وقتی که برای اولین بار اسم کتاب مهدی یزدانی خرم را شنیدم انگار با یک حشو یا اضافه‌گویی روبه‌رو بودم؛ پیش خودم گفتم «تو منچستر یونایتد را دوست داری؟» خب من هم منچستر یونایتد را دوست دارم! اصلا معلوم است که باید منچستر یونایتد را دوست داشته باشی! مگر می‌شود که سر الکس فرگوسن را دوست نداشت؟ مگر می‌شود از دریبل‌های کریستیانو رونالدو گذشت؟ مگر می‌شود که دیوید بکام با آن دلبری‌های گاه و بی‌گاهش را از خاطر برد؟ مگر می‌شود هنگام خشونت از اریک کانتونا الگو نگرفت؟ و هزار می‌شود دیگر که حتی طرفداران پر و پا قرصِ تیم‌های رقیب یونایتد -ازجمله خودِ من- هم خودشان را مجاز به انجامش نمی‌دانند!

چه‌اینکه جدای از این، ما ایرانیان حتی اگر از فوتبال خارج از کشور هم سر در نیاوریم، به واسطه‌ی افسوس ناشی از انتقال نیمه‌تمام مرحوم ناصر حجازی، یگانه عقاب و اسطوره‌ی دروازه‌بانی کشورمان به منچستر یونایتد با این باشگاه آشنا شده‌ایم و معرفت فرگوسن را در زمان بیماری حجازی و ارسال نامه‌هایی از سر سرسلامتی برایش به یاد داریم. اما نکته‌ی عجیب‌تر آن جایی بود که با مطالعه‌ی کتاب فهمیدم اصلا با یک اثر ورزشی و فوتبالی روبه‌رو نیستیم و اساسا من منچستر یونایتد را دوست دارم هیچ ارتباط مستقیمی به باشگاه فوتبال منچستر یونایتد انگلیس ندارد! ما در من منچستر یونایتد را دوست دارم با یک اثر تاریخی روبه‌رو هستیم که نوستالژیایی از فوتبال ندارد و به جای این شیرینی، اتفاقا تلخی هر آن چه غیر از فوتبال است را در دل تاریخ برای ما مرور می‌کند. پس باید انتظار داشته باشیم که به جای مستطیل سبز، زمین‌های سوخته، به جای توپ چهل‌تکه، توپ جنگی، به جای ستاره‌های جذاب، انسان‌های بیچاره‌ی فرودست، به جای جیغ و هورا، آه و ناله انتظارمان را می‌کشند.

من منچستر یونایتد را دوست دارم

من منچستر یونایتد را دوست دارم

نویسنده : مهدی یزدانی‌خرم
ناشر : چشمه

حالا چرا منچستر یونایتد؟!

اما حالا شاید این سوال برای‌تان پیش بیاید که وقتی قرار نیست داستان درمورد منچستر یونایتد باشد، چرا یزدانی خرم اسم کتاب را گذاشته «من منچستر یونایتد را دوست دارم؟!» در پاسخ باید گفت که اولا اسامی کتاب‌ها همیشه تمام ماجرا را لو نمی‌دهند و بعضا با وجود ارتباط مفهومی، ارتباط مستقیمی با مضمون یا بن‌مایه‌ی داستان ندارند. اما تازه این دید کلاسیک بود و در دید پست‌مدرنیستی، اسامی کتاب‌ها می‌توانند شامل ارجاعاتی ریز، کنایه، ریشخند، هجو و… باشند و حتی به صورت دادائیستی عمل کنند. نکته‌ای که در اسامی کتاب‌های شعر دهه‌ی هشتاد ایران (در سبک پست‌مدرن) هم دیده بودیم. برای مثال اسم آثار را ببینید: «بردن توله‌گرگ‌ها به مهد کودک»، «انقراض پلنگ ایرانی با افزایش بی‌رویه‌ی تعداد گوسفندان»، «یک بحث فمینیستی قبل از پختن سیب زمینی‌ها» و قص علی هذا…

در ادامه باید بگوییم که من منچستر یونایتد را دوست دارم هم اثری پست‌مدرن است و ارتباطات مستقیمی ما بین نامش با مضامین داخلی‌اش وجود ندارد؛ چیزی که برای مثال قبلا در نام‌گذاری اسامی آثار کوئنتین تارانتینو به وفور دیده بودیم. چه‌اینکه او نام یکی از معناگراترین و بکرترین فیلم‌های سینمایی جهان را گذاشته بود Pulp Fiction، یعنی داستان عامه‌پسند!!! و حالا جالب‌تر می‌شود اگر بدانیم خود نویسنده، یعنی مهدی یزدانی خرم هم در جایی راجع به شخصیت خودش گفته بود که: «تارانتینویی هستم و متأثر از زیبایی‌شناسی مسیحی.»

مشخصات کتاب من منچستر یونایتد را دوست دارم

من منچستر یونایتد را دوست دارم برای اولین بار در سال ۱۳۹۱ هجری شمسی به چاپ رسید و به سرعت توانست اقبال مخاطبان کتاب را کسب کند؛ تا جایی که توانسته ظرف این سال‌ها به چاپ چهاردهم خود برسد. نشر چشمه این کتاب را در مجموعه‌ی کتاب‌های قفسه‌ی آبی، یعنی کتاب‌هایی قصه‌گو، جریان‌محور و ژانری به چاپ رسانده است. من منچستر یونایتد را دوست دارم اثر خیلی بلندی نیست (در قامت یک رمان) و از چهار قسمت اصلی تشکیل می‌شود که ۲۲۵ صفحه از قطع رقعی را شامل شده‌اند. جدای از استقبال مخاطبان، تحسین ویژه‌ای از سوی بسیاری از منتقدان هم متوجه کتاب یزدانی خرم شد و برای مثال عمر ایلهان، منتقد روزنامه‌ی زمان ترکیه، بعد از انتشار نسخه‌ی ترکی من منچستر یونایتد را دوست دارم گفته بود که: «مهدی یزدانی خرم، جان دوس پاسوس [نویسنده‌ی آمریکایی] را به یادم می‌آورد.»

از ترجمه‌ی ترکی استانبولی گفتیم اما شاید بد نباشد بدانید که این تنها نسخه‌ی برگردانی شده از کتاب حاضر نیست و من منچستر یونایتد را دوست دارم به زبان‌های متفاوت و پرمخاطبی اعم از انگلیسی، آلمانی و ایتالیایی هم بازگردانی شده است. اما اگر از تمام این مباحث بگذریم هم باز حرف برای زدن هست؛ برای مثال، من منچستر یونایتد را دوست دارم برگزیده‌ی سومین دوره‌ی جایزه‌ی ادبی هفت اقلیم، برنده‌ی اول جشنواره‌ی ادبی بوشهر و جوایز مهم و معتبر دیگری هم شده است. به نظر حاشیه رفتن کافی است و شاید بهتر باشد سراغ خط اصلی و بن‌مایه‌ی اثر برویم.

خط اصلی داستان

در من منچستر یونایتد را دوست دارم با یک خط اصلی داستانی روبه‌رو هستیم که خودش به دو فضای متفاوت مشتق می‌شود. ماجرا از جایی آغاز می‌شود که با یک دانشجوی تاریخ روبه‌رو می‌شویم که به تازگی فهمیده به بیماری مهلک سرطان دچار شده است. او با قدم زدن در طول خیابان‌های پاییزی، به سرش می‌زند تا ماجراهای تاریخی را مرور کند و آن‌قدری عقب می‌رود که به داستان هجوم ارتش متفقین به ایران و تسخیر کشور توسط آن‌ها می‌رسد. ماجرای من منچستر یونایتد را دوست دارم به صورت دانای کل روایت می‌شود و درواقع شخصیت اصلی که در دهه‌ی هشتاد زندگی می‌کند، پایه‌ای است تا در دل انتزاعاتش فلش‌بک بزنیم و در یک فرم دایره‌ای بازگشتی، به حوالی دهه‌های بیست و سی قرن چهاردهم شمسی برویم تا تاریخ ایران در نزدیکی جنگ جهانی دوم را دوره کنیم. البته یزدانی خرم در بازخوانی فانتزی خود، به هیچ وجه خودِ تاریخ صرف را پیش چشم نداشته است و این را شاید از نقل قول مارسل پروست در ابتدای کتاب هم بتوانیم برداشت کنیم: «گور پدر تاریخ!»

درواقع یزدانی خرم، تاریخ را به بستری تبدیل کرده تا با استفاده از مکان‌ها، زمان‌ها، شخصیت‌ها و و اتفاقات واقعی، ماجرای انتزاعی خود را در فکر شخصیت اصلی‌اش روایت کند. پس می‌توانیم نتیجه بگیریم که با اثری بکر و چیزی کمتر دیده شده روبه‌رو هستیم که احتمالا بهتر توضیح ژانری برای آن، فراواقع‌گرایی (سوررئالیسم) است. جدای از این موضوع، در بعضی از قسمت‌های داستان هم می‌بینیم که هاله‌های ابهام تقویت می‌شوند و انگاری به طور آگاهانه با نویسنده‌ای مواجهیم که دوست دارد تا فضای توهمی (Illusion) را به اثرش تزریق کند؛ نویسنده‌ای که من منچستر یونایتد را دوست دارم را اثری «در هجو زمان و جعل تاریخ» معرفی می‌کند.

جریان سیال ذهن

پیش از این جدای از خود مطلب آشنایی با سبک داستانی جریان سیال ذهن، مثال‌های زیادی از کتاب‌های خارجی مانند خشم و هیاهوی ویلیام فاکنر و کتاب‌های داخلی مانند سمفونی مردگان عباس معروفی برای‌تان زده بودیم و کم و بیش با این سبک آشنا هستید. اما اگر بخواهیم به طور خلاصه مروری کوتاه داشته باشیم باید بگوییم که جریان سیال ذهن، سبکی از روایت‌گری داستان است که در آن مشخصه‌هایی مانند پرش‌های زمانی و مکانی پی‌درپی، درهم‌ریختگی دستوری، تبعیت از زمان ذهنی شخصیت داستان و شاعرانگی زبانی نمود واضحی دارند و اکثریت این مسائل از آن رو روی می‌دهند که ما بیش از واقعیت عینی، در چنین داستان‌هایی با پیشاگفتار و پیشااتفاق (انتزاع‌های شخصیت‌ها) روبه‌رو هستیم.

فرم‌های ارائه کردن این سبک هم بسیارند اما دیدگاه دانای کل و حدیث نفس از مهم‌ترین آنان هستند که اتفاقا مهدی یزدانی خرم هم در کتاب من منچستر یونایتد را دوست دارم از آن‌ها به طرزی آشکار بهره برده است. از نظر کارکردی می‌توانیم مدعی شویم که سبک جریان سیال ذهن، یکی از بهترین سبک‌ها برای ایجاد دیالکتیک مابین حقیقت و واقعیت است و در بستر سوررئالی که در من منچستر یونایتد را دوست دارم می‌بینیم، چنین اتفاقی با تمهید بالا قوی‌تر هم می‌شود.

پلورالیسم از در عقبی!!!

گفتیم که بخش اعظم من منچستر یونایتد را دوست دارم از ماجراهایی تاریخی تشکیل شده‌اند و مربوط به اتفاقات حوالی جنگ جهانی دوم در ایران هستند؛ شاید با شنیدن چنین سوژه‌ای سریعاً به یاد انبوه کتاب‌ها و فیلم‌هایی که در این‌باره دیده‌اید و شامل دیدی میهن‌پرستانه هستند بیفتید. اما برخلاف انتظار من و شما، یزدانی خرم اصلا نگاه متعصبانه‌ای به هیچ واقعه و شخصیت و گروهی ندارد و حتی می‌توانیم بگوییم که او به نوعی پلورالیسم (یعنی تکثرگرایی) را اجرا کرده است؛ با این تفاوت که پلورالیسم او در مقام نفی است و یزدانی خرم در دل ماجراهای کتاب، تقریبا هر شخص، گروه و واقعه‌ای را ریشخند می‌کند و به مقام پوچی می‌رساند.

داستان او دو برهه‌ی مهم، یعنی شهریور ۱۳۲۰ و مرداد ۱۳۳۲ را به هم متصل می‌کند و یزدانی خرم در دل این دو واقعه‌ی مهم، امید پوچ برخاسته در آن تاریخ را به بازی می‌گیرد و تقریبا از طرفداران هیتلر بگیرید تا گروه‌های چپ کمونیست (مانند توده‌ای‌ها)، سنتی‌های مذهبی و بازاری، سلطنت‌طلب‌ها و… را هم در خود ایدئولوژی، هم در بیان و تبلیغ ایدئولوژی‌شان و هم در مسیر پیش‌رفت ایدئولوژی‌شان، انسان‌هایی توخالی، بی‌محتوا، ابله و ناتوان تصویر می‌کند. البته این موضوع نباید به معنای آنارشیسم تفسیر شود و با مطالعه‌ی اثر، اصلا فکرش را هم نخواهید کرد به رویکرد آنارشی (هرج و مرج‌طلب) نزدیک شده است.

مهدیِ «جان دوس پاسوس»؟

همان‌طور که عمر ایلهان احساس کرده بود، ما هم رگه‌های عمیقی از نسبت قلم یزدانی خرم با جان دوس پاسوس (John Roderigo Dos Passos) نویسنده‌ی مشهور آمریکایی را در من منچستر یونایتد را دوست دارم می‌بینیم. کسی که ژان پل سارتر درموردش این‌چنین گفته است: «من دوس پاسوس را بزرگترین نویسنده زمان‌مان می‌دانم.» اما چرا ما و عمر ایلهان بر تشابه من منچستر یونایتد را دوست دارم و یزدانی خرم با جان دوس پاسوس تاکید داریم؟ در پاسخ به این سوال شاید بد نباشد که یک بار دیگر عنوان بالایی در مطلب حاضر را بخوانید.

چه‌اینکه دوس پاسوس بیش از هر چیزی به این واسطه شناخته می‌شود که توان ادبی خود را بر کشف و ایراد نقایص نظام سرمایه‌داری متمرکز کرده بود و اگر نگاه پلورالیستی را به چنین حرکتی تسری دهیم، درمی‌یابیم که یزدانی خرم هم به نوعی چنین کاری انجام داده است. درواقع یزدانی خرم با تصویر تمام گروه‌های یادشده، آنان را ضعیف، ناتوان، پراشتباه یا خودفروخته  معرفی می‌کند. چنین گروه‌هایی باعث می‌شوند تا ایران در طول تاریخ، برای اولین بار تمامیت ارضی خود را به صورت صددرصدی به غرب تسلیم کند و بعد از آن، اولین نهضت ملی دموکراتش را هم شکست‌خورده ببیند. از نظر یزدانی خرم فاجعه از آن جا اتفاق می‌افتد که همه‌ی گروه‌های یادشده در صحنه بودند و هیچ‌کس پا پس نکشید، اما همزمان، هیچ گروهی هم تعهد و تخصص را با هم در چنته‌اش نداشت…

پازل‌چینی آقای یزدانی خرم

در بخش‌های ابتدایی این مرور راجع به جریان سیال ذهن و مسائل فرمی کلی این کتاب صحبت کردیم؛ اما نکته‌ی دیگری که در این باب لازم به ذکر است این است که یزدانی خرم از روابط علی و معلولی نه برای باز کردن مشت خود و ساده‌سازی روایت، بلکه به عنوان تمهیدی جهت جذابیت بیشتر داستان استفاده کرده است. این نویسنده‌ی خلاق، پازلی از محتوا را ساخته که شاید اگر به صورت رک و راست بیان می‌شد خیلی اعتباری نداشت. اما حالا که او (برای مثال) در تکه‌ی اول، خروارخروار سر بریده و مغز ترکیده و چاقوی سلاخی روی سر مخاطب می‌ریزد، جالب می‌شود تا در تکه‌های بعدی سراغ ماجراهای افراد یادشده برویم و این تعلیق همواره باعث کشش داستانی بیشتری شود. در همین راستا، اکثر حوادث داستانی من منچستر یونایتد را دوست دارم، به صورت زنجیروار مطرح شده‌اند و دومینووار همدیگر را پیش می‌برند و با دادن کلید اتفاق قبلی، خودشان به قفلی تبدیل می‌شوند که برای باز شدن نیاز به کلیدی بعدی دارند، پس مخاطب همواره یک قدم عقب می‌ماند و همیشه خط داستانی را دنبال می‌کند.

دسته بندی شده در: