوهشش بوده است.
اگر سفارت اشغال نمیشد، شاید شاهد جنگ داخلی با مجاهدین میشدیم.
نفر هفتم ابراهیم اصغرزاده نام میگیرد:
امام بدون ابزار اشغال سفارت نمیتوانست انقلاب را تثبیت کند! در ماجرای سفارت، پوپولیسم آمریکاستیز در جامعه شکل گرفت.
رئیس جمهور سابق -محمود احمدینژاد- چنین بیان میکند:
در جلسه ۵ نفره تصمیمگیری برای اشغال سفارت، نبودم! گفتمان شریعتی، مطهری و بازرگان، فرصت فعالیت خارج از فضای مارکسیستی را فراهم میکرد. وقتی فضا هیجانی میشود دیگر عقلانیت حاکم نیست.
نهمین مصاحبه با هاشم صباغیان عضو ارشد نهضت آزادی ایران و همچنین وزیر کشور در دولت مهندس بازرگان شکل گرفته است:
تحریکات مجاهدین خلق و حزب توده، جو را ملتهب میکرد. حملات به دولت موقت به تحریک اینان بود.
و آخرین مصاحبه با حاتم قادری عضو هیئت علمی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تربیت مدرس انجام گرفته است:
در فضای انقلاب، مسابقه در رادیکالتر بودن بود! مسابقه در بلندتر شعار دادن بود.
چه شد آنچه شد
پس از بررسی دادههای کتابخانهای، مرور آرشیو جراید و مطبوعات آن زمان، همچنین مصاحبه با افرادی که به نوعی در حادثه دخیل بودند و به آن اشاره داشتیم، در فصل چهارم از کتاب «اشغال» بشرویهنژاد کریمی با سه رویکرد رفتارگرایانه، کارکردگرایانه و ساختارگرایانه حادثهی به وقوع پیوسته را به طور خلاصه بیان میکند:
رویکرد رفتارگرایانه
رفتارگرایی را میتوان مهمترین نماینده اثباتگرایی تبیینی در علم سیاست دانست… یکی از بارزترین ویژگیهای این مدل، در بررسی سوژههای مورد تحقیق، نگاه فاقد ارزش و یا بیطرفی ارزش است که طرفداران این رویکرد به شدت به آن پایند هستند
نویسنده با عنایت به این رویکرد در توجیه حادثه ۱۳آبان به چنین گزارههایی میرسد:
- رفتار متناقض تصمیمگیران اصلی دولت متفرق و چندپارهی کارتر
- رفتار لیبرالی و غیرانقلابی دولت موقت
رویکرد کارکردگرایانه
در توضیح این رویکرد باید گفت که:
کارکردگرایی یا فانکشنالیسم یکی از رهیافتهای رایج در جامعهشناسی و جامعهشناسی سیاسی است که به نوعی دارای سمت و سوی محافظهکارانه و دارای نگاه اثباتی و عینیگرایانه است.
در ادامهی این توضیح سوالاتی پیش میآید که جدیترین آن این است که هدف از اشغال سفارت چه بوده است؟ و بشرویهنژاد به چند گزاره احتمالی با استفاده از این رویکرد ارائه میکند:
- بازگرداندن محمدرضا پهلوی و داراییهای ایران به کشور
- کنار گذاشتن دولت لیبرالی مهندس بازرگان
- خنثیسازی طرح احتمالی کودتایی مشابه به کودتا ۲۸مرداد
رویکرد ساختارگرایانه
شبکه روابط عناصر یک نظام در رابطه متقابل با یکدیگر است که این روابط میتواند طبق قواعد همنشینی و جانشینی صورتهای جدید و گوناگونی به خود بگیرد و در عینحال کلیت یک ساخت واحد و ثابت را حفظ کند.
که این رویکرد حاوی چنین پاسخهایی برای مقولهی اشغال سفارت است:
- مرعوب بودن فضای جهانی به دلیل نزاع بین دو تفکر رایج در جریان جنگ سرد بین شوروی و آمریکا
- ساختار فرهنگی و شاکله ذهنی مسلط بر گفتمان انقلابیون
اگر کتاب را مطالعه کردید به نظر شما بشرویهنژادکریمی و زیباکلام توانستند با توجه به اینکه خودشان هم به اهمیت حادثه تسخیر سفارت آمریکا واقف بودند و در جای جای کتاب هم به آن اشاره کردند پژوهشی درخور ارائه کنند یا حداقل به هدف اصلی خود یعنی شفافیت آن حادثه کمک کنند؟ تحلیل شما در رابطه با این پدیدهی مهم چیست؟ به نظر شما اگر تسخیر صورت نگرفته بود در وضعیت کنونی سیاسی، اقتصادی، اجتماعی کشور تغییری مشاهده میشد؟