در میان شعلههای آتش
مطمئنم وقتی «ماریو وارگاس یوسا» اولین جملات «سالهای سگی» را مینوشت و به آن حجم از خشونتی که قرار بود روی کاغذ بیاورد فکر میکرد، حدس میزد که سرنوشت خود این رمان هم قرار است مثل قصهی درونش، با خشونت و وحشیگری گره بخورد. نمیدانم یوسا به این احتمال هم فکر کرده بود که ممکن است کتابش را به آتش بکشند یا نه، اما این یک واقعیت است که بعد از انتشار اولین رمانش، هزاران جلد از آن وسط حیاط مدرسهی نظام «لئونسیو پرادو»، توسط مسئولین و مقامات آنجا به آتش کشیده شد!
در ستایش یوسای بیست و شش ساله
«سالهای سگی» که عنوان اصلی آن «شهر و سگها» (به اسپانیایی La ciudad y Los Perros) بوده و با عنوان «عصر قهرمان» نیز شناخته میشود، نخستین رمان «ماریو وارگاس یوسا» نویسندهی پِرویی است که در سال ۱۹۶۳ نوشته شده است. یوسا نخستین نویسندهی اهل آمریکای لاتین است که توانسته در سال ۲۰۱۰، برندهی جایزهی نوبل ادبی بشود. بهجز «سالهای سگی» احتمالاً اسم یوسا را با سایر آثار حجیم او مانند «سور بُز»، «گفتگو در کاتدرال»، «مرگ در آند»، «چه کسی پالومینو مولرو را کشت؟»، «قصهگو» و بهویژه «جنگ آخرالزمان» میشناسید. یوسا شخصیت خیلی جذابی دارد. کنار اسمش بهجز عنوان نویسندهی برندهی نوبل ادبی، عناوین روزنامهنگار، مقالهنویس، سیاستمدار و استاد دانشگاه را هم اضافه کنید! او در سال ۱۹۳۶ در پرو بهدنیا آمده، فارغالتحصیل رشتهی هنرهای آزاد از دانشگاه لیماست و دکترای خود را از دانشگاه ادبیات اسپانیا دریافت کرده است. یوسا در زمینهی تئاتر، نمایشنامهنویسی، تهیهی خبر از صحنهی جنگ و حتی نامزدی انتخابات ریاست جمهوری هم فعالیت کرده، و در تمام زندگیاش انسانی دغدغهمند و چندبُعدی بوده، و به همین دلایل است که یک پسزمینه ی غنی و فعال، پشت آثار بینظیر و پختهی او قرار گرفته است. یوسا از نوجوانی با انتشار اشعارش در نشریهی «لاکرونیکا»، نخستین گامهای حرفهایاش در مسیر ادبیات را برمیدارد و سپس در دورهی دانشجویی در مادرید، نخستین مجموعهی داستان کوتاهش را به چاپ میرساند.
اما اولین قدم محکم یوسا در مسیر نوشتن به بیستوششسالگی او و نوشتن همین رمان سالهای سگی برمیگردد. امروزه یوسا در کنار «کارلوس فوئنتس» و «گابریل گارسیا مارکز»، از غولهای ادبیات آمریکای لاتین به شمار میرود که نقش مهمی در شناساندن آن به جهان داشتهاند. یوسا را میتوان از نویسندگانی دانست که اصول رمان نو در کارهایش مشاهده میشود. او همزمان که یک بافت رئال را بهعنوان پسزمینهی داستانش قرار میدهد، با وفاداری به وظیفهی ادبیات برای بازنمایی واقعیت، در عین وابستگی به حقیقت، از تکبُعدی و سیاه و سفید دیدن آن خودداری میکند، وجوه مختلف آن را میشکافد، شخصیتپردازیهایش را در زمینهای خاکستری انجام میدهد، از تکنیکهایی مثل پرش زمانی و روایت غیرخطی و تغییر زاویهدید استفاده میکند، فرمهای مختلف را در هم میآمیزد و سپس بدون آنکه عقیدهای شخصی را به ذهن خواننده تزریق کند، او را در برداشت و قضاوت کاملاً آزاد میگذارد. این ویژگیها باعث میشوند بتوان آثار او را در ردهی آثار «پستمدرن» قرار داد. بسیاری از این ویژگیها در رمان سالهای سگی مشهودند. این یادداشت به نسخهی چاپ شدهی سالهای سگی با ترجمهی «احمد گلشیری» و «موسسهی انتشارات نگاه» میپردازد. اما چه ویژگیای باعث میشود یوسا این سالها را با صفت «سگی» توصیف کند؟
دبیرستان یا پادگان؟
در پاسخ به سوال تیتر بالا باید بگویم هر دو! در واقع ایدهی سالهای سگی مربوط میشود به دورانی که یوسا از ۱۴ تا ۱۶ سالگی یعنی سالهای ۱۹۵۰ تا ۱۹۵۲، در مدرسهی نظامی لئونسیو پرادو گذرانده است؛ اما این کتاب دقیقاً یک خودزندگینامه یا خاطرهنویسی نیست بلکه یوسا تحتتاثیر آن محیط و به شیوهای عجیب و پیچیده، رویدادهایی که در آن مدرسه در یک زمینهی خشن و نظامی اتفاق افتادهاند را روایت میکند. مضمونهای اصلی کتاب از بیعدالتی، خشونت و مسدود شدن مسیر ارتباطهای سالم انسانی، سرچشمه میگیرند و فضای حاکم بر مدرسه و شیوهی رفتار مسئولین آن با دانشآموزان و بعد دانشآموزانی که با هم به مبادلهی سیگار و مشروب مشغولند و کتک زدن ورودیهای جدید برایشان سرگرمی که نه، قانون است و به یکدیگر لقب «سگ» دادهاند، به شیوهای وحشی و پر از خشونت و گاهی تکاندهنده و خونین! توصیف میشود:
مردی که پیشاپیش خودشو آماده کرده باشه ارزش دو مردو داره، شما نگهبانها برین تو زمین سان و گوش به زنگ باشین. همینکه دیدین دارن میآن داد بکشین تا ما بریزیم بیرون. چیزهایی برای پرتاب کردن همراه داشته باشین، کاغذ توالتو مچاله کنین و تو مشتهاتون خوب فشار بدین اونوقت مشتهاتون حال زور قاطرو پیدا میکنه. به نوک پوتینهاتون تیغ خودتراش ببندین تا، مثل جنگ خروس، حال سیخکِ پای خروسو داشته باشه. جیبهاتونو از سنگ پر کنین، بیضهبندو فراموش نکنین، مرد از بیضههاش بیش از روحش باید مواظبت کنه!
شاید اگر یک رمان کلاسیک با روایتی خطی و ساکن، چنین ماجرایی را روایت میکرد، با وجود همهی اتفاقات ریز و درشتی که به خواننده هیجانهایی آنی تزریق میکردند، باز هم در نهایت رمان با سرعت نسبتاً کند پیش میرفت و خستهکننده میشد. اما چهچیز روایت یوسا را از آنچه ممکن است تصور شود متمایز میکند؟
شخصیتپردازی به شیوهی یوسا
قبل از اینکه سراغ خلاصهی ماجرا بگویم لازم است تاکید کنم که به احتمال قریب به یقین، موقع خواندن این کتاب، به یک خودکار و کاغذ کنار دستتان نیاز خواهید داشت، چون داستان قرار نیست به آسانی شخصیتهایش را به شما معرفی کرده و رازهایشان را فاش کند! یکی از ویژگیهای آثار مختلف یوسا این است که شخصیتپردازی در آنها جوری نیست که نویسنده مثل رمانهای کلاسیک، یک عالمه توضیح بدهد و پیشفرض برای آدم بسازد، بلکه خواننده در طول داستان شخصیتها را از طریق رفتار، برخوردها، لحن، انتخابها و بهویژه القاب گوناگون آنها میشناسد تا جنبههای مختلف آنها در زندگیشان را بهتر بشناسد و در برداشت نسبت به آن شخصیت، آزاد باشد و او را به شیوهی خودش قضاوت کند، درواقع نویسنده تلاشی برای سیاهنمایی یا خوب جلوه دادن آدمهای کتابش ندارد، فقط مثل یک دوربین، توی دل اتفاقاتی که برای شخصیتهایش رخ میدهد رفته و آنها را همانجور که هستند، نشانمان میدهد. میشود گفت تقریباً چهار شخصیت اصلی توی داستان هستند که صدای ذهنیشان، روایت را پیش میبرد: «جاگوار»، «ریکاردو»، «بوآ» و آلبرتو». این شخصیتها هرکدام از لحاظ زندگی خانوادگی و تحلیل درونی شخصیت، ویژگیهای متفاوتی نسبت به هم دارند. برای مثال «آلبرتو» که از روحیهی نویسندگی برخوردار است و بهنظر میرسد یوسا روح نوجوانی خودش را در او جا گذاشته باشد را با لقب «شاعر» میشناسیم:
اگه من پول و یه ماشین گندهی اونجوری داشتم به زور اسلحه هم وارد مدرسهی نظام نمیشدم. وقتی قرار باشه مثل بقیه، بابای آدمو پیش چشمش بیارن پول به چه درد میخوره؟ یه بار یادم میآد موفرفری از شاعر پرسید:«تو اینجا چیکار میکنی؟ باید توی دبیرستان باشی!
اما اینکه کدام لقب به کدام شخصیت ربط دارد را باید خودمان از لابهلای خطوط داستان، کشف کنیم. اسمها را یادداشت کنیم و حتی اگر لازم بود، برگردیم و از اول این روایت جذاب و پیچیده را مرور کنیم.
وقتی فُرمها از هم سبقت میگیرند!
در کنار روایت غیرخطی رمان، زاویهی دید در آن بین دانای کل محدود و راویان اول شخص، تقسیم شده است. در جاهایی داستان از زبان دانای کل بیان میشود و سپس با یک فونت بولد متفاوت، یکی از راویان بدون معطلی یا اینکه خودش را معرفی کند، به سخن میآید. این ویژگی باعث شده درحالیکه به دنبال تکمیل پازل ذهنیمان از وقایع داستان هستیم، همزمان معمای کشف هویت هرکدام از راویان هم ذهنمان را درگیر کند و درواقع وجوه مختلفی از داستان در یک آن در مغزمان پردازش شوند. این شیوه به جهت پیش بردن روایت در کنار روایت، باعث شده سالهای سگی در بطن خود از دو فرم اصلی با دو سرعت متفاوت برخوردار باشد که در دو زمان متفاوت اتفاق میافتند و داستان را جوری موازی یکدیگر پیش میبرند که در بخشهای پایانی، یکی زودتر از دیگری به مقصد میرسد! درک این ویژگیهای مربوط به فرم و شخصیتپردازی مسلماً نیازمند صبوری و حوصله در مطالعهی این رمان است، و البته یوسای بزرگ با هوشمندی یک معما در دل داستان کار گذاشته تا شوق کشفش، خواننده را اتا انتها حریص و مشتاق خواندن نگه دارد. اما بههرحال هرجا صبرتان تمام شد و گیج شدید یادتان باشد اگرچه فرمهای فرعی تودرتوی دیگری نیز در دل این رمان میتوان کشف کرد و شخصیتهای اصلی و فرعی هم تعدادشان کم نیست و اسامی زیادی میآیند و میروند، اما میتوان سالهای سگی از نظر این پیچیدگیها، نسبت به رمانهای دیگر یوسا مانند گفتگو در کاتدرال -که در آن یک انقلاب با تمام جزئیات و آدمهایش شکافته میشود یک کتاب آسان نامید! برای همین ناامید نشوید و ادامه دهید و اگر لازم بود، به عقب برگردید.
بکش تا کشته نشوی!
از مضمون سالهای سگی، برداشتهای گوناگونی میتوان کرد. از یک جهت میتوان مدرسه را بهعنوان مجاز جزء از کل از تمام جوامعی دانست که زیر سلطهی حاکمیت ظالم و خودکامه هستند و شاگردان را نماد اقشار مختلف آن جامعه اعم از قشر هنرمند، کارگر و غیره فرض کرد که تحت اینهمه ظلم و وحشیگری، مجبور میشوند ناخواسته مقابله به مثل کنند و به خودشان که میآیند میبینند آنها هم از لحاظ رفتاری، جدا از حاکمیت نیستند و روزگار وحشی، آنها را هم تبدیل به بخشی از سیستم کرده است. اما در یک نگاه سادهتر و انسانیتر، میتوان سالهای سگی را به چشم روایتی از نوجوانی تباه شدهی نسلی نگاه کرد که در سن حساس بلوغ و شکلگیری شخصیت، تحت سیستم آموزشی خشن مدرسه، به چه موجوداتی میتوانند تبدیل شوند:
+ تو هیچوقت دعوا نکردی، درست میگم؟
برده گفت: فقط یه بار
+ اینجا؟
– نه، قبلاً
آلبرتو گفت: برا همینه که همه سوارت میشن! میدونن که تو آدم بزدلی هستی. اگه میخوای بهت احترام بذارن هرچندوقت یهبار دماغ یه نفرو به خاک بمال!
در هر دو صورت، جنبهی انتقادی رمان کاملاً در دل داستان آن پررنگ است، نقدی که کاری با سیستم آموزشی حاکم بر مدرسهی لئونسیو پرادو میکند که بعد از انتشار کتاب، طی یک مراسم با خواندن لیستی از نمرات ضعیف یوسا در دورهی تحصیل و سپس به آتش کشیدن هزاران جلد از سالهای سگی، انتقادپذیری خود را نشان میدهند! داستان تلخ و وحشیای که شاید بشود کلیتش را در دو خط برای کسی تعریف کرد، اما یوسا هنرمندانه آن را به یک شاهکار خواندنی چندوجهی دارای انتقادات اجتماعی و ابعاد روانشناختی تبدیل کرده است، شاهکاری که بهقول خودش در کتاب «چرا ادبیات؟» نشانمان می دهد که «ادبیات خوراک جانهای ناخرسند و عاصی»ست، و میشود با خواندنش، زندگیهای نزیسته را -با تمام تلخیشان- زندگی کرد و تماشای دنیا را از یک زاویهدید متفاوت -هرچند کدر- تجربه کرد:
تو اینجا نظامی هستی، چه بخوای و چه نخوای و تو ارتش چیزی که مهمه اینه بزنبهادر باشی، دل و جرات داشته باشی، میدونی چی میخوام بگم؟ پیش از اینکه سوارت بشن سوارشون شو. راه دیگهای وجود نداره.
کتاب بسیار خوب و ارزشمند بود… هر چند که با خواندن یک سوم از کتاب شاید خیلی ها دچار سردرگمی و گیجی شوند ولی از بخش میانی به بعد کم کم تمام پازل ها و معماها حل می شوند و خواننده به راحتی هم قدم نویسنده می شود.
خواندن این شاهکار را توصیه می کنم
متن خیلی خوبی بود ، می شه گفت با تک تک کلماتش موافق بودم